توصيف نور در کلام امام باقر(ع); (قسمت چهارم)

طرح یک سئوال
اگر همه موجودات بر فطرت توحيد آفريده شده‌اند و بنابراين از نور توحيد و ولايت برخوردارند و اگر شيعيان و محبان خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين از طينت آن خاندان مطهر آفريده شده‌اند و بنابراين از نور توحيد و لايت برخوردارند، چه ضرورتي دارد که خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين آنان را نوراني سازند و از نور ولايت و توحيد برخوردارشان سازند در حالي که همه موجودات به حکم عنايت ازلي خداي متعال از آن برخوردارند؟

توصیف نور در کلام امام باقر(علیه السّلام)، قسمت چهارم
عَنْ الباقر عليه‌السلام في  قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوب  الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ  (كافي، 1،194)

طرح یک سئوال
اگر همه موجودات بر فطرت توحيد آفريده شده‌اند و بنابراين از نور توحيد و ولايت برخوردارند و اگر شيعيان و محبان خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين از طينت آن خاندان مطهر آفريده شده‌اند و بنابراين از نور توحيد و لايت برخوردارند، چه ضرورتي دارد که خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين آنان را نوراني سازند و از نور ولايت و توحيد برخوردارشان سازند در حالي که همه موجودات به حکم عنايت ازلي خداي متعال از آن برخوردارند؟
در پاسخ به اين پرسش چند احتمال را مي‌توان مطرح ساخت که بسا همه آن‌ها درست و تبيين‌کننده باشند. 1- مراتب داشتن نور توحيد و لايت 2- عام و خاص بودن آن 3- جمالي و جلالي بودن آن 4- ظهور و بطون آن 5- اجمالي و تفصيلي بودن آن 6- اعتدالي تفصيلي يا جمع ميان اجمال و تفصيل و ظاهر و باطن 7- احتمال اخير نيز به نوبه خود داراي مراتب است. با توضيح مختصري درباره هر کدام ار احتمالات يادشده، بحث را به پاين مي‌بريم و شرح آن را به وقتي ديگر وامي‌گذاريم.

1- مراتب داشتن نور توحيد و ولايت
همه فيلسوفان و عارفان خردمندان و صاحب‌دلان به نوعي به تشکيک عقيده دارند. هر کسي خواه به تشکيک وجود عقيده داشته باشد و خواه به وحدت شخصي آن، قطعاً به تشکيک نيز عقيده دارد تنها تفاوت ميان طرفداران تشکيک اختلاف در موضوع و متعلق و مصداق آن است که برخي حوزه تشکيک را ماهيت مي‌دانند، برخي حوزه آن را وجود و برخي ديگر قلمرو آن را ظهور مي‌دانند. بسياري از فيلسوفان که قائل به اصالت ماهيت هستند، ماهيت را امري تشکيکي و داراي مراتب مي‌دانند و بسياري ديگر که وجود را اصيل مي‌دانند و مصاديق آن را متعدد مي‌پندارند، وجود را امري تشکيکي و داراي مراتب مي‌دانند و بسياري از عارفان و نيز برخي از فيلسوفان که به وحدت شخصي وجود عقيده دارند، ظهور را  امري تشکيکي و داراي مراتب مي‌دانند.
بر اين اساس، عقيده به تشکيک و وجود چيزي که داراي مراتب متعدد است، امري گريزناپذير است. نور ولايت خواه از سنخ ماهيت باشد و خواه از سنخ وجود و خواه از سنخ ظهور، بر اساس همه ديدگاه‌ها امري تشکيکي و داراي مراتب متعدد بلکه مراتب بي‌شمار و بنابر تحقيق، داراي مراتب نامتناهي است. با توجه به اين احتمال، اگر چه همه موجودات سهمي از نور توحيد و ولايت دارند ولي به سبب مراتب داشتن نور توحيد و ولايت، سهم هر يک از افراد و طبقات انسان‌ها از مراتب يادشده تفاوت دارد.
برخي از اين مراتب همان است که همه انسان‌ها از آن برخوردار و به وسيله آن نوراني هستند و يا به سبب مرتبه ايمان و اخلاق و رفتار خود در آن سهيم هستند ولي برخي از مراتب ديگر که عام و مشترک نيست و يا نتيجه ساحت‌هاي سه‌گانه يادشده نيست بلکه معلول هيچ امر خلقي نيست، ثمره توجه و عنايت ويژه خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين است.
اين مراتب نتيجه يکي از ساحت‌هاي سه‌گانه ايمان و اخلاق و رفتار بشري نيست بلکه همانند سهم مشترک ميان همه خلق که عين لطف است و خود علت همه کمالات ثانوي است اين مراتب نيز همين‌گونه است و معلول هيچ امر خلقي نمي‌باشد بلکه علت همه امور خلقي است و ايمان کامل و اخلاق فضليت و عمل صالح نتيجه آن است نه علت و حتي زمينه‌ساز آن. حاصل ان‌که بر اساس اين احتمال، همه خلق در براخي از مراتب نور توحيد و ولايت مشترکند نه در همه مراتب آن. نقش خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين ارتقاء محبان به مراتب عالي‌تر و ويژه نور يا نازل کردن آن‌ها بر محبان است.

2- عام و خاص بودن نور توحيد و ولايت
احتمال دوم اين است که همان‌گونه که رحمت خداي متعال عام و خاص دارد و همگان از رحمت عام برخوردارند ولي خواص از بندگان خدا که مؤمنان هستند از رحمت خاص برخوردارند، نور ولايت و توحيد هم همين‌گونه است. همه خلق در نور عام توحيد و لايت همانند رحمت عام مشترکند ولي نور خاص توحيد و ولايت به محبان و شيعيان اختصاص دارد.

3- جمالي و جلالي بودن نور توحيد و ولايت
پيش از توضيح اين احتمال نخست بايد به تفاوتي که بر اساس اين ديدگاه ميان رحمت و نور توحيد و ولايت وجود دارد، اشاره کنم. رحمت خداي متعال خواه عام باشد و فراگير خواه خاص باشد و ويژه صاحبان استعداد و استحقاق، تنها به جمال الهي ارتباط دارد و کساني که از رحمت الهي برخوردار باشند به اندازه برخورداري آن‌ها از رحمت، به جمال الهي ارتباط دارند و در حوزه جمال وارد شده‌اند و بنابراين، از نتليج وثمرات جمال و لذائذ مربوط به آن برخوردار هستند. کساني که از رحمت عام الهي برخوردارند به همان اندازه از جمال عام الهي نيز برخوردارند و کساني که از رحمت خاص خداي متعال برخوردارند نيز به همان اندازه از جمال خاص او نيز برخوردارند.
براساس اين احتمال کسي نيست که از رحمت برخوردار باشد و در حوزه جلال الهي قرار داشته باشد. همه صاحبان رحمت در ظل جمال غنوده‌اند و همه صاحبان جمال بر خوان رحمت نشسته‌اند. آنان که در حوزه جلال الهي قرار گرفته‌اند دچار نقمت  شده‌اند نه رحمت. پس رحمت و جمال با هم تلازم دارند و نقمت و جمال نيز از يک‌ديگر جدايي‌ناپذيرند.
ولي نور ولايت اين‌گونه نيست. نور ولايت بر نو قسم است: 1- نور ولايت جمالي 2- نور ولايت جلالي. مهم نيست که کسي از رحمت برخوردار است يا از نقمت و مهم نيست که رحمت و نقمت يادشده عام است يا خاص، زيرا همگان بدون استثناء از نور توحيد و ولايت برخوردارند. حتي آنان که ذاتاً و براي هميشه از رحمت خاص خداي متعال دور شده‌اند و رجيم و لعين هم هستند و در نقمت وي حيات ابدي خواهند داشت، آن‌ها نيز از نور توحيد ولايت برخوردارند. قصه ابليس‌ها و فرعون‌ها را در قرآن و روايات به دقت بخوانيد تا به اندازه لازم اين احتمال تبيين گردد.

تفاوت ميان کساني که از نور توحيد برخوردارند در اين است که برخي از نور توحي و ولايت جمال خداي متعال برخوردارند و برخي از نور توحيد و ولايت جلال او سهم دارند. آنان که در درکات دوزخ  به عذاب الهي نيز گرفتار شده‌اند، از توحيد ولايت برخوردارند و متن دوزخ  نيز محل ظهور و بروز توحيد و ولايت است ولي ولايت جلال خداي متعال. چنين نيست که خداي متعال يا ظهور و تجليات اسماء و صفات وي تنها در بهشت يا بر هوان نعمت او وجود و ظهور داشته باشد و در نتيجه جايي از توحيد و ولايت تهي باشد. هويت عالم هستي از دنيا تا آخرت و از دوزخ  تا بهشت، همه عيت تعلق و وابستگي به نور توحيد و ولايت است و بنابراين، نفي اين رابطه يا به عدم و نيستي جهان مي‌انجامد که خلاف بداهت است و يا به استقلال و لنفسه بودن خلق مي‌انجامد که خلاف فرض و تناقض است و هر دو محال.
همان‌گونه و به همان اندازه که توحيد و ولايت در رحمت خدا وجود دارد در نقمت او نيز وجود دارد و همان‌گونه و به همان اندازه که توحيد و ولايت در جمال الهي وجود دارد در جلال او نيز وجود دارد. چنيني نيست که نقمت بودن نقمت و عذاب بودن دوزخ  به اين سبب باشد که خداي متعال در نقمت و عذاب وجود نداشته باشد يا وجود او کم‌رنگ و ضعيف باشد. همان‌گونه که خداي متعال در عالي‌ترين وتمام‌ترين وجه در نعمت و بهشت وجود دارد در نقمت و دوزخ  نيز وجود دارد.
تفاوت رحمت و بهشت با نقمت و دوزخ با آن‌که خدا در آن‌دو حضور دارد و حضور او نيز بي‌نهايت است و هيچ حدّ و اندازه‌اي ندارد، در  اين است که در رحمت و بهشت جمال خداي متعال ظاهر و متجلي است و اهل بهشت با رحمت و جمال او سنخيت و سازگاري دارند و در نقمت و دوزخ جلال الهي ظاهر و متجلي است و دست‌کم بسياري از اهل دوزخ و يا کساني از اهل دوزخ که همگان آن‌ها را مي‌شناسند مانند کفار و منافقان و مستکبران نيز با رحمت و جمال او سنخيت و سازگاري دارند و اگر با نقمت و جلال سنخيت داشتند، حال آن‌ها در دوزخ همانند حال مؤمنان در بهشت بود.
نتيجه اين احتمال اين است که محبان و شيعيان به وسيله خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين به نور جمالي توحيد و ولايت دست‌مي‌يابند و البته آنان که به جلال خداي متعال نيز مي‌رسند به وسيله مظاهر جلال آن خاندان بدان مي‌رسند.

4- ظهور و بطون نور توحيد و ولايت
چنان‌که گفته شد نور توحيد و ولايت گسترده و فراگير است و هرجا که نامي از وجود باشد به حقيقت، آن نام ثمره درخت توحيد و ولايت است و تا توحيد و ولايت نباشد، وجودي نيست خواه وجود رحماني باشد خواه شيطاني و تا درخت توحيد و ولايت نباشد ميوه‌اي نيست خواه شيذين‌تر از عسل باشد و خواه تلخ‌تر از حنظل و تا موحد و وليّ نباشد خلقي نيست خواه در تفرجگاه رحمت و خواه در سياه‌چال نقمت.
بر اساس اين احتمال، تفاوت ميان آدميان در اتصال به توحيد و ولايت نيست بلکه تفاوت آن‌ها در اين است که توحيد و ولايت در آن‌ها ظاهر باشد يا باطن و تفاوت دقيق‌تر در اين است که آن‌ها از ظاهر توحيد و ولايت برخوردار باشند يا از باطن ولايت. هر کدام که باشد مايه تفاوتي بس ژرف و گسترده خواهد بود.
اگر توحيد و ولايت در کساني ظاهر باشد، چون خلق از مظاهر توحيد و ولايتند، با آن سنخيت داشته و از نتايج دلپذير و سکرآور آن برخوردار خواهند بود ولي اگر به هر دليلي توحيد و ولايت در کساني پوشيده و پنهان باشد و ظاهر آنان بدان متصف نباشد و با آن سنخيت نداشته باشد  به همان سبب که گفته شد (چون خلق از مظاهر توحيد و ولايتند)، با آن سنخيت نداشته و از نتايج دلپذير و سکرآور آن برخوردار نخواهند بود و اگر تمام سختي‌هاي دوزخ تنها همين باشد، نه کسي را تاب تحمل است و  نه ياراي شکيبايي. شايد اين نکته که در دعاي «يا من ارجوه لکل خير» که پس از نمازهاي ماه رجب بسي مطلوب است، مبني بر اين‌که واژه «جميع» در طلب خير دوبار گفته مي‌شود و در طبي دوري از شر تنها يک‌بار اشاره به همين مطلب داشته باشد.
اين ظهور و بطون ولايت و توحيد مانند دانايي به داشته‌ها و توانايي برخورداري از آن‌هاست. ممکن است کسي نعمت فراوان داشته باشد ولي خود از آن بي‌خبر باشد يا توانايي برخورداري از آن را نداشته باشد، چنين کسي چون مستمندان خواهد زيست و رنجِ گرسنگي و تشنگي و تلخيِ رنجوري را پيوسته خواهد يافت. او اگر چه نعمت فراوان دارد ولي يا نمي‌داند که چه دارد و يا نمي‌تواند از آن سود بَرَد. توحيد و ولايت باطني نيز از باب تشبيه معقول به محسوس همين‌گونه است.
همگان به اندازه وجود خود سهمي از آن دارند و اگر نداشتند هرگز وجود نمي‌يافتند، پس يا نمي‌دانند چه دارند و يا نمي‌توانند از آن سود برند، چون آن‌چه دارند يا در باطن وجودشان قرار دارد؛ در گنجينه‌اي است که کليد فتح و گشايش آن را يا ندارند يا نمي‌دانند که دارند و يا مي‌دانند که داشته‌اند ولي گم کرده‌اند، همان‌گونه که خود را گم‌کرده‌اند و يا آن‌چه دارند از باطن ولايت است و با آن‌ها که اهل ظاهرند و تنها با ظاهر وجودشان ادراک مي‌کنند، ناسازگار است و بنابراين، غم و درد و رنج پيوسته همراه آنان است. اينان اگر از ظاهر ولايت سهمي داشتند و يا اگر خود اهل باطن بودند، اگر چه سهمشان از ظاهر نبود و از باطن برخوردار بودند، اين‌گونه نبودند.
تاثير خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين بر محبان و شيعيان آن خاندان مطهر اين است که يا آنان را به مرتبه ظاهر ولايت سوق مي‌دادند و از طريق شفاعت تکويني و تشريعي راه ورود آنان به حريم ظاهر توحيد و ولايت را هموار مي‌ساختند يا به منظور دريافت باطن ولايت با ظاهر آنان را ياري مي‌دادند و يا آن‌چه را در باطن دارند به ظاهرشا جاري مي‌ساختند.

5- اجمالي و تفصيلي بودن نور توحيد و ولايت
تفاوت ميان توحيد و ولايت اجمالي و تفصيلي در حقيقت ولايت و توحيد نيست به اين معني که توحيد خواه اجمالي باشد و خواه تفصيلي، توحيد است نه در اجمال، چيزي از آن کاسته شده است و نه در تفصيل چيزي بر آن افزوده شده است. ولايت نيز همين‌گونه است. تفاوت آن دو در مرتبه اجمال و تفصيل، در توانايي درک و دريافت مخاطب است.
اگر کسي توحيد و ولايت تفصيلي را دريافت، در هر مرتبه‌اي از وجود و کمال وجود که باشد، در روح و ريحان و لذتي قرار خواهد گرفت که اگر ذره‌اي از آن را در جهان طبيعت بر همه خلق تقسيم کنند، به سکر ابدي فروخواهند رفت و بسا هرگز به هوش نمي‌آيند. ولي ادراک و دريافت توحيد و ولايت اجمالي اين‌گونه نيست. مرتبه اجمال توحيد و ولايت براي کسي و کساني روح و ريحان و لذت پيوسته و ماندگار است که همانند خود توحيد و ولايت مرتبه اجمالش عين تفصيل باشد و آنان تنها خلص از اولياي الهي و مخلَصين بالاصاله هستند. اما ساير خلق با تمام درجاتي که دارند و با همه تفاوت‌هايشان، توانايي درک و دريافت توحيد و ولايت تفصيلي را دارند نه مرتبه اجمالي آن را.
همه خلق به اندازه توان و استعدادشان توان درک و دريافت مرتبه تفصيل توحيد و ولايت را دارند ولي ممکن است هرگز توحيد و ولايت به گونه تفصيل بر آنان عيان نگردد و آنان دستشان از مرتبه تفصيل کوتاه بماند و چون اغلب خلق به استثناي آن‌چه که گذشت توان درک و دريافت مرتبه اجمال ولايت را ندارند، بنابراين، براي دسترسي به ادراک مرتبه تفصيل و يا توانمند شدن بر ادراک مرتبه اجمال به کساني نيازمند هستند که خودشان عين مرتبه اجمال و تفصيل توحيد و ولايت باشند يعني موحد حقيقي که همان اولياء کامل هستند.
با بيان يک تمثيل اندکي بر توضيح آن چه گفته شد مي‌توان افزود. همه گل‌ها، گياهان، ميوه‌ها، حيوانات و انسان‌ها از خاک پديد آمده‌اند و از خاک هستند و با جذب همين خاک است که گوناگون مي‌شوند و دوام مي‌يابند. در واقع اين گل زيبا همان خاک است که از قوه به فعل و از اجمال به تفصيل رسيده است. بسياري از ديدني‌ها و خوردني‌ها و پوشيدني‌ها و بسياري از لذائذ انسان از همين نوع است. زيبايي‌هاي گل و شيريني گلابي، ظهور و تفصيل همان چيزي است که در خاک وجود دارد و همان چيزي که در خاک به گونه اجمال وجود دارد آن‌گاه که به مرتبه تفصيل مي‌رسد همان اندازه دل‌پذير و لذيذ است که خلق براي آن تن به هر کاري مي‌دهند و از جنگ و کشته شدن نيز هراسي ندارند.

ممکن است کساني باشند که آن‌چه را که در مرتبه اجمال خاک وجود دارد به‌گونه تفصيل مشاهده کنند و از آن لذت ببرند ولي چنان‌که گفته شد اينان مخلَصين از اولياء الهي هستند. حتي کساني که به دلايل ديگري مانند مشاهده حيثيت اتصال خلق به حق يا دريافت وجه حقيِ خلق، از همه چيز لذت مي‌برند و مي‌گويند:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست           عاشقم بر خلق عالم که همه عالم از اوست

توانايي مشاهده وجه تفصيلي خلق را در مرتبه اجمالي خود و خلق ندارند اگر چه به دلايل ديگري از آن لذت ببرند و عاشق آن باشند. از تفصيل بيشتر بايد پرهيز نمود.
خوانند محترم گمان نبرند که ناتواني خلق بر مشاهده تفصيل در اجمال، زياده‌روي و اغراق کردن است. تنها اگر به برخي از آيات قرآن کريم توجه کرده باشيم به کمياب بودن اهل چنين مشاهده‌اي پي‌خواهيم برد. به دو نمونه تنها اشاره مي‌کنم: 1- ملائکه الهي که به حکم سبوح و قدوس بودن و به حکم سنخيت علت و معلول يا فاعل و فعل، خود نيز مسبَح و مقدَسند، نتوانستند حقيقت مشتي خاک را در مرتبه تفصيل آن که مرتبه آدم و خليفة اللهي است، مشاهده نمايند و بر اساس مرتبه اجمال آن پرسيدند: «أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفک الدماء». اگر مرتبه تفصيل طبيعت و حاک و دنيا را مشاهده کرده بودن هرگز چنين داوري نکرده بودند. وقتي ملائکه مسبَح و مقدَس توانايي مشاهده مرتبه تفصيل نور توحيد و ولايت را در مرتبه اجمال نداشته باشند، از ديگران که نه مسبَحند و نه مسبِّح، نه مقدَّسند و نه مقدِّس، چه انتظاري مي‌توان داشت؟ به اشاره بگويم که اين گفته ملائکه : نحن نُسبِّح بحمدک و نُقدّس لک» نيز ناظر به همين امر است. آنان حتي توانايي مشاهده مرتبه تفصيل وجودي خود را در مرتبه اجمال نداشتند تا چه رسد به مشاهده مرتبه تفصيل ديگران در مرتبه اجمال خود. بگذاريم و بگذريم.

2- قصه همراهي حضرت موسي و حضرت خضر عليهما‌السلام شاهد ديگري است که شرح آن در اين مختصر نگنجد. اعتراض‌هاي حضرت موسي عليه‌السلام بدين سبب است که وي در مرتبه اجمال خود تنها به مرتبه اجمال رخ‌دادهاي شناخته شده آن سفر نظر دارد و بر همين اساس بدان‌ها اعتراض مي‌کند و حضرت خضر عليه‌السلام در مرتبه اجمال خود به مرتبه تفصيل نيز نظر دارد و بدين سبب است که اولاً بر اساس احکام مرتبه تفصيل رفتار مي‌کند و ثانياً به همين دليل حضرت موسي عليه‌السلام بايد در حضور حضرتش شاگردي نمايد و آداب ارادت بياموزد. و شد آن‌چه شد. اعذناالله من حدود انفسنا.
حاصل آن‌که اگرچه همه خلق در مرتبه تفصيل وجودي خود (اگر به اين تفصيل برسند) توانايي مشاهده و نور تفصيلي توحيد و ولايت مناسب با مرتبه تفصيل خود و برخورداري از ملائمات آن را دارند ولي در مرتبه اجمال چنين تواني ندارند به همين سبب از جنبه‌هاي متعددي به ولي کامل از خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين نيازمندند. همه خلق هم بدين سبب به آن خاندان مطهر نيازمند هستند که به تنهايي نمي‌توانند به مرتبه تفصيل وجودي خود برسند. يکي از اسرار بعثت پيامبران عليهم‌السلام همين بوده است و هم بدين سبب که در مرتبه اجمال وجود خود بتوانند مرتبه تفصيل نور توحيد و ولايت را مشاهده نمايند و از آن برخوردار گردند.

6- اعتدالي تفصيلي يا جمع ميان اجمال و تفصيل و ظاهر و باطن
ممکن است در ميان خلق کساني وجود داشته باشند که با عنايت خداي متعال و استعداد ذاتي و پيروي از پيامبران عليهم‌السلام بتواننند به مرتبه تفصيلي و باطني و خاص و جمالي توحيد و ولايت دست يابند ولي اين تمام حقيقت و پايان سلوک نيست. اگر چه دستيابي به همين مراتب نيز بر درجاتي از سير اهل نهايت استوار است که بايد به‌طور تبعي انجام شود ولي تمام مراتب سلوک اهل نهايت بلکه تمام مراتب سلوک قابل بيان اهل نهايت هم نيست. بر اين اساس، هنوز مراتب وجود دارد که حتي اگر محبان و شيعيان بتوانند به درجات يادشده برسند، باز هم نيازمند به تکميل و تتميم از ناحيه خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين هستند.
مرتبه‌اي که از مراتب يادشده نور توحيد و ولايت بسي بالاتر است و اخص خواص نيز نمي‌توانند با تکيه بر سير و سلوک که ريشه در سير محبي دارد، بدان نائل شوند، مرتبه اعتدال در مشاهده اجمال و تفصيل و نسز ظاهر و باطن است. هر چه که در اين زمينه توضيح داده شود باز هم کم است ولي دريغا که توضيحات از اندازه‌ معيني که بگذرد کسي حوصله شنيدن ندارد و آن را تکراري خواهند پنداشت.

کساني بوده‌اند که توانايي مشاهده تفصيلي باطن اشياء و رخ‌دادها را داشته‌اند ولي آن‌گاه که به مشاهده تفصيلي باطن اشياء و رخ‌دادها مي‌پرداختند، از مشاهده ظاهر و مرتبه اجمال آن‌ها و احکام مربوط به آن غافل مي‌شدند. البته اين‌هم براي کساني که از طريق سلوک محبي به اين درجه رسيده‌اند، امري طبيعي است. يکي از عوامل انزواطلبي عارفان و نيز صلح کل شدن آن‌ها و ترک منازعه به هر يک از صور خلقي و در نتيجه غفلت از مرتبه ظاهر و احکام مربوط به آن همين بوده است. برخي از آنان چنان‌که در قصه‌ها آمده است، با زنگي، زنگي بودند و با رومي، رومي؛ غبار از چهره ميخواره مي‌زدودند، چون آن‌چه اينان در ظاهر مي‌نمودند، نبودند.
اين‌گونه رفتارها و گفتارهايي که بنياد آن را تشکيل مي‌دهد، ريشه در ديدن تفصيل و غفلت از اجمال؛ مشاهده باطن و چشم فروبستن از ظاهر دارد. مرد حق کسي است که نه به جمال تنها بنگرد نه به جمال تنها؛ نه به مشاهده باطن به تنهايي دل سپارد و نه به مشاهده ظاهر؛ نه در اجمال غرق شود و نه در تفصيل مستغرق.
تنها اشاره‌اي براي اهلش بسنده است: اُسوه اهل اعتدال اسمايي و قُدوه اهل تجلي صفاتي و عُدّة منفردان تجلي ذاتي حضرت زينب کبري صلوات‌الله‌و‌سلامه‌‌عليها‌ ازلاً و ابداً، در عين حال که در پاسخ به آن لعينِ رجيم که ابليس تجسم يافته بود، فرمود، «مارأيت إلاّ جميلاً» گريه مي‌کرد و براي حفظ جان همراهان خود پيامبرانه تدبير مي‌انديشيد. اگر کسي تنها در مرتبه تفصيل باشد، در چنين مواردي که همه چيز زيبا به نظرش مي‌رسد پرهيز از برخي از آن‌ها پرهيز از زيبايي خواهد بود ولي کسي که نگاهش به اجمال اشياء عين تفصيل آن‌هاست و توجهش به باطن اشياء عين توجه به ظاهر آن‌هاست، همان‌گونه عمل مي‌کند که آن سيد و سالار اولياء عمل نمود. اشاراتي از اين دست است که محبان حقيقي را به مرتبه حقيقي آن حضرت که مرتبه ختميه است، رهنمون مي‌گردد.

7- احتمال اخير نيز به نوبه خود داراي مراتب است. مراتب ان دست‌کم به عدد هفت موصوف مي‌شود و هر کدام از آن‌ها به نوبه خود پنج مرتبه دارند که نه تو داني و نه من و اگر گفته شود نه تو خواني و نه من. اين‌جاست که واژگان تاب تحمل ندارند و گوينده کليل و نويسنده عليل و شنونده ذليل است و هر چه که بگويند و بنويسند و بشنوند، گمانه‌هاي خودشان است، پس دفتر اينفراز را بستن اَولي.
شايد علت قسم امام عليه‌السلام بر اين که آن‌ها نور خدا در زمين و آسمان‌ها هستند و نيز اين‌که آن‌ها قلب مؤمنان را نوراني مي‌کنند و روشنايي مي‌بخشند، اين باشد که چنين چيزي از ذهن مخاطب دور بوده است و برخي از آن‌ها هم اينک نيز از ذهن مخاطبان دور است.