زندگي حقيقي زندگي انبياءالهي است (قسمت اول)

زندگي حقيقي زندگي انبياء الهي است
متن حديث شريف :
قال الباقر عليه السلام:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي‌الله‌عليه ‌و‌آله ‌و‌سلم مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَحْيَا حَيَاةً تُشْبِهُ حَيَاةَ الْأَنْبِيَاءِ وَ يَمُوتَ مِيتَةً تُشْبِهُ مِيتَةَ
الشُّهَدَاءِ وَ يَسْكُنَ الْجِنَانَ الَّتِي غَرَسَهَا الرَّحْمَنُ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً وَ لْيُوَالِ وَلِيَّهُ وَ لْيَقْتَدِ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِي
خُلِقُوا مِنْ طِينَتِي اللَّهُمَّ ارْزُقْهُمْ فَهْمِي وَ عِلْمِي وَ وَيْلٌ لِلْمُخَالِفِينَ لَهُمْ مِنْ أُمَّتِي اللَّهُمَّ لَا تُنِلْهُمْ شَفَاعَتِي
امام باقر صلوات‌الله‌وسلامه‌عليه فرمودند: رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌‌وسلم فرمودند: هر که مي‌خواهد زندگي‌اش به زندگي پيامبران و مرگش به مرگ شهدا همانند باشد و در باغ‌هايي سکني گزيند که رحمن کاشته است، پس علي را وليّ خويش قرار دهد و دوستان وي را دوست بدارد و به امامن پس از وي اقتدا کند، چون آنان خاندان منند که از طينت من آفريده شده‌اند. خداوندا! فهم و علم مرا روزي آن‌ها ساز و واي بر آن دسته از امت من که با آن‌ها مخالفت ورزند. خداوندا! از شفاعت من محرومشان ساز.

مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَحْيَا حَيَاةً تُشْبِهُ حَيَاةَ الْأَنْبِيَاءِ
شرح اين فراز از حديث شريف را در ضمن نکاتي بازگو خواهم کرد:

نکته يکم: ويژگي‌هاي زندگي پيامبران
جاي شکي وجود ندارد که زندگي پيامبران صلوات‌الله‌وسلامه‌عليهم‌اجمعين مطلوب و مقبول همه دينداران است، حتي کساني که نوع و روش زندگي آن‌ها با زندگي پيامبران تفاوت بسيار و اساسي دارد نيز زندگي پيامبران را برتر از زندگي انسان‌هاي عادي و عرفي مي‌دانند. اولاً زندگي پيامبران چه ويژگي‌هايي دارد و ثانياً چرا همه دينداران بلکه همه انسان‌ها سبک زندگي آنان را مي‌پسندند و دوست دارند اگرچه خود از دشمنان آنان باشند.
زندگي هر انساني دست‌کم از سه لايه اساسي تشکيل مي‌شود و سهم هر يک از اين لايه‌ها از کمالات فطري و عقلي و نيز ميزان ترکيب هر يک از اين لايه‌هاست که در آرامش و احساس آرامش و اميد به آينده تاثير جدي دارد. آن سه لايه عبارت است از:

1- نگرش، بينش، عقيده، ايمان و محب
 2- برخورداري از ملکات اخلاقي
3 - رفتارهاي فردي و اجتماعي.
اندازه و ژرفاي هر يک از عناصر سه‌گانه بالا و نيز نوع ترکيب آن‌ها با يک‌ديگر، به ميزان آرامش و اميد يا ميزان رضايت از زندگي مي‌انجامد و از آن‌جا که زندگي پيامبران بالاترين اندازه ممکن را از عناصر يادشده داراست، بيش‌ترين سهم از رضايت از زندگي را نيز دارند.
عقايد و انديشه‌هاي آن‌ها، يا صادق است و يا معيار صدق، ايمان آن‌ها يا متصف به يقين است يا عين يقين، محبت آن‌ها يا به همه خلق تعلق گرفته است يا تنها به همه خلق تعلق گرفته است، اميد آن‌ها يا به آرامش و رضايت هميشگي انسان‌ها است يا به آرامش و رضايت نهايي آن‌ها. کسي که چنين عقيده و ايماني داشته باشد، نه از گذشته هراس دارد نه از آينده ترس؛ نه نسبت به گذشته اندوه دارد نه نسبت به آينده وحشت. گذشته‌‌اش بهترين و آينده‌اش برترين است. در اين صورت، عالي‌ترين و بيشترين رضايت را از زندگي خود دارند و رضايت از زندگي آرزوي به‌ظاهر دست‌نايافتني انسان است.
ملکات اخلاقي بر دو دسته است: 1- فضيلت‌ها مانند علم، تعقل، شجاعت، ديگرخواهي، عزت نفس، عدالت، از خودگذشتگي، بردباري و مانند آن 2- رذيلت‌ها مانند جهل، سفاهت، ترسويي، خودخواهي، ذلت نفس، ستمگري، خودمحوري، نابردباري و مانند آن.
ملکات اخلاق و نيز کارهاي اخلاقي، خواه مطلق باشند و خواه نسبي، اين امري مسلم است که انسان‌ها علم، تعقل، شجاعت، ديگرخواهي، عزت نفس، عدالت،  ازخودگذشتگي و بردباري را برتر از جهل، سفاهت، ترسويي، خودخواهي، ذلت نفس، ستمگري، خودمحوري، نابردباري مي‌دانند و ان را مي‌طلبند اگر چه به دلايلي براي کسب آن‌ها تلاش قابل توجهي نکنند.

پيامبران در داشتن اين‌گونه عناصر که در ميزان رضايت از زندگي تاثير مهمي دارد، سرآمد و برترين دوران خود، بلکه سرآمد و برترين انسان‌ها در گذشته و آينده بوده و هستند.
رفتارهاي فردي و اجتماعي پيامبران نيز نه تنها رفتارهايي متعادل بلکه برترين رفتارها و به‌هنگام‌ترين آن‌هاست. نه رفتاري از آن‌ها سر مي‌زند که کمالات جسمي و روحي آن‌ها را به خطر اندازد و نه رفتاري که مايه سلب آرامش از جامعه گردد.
با توجه به اين‌که زندگي پيامبران همه عناصر کمال را دارد، زندگي آن‌ها زيباترين و آرماني‌ترين زندگي‌هاي ممکن است و در واقع، حق‌ترين زندگي‌هاست و چون انسان‌ها کمال‌طلب، زيبايي‌طلب و حقيقت‌طلب هستند، زندگي پيامبران را دوست دارند و طالب آن هستند اگرچه غفلت از خواسته‌هاي فطري و توجه به ارضاي تمايلات مانع از دست‌رسي آن‌ها به چنان زندگي گردد. علت دلبستگي انسان‌ها به زندگي پيامبران اين است که ويژگي‌هاي زندگي آنان با فطرت انساني سازگار است.
با توجه به آن‌چه که گفته شد، انسان‌ها به زندگي پيامبران تعلق خاطر دارند و همانندي و شباهت به آن‌ها را مي‌خواهند و اگر در اين زمينه موفق نباشند، از کوتاهي خود و ديگران در دست‌يابي به آن اندوهگين هستند و به همين سبب از ميزان رضايت آن‌ها از زندگي کاسته مي‌شود. پس با توجه به اين علاقه فراگير به زندگي پيامبران، مقصود امام باقر صلوات‌الله‌وسلامه‌عليه از اين‌که هر که دوست دارد زندگي‌اش همانند پيامبران باشد ... دوست داشتن به تنهايي نيست، چون اين دوست‌داشتن ميان همه انسان‌ها مشترک است و از همين‌جا مي‌توان فهميد که دوستي امامان معصوم صلوات‌الله‌وسلامه‌عليهم نيز تنها دوستي بدون تلاش صادقانه نيست.

نکته دوم: مقصود از دوست داشتن
محبت بر دو قسم است: 1- محبت حقيقي 2- محبت مجازي
محبت حقيقي آن است که ريشه در شباهت و سنخيت محب با محبوب و يا دست‌کم، در ميل و اشتياق به دست‌يابي به شباهت و سنخيت محب با محبوب و همانندي با وي داشته باشد.
يا محب و محبوب با هم‌ديگر شباهت و سنخيت دارند و يا محب شباهت و سنخيت با محبوب را مي‌طلبد و در اين صورت اخير نيز شباهت و سنخيت نهفته و پنهان ميان آن دو وجود دارد و ذات و طينت و فطرت آن دو تا اندازه‌اي به هم شباهت دارد. در اين صورت، هر چه سنخيت و شباهت بيشتر باشد، محبت و دلدادگي محب نسبت به محبوب نيز بيشتر خواهد بود.
در اين نوع از محبت، محب هيچ‌گونه طلب، انتظار و استحقاقي براي خود نمي‌شناسد و بنابراين، انتظار ندارد که محبوب به محبت و دلدادگي‌اش پاسخ مثبت دهد بلکه چنين محبي آن‌چه را که انجام مي‌دهد، گريزناپذير مي‌داند و اگر محبوب بدو نظري افکند منتي از سوي او مي‌داند نه استحقاقي از سوي خود.

مراتب سنخيت و شباهت
سنخيت و شباهت مراتب و درجات بسياري دارد که بيان جزئياتش مفصل‌تر از آن است که بتوان آن را در اين مختصر جاي داد. برخي از مهم‌ترين مراتب آن از اين‌قرار است:
 1- سنخيت در اسماء کلي حاکم و متجلي بر ذات دو هم‌سنخ و همانند
2- سنخيت در تعداد اسماء ظاهر و باطني که بر مراتب وجودي دو نفر هم‌سنخ غلبه دارند.
3-  سنخيت در نظم و ترتيب اسماء حاکم بر ذات و ميزان تناکح و تزاحم آن‌ها با يکديگر (تفاوت انسان‌هاي کامل در ميزان و درجه سنخيت آن‌ها در عوامل سه‌گانه بالاست)
4- سنخيت در ذات که مهم‌ترين مرتبه قابل فهم براي انسان‌هاي عالم و اهل سلوک است.
5- سنخيت در پديدارهاي ملازم با ذات و به تعبير ديگر، سنخيت و شباهت در مرتبه ايمان و کمالاتي مانند آن
6- سنخيت و شباهت در اخلاق و ملکات ارثي، طبيعي، جغرافيايي، فرهنگي اضطراري و غير اکتسابي
7- سنخيت و شباهت در اخلاق و ملکات اختياري و اکتسابي تربيتي و آن‌چه با اراده مستقيم و غير مستقيم و عالمانه به دست مي‌آيد.
8- همانندي در رفتارها هم از جهت شکل و صورت و هم از جهت محتوا و نيت.
9- همانندي در گفتار هم از جهت ادب و رعايت زبان و فرهنگ خلق و هم از جهت توجه به رضاي خالق
10- همانندي در ظاهر مانند شباهت در خوراک و پوشاک و برخورداري از مواهب طبيعي و غير طبيعي

در محبت‌هاي حقيقي هر چه شباهت‌هاي يادشده بيش‌تر باشد، محبت هم بيش‌تر خواهد بود و همين ‌شباهت‌هاست که سبب مي‌شود، محب مورد توجه محبوب خود قرار گيرد و از نگراني و اضطراب وي کاسته شود و بالاخره اولين گام را در مسير محبوبي بردارد و خود نيز سهمي از کمال محبوي به‌دست آورد.
مقصود از اين سهم محبوب شدن براي محبان ديگر نيست زيرا اين گام با اولين درجه از کمالات محبي برداشته مي‌شود بلکه مقصود محبوب شدن محب براي محبوب خود است و وارد شدن در قلمرو محبت دوسويه و در يک کلمه اتصاف به محبت حبيبي.
محبت مجازي آن است که ريشه در نياز داشته باشد خواه نياز مادي زودگذر باشد و خواه نياز روحي و معنوي ماندگار. علاقه دو هم‌کار، هم‌کلاس، هم‌شهري، هم‌وطن، هم‌سايه، هم‌سفر و مانند آن محبتي است که ريشه در نياز يکي از آن دو يا هر دو آن‌ها به يک‌ديگر دارد به‌گونه‌اي که با کاسته شدن از نياز، بسا از محبت نيز کاسته مي‌شود.
آن‌چه که در محبت ماندني و کمال و شايسته انسان است، محبت حقيقي است ولي محبت‌هاي مجازي براي دل‌مشغولي و ارضاي نيازهاي کاذب مناسب است نه رفع نيازهاي حقيقي. براي رفع نياز، محبت ضرورت ندارد اگر چه در صورتي که در همين‌گونه موارد هم محبت باشد، براي انسان خوشايندتر است و گويي لذت بيشتر از رفع نيازش مي‌برد ولي چنان‌که گفته شد چنين لذتي نتيجه ارضاي يکي از نيازهاي کاذب است.
در عوض، محبت حقيقي ريشه در کمال‌طلبي، مطلق‌خواهي و گرايش و کشش انسان به زيبايي نامتناهي دارد.
اين فراز از حديث شريف که مي‌فرمايد کسي که دوست دارد زندگي‌اش همانند زندگي پيامبران باشد، مقصود از دوست داشت، دوستي و محبت حقيقي است نه مجازي. به همين سبب است که خداي متعال فرمود: انّک لاتهدي من احببت. مگر ممکن است کسي محبوب حضرت ختمي‌مرتبت (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلم) قرارگرفته باشد و همانند وي باشد و از سنخيت‌هاي يادشده برخوردار باشد ولي در عين حال از هدايت آن حضرت بهره نبرده باشد؟
البته نوعي ديگر از محبت حقيقي وجود دارد که احکام متفاوتي از احکام محبت حقيقي يادشده دارد و آن عبارت است از محبت کسي به چيزي يا کسي به خاطر محبت حقيقي وي به اسماء حاکم بر آن کس يا آن چيز. به عنوان نمونه، ممکن است پيامبر خدا (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلم) به کفار و مشرکين هم محبت داشته باشد و براي هدايت آن‌ها و خلاصي از غل و زنجيز فکري و اخلاقي و رفتاري آن‌ها دلسوزي کند و برايشان اشک بريزد و همه سختي‌ها را به جان بخرد تا شايد که هدايت شوند. اين نوع محبت، ريشه در محبت به اسماء الهي دارد که حاکم بر کفار و مشرکين است. اين نوع محبت را نتوان به راحتي بيان کرد و بسا لازم هم نباشد.

نکته سوم: توانايي انسان بر انتخاب روش و سبک زندگي
اين فراز از حديث شريف که دلبستگان به زندگي پيامبران را هدايت مي‌کند، نشان‌دهنده اين نکته است که انسان‌ها توانايي انتخاب نوع زندگي خود را دارند و مي‌توانند در سخت‌ترين شرايط نيز آن‌گونه که خود مي‌خواهند و براي آن‌ها کمال است، زندگي کنند. هيچ کس نمي‌تواند سختي‌هاي زندگي را دليلي بر انتخاب‌هاي نادرست خود قرار دهد. در احاديث شريف آمده است که ايمان خود را مانند آتشي بر کف، نگه‌داريد و همان‌گونه که روباه براي حفظ بچه‌هاي خود از کوهي به کوه ديگر نقل مکان مي‌کند، مومنان نيز براي حفظ ايمان خود هجرت کنند و از سختي‌ها نهراسند که درخت اين سختي‌ها، ميوه‌هاي شيرين و دلپذير خواهد داشت..
 
نکته چهارم: شباهت به زندگي پيامبران يا همانندي
مهم‌ترين ارکان زندگي هر کسي که بر آساس آن‌ها روابط فردي و اجتماعي خود را بنا مي‌کند دو چيز است. 1- انديشه، بينش، نگرش‌ و دانش. 2- اخلاق، ملکات پسنديده و ناپسند و اندازه تسلط بر خويشتن.
تمام ارزش‌هاي زندگي انسان‌ها به يکي از اين دو بازمي‌گردد و اين‌دو هستند که به رفتارهاي فردي و اجتماعي انسان جهت مي‌دهند و بر اساس همان جهت‌هاي برگرفته از اين دو رکن است که مورد ارزيابي قرار مي‌گيرند و استحقاق تشويق يا توبيخ پيدا مي‌کنند.

اين‌جا نيز يادآوري برخي از نکات براي تبيين موضوع مورد بحث لازم است:
يکم، پيامبران عليهم‌السلام در همه مراتب وجودي خود که به نوعي به حوزه اختيار آن‌ها ارتباط دارد، از هرگونه عيب و کاستي متعارف، منزه و مبرّا هستند و به تعبير کلامي معصوم هستند. (به نظر نگارنده، قلمرو عصمت پيامبران به مراتب گسترده‌تر از آن است که در علومي مانند کلام مورد بحث قرار گرفته است و حوزه‌هاي غيراختياري را نيز فراگرفته است).

دوم، عصمت آن‌ها امري اکتسابي نيست تا کسي بتواند از طريق تلاش پي‌گير و مجدانه به مرتبه آن‌ها برسد. پيامبران از آغاز زندگي‌شان در دنيا از مراتب گسترده‌اي از عصمت برخوردارند و پيداست که چنين چيزي به دليل اکتسابي نبودن، ميدان رقابت براي ديگران نيست و به همين سبب نمي‌توان همانند آن‌ها شد.

سوم، اگرچه در فضيلت عصمت کسي را ياراي هماوردي با پيامبران عليهم‌السلام نيست ولي تمام فضيلت و ارزش‌هاي فراطبيعي و معنوي در عصمت منحصر نمي‌گردد و برفرض هم که فضيلت عصمت امري بي‌بديل و بدون جايگزين و بي‌نظير باشد، قطعاً عصمت غيراکتسابي که از مختصات پيامبران عليهم‌السلام است آخرين و برتري فضيلت نيست. ممکن است عصمت انواع ديگري نيز داشته باشد که در عين حال که مانند عصمت پيامبران عليهم‌السلام غيراکتسابي نيست ولي از جهات ديگري بر عصمت آن‌ها برتر باشد. شايد يکي از معاني برتري علماي امت حضرت ختمي مرتبت صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم بر پيامبران بني اسراييل عليهم‌السلام همين باشد.

به هرحال، به دليل عصمت غيراکتسابي پيامبران عليهم‌السلام کسي توانايي همانندي با آن‌ها را ندارد ولي از آن‌جا که همه مراتب عصمت منحصر در عصمت غيراکتسابي نيست (اگر چه عصمت پيامبران عليهم‌السلام غيراختياري است)، بنابراين، ممکن است کسي بتواند به درجاتي از کمال دست‌يابد که در عين حال که پيامبر نباشد، همانند او باشد يا بنابر برخي احتمالات و شواهد تاريخي، برتر از برخي از آن‌ها هم باشد.
پس دست‌کم، دست‌يابي به نوعي زندگي که شباهت با زندگي پيامبران داشته باشد، ممکن است و در برخي افراد و برخي از موارد دست‌يابي به نوعي زندگي که از جهت ارزش، صدق و پاکي همانند زندگي پيامبران عليهم‌السلام باشد ممکن است بنابراين، ممکن است مقصود از همانندي يا شباهت به زندگي پيامبران عليهم‌السلام امري مطلق باشد و همه مراتب آن را جز مختصات قطعي آن‌ها را دربرگيرد. شرح بيشتر آن را در توضيح نکات بعدي پي‌خواهيم گرفت.