زندگي حقيقي زندگي انبياءالهي است (قسمت دوم)

مقصود از مباني زندگي پيامبران عليهم‌السلام آن بخش از عقايد و انديشه‌هاست که آنان زندگي خود را بر آن بنا نموده‌اند که از اين‌قرار است:

1- مراتب مختلف توحيد.، يعني اين اعتقاد يقيني که همه از اوست و گر نيک بنگري همه اوست. اعتقاد به يگانگي خداي متعال، بي‌همتايي اسماء و صفات او و انحصار همه وجود و کمالات وجود اصالتاً به او.

زندگي حقيقي زندگي انبياء الهي است 2   
متن حديث شريف :
قال الباقر عليه السلام:
 
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي‌الله‌عليه ‌و‌آله ‌و‌سلم مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَحْيَا حَيَاةً تُشْبِهُ حَيَاةَ الْأَنْبِيَاءِ وَ يَمُوتَ مِيتَةً تُشْبِهُ مِيتَةَ
الشُّهَدَاءِ وَ يَسْكُنَ الْجِنَانَ الَّتِي غَرَسَهَا الرَّحْمَنُ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً وَ لْيُوَالِ وَلِيَّهُ وَ لْيَقْتَدِ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِي
خُلِقُوا مِنْ طِينَتِي اللَّهُمَّ ارْزُقْهُمْ فَهْمِي وَ عِلْمِي وَ وَيْلٌ لِلْمُخَالِفِينَ لَهُمْ مِنْ أُمَّتِي اللَّهُمَّ لَا تُنِلْهُمْ شَفَاعَتِي
 
امام باقر صلوات‌الله‌وسلامه‌عليه فرمودند: رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌‌وسلم فرمودند: هر که مي‌خواهد زندگي‌اش به زندگي پيامبران و مرگش به مرگ شهدا همانند باشد و در باغ‌هايي سکني گزيند که رحمن کاشته است، پس علي را وليّ خويش قرار دهد و دوستان وي را دوست بدارد و به امامن پس از وي اقتدا کند، چون آنان خاندان منند که از طينت من آفريده شده‌اند. خداوندا! فهم و علم مرا روزي آن‌ها ساز و واي بر آن دسته از امت من که با آن‌ها مخالفت ورزند. خداوندا! از شفاعت من محرومشان ساز.

و اينك ادامه شرح حديث منوّر :
نکته پنجم: مباني زندگي پيامبران عليهم‌السلام
مقصود از مباني زندگي پيامبران عليهم‌السلام آن بخش از عقايد و انديشه‌هاست که آنان زندگي خود را بر آن بنا نموده‌اند که از اين‌قرار است:
1- مراتب مختلف توحيد.، يعني اين اعتقاد يقيني که همه از اوست و گر نيک بنگري همه اوست. اعتقاد به يگانگي خداي متعال، بي‌همتايي اسماء و صفات او و انحصار همه وجود و کمالات وجود اصالتاً به او.

2- مراتب مختلف کثرت و ارتباط آن به خداي متعال، يعني اين عقيده که اولاً اعتقاد به توحيد و وحدت حقيقي مانع از پذيرش کثرت نيست و ثانياً  کثرت‌ها خواه طبيعي و خواه فراطبيعي، همگي رقيقه‌ها، جلوه‌ها و افعال اوست. چيزي وجود ندارد که تنزل يافته از مراتب وجود و کمالات وجودي او نباشد.

3- همان اندازه که بندگي خداي متعال اهميت دارد و براي دست‌يابي به کمالات ثانوي لازم و واجب است کمک به خلق خدا براي دست‌يابي به کمالات طبيعي و فراطبيعي خود لازم و واجب است بلکه خدمت به خلق در اين زمينه از مهم‌ترين عبادات و از واجب‌ترين وظايف پيامبران عليهم‌السلام است بلکه براي همين خدمت و عبادت برانگيخته شده‌اند.

نکته ششم: مقصود از پيامبران
در تعاليم ديني، پيامبران، در قله کرامت و شرافت قرار دارند و اولاً پيروي از آن‌ها براي همگان امکان‌پذير است و ثانياً از هر جهت شايسته است که مردم به آن‌ها اقتدا کنند.
اگر چه اولياء نيز تا اندازه‌اي همين‌گونه است ولي همگان توانايي پيروي و همراهي با آن‌ها را ندارند بلکه خواص از انسان‌ها نيز چنين توانايي را ندارند و بر حسب برخي از لطايف قرآني که مراتب دقيق توحيد را بيان کرده است، پيامبران بزرگ نيز تاب تحمل همراهي با برخي از آن‌ها و پيروي از آن‌ها را ندارند. قصه حضرت موسي عليه‌السلام و حضرت خضر صلوات‌الله‌عليه نمونه‌اي سربسته از آن است.
با آن‌که حضرت موسي عليه‌السلام مأمور بود که همراهي با حضرت خضر صلوات‌الله‌عليه را به منظور کسب تعاليم ويژه توحيدي سر لوحه خود قرار دهد، ولي چنين نشد و البته نمي‌شد و خداي متعال با امر به يکي از پيامبران بزرگ و اولوالعزم خود به همراهي يکي از اولياء ناشناخته خويش، بزرگ‌ترين تعليم غيبي را به همه خلق در آينده دور که مهم‌ترين مقصد و تکليف آنان پيروي از ولي خداست، ارائه نمود.
پيروي از پيامبران هم ممکن است و هم شايسته ولي پيروي از اولياء ممکن است اين‌گونه نباشد مگر آن‌که پيامبران بدان سفارش کرده باشند و نصوص و ظواهر ديني که بخشي از تعاليم پيامبران است بدان تصريح يا اشاره داشته باشد. در غير اين صورت، همان خواهد شد که در  قصه حضرت موسي عليه‌السلام و حضرت خضر صلوات‌الله‌عليه رخ داد و دل‌هاي اهل معرفت را چنان مشتعل نمود که محبان آنان نيز تاب تحمل شنيدنش را ندارند.
از اين گذشته، انسان در صورتي مجاز است به کسي اقتدا کند و دل و جان خويش را بدو بسپرد که مقتداي يادشده متصل به وحي و غيب باشد و علوم و معارف وي نتيجه عقل و تجربه خود يا ديگران نباشد بلکه تماماً وحياني باشد و راستي و درستي آن‌ها قطعي و يقيني باشد و اين‌ها جز پيامبران کسي نيستند. اطاعت از کسي غير از پيامبران روا نيست زيرا بسا مقتدا خود نيازمند به هدايت باشد و بسا هدايت‌هاي وي آميخته به ضلالت باشد.
به همين سبب است که اقتداي به اولياي خداي متعال مشروط به اين است که پيامبران آن را روا دانسته باشند و بدان سفارش کرده باشند. اگر پيامبران پيروي از کسي و اقتداي به گروهي را روا بدانند، چنين کاري رواست و اگر روا نداند، حتي اگر کسي صاحب کرامات يا کارهاي خارق‌العاده باشد، باز هم شايستگي مقتداي خلق بودن را ندارد و براي خلق هم شايسته نيست بدو اقتدا کنند.

حوزه هدايت تشريعي منحصر به هدايت‌هاي نبوي است و بس
تنها تعاليم پيامبران و تمام تعاليم آن‌ها سبب هدايت خلق به حق مي‌باشد مگر آن‌که پيامبري اطاعت از فرد يا افرادي را روا و لازم و واجب شمارد.
اطاعت از خاندان پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله از همين باب است. به همين سبب است که پيوسته اولياء خداي متعال، ادامه دهنده راه پيامبران الهي هستند و نه بالعکس. اگر وليي از اولياء نيز اين‌گونه نباشد، مانند حضرت خضر صلوات‌الله‌عليه، کسي را ياراي پيروي از او نيست جز اخص خواص از پيامبران و کساني که تالي تلو آنان هستند.
بر همين اساس است که اولياء نيز براي اکثريت پيروان خود، ظاهر شريعت را تعليم مي‌دهند و آنان را براي فهم و شناخت همان ظاهر و نيز عمل به آن کمک مي‌کنند.

نکته هفتم: امکان همانندي يا شباهت به زندگي اولياء
چنان‌که گفته شد، پيامبران مراتب متعدد و مختلفي از کمال را دارند. برخي از آن‌ها مربوط به بدن و نفس آنان است، برخي مربوط به قلب و مرتبه وحياني آنان است، برخي مربوط به روح و مرتبه الهامي آنان است، برخي مربوط به سرّ و مرتبه ولايي آنان است.
مرتبه سرّ و ولايي در برخي از پيامبران ظاهر است و در نتيجه بدان مأمور و مکلف هستند مانند حضرت خضر صلوات‌الله‌وسلامه‌عليه و در برخي از آن‌ها باطن است و از حوزه امر و تکليف بيرون است مانند حضرت موسي صلوات‌الله‌وسلامه‌عليه و در برخي از آن‌ها ظهورش عين بطون و بطونش عين ظهور است مانند حضرت ختمي مرتبت صلي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلم.

ميزان و اندازه شباهت و همانندي به پيامبران به دو امر ارتباط دارد:
1- شباهت و همانندي ذاتي و فطري با آن‌ها که به مرتبه وجودي و نيز ظهور اسم ظاهر و حاکم بر آن‌ها بازمي‌گردد
پيداست که هر چه ذات انسان‌ها به پيامبران شباهت بيشتري داشته باشد و هر چه در اسماء ظاهر و حاک بر عين ثابت آن‌ها اشتراک بيشتري داشته باشند، شباهت و همانندي بيشتري ممکن است.

2- توانايي اقتدا و پيروي از پيامبران
هم‌چنين پيداست که هر چه توانايي و همت افراد بر اطاعت و پيروي از پيامبران بيشتر باشد، شباهت و همانندي آن‌ها با پيامبران نيز بيشتر خواهد بود.
انسان‌ها از اين‌جهت با هم تفاوت‌هاي بسياري دارند و به حسب تعبير روايات، همانند معادن هستند. برخي از کعادن کم ارزش هستند و فراوان برخي بسيار پر ارزش هستند و کمياب. برخي چون سنگ و خاک هستند و برخي چون مرواريد سفيد و کمياب و برخي چون مرواريد قرمز و ناياب.
آن‌چه که در مورد قصه حضرت خضر صلوات‌الله‌وسلامه‌عليه و حضرت موسي صلوات‌الله‌وسلامه‌عليه رخ داد به معني ناتواني از امکاني همانندي و شباهت نيست بلکه به معني کم طاقتي پيامبري چون حضرت موسي صلوات‌الله‌وسلامه‌عليه يا مکلف نبودن وي در اين موضوع است. بودند و هستند کساني که يا از چنين توانايي برخوردارند و يا چنين تکليفي نيز دارند. اصحاب سرّ خاندان پيامبر صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين نمونه‌اي از آن است.
اميرمومنان صلوات‌الله‌وسلامه‌عليه در اين زمينه اشاراتي دارد که نشان مي‌دهد همه اصحاب آن حضرت از همراهي و همانند او ناتوانند و بايد در مسير آن حضرت و در سمت و سوي او و تعاليم و کمالات وي حرکت کنند.
اين نيز به معني ناتواني همه اصحاب وي نيست بلکه ناظر به مجموعه اصحاب است نه خواص آنان.
خداوند همانندي و شباهت تام و همه‌جانبه به خاندان حضرت حبيب‌الله صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌و‌سلم و خاندان مطهر وي صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين را در عالي‌ترين مرتبه و بيشترين اندازه‌اي که شايسته رحمت و فضل و کرم آن خاندان است نصيب و روزيمان نمايد .