نشان مؤمن
دَخلَ رسول الله- صلي الله عليه و آله- علي الانصار، فقال: أمُؤمنون أنتم؟، فسكتوا، فقال رجل: نعم يا رسول الله. فقال: و ما علامَتُ ايمانكم؟ فقالوا: نَشْكُرُ علي الرَّخاء و نَصْبرُ علي البلاء و نرضي بالقضاء. فقال: مؤمنون و ربِّ الكعبه
رسول خدا- صلي الله عليه و آله و مسلم- بر انصار (ياران مدني پيامبر) وارد شد. فرمود: شما ايمان داريد؟ سكوت كردند، سپس شخصي گفت آري يا رسول خدا. رسول خدا – صلي الله عليه و آله و سلم- فرمود: نشان ايمان شما چيست؟ عرض كردند: در هنگام راحتي و نعمت شكر ميكنيم و در هنگام سختي و گرفتاري صبر مينماييم و به قضاي الهي راضي هستيم پس پيامبر اكرم – صلي الله عليه و آله و سلم – فرمود: به خداي كعبه قسم كه شما مؤمنيد.
دَخلَ رسول الله- صلي الله عليه و آله- علي الانصار، فقال: أمُؤمنون أنتم؟، فسكتوا، فقال رجل: نعم يا رسول الله. فقال: و ما علامَتُ ايمانكم؟ فقالوا: نَشْكُرُ علي الرَّخاء و نَصْبرُ علي البلاء و نرضي بالقضاء. فقال: مؤمنون و ربِّ الكعبه
رسول خدا- صلي الله عليه و آله و مسلم- بر انصار (ياران مدني پيامبر) وارد شد. فرمود: شما ايمان داريد؟ سكوت كردند، سپس شخصي گفت آري يا رسول خدا. رسول خدا – صلي الله عليه و آله و سلم- فرمود: نشان ايمان شما چيست؟ عرض كردند: در هنگام راحتي و نعمت شكر ميكنيم و در هنگام سختي و گرفتاري صبر مينماييم و به قضاي الهي راضي هستيم پس پيامبر اكرم – صلي الله عليه و آله و سلم – فرمود: به خداي كعبه قسم كه شما مؤمنيد.
شرح حديث شريف
زماني كه رسول خدا – صلي الله عليه و آله و سلم – از ياران خود سئوال كرد آنان ابتدا سكوت كردند اين عمل نشان ادب و حاصل از تربيتهاي نبوي است، اگر چه اين قوم زماني پايشان را در حضور پيامبر دراز ميكردند، اما همين قوم به جايي رسيدند كه وقتي رسول خدا – صلي الله عليه و آله و سلم – از آنها سئوال ميكند كه «آيا شما ايمان داريد يا نه، علم داريد يا نه و…، چنان نيست كه بلافاصله از همان ابتدا بگويند: بله، ما چندين سال است كه درس ميخوانيم و مطالعه ميكنيم و آنقدر ياد گرفتهايم كه موهاي سرمان سفيد و چشمهايمان ضعيف شده است!، بلكه سكوت ميكنند.
غالباً پاسخ صحابي ويژه پيامبر در حضور ايشان اين بود كه «الله و رسوله أعلم»
بايد توجه داشت كه گاهي همين گونه سؤالها بلا و امتحان است.
اما بالاخره بايد سئوال پيامبر را پاسخ گفت نخست بايد ادب ورزيد و هيچ نگفت، اما تا پايان هيچ نگفتن نيز خلاف ادب است پس يك نفر عرض كرد: بلي يا رسول الله ما به شكرانه شما مؤمنيم، مگر ميشود چند سال در حضور شما باشيم و هيچ سهم و اثر و نتيجهاي نگرفته باشيم؟!
اگر كسي مدت زماني، ديگري را تعليم داده است، از وي بپرسد كه آيا چيزي ياد گرفتهاي يانه؟ بايد سپاس نعمتهايي را كه در اين مدت در حد توان و استعداد خويش بدست آورده است، بجاي آورد و پاسخ مثبت دهد.
گاهي ديده ميشود كه جمعي از دانشجويان پس از پايان دوره تحصيلات ميگويند: ما كه در دوران دانشجويي چيزي ياد نگرفتيم.
و يا برخي به گمان اينكه حرف درستي ميزنند، به معلم و يا استادي ميگويند ما كه از كلاسها و اساتيد ديگر چيزي نياموختيم بلكه از كلاسهاي شما چيزي بياموزيم و بفهميم. اينها همگي، نشان ناسپاسي است. اگر مطالبي را در طول چهار سال در گوش «سنگ» هم بخوانند چنانچه زبان كند، چند كلمه ياد گرفته است! چه رسد به آدمي
بنابراين، هيچ گاه كسي نگويد كه ما از اين درسها، استادها و دانشگاهها و… چيزي نفهميديم و نيافتيم. سپاسگذاري از خدا، معلم و پدر و مادر بيشتر از سايرين سفارش شده است يعني اين سه استثناء شدهاند و در مورد آنها هر چه بگوييم غلو نخواهد بود.
رسول خدا- صلوات الله و سلامه عليه- فرمود: نشانه ايمانتان چيست؟ همگي پاسخ دادند كه هرگاه در راحتي و آسايش، رفاه و نعمت باشيم، شكر خدا را به جاي ميآوريم.
شكر تنها زباني نيست بلكه عملي هم هست نعمتهاي الهي را در جاي خود مصرف كردن و ديگران را نيز در استفاده از نعمات خويش شريك ساختن، نمونهاي از شكر عملي است.
«ونصبر علي البلاء» در سختيها و گرفتاريها صبر ميكنيم البته درجات بالاتر از اين هم وجود دارد:
آنكه در وقت نعمت انفاق كنند و در هنگام بلا شكر نمايند و درجه بالاتر از اين دو نيز در سوره انسان (هل أتي) بيان شده است كه اختصاص به خاندان پيامبر دارد. آنجا سخن از عطا و بخشش و شكر و مانند آنها نيست، بلكه «انما نطعمكم لوجه الله.» «و نرضي بالقضاء»، به قضاي الهي راضي هستيم يعني نسبت به آنچه خداوند بر ما مقدر كرده است، راضي هستيم.
انسان، پيش از انجام دادن كاري يا پديد آمدن حادثهاي، به قضاي الهي آگاهي ندارد، ولي پس از رخ دادن، به آن علم پيدا ميكند راضي بودن به قضاي الهي و در عين حال، تلاش كردن در جهت كسب رضاي الهي، شرط مؤمن است.
«ان الله لايرضي لعباده الكفر»، كفر مورد رضايت خداوند نيست، اگر چه ميتواند قضاي الهي باشد.
بايد در قضا سعي كرد و در كسب رضا كوشيد، در نتيجه اگر كسي گفت: ما راضي به قضا هستيم به تنهايي كفايت نميكند، بلكه بايد بگويد: الهي رضاً برضاك، صبراً علي بلائك، تسليماً لامرك، خدايا از قضاي تو فراري نيستيم، ولي ياريمان كن تا به رضاي تو هم برسيم و دعا كردن يكي از راههاي رسيدن به اين جايگاه است.
فقال مؤمنون و رب الكعبه: رسول خدا – صلي الله عليه و آله وسلم – فرمود: به خداي كعبه قسم كه شما مؤمنيد. ويژگي مؤمن اين است كه در نعمتها شكرگذار، در سختيها بردبار و به قضاي الهي راضي باشد.
صبر
قال علي «عليه السلام»: «الصبر من الايمان، کالراس من الجسد و رأس الصبر البلاء و ما يعقلها الا العالمون»
صبر از ايمان است، همچنانكه سر از بدن است و محور اصلي صبر، بلاست و اين را جز عالمان نميفهمند.
شرح حدیث شریف: همچنان كه با نبودن سر، جسد لاشه و مردار است ايمان بدون صبر و تحمل نيز ارزش و قيمت چنداني نخواهد داشت و قسمت اصلي و محور صبر، بلاست، يعني انسانهاي صبور و بردبار در سختيها و گرفتاريها شناخته ميشوند و تا بلا نباشد، صبر و بردباري معنا نخواهد داشت.
اگر چه صبر در نعمت و آسايش نيز از اقسام صبر به شمار ميآيد، اما عموم انسانها، صبر در نعمت را نميشناسند بنابراين اگر نعمتي داشته باشند، دچار غفلت ميشوند.
صبر در نعمت آن است كه آدمي نعمت داشته باشد، ولي به خاطر تعلق اراده الهي به عدم استفاده از آن، به هيچ وجه حاضر به استفاده از آن نگردد.
نمونهاي از صبر در نعمت اين است كه وقتي آدمي با ديدن خوردني اشتهايش تحريك شد از آن نخورد، بلكه هنگامي از آن استفاده كند كه اولين نگاهش به آن نعمت سبب ياد خدا شده باشد.
جمله اخير اين سخن شريف، بسيار مهم است كه ميفرمايد: و ما يعقلها الا العالمون، يعني عالمان ميفهمند كه ايمان بدون صبر، ايمان نيست بلكه لاشهاي است كم ارزش. و عالمان ميفهمند كه صبر بدون بلا هم صبر نيست ايشان ميدانند كه حقيقيت بلا چيست كه خداوند آنرا براي مخفي ماندن از چشم اغيار در لباس بدبختي و گرفتاري و مشكلات و سختيها قرار داده است.
فهميدن اين امور، براي غير عالم امكان پذير نيست، زيرا غير عالم وقتي كه به نعمتهاي الهي نگاه ميكند، آنها را از خدا ميداند و ميگويد: در دنيا از نعمتهاي الهي استفاده كنيد و سپاس گوييد تا به خواست خدا، در آخرت نيز از نعمتهاي الهي بهره مند شويم، در حاليكه آنجا سپاسگذاري هم ندارد او نميداند كه اگر قرار بود نعمتها فقط براي سپاس گفتن باشد، در آخرت هم بايد سپاس باشد، پس بايد علت ديگري داشته باشد كه تنها عالمان از آن باخبرند.
در ذهن عوام مردم چنين است كه اگر خداوند كسي را غرق در نعمت كند، حتماً رهايش كرده است و از او روي گردانده است، اما روي گرداندن نيست اين هم خود بلاي ديگر است چون غرض آزمون است و چه بسا آنقدر كه آدميان توانايي قبولي در آزمون بلا را دارند، توانايي قبولي در آزمون نعمتها را ندارند نعمت بينيازي ميآورد و بينيازي غفلت و طغيان و خود محوري بدنبال دارد، اما غالب انسانها در سختيها متوجه خدا ميشوند.
بنابراين، اگرچه به ظاهر آزمون بلا سخت است اما قبوليهايش بيشتر است لطف و رحمت عامه الهي اقتضا دارد كه بندگانش را به نوعي در بلا فرو اندازد.
به تعبير ديگر، سختيها و راحتيهاي زندگي هر دو آزمونند، يكي آزمون شكر و ديگري آزمون صبر و اين دو به يك اندازه ميان همه تقسيم شده است زيرا اگرچه انواعش با يكديگر متفاوت است، اما ثمرهاش براي همه مساوي است.
حاصل آن كه، عالمان ميدانند بلا چيست، به همين خاطر است كه در مقابل بلا شكوه نميكنند، چرا كه شكوه در مقابل خدا، ناسپاسي و بي معرفتي است.
فردي به عيادت بيماري رفت، ديد كه دور سرش پارچه پيچيده است پرسيد: چه شده است؟ پاسخ داد: سرم درد ميكند گفت: چطور شد كه خداوند آن همه نعمت به تو عطا فرمود اعلام نكردي، اما همين كه سرت درد گرفت، پارچه پيچيدهاي كه همه اهل عالم بدانند كه تو سرت درد ميكند.
به همين خاطر است كه سفارش شده، فرد در هنگام بيماري زياد در معرض عموم قرار نگيرد اين كه سفارش شده، ملاقات از بيمار كوتاه باشد، يك معناي عرفي، آن است كه بيمار دچار رنج و زحمت نشود و معناي ديگرش اين است كه نكند دچار غفلت شده و از خدا شكوه كند.
با توجه به آنچه گفته شد، كسي را كه دچار بلا شده نبايد از خود دور داشت، زيرا گرفتاري به بلا، نشانه ايمان و توجه خداوند به اوست.
زماني كه رسول خدا – صلي الله عليه و آله و سلم – از ياران خود سئوال كرد آنان ابتدا سكوت كردند اين عمل نشان ادب و حاصل از تربيتهاي نبوي است، اگر چه اين قوم زماني پايشان را در حضور پيامبر دراز ميكردند، اما همين قوم به جايي رسيدند كه وقتي رسول خدا – صلي الله عليه و آله و سلم – از آنها سئوال ميكند كه «آيا شما ايمان داريد يا نه، علم داريد يا نه و…، چنان نيست كه بلافاصله از همان ابتدا بگويند: بله، ما چندين سال است كه درس ميخوانيم و مطالعه ميكنيم و آنقدر ياد گرفتهايم كه موهاي سرمان سفيد و چشمهايمان ضعيف شده است!، بلكه سكوت ميكنند.
غالباً پاسخ صحابي ويژه پيامبر در حضور ايشان اين بود كه «الله و رسوله أعلم»
بايد توجه داشت كه گاهي همين گونه سؤالها بلا و امتحان است.
اما بالاخره بايد سئوال پيامبر را پاسخ گفت نخست بايد ادب ورزيد و هيچ نگفت، اما تا پايان هيچ نگفتن نيز خلاف ادب است پس يك نفر عرض كرد: بلي يا رسول الله ما به شكرانه شما مؤمنيم، مگر ميشود چند سال در حضور شما باشيم و هيچ سهم و اثر و نتيجهاي نگرفته باشيم؟!
اگر كسي مدت زماني، ديگري را تعليم داده است، از وي بپرسد كه آيا چيزي ياد گرفتهاي يانه؟ بايد سپاس نعمتهايي را كه در اين مدت در حد توان و استعداد خويش بدست آورده است، بجاي آورد و پاسخ مثبت دهد.
گاهي ديده ميشود كه جمعي از دانشجويان پس از پايان دوره تحصيلات ميگويند: ما كه در دوران دانشجويي چيزي ياد نگرفتيم.
و يا برخي به گمان اينكه حرف درستي ميزنند، به معلم و يا استادي ميگويند ما كه از كلاسها و اساتيد ديگر چيزي نياموختيم بلكه از كلاسهاي شما چيزي بياموزيم و بفهميم. اينها همگي، نشان ناسپاسي است. اگر مطالبي را در طول چهار سال در گوش «سنگ» هم بخوانند چنانچه زبان كند، چند كلمه ياد گرفته است! چه رسد به آدمي
بنابراين، هيچ گاه كسي نگويد كه ما از اين درسها، استادها و دانشگاهها و… چيزي نفهميديم و نيافتيم. سپاسگذاري از خدا، معلم و پدر و مادر بيشتر از سايرين سفارش شده است يعني اين سه استثناء شدهاند و در مورد آنها هر چه بگوييم غلو نخواهد بود.
رسول خدا- صلوات الله و سلامه عليه- فرمود: نشانه ايمانتان چيست؟ همگي پاسخ دادند كه هرگاه در راحتي و آسايش، رفاه و نعمت باشيم، شكر خدا را به جاي ميآوريم.
شكر تنها زباني نيست بلكه عملي هم هست نعمتهاي الهي را در جاي خود مصرف كردن و ديگران را نيز در استفاده از نعمات خويش شريك ساختن، نمونهاي از شكر عملي است.
«ونصبر علي البلاء» در سختيها و گرفتاريها صبر ميكنيم البته درجات بالاتر از اين هم وجود دارد:
آنكه در وقت نعمت انفاق كنند و در هنگام بلا شكر نمايند و درجه بالاتر از اين دو نيز در سوره انسان (هل أتي) بيان شده است كه اختصاص به خاندان پيامبر دارد. آنجا سخن از عطا و بخشش و شكر و مانند آنها نيست، بلكه «انما نطعمكم لوجه الله.» «و نرضي بالقضاء»، به قضاي الهي راضي هستيم يعني نسبت به آنچه خداوند بر ما مقدر كرده است، راضي هستيم.
انسان، پيش از انجام دادن كاري يا پديد آمدن حادثهاي، به قضاي الهي آگاهي ندارد، ولي پس از رخ دادن، به آن علم پيدا ميكند راضي بودن به قضاي الهي و در عين حال، تلاش كردن در جهت كسب رضاي الهي، شرط مؤمن است.
«ان الله لايرضي لعباده الكفر»، كفر مورد رضايت خداوند نيست، اگر چه ميتواند قضاي الهي باشد.
بايد در قضا سعي كرد و در كسب رضا كوشيد، در نتيجه اگر كسي گفت: ما راضي به قضا هستيم به تنهايي كفايت نميكند، بلكه بايد بگويد: الهي رضاً برضاك، صبراً علي بلائك، تسليماً لامرك، خدايا از قضاي تو فراري نيستيم، ولي ياريمان كن تا به رضاي تو هم برسيم و دعا كردن يكي از راههاي رسيدن به اين جايگاه است.
فقال مؤمنون و رب الكعبه: رسول خدا – صلي الله عليه و آله وسلم – فرمود: به خداي كعبه قسم كه شما مؤمنيد. ويژگي مؤمن اين است كه در نعمتها شكرگذار، در سختيها بردبار و به قضاي الهي راضي باشد.
صبر
قال علي «عليه السلام»: «الصبر من الايمان، کالراس من الجسد و رأس الصبر البلاء و ما يعقلها الا العالمون»
صبر از ايمان است، همچنانكه سر از بدن است و محور اصلي صبر، بلاست و اين را جز عالمان نميفهمند.
شرح حدیث شریف: همچنان كه با نبودن سر، جسد لاشه و مردار است ايمان بدون صبر و تحمل نيز ارزش و قيمت چنداني نخواهد داشت و قسمت اصلي و محور صبر، بلاست، يعني انسانهاي صبور و بردبار در سختيها و گرفتاريها شناخته ميشوند و تا بلا نباشد، صبر و بردباري معنا نخواهد داشت.
اگر چه صبر در نعمت و آسايش نيز از اقسام صبر به شمار ميآيد، اما عموم انسانها، صبر در نعمت را نميشناسند بنابراين اگر نعمتي داشته باشند، دچار غفلت ميشوند.
صبر در نعمت آن است كه آدمي نعمت داشته باشد، ولي به خاطر تعلق اراده الهي به عدم استفاده از آن، به هيچ وجه حاضر به استفاده از آن نگردد.
نمونهاي از صبر در نعمت اين است كه وقتي آدمي با ديدن خوردني اشتهايش تحريك شد از آن نخورد، بلكه هنگامي از آن استفاده كند كه اولين نگاهش به آن نعمت سبب ياد خدا شده باشد.
جمله اخير اين سخن شريف، بسيار مهم است كه ميفرمايد: و ما يعقلها الا العالمون، يعني عالمان ميفهمند كه ايمان بدون صبر، ايمان نيست بلكه لاشهاي است كم ارزش. و عالمان ميفهمند كه صبر بدون بلا هم صبر نيست ايشان ميدانند كه حقيقيت بلا چيست كه خداوند آنرا براي مخفي ماندن از چشم اغيار در لباس بدبختي و گرفتاري و مشكلات و سختيها قرار داده است.
فهميدن اين امور، براي غير عالم امكان پذير نيست، زيرا غير عالم وقتي كه به نعمتهاي الهي نگاه ميكند، آنها را از خدا ميداند و ميگويد: در دنيا از نعمتهاي الهي استفاده كنيد و سپاس گوييد تا به خواست خدا، در آخرت نيز از نعمتهاي الهي بهره مند شويم، در حاليكه آنجا سپاسگذاري هم ندارد او نميداند كه اگر قرار بود نعمتها فقط براي سپاس گفتن باشد، در آخرت هم بايد سپاس باشد، پس بايد علت ديگري داشته باشد كه تنها عالمان از آن باخبرند.
در ذهن عوام مردم چنين است كه اگر خداوند كسي را غرق در نعمت كند، حتماً رهايش كرده است و از او روي گردانده است، اما روي گرداندن نيست اين هم خود بلاي ديگر است چون غرض آزمون است و چه بسا آنقدر كه آدميان توانايي قبولي در آزمون بلا را دارند، توانايي قبولي در آزمون نعمتها را ندارند نعمت بينيازي ميآورد و بينيازي غفلت و طغيان و خود محوري بدنبال دارد، اما غالب انسانها در سختيها متوجه خدا ميشوند.
بنابراين، اگرچه به ظاهر آزمون بلا سخت است اما قبوليهايش بيشتر است لطف و رحمت عامه الهي اقتضا دارد كه بندگانش را به نوعي در بلا فرو اندازد.
به تعبير ديگر، سختيها و راحتيهاي زندگي هر دو آزمونند، يكي آزمون شكر و ديگري آزمون صبر و اين دو به يك اندازه ميان همه تقسيم شده است زيرا اگرچه انواعش با يكديگر متفاوت است، اما ثمرهاش براي همه مساوي است.
حاصل آن كه، عالمان ميدانند بلا چيست، به همين خاطر است كه در مقابل بلا شكوه نميكنند، چرا كه شكوه در مقابل خدا، ناسپاسي و بي معرفتي است.
فردي به عيادت بيماري رفت، ديد كه دور سرش پارچه پيچيده است پرسيد: چه شده است؟ پاسخ داد: سرم درد ميكند گفت: چطور شد كه خداوند آن همه نعمت به تو عطا فرمود اعلام نكردي، اما همين كه سرت درد گرفت، پارچه پيچيدهاي كه همه اهل عالم بدانند كه تو سرت درد ميكند.
به همين خاطر است كه سفارش شده، فرد در هنگام بيماري زياد در معرض عموم قرار نگيرد اين كه سفارش شده، ملاقات از بيمار كوتاه باشد، يك معناي عرفي، آن است كه بيمار دچار رنج و زحمت نشود و معناي ديگرش اين است كه نكند دچار غفلت شده و از خدا شكوه كند.
با توجه به آنچه گفته شد، كسي را كه دچار بلا شده نبايد از خود دور داشت، زيرا گرفتاري به بلا، نشانه ايمان و توجه خداوند به اوست.