جنان چیست؟

وَ يَسْكُنَ الْجِنَانَ الَّتِي غَرَسَهَا الرَّحْمَنُ
جنان چيست؟

جنت و جمع آن جنان، به محيط پوشيده از درختان گفته مي‌شود؛ باغ‌هاي پر از درختان در هم تنيده را جنان گويند. اگر چه واژه جنان به همين معناست که گفته شد ولي بيان حقيقت بهشت براي انسان‌هايي که جز تجربه محدود حسي ندارد در قالب کلمات و مفاهيمي که براي معاني و تجربه‌هاي محدود وضع شده است ممکن نيست

 به بيان ديگر، توصيف بهشت امکان‌پذير نيست بلکه توصيف هيچ نعمتي از نعمت‌هاي بهشت آن‌گونه که هستند، ممکن نيست. توصيف بهشت براي انسان همانند توصيف لذت‌ها و خوشي‌هاي بزرگسالان براي کودکان و نونهالان است. به همين سبب است پيامران از جانب خداي متعال مأمورند که به اندازه درک و فهم مخاطبانشان سخن گويند و هر يک از آن‌ها به زبان مخاطب خود برانگيخته شده است. و به همين سبب است که برخي از اهل معرفت گفته‌اند:

با که گويم اندرين ره زنده کو          بهر آب زندگي جوينده کو

آن‌چه من گفتم به قدر فهم توست       مُردم اندر حسرت فهم درست

و برخي ديگر گفته‌اند:

من گنگ خواب ديده و عالم تمام کر            من عاجزم زگفتن و خلق از شنيدنش

گويي لالي، رؤياي خود را براي نابينايان و ناشنوايان گفته باشد. حقيقت بهشت نه در قالب واژگان زباني مي‌گنجد و نه در قالب مفاهيم ذهني و نه در قالب مشاهدات عرفاني. حقيقتي ديگر است و کاملاً متفاوت از ان چه کسي ديده يا شنيده يا تصور کرده است به همين سبب است که بايد گفت جنت تنها پوشيده از درخت نيست بلکه پوشيده از انواع نامتناهي ميوه هم هست، پوشيده از انواع بي‌شمار آّب هم هست، پوشيده از انواع بي‌اندازه عسل هم هست، پوشيده از انواع بي‌حدّ شير هم هست، پوشيده از انواع بي‌نهايت حور هم هست، پوشيده از انواع بي‌اندازه قصور هم هست و در يک کلمه پوشيده از رحمت ذاتي، نعمت صفاتي، منت اسمائي و رضايت افعالي نيز هست بلکه بهشت پوشيده و پر از خداست و از حضور خدا در هم تنيده شده است. نه به وصف آيد نه به لفظ و نه به تصور. نه تنها خدا برتر و متعالي از تصورات ماست بلکه افعال خداي نيز همين‌گونه است.

سکونت در بهشت به چه معناست؟
سکونت در بهشت نيز به وصف نيايد. نه چون بودن در باغ و خوردن از ميوه‌هاي آن است؛ نه چون بودن در راغي و هم‌سخني با محبوبي و نه چون هيچ چيز ديگر که در قالب واژه و مفهوم درآيد. بودن در بهشت نيز «کاملاً ديگر» است و تا نيابي نداني، پس زبان در کام و قلم در بند، اولي است.

غرس درختان بهشت

از سويي بهشت يا پاداش عقايد و اخلاق و اعمال مومنان است، يا نتيجه و يا عين عقايد و اخلاق و اعمال آن‌هاست. از ديگر سو، بر اساس توحيد افعالي، فعل خداي متعال استخداي متعال داراي دو نوع اسم و صفت است: اسم و صفت جمال و رحمت و اسم و صفت جلال و نقمت

بهشت و نعمت‌هاي آن، کاشته  دست رحمت خدا و اسم و صف جمال اوست. بهشت حقيقت رحمت است؛ رحمت مجسم، رحمت تمثل يافته، رحمت خالص و صرف و مطلق و مرسل، يعني خدايي است که به صورت رحمت عيان و آشکار شده است

ويژگي درختاني که رحمن آن‌ها را کاشته است

از آن‌جا که درختان بهشت، کاشته دست رحمان است و در نتيجه فعل بي‌واسطه خداي متعال يا رحمت خداي متعال است و از آن‌جا که ميان فعا و فاعل سنخيت وجود دارد، همه صفات خداي متعال در نعمت‌هاي بهشت عيان و نهان است. کسي که خرماي بهشتي مي‌خورد در ظاهر خرما مي‌خود ولي در باطن همه نعمت‌هاي خداي متعال را به‌گونه تفصيلي نه اجمالي مي‌خورد. شايد بتوان صريح‌تر گفته: آن‌که خرما مي‌خورد، به‌ظاهر خرما مي‌خورد ولي در باطن علم و قدرت و حيات و حکمت و رحمت و.. مي‌خورد و تمام خوردني‌هايش عين ذاتش مي‌گردد. خداوند فهم معارق ويژه خود را با منت خويش روزيمان سازد .

فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً وَ لْيُوَالِ وَلِيَّهُ وَ لْيَقْتَدِ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ

اين فراز از حديش شريف ارائه راهي است که انسان را به وعده‌هاي يادشده برساند.: کسي که مي‌خواهد چون پيامبران زندگي کند، چون شهدا از دنيا برود و در بهشتي که درختانش را خداي رحمان کاشته است زندگي کند، ولايت حضرت علي‌بن‌ابي‌طالب و دوستان او را دريابد و بدو و امامان پس از او اقتدا کند.

ولايت چيست؟
غلبه، سلطنت، بسط وجود و کمالات وجود به‌گونه‌ای که همه مندرج در ولی بلکه منطوی در آن باشند، ولایت است. غلبه و سلطنت و انبساط حقیقی نسبت به فروتر از خود تنها با وجود رابطه علیت و معلولیت میان دو چیز حاصل می‌گردد. یعنی تنها علت نسبت به معلول خود، غلبه، سلطنت، بسط وجود و کمالات وجودی دارد و تنها اوست که بر معلول خود ولایت دارد بر این اساس، هر وجود یا هر مرتبه‌ای از وجود یا هر ظهوری از وجود و بالاخره هر موجودی که غلبه و سلطه و انبساط وجودی داشته باشد، نسبت به موجودات یا مراتب وجودی فروتر از خود، ولایت دارد. هم‌چنین رابطه ولایت رابطه‌ای عینی و حقیقی و دارای احکام عینی و حقیقی است و نیز ولایت در آن‌جا که تحقق یافته باشد، گریزناپذیر است، یعنی نه ممکن است علت، ولایت نداشته باشد یا آن را اعمال نکند و نه معلول می‌تواند ولایت ولیۀ خود را نپذیرد یا از اعمال آن ممانعت به عمل آورد. با توجه با این نکته ولایت همانند قوانین طبیعی نیست که بسا بتوان موارد استثنایی برای آن فرض کرد یا شناسایی نمود.

ولایت همانند جاذبه نیست که بتوان از آن فرار نمود یا از اندازه آن یا اندازه احکام و آثار آن کاست

ولایت همانند قوانین فلسفی و متافیزیکی است که نه تنها استثناء ندارد بلکه استثنای آن محال است

سرّ این سخن گهربار حضرت امام هادی صلوات‌الله‌علیه به موسی‌ بن عبدالله نخعی که فرمود: طأطأ کلُّ شریف لشرفکم و بخع کلُّ متکبر لطاعتکم و خضع کلُّ جبار لفضلکم و ذل کلُّ شئ لکم و اشرقت الارض بنورکم و فاز الفائزون بولایتکم، همین است که ولایت به جهات یادشده، استثناءپذیر نیست. همگان ولایت ولیّ را که ولایت حقیقی دارد نه اعتباری، پذیرا هستند خواه در ظاهر و در حوزه آگاهی و اختیار، آن گزینش تکوینی خود را تایید کنند یا تایید نکنند لازم به یادآوری است که همان‌گونه که خلق را از پذیرش ولایت گریز نیست ولیّ را نیز از اعمال ولایت گریز نیست. شرح آن باشد تا وقتي دگر. البته ولایت، اعتبار یا قسم دیگری هم دارد که آن را تشریعی یا اعتباری یا حقوقی و مانند آن دانسته‌اند و هدف از آن تدبیر زندگی دنیوی و فراهم ساختن زمینه‌های اختیار کمالات اخروی است. این ولایت نیز از فروع و شاخه‌های ولایت حقیقی و تکوینی است که فهم آن در بسیاری از موارد که با ظاهر شریعت سازگار نیست بسی دشوار و طاقت‌فرساست و به صاحبان فهم حقیقی از شریعت اختصاص دارد و شرح آن در این گزیده روا نیست. احاطه خدای متعال بر همه خلق از ازل تا ابد تام‌ترین مصداق ولایت مورد بحث است و مخالفت خلق با خدای متعال در انجام دستورات وی نیز از موارد ولایت است که فهم آن چنان که گفته شد، بسی دشوار و طاقت‌فرساست

پس از ولايت خداي متعال ولايت اولين تجلي او قرار دارد. جهت شرح اين نكته كه با حديث شريف مورد بحث پيوند دقيقي دارد، بيان چند نكته به اختصار لازم است.

يكم: برخلاف گمانه‌هاي عرفي و كلامي كه فاعليت و عليت غير خداي متعال را در عرض فاعليت و عليت خداي متعال مي‌پندارند و نيز برخلاف آن‌چه كه نزد عقلا و ارباب حكمت شهرت دارد مبني بر اين‌كه فاعليت و عليت  غير خداي متعال در طول فاعليت و عليت او قرار دارد به نظر نويسنده فاعليت و عليت خداي متعال و نيز اراده و مشيت و رضا و امر وي نه در عرض فاعليت و عليت و اراده و مشيت و رضا و امر خداي متعال قرار دارد و نه در طول آن.

گمانم بر اين است كه در عرض پنداشتن وجهي از وجوه خلق نسبت به خداي متعال، شرك عيان و آشكار است، زيرا اگر كسي يا چيزي هم‌چون خداي متعال، اراده و مشيت و فاعليت و عليت نافذ و روا داشته باشد، همتا و انباز او خواهد بود. اين نوع شرك از بت،پرستي به مراتب بدتر است، زيرا بت‌پرستان بر اين باور بودند كه بت‌ها نزد خداي متعال جاي‌گاهي و مرتبه‌اي از قرب دارند كه مي‌توان آن‌ها را وسيله اجابت و به فعليت رسيدن خواسته‌ها و دعاوي خود قرار داد در حالي كه معتقدان به هم‌عرضي خلق با خداي متعال اگر چه به‌گونه موجبه جزيي باشد، خلق را وسيله دست‌يابي به قرب و فاعليت خداي متعال نمي‌دانند بلكه آن‌ها را سبب مستقل مي‌پندارند واين بدترين نوع شرك است كه پرهيز از آن شرط ورود در راه حق و صدق است. هم‌چنين در طول پنداشتن وجهي از وجوه خلق نسبت به خداي متعال، شرك نهان و پنهان است، زيرا كسي كه چيزي يا كسي را داراي اراده و مشيت و فاعليت و عليت نافذ و رواي تبعي مي‌داند، نخست تعدد و دوئيت آن را پذيرفته و آن‌گاه براي او يا آن سهمي از كمالات يادشده را اثبات كرده است و حال آن‌كه بنابر نظريه درست در باب عليت‌، معلول عين ربط و تعلق به علت و ظل و شأن و وجه اوست و بنابر نظريه دقيق‌تر، ممكنات به‌طور كلي تنها يك وجه دارند نه بيشتر و حتي از داشتن وجوه اعتباري كه منشأ انتزاع خارجي داشته باشد نيز ناتوانند. به تعبير ديگر، ممكنات تنها وجوب بالغير دارند و حتي امكات ذاتي هم ندارند، يعني قطع نظر از وجوب برگرفته از علت ضروري، چيزي نيستند تا به احكام اعتباري مانند امكان ذاتي هم متصف گردند. بر اين اساس، و با توجه به آن‌چه كه در مسأله اشتراك لفظي يا معنوي وجود و نيز مسأله عليت گفته شده است، جز حق تعالي و صفات و اسماء و مظاهر آن‌ها چيزي وجود ندارد تا در طول او باشند يا نباشند.

وجودي كه واحد به وحدت حقة حقيقية است و بساطت حقيقي دارد، به‌گونه‌اي واحد است كه جا براي موجود دوم باقي نمي‌گذارد خواه آن موجود دوم فرضي در عرض او باشد يا در طول او. إن هي أسماء سميتوها انتم و آباؤكم ما أنزل الله بها من سلطان. تمام آن چه كه گفته شد براي اين مقصود بود كه ولايت و فاعليت و عليت تجلي نخست حق تعالي، عين ولايت و فاعليت و عليت خداي متعال است.

دوم: به همين سبب است كه ايمان به او عين ايمان به خداي متعال است چنان‌كه اطاعت از او عين اطاعت از خداي متعال است همان‌گونه كه رضايت او عين رضايت حق تعالي است و همه احكام و اوصاف حقيقي ديگر او نيز همين حكم را دارد. اشارات بسيار لطيف و دقيقي در آيات و روايات و ادعيه و اوراد بر اين مطلب وجود دارد كه بر اهل تحقيق و تتبع پوشيده نيست و اگر لطف خداي متعال و عنايت ولي الله اعظم و تجلي اول يار باشد و قابليت وفا كند و مصلحت تحقق يابد در جاي خود به تفصيل بيان خواهم كرد. بِمَنِّهِ و كَرَمِهِ

سوم: ريشه و اصل و اساس كمالات، در معرفت به آن‌ها نهفته است. اين علم و معفت و ايمان است كه هويت كمال را تشكيل مي‌دهد و خود سبب انجام رفتارهاي متناسب با آن را فراهم مي‌سازد تا به نوبه خود اين‌گونه رفتارها نيز سبب گسترش و ارتقاي معرفت گردد. بر اين اساس ايمان به توحيد و ولايت اساس همه ارزش‌هاست و رفتار متناسب با آن‌ها و پيروي از دلالت‌ها و لوازم توحيد از فروع توحيد است. به همين سبب است كه با وجود توحيد رفتار‌هاي اضطراري و مخالف با دعاوي توحيدي بدان زيان نمي‌رساند در حالي كه آثار رفتارهاي طبيعي و اختياري براي آن‌ها طبيعي و تكويني است و مانند مستي براي الكل است كه از آن جدا نمي‌شود خواه كسي به اختيار آن را بنوشد خواه به اضطرار. آن چه كه درجه نخست اهميت و اثرگذاري را دارد علم و معرفت و ايمان به خداي متعال و ولايت او و ولايت تجلي نخست خداي متعال كه عين ولايت اوست، مي‌باشد

چهارم: در جاي خود به اشاره گفته شده است حضرت حبيب الله صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خاندان مطهر وي صلوات‌الله‌وسلامه‌عليهم‌اجمعين، نه تنها مظهر اسماء خداي متعال و به ويژه اسم اعظم حق تعالي هستند بلكه خود اسماء خداي متعال و اسم اعظم اويند و به گمان نويسنده آن انوار قدسي نخست صفات اويند آن‌گاه اسماي او.

با توجه به آن‌چه گفته شد، عقيده و ايمان به ولايت آن خاندان مطهر صلوات‌الله‌وسلامه‌عليهم‌اجمعين عين ايمان به خداي متعال و وحدانيت و ولايت اوست. نه چيزي كم‌تر از آن است و نه بيش‌تر از آن و كمي و بيشي در اين‌جا محال است..