درس پانزدهم:ثبات ایمان
قال علی (علیه السلام): « لا یستقیم ایمان عبد حتی یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتی یستقیم لسانه»
امیر مؤمنان – درود خدا بر او باد – فرمود: « ایمان بنده مستقل نمی شود تا زمانی که قلبش مستقل شود و قلبش مستقل و ثابت نمي شود تا زبانش مستقل شود»تا قلب آدمی برپا نایستد و خود کفا و مستقل نشود و هر دم و هر لحظه خویش را به کسی بسپارد و وابسته به این و آن باشد، ایمانش مستقل نمی شود.
اگر کسی ایمانش چنان باشد که وقتی سخنی بشنود یا رفتاری ببیند ، بگوید ، در همه چیز شک کردم و ایمانم را از دست دادم . او در حقیقت قبلاً یقین نداشته و برای بهانه تراشی گناه را به گردن دیگری می اندازد . آدمی اگر دارای افکار و اندیشه های دقیق و صحیح باشد، تبدیل و تغییر آن زمانی رخ می دهد که دچار نسیان شود . نه این که در عین آن که به یاد دارد در گذشته چه سخن و عقیده ای داشته است ، امروز خلاف آن را می گوید.قال علی (علیه السلام): « لا یستقیم ایمان عبد حتی یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتی یستقیم لسانه»
امیر مؤمنان – درود خدا بر او باد – فرمود: « ایمان بنده مستقل نمی شود تا زمانی که قلبش مستقل شود و قلبش مستقل و ثابت نمي شود تا زبانش مستقل شود»تا قلب آدمی برپا نایستد و خود کفا و مستقل نشود و هر دم و هر لحظه خویش را به کسی بسپارد و وابسته به این و آن باشد، ایمانش مستقل نمی شود.
ایمان محکم نیست ، چون دل محکم نیست . به هر چه می بیند و می شنود ، دل می سپارد. امروز سخن از خوردن است او هم میل به خوردن دارد، اگر سخن از پوشیدن باشد او هم میل به پوشیدن دارد . هر چه را ببیند و بشنود یا تخیل و توهم کند ، همان را می طلبد اینها نشان دهنده این است که دلش ثابت نیست.
پس زمانی ایمان هست که دل باشد . دل ثابت کجاست؟ آنجا که زبان ثابت باشد رابطه این او ، دو سویه است . در مرتبه اجمال ، نخست آدمی زبانش را در صراط مستقیم قرار می دهد و به آن استقامت و استواری می بخشد ، آنگاه دلش استواری پیدا می کند و آن گاه ایمانش چون درخت و شجره طیبه ریشه محکمی دارد که می توان گفت، أصلها ثابت. اما مرتبه تفصیلی آن بر عکس است که دارای اهمیت بیشتری است. بعد از این که کسی به ایمان اجمالی ثابت دست پیدا کرد ، این ایمان سبب می شود که قلبش آرامش پیدا کند و قلبی که آرامش یافته است، سبب می شود زبانش به هر سو نچرخد . در نتیجه اگر کسی به این مرتبه بازگشت دست یافته باشد ، از مرتبه خطا پذیری عرفی فراتر رفته است . اگر کسی در این مسیر بازگشت به این مرتبه از تقوا دست پیدا کند ، قلم و زبانش بی اذن و اراده او چیزی نمی نویسد و نمی گوید ، حتی یک کلمه .
در این مرتبه است که اولین درجات ظهور ولایت الهی بر مؤمن آشکار می شود .
«الله ولی الذین آمنوا »؛ وقتی که او ولی شد ، مولی علیه از قلمرو ولی خارج نمی شود، نه این که خارج نمی شود ، محال است که خارج شود. بنابراین، زبانی که در قلمرو ولایت الهی قرار گرفته باشد ، آن گونه می گوید که او می طلبد ، بلکه آن گونه می گوید که او بدان راضی است و رضایت بسیار بیشتر از طلب اهمیت دارد.
نشان معرفت
امام صادق به نقل از پیامبر – صلوات الله علیهما- فرمود:« من عرف الله و عظمته منع فاه من الکلام و بطنه من الطعام و عنی نفسه بالصیام و القیام. قالوا: بآبائنا و أمهاتنا أنت یابن رسول الله! هولاء أولیاء الله؟ قال : إن اولیاء الله سکتوا فکان شکوتهم فکرا و تکلموا فکان کلامهم ذکرا و نظروا فکان نظرهم عبرة و نطقوا فکان نطقهم حکمة و مشوا فکان مشیهم بین الناس برکة . لو لا الآجال التی قد کتبت علیهم لم تستقر أرواحهم فی اجسادهم خوفاً من العذاب و شوقاً الی الثواب»
کسی که خدا را بشناسد و به عظمت او پی ببرد، زبان از گفتن و دهان از خوردن باز می دارد و نفس به روزه و عبادت وا دارد. گفتند : پدران و مادران ما به فدای تو باد، ای پسر رسول خدا ! آیا این ها دوستان خدایند؟ فرمود: دوستان خدا خاموشی گزینند، پس خاموشی شان اندیشه است، و به گفتن در آیند ، پس گفته شان یاد خداست؛ نگاه کنند، نگاهشان عبرت است ؛ وبه بیان آیند ، بیانشان حکمت است ؛ راه روند ، راه رفتنشان میان مردم برکت است . اگر نبود سرنوشتی که بر ایشان رقم خورده است ، از ترس کیفر و شوق به پاداش جان هایشان در بدن هایشان باقی نمی ماند .
همان گونه که در غذا خوردن باید دقت نمود که چه خورده شود، چه اندازه و در چه وقت و به چه انگیزه و چه حال خورده شود ، سخن گفتن نیز باید همین گونه باشد ، بلکه باید حدود آن دقیق تر باشد . البته نادان به ویژه آن که نه خدا شناسد و نه بزرگی خدا را ، نه خود را می شناسد و نه آینده خود را ، هر چه بیابد می خورد و هر اندازه و هر وقت و هر حال که بخواهد می خورد ، نخوردن او به خاطر نیافتن است، گفتن او نیز همین گونه است. سکوت و کم گویی نشان معرفت به خدای متعال است ، بدین خاطر که انسان صاحب معرفت اولاً ، می داند که همه کارهای او ، ریز و درشت ، در جان و دلش تأثیر دارد، کلام او پیش از آن که به دیگران برسد، بر خودش تأثیر دارد ، از این رو از گفتن هر سخنی پرهیز خواهد کرد و ثانیاً، می داند که گفته های او مانند سایر کارهایش محاسبه می شود ، بدین خاطر در گفتن دوراندیشی روا می دارد و هر سخنی را بر زبان نمی راند و ثالثاً ، چنان غرق در فکر و اندیشه است که فرصت پرگویی بلکه گفتن نخواهد داشت. او سخن نمی گوید مگر آنکه سکوت از آن سبب ترک واجب یا مستحب مؤکدی شود.
عامل نجات
امام مجتبی – صلوات الله علیه- فرمودند: «نعم العون ، الصمت فی مواطن کثیره و إن کنت فصیحا»؛ در بسیاری از موارد سکوت بهترین یاری است، اگر چه زبانی شیوا داشته باشی . چه شیوایی غیر اندیشمند بودن است.
سکوت و کم گویی ، یکی از عوامل نجات است؛ نجات از طبیعت به طور کلی ، نجات از غرایز خود ، نجات از گمان ها و زیان های خلق و بالاخره نجات از سقوط و در چاه گناه فرو افتادن. بسیار گفتن ، بسیار لغزیدن را به دنبال دارد ؛ بسيار لغزيدن ، آشنايي به گناه ، تكرار آن و بالاخره آلوده شدن به گناه را در پي دارد . به همین خاطر است که فرمودند: من صمت نجی؛ آن که کم گوید یا سکوت کند ، نجات خواهد یافت. در روایاتی از امامان معصوم – صلوات الله علیهم اجمعین- سکوت و کم حرفی به عنوان ویژگی شیعیان معرفی شده است. چنان که فرمودند: انما شیعتنا الخَرس ؛ شیعیان ما لال هستند. منظور از لال بودن همان است که گفته شد. پیش از گفتن اندیشیدن، گزیده گویی کردن، حکیمانه گفتن.
سنجیده گویی
امیر مؤمنان در وصیت به امام حسن – صلوات الله علیهما- فرمودند: «دع القول فیما لا تعرف و الخطاب فیما لا تکلف» ؛ آن چه نمی دانی رها کن و بر زبان نیاور و به سخنی که گفتنش بر تو تکلیف نیست مپرداز.
سکوت برای همه به ویژه مؤمن، سفارش شده است و فرموده اند که مجالس مؤمنان باید همانند مجالس اهل بهشت باشد؛ همان گونه که در بهشت سخن لغو و بیهوده و آلوده به گناه گفته نمی شود، مجالس مؤمنان نیز باید اینگونه باشد. اهل بهشت به گونه ای هستند که خدای متعال درباره آنان فرمود: لا یسمعون فیها لغواً و لا تأثیماً الا قیلاً سلاماً سلاماً ؛ آنان لغو و بیهوده و ناروا نمی شنوند، تنها چیزی که می شنوند گفتاری است به غایت آرام بخش.
در هر سخنی نخست باید اندیشید، اگر گفتن آن روا باشد و سبب رسیدن به سودی روا یا پرهیز از زیانی ناروا باشد ، گفتن آن پسندیده است ؛ در غیر این صورت، ترک آن یا واجب است و یا پسندیده.
امیر مؤمنان – صلوات الله علیه- فرمودند: «المرءُ مخبوءُ تحت لسانه، فَزن کلامک و أعرضهُ علی العقل و المعرفه فإن کان لله و فی الله فتَکَلّم به و إن کان غیر ذلک فالسکوت خیر منه»؛ شخصیت انسان زیر زبانش نهفته است، از این رو آن را نباید آشکار کرد. پیوسته سخنانت را با عقل و معرفت سنجش نما، اگر پسندیده بود و به قصد پسندیده گفته می شود و برای خدا و در راه رسیدن به اوست، بگو و اگر چنین نبود، سکوت از آن پسندیده تر است.
پس زمانی ایمان هست که دل باشد . دل ثابت کجاست؟ آنجا که زبان ثابت باشد رابطه این او ، دو سویه است . در مرتبه اجمال ، نخست آدمی زبانش را در صراط مستقیم قرار می دهد و به آن استقامت و استواری می بخشد ، آنگاه دلش استواری پیدا می کند و آن گاه ایمانش چون درخت و شجره طیبه ریشه محکمی دارد که می توان گفت، أصلها ثابت. اما مرتبه تفصیلی آن بر عکس است که دارای اهمیت بیشتری است. بعد از این که کسی به ایمان اجمالی ثابت دست پیدا کرد ، این ایمان سبب می شود که قلبش آرامش پیدا کند و قلبی که آرامش یافته است، سبب می شود زبانش به هر سو نچرخد . در نتیجه اگر کسی به این مرتبه بازگشت دست یافته باشد ، از مرتبه خطا پذیری عرفی فراتر رفته است . اگر کسی در این مسیر بازگشت به این مرتبه از تقوا دست پیدا کند ، قلم و زبانش بی اذن و اراده او چیزی نمی نویسد و نمی گوید ، حتی یک کلمه .
در این مرتبه است که اولین درجات ظهور ولایت الهی بر مؤمن آشکار می شود .
«الله ولی الذین آمنوا »؛ وقتی که او ولی شد ، مولی علیه از قلمرو ولی خارج نمی شود، نه این که خارج نمی شود ، محال است که خارج شود. بنابراین، زبانی که در قلمرو ولایت الهی قرار گرفته باشد ، آن گونه می گوید که او می طلبد ، بلکه آن گونه می گوید که او بدان راضی است و رضایت بسیار بیشتر از طلب اهمیت دارد.
نشان معرفت
امام صادق به نقل از پیامبر – صلوات الله علیهما- فرمود:« من عرف الله و عظمته منع فاه من الکلام و بطنه من الطعام و عنی نفسه بالصیام و القیام. قالوا: بآبائنا و أمهاتنا أنت یابن رسول الله! هولاء أولیاء الله؟ قال : إن اولیاء الله سکتوا فکان شکوتهم فکرا و تکلموا فکان کلامهم ذکرا و نظروا فکان نظرهم عبرة و نطقوا فکان نطقهم حکمة و مشوا فکان مشیهم بین الناس برکة . لو لا الآجال التی قد کتبت علیهم لم تستقر أرواحهم فی اجسادهم خوفاً من العذاب و شوقاً الی الثواب»
کسی که خدا را بشناسد و به عظمت او پی ببرد، زبان از گفتن و دهان از خوردن باز می دارد و نفس به روزه و عبادت وا دارد. گفتند : پدران و مادران ما به فدای تو باد، ای پسر رسول خدا ! آیا این ها دوستان خدایند؟ فرمود: دوستان خدا خاموشی گزینند، پس خاموشی شان اندیشه است، و به گفتن در آیند ، پس گفته شان یاد خداست؛ نگاه کنند، نگاهشان عبرت است ؛ وبه بیان آیند ، بیانشان حکمت است ؛ راه روند ، راه رفتنشان میان مردم برکت است . اگر نبود سرنوشتی که بر ایشان رقم خورده است ، از ترس کیفر و شوق به پاداش جان هایشان در بدن هایشان باقی نمی ماند .
همان گونه که در غذا خوردن باید دقت نمود که چه خورده شود، چه اندازه و در چه وقت و به چه انگیزه و چه حال خورده شود ، سخن گفتن نیز باید همین گونه باشد ، بلکه باید حدود آن دقیق تر باشد . البته نادان به ویژه آن که نه خدا شناسد و نه بزرگی خدا را ، نه خود را می شناسد و نه آینده خود را ، هر چه بیابد می خورد و هر اندازه و هر وقت و هر حال که بخواهد می خورد ، نخوردن او به خاطر نیافتن است، گفتن او نیز همین گونه است. سکوت و کم گویی نشان معرفت به خدای متعال است ، بدین خاطر که انسان صاحب معرفت اولاً ، می داند که همه کارهای او ، ریز و درشت ، در جان و دلش تأثیر دارد، کلام او پیش از آن که به دیگران برسد، بر خودش تأثیر دارد ، از این رو از گفتن هر سخنی پرهیز خواهد کرد و ثانیاً، می داند که گفته های او مانند سایر کارهایش محاسبه می شود ، بدین خاطر در گفتن دوراندیشی روا می دارد و هر سخنی را بر زبان نمی راند و ثالثاً ، چنان غرق در فکر و اندیشه است که فرصت پرگویی بلکه گفتن نخواهد داشت. او سخن نمی گوید مگر آنکه سکوت از آن سبب ترک واجب یا مستحب مؤکدی شود.
عامل نجات
امام مجتبی – صلوات الله علیه- فرمودند: «نعم العون ، الصمت فی مواطن کثیره و إن کنت فصیحا»؛ در بسیاری از موارد سکوت بهترین یاری است، اگر چه زبانی شیوا داشته باشی . چه شیوایی غیر اندیشمند بودن است.
سکوت و کم گویی ، یکی از عوامل نجات است؛ نجات از طبیعت به طور کلی ، نجات از غرایز خود ، نجات از گمان ها و زیان های خلق و بالاخره نجات از سقوط و در چاه گناه فرو افتادن. بسیار گفتن ، بسیار لغزیدن را به دنبال دارد ؛ بسيار لغزيدن ، آشنايي به گناه ، تكرار آن و بالاخره آلوده شدن به گناه را در پي دارد . به همین خاطر است که فرمودند: من صمت نجی؛ آن که کم گوید یا سکوت کند ، نجات خواهد یافت. در روایاتی از امامان معصوم – صلوات الله علیهم اجمعین- سکوت و کم حرفی به عنوان ویژگی شیعیان معرفی شده است. چنان که فرمودند: انما شیعتنا الخَرس ؛ شیعیان ما لال هستند. منظور از لال بودن همان است که گفته شد. پیش از گفتن اندیشیدن، گزیده گویی کردن، حکیمانه گفتن.
سنجیده گویی
امیر مؤمنان در وصیت به امام حسن – صلوات الله علیهما- فرمودند: «دع القول فیما لا تعرف و الخطاب فیما لا تکلف» ؛ آن چه نمی دانی رها کن و بر زبان نیاور و به سخنی که گفتنش بر تو تکلیف نیست مپرداز.
سکوت برای همه به ویژه مؤمن، سفارش شده است و فرموده اند که مجالس مؤمنان باید همانند مجالس اهل بهشت باشد؛ همان گونه که در بهشت سخن لغو و بیهوده و آلوده به گناه گفته نمی شود، مجالس مؤمنان نیز باید اینگونه باشد. اهل بهشت به گونه ای هستند که خدای متعال درباره آنان فرمود: لا یسمعون فیها لغواً و لا تأثیماً الا قیلاً سلاماً سلاماً ؛ آنان لغو و بیهوده و ناروا نمی شنوند، تنها چیزی که می شنوند گفتاری است به غایت آرام بخش.
در هر سخنی نخست باید اندیشید، اگر گفتن آن روا باشد و سبب رسیدن به سودی روا یا پرهیز از زیانی ناروا باشد ، گفتن آن پسندیده است ؛ در غیر این صورت، ترک آن یا واجب است و یا پسندیده.
امیر مؤمنان – صلوات الله علیه- فرمودند: «المرءُ مخبوءُ تحت لسانه، فَزن کلامک و أعرضهُ علی العقل و المعرفه فإن کان لله و فی الله فتَکَلّم به و إن کان غیر ذلک فالسکوت خیر منه»؛ شخصیت انسان زیر زبانش نهفته است، از این رو آن را نباید آشکار کرد. پیوسته سخنانت را با عقل و معرفت سنجش نما، اگر پسندیده بود و به قصد پسندیده گفته می شود و برای خدا و در راه رسیدن به اوست، بگو و اگر چنین نبود، سکوت از آن پسندیده تر است.