توبه
امام صادق(ع) فرمودند: لابُدَّ لِلعَبدِ مِن مُداوَمةِ التّوبةِ على كُلّ حالٍ و كُلّ فرقةٍ مِن العباد، لَهُم تَوبةٌ؛ فَتَوبةُ الاَنبياء مِن اضطِرابِ السِرّ و تَوبةُ الاَولياء مَن تَلوينِ الخَطَرات و توبةُ الاَصفياء من التَنَفُّس و تَوبةُ الخاصّ من الاِشتغالِ بغَير الله تعالى و توبةُ العامّ مِن الذّنوب.[1]
بنده ناگزير بايد در هر حالى بر توبه مداومت ورزد و هر گروهى از بندگان، توبه اى ويژه خود دارند. از اين رو، توبه انبياء از اضطراب درون است؛ توبه اولياء از گوناگونى خطورات باطنى است؛ توبه اصفياء از استراحت و فراغت و غفلت و كدورت است كه بر خلاف دوام توجه است؛ توبه خواص از اشتغال به غير خداى متعال است و توبه عوام از گناهان است.
به نظر چنين مى رسد كه ملاك تفاوت در توبه گروه هاى مختلف، تفاوت در فهم و معرفت آن هاست. هركه فهم و معرفتش بيش تر باشد، توبه اش دقيق تر خواهد بود.
امام صادق(ع) فرمودند: لابُدَّ لِلعَبدِ مِن مُداوَمةِ التّوبةِ على كُلّ حالٍ و كُلّ فرقةٍ مِن العباد، لَهُم تَوبةٌ؛ فَتَوبةُ الاَنبياء مِن اضطِرابِ السِرّ و تَوبةُ الاَولياء مَن تَلوينِ الخَطَرات و توبةُ الاَصفياء من التَنَفُّس و تَوبةُ الخاصّ من الاِشتغالِ بغَير الله تعالى و توبةُ العامّ مِن الذّنوب.[1]
بنده ناگزير بايد در هر حالى بر توبه مداومت ورزد و هر گروهى از بندگان، توبه اى ويژه خود دارند. از اين رو، توبه انبياء از اضطراب درون است؛ توبه اولياء از گوناگونى خطورات باطنى است؛ توبه اصفياء از استراحت و فراغت و غفلت و كدورت است كه بر خلاف دوام توجه است؛ توبه خواص از اشتغال به غير خداى متعال است و توبه عوام از گناهان است.
به نظر چنين مى رسد كه ملاك تفاوت در توبه گروه هاى مختلف، تفاوت در فهم و معرفت آن هاست. هركه فهم و معرفتش بيش تر باشد، توبه اش دقيق تر خواهد بود.
توبه عوام
ریشه گناهان ایشان در این است که:
1ـ طاعات خود را بسيار مى شمارند، بدين خاطر كه آن ها را از خود دانند و نيز خدا را نشناسند و از نعمت هاى او غفلت دارند. آنان چون نعمت ها را نتيجه كار و كوشش و خواست خود دانند، نه خواست خدا، همانند قارون مى انديشند كه «إنّما اوُتيتُه عَلى علمٍ عندي»؛ آن چه را دارم، با دانش و كوشش خويش به دست آورده ام.
پس چون، نعمت ها را از خود دانند، شكر آن لازم نشمارند. پس عبادات و طاعاتى كه انجام داده اند، چون مديون و بدهكار نبوده اند، به نظرشان بسيار آيد
اين گونه طاعت به جا آوردن سبب خودبينى مى شود كه ريشه همه گناهان است. كسى كه عصيان كند ولى پشيمان باشد و عذر خواهد، بهتر است از كسى كه طاعت كند ولى طاعت خود را از خود داند و بدان اميدوار باشد و از خدا طلب كار گردد. زيرا چنان كه گفتيم، طاعت خواه انجام واجب باشد، خواه غير واجب، براى اين است كه انسان به بندگى و عبوديّت دست يابد، بفهمد و بداند و بيابد كه عبدِ ضعيفِ ذليل است. اگر طاعت آدمى را ازين جايگاه دور سازد، عصيان است نه طاعت.
ابليس لعين با آن همه طاعت به بندگى دست نيافت، در حضور خدا از خود سخن راند، به فرمانبرى خويش باليد و گفت طاعت كردم. ندا آمد كه لعنت كردم. طاعتى كه تو را به خودت باز نشناسد، طاعت نيست، ريشه گناه است، آلودگى است.
اما بنگريد كه چون آدم به لغزشى گرفتار آمد، گفت: بارخدايا، بد كردم. ندا آمد كه عفو كردم.
2ـ چون نيكى هايشان را بزرگ شمارند و بدى ها و زشتى هايشان را ناچيز، خود را داراى حق بزرگى بر خدا مى دانند كه كم ترين آن، منزل گزيدن در بهشت است، از اين رو خواسته ها و دعاهايشان نيز شكل صاحبِ حق دارد. اگر خواسته شان روا نشود، يا كه دعايشان اجابت نگردد، ناراحت و عصبانى گردند. اگر بارى دعا كردند و نتيجه نگرفتند، طلب كارانه ترك دعا كنند. گويى حق آن هاست كه هرچه از خدا خواستند، عطايشان كند.
خدا را براى اجابت فرمايشات خود مى خواهند. خدايى كه گرفتارى هايشان را رفع نكند، آسايش برايشان فراهم نسازد، غرايزشان را تأمين نكند، هر لحظه گوش به فرمان آن ها نباشد، خدا نيست. خدايى مى خواهند كه تسليم آن ها باشد و سر به فرمان آن ها، نه آن ها سر به فرمان او.
آن چه كه در حديثِ شريفِ ياد شده، براى توبه عوام آمده است، بدين قرار است:
أـ با تأسف و پشيمانى از گذشته، آلودگى هاى درون خود را شستشو دهد.
ب ـ پيوسته به گناهان خود كه هر كدام جنايتى بزرگ است، اعتراف نمايد.
ج ـ نسبت به باقيمانده عمرش، در وحشت و هراس باشد و از آن چه كه ممكن است انجام دهد بترسد.
دـ هيچ گاه گناهانش را كوچك نشمارد كه از سويى سبب تكرار آن مى شود و از ديگر سو، براى جبران آن تنبلى خواهد ورزيد.
ه ـ بسيار بر حال خويش گريه كند.
وـ نفس خويش را از آن چه كه بدان مايل است، باز دارد.
زـ بسيار دعا كند و از خدا بخواهد او را بر وفاى به توبه اش يارى نمايد و از شكستن توبه باز دارد؛ در سختى و راحتى رهايش نسازد؛ در گرفتارى ها پايدارش سازد.
ح ـ خود را به عبادت و سخت كوشى وادار سازد.
ط ـ عباداتى را كه ترك كرده است، به جا آورد و جبران نمايد.
ى ـ حقوق پايمال شده ديگران را به آن ها بازگرداند.
ك ـ از دوستان بد دورى گزيند.
ل ـ شب زنده دارى كند.
م ـ روزها را به سختى گذراند و تشنگى را تحمّل كند.
ث ـ دربار ه پايان كارش پيوسته بينديشد.
اگر چنين نمود، گناهانش شسته مى شود، آگاهى اش گسترش مى يابد و كمالاتش افزون مى گردد. هرگز گمان مبريد كه كارى چنين زحمت آور و طاقت فرسا، براى اين مقصود بسيار است. به گمانم، مقصود را نشناخته ايم كه چنين گمان مى بريم. مقصود در منزل اول اين است كه محبوبِ خدا گردي. خودش فرمود: «إنّ الله يُحبُّ التوّابين»؛ رسيدن به چنين مقام و منزلتى، به جان دادن، آن هم نه يك بار كه هزاران بار مى ارزد.
توبه متوسّطان
منظور از متوسطان، كسانى هستند كه از حجاب جهل و غفلتِ صريح و آشكار رسته اند، ولى به مشاهده جمال، بيرون از سراپرده جلال، نرسيده اند. آنان كه نه در منزلِ آغازِ سلوكند و نه در منزلِ پايان؛ آنان كه نظر به حكم حتمى و قطعى خدا دارند؛ محكومان قضاى ازلى او. اينان به خاطر نظر به قضا و حكم ازلى او، افعال خود را حتمى و برگشت ناپذير مى يابند. پس اگر گناهى يا لغزشى از آن ها سر زند، آن را به قضاى خدا دانند و چون از قضاى الهى نتوان سر باز زد، پس به ناچار تسليمند.
گناه آنان در اين مرحله اين است كه گناهان حتمى و گريزناپذير (همه گناهان كه در قضاى الهى، حتمى گشته است) را در برابر رحمت گسترده و بخشش همه جانبه او كوچك مى انگارند. توجه داشته باشيم كه اين كوچك انگاشتن گناه براى متوسطان، غير از كوچك انگاشتن گناه براى مبتديان است كه از گناهان بزرگ به حساب مى آيد. اينان كه خود را در دام قضاى الهى مى بينند كه هرچه بر آن ها مى رود، معيّن و حتمى است، گويى دل خويش خوش دارند و رفتار خود را از عيب و نقص و زشتى تبرئه مى نمايند، «كه هرچه كرد آن آشنا كرد» و از آن جا كه اين خود، جرأت بر گناه است و حمايت و تبرئه نفس، گناهى است كه بايد از آن توبه نمود.
گفته اند بيش تر كسانى كه به چنين جايگاهى مى رسند كه هر كارى انجام مى دهند و آن را از جانب خدا مى دانند، كسانى هستند كه در وادى سلوك بدون راهنما راه مى سپارند. اما توبه خواص بيرون از گنجايش اين نوشته است، از اين رو با همه اشتياق به آن، چشم فرو مى بنديم.
ریشه گناهان ایشان در این است که:
1ـ طاعات خود را بسيار مى شمارند، بدين خاطر كه آن ها را از خود دانند و نيز خدا را نشناسند و از نعمت هاى او غفلت دارند. آنان چون نعمت ها را نتيجه كار و كوشش و خواست خود دانند، نه خواست خدا، همانند قارون مى انديشند كه «إنّما اوُتيتُه عَلى علمٍ عندي»؛ آن چه را دارم، با دانش و كوشش خويش به دست آورده ام.
پس چون، نعمت ها را از خود دانند، شكر آن لازم نشمارند. پس عبادات و طاعاتى كه انجام داده اند، چون مديون و بدهكار نبوده اند، به نظرشان بسيار آيد
اين گونه طاعت به جا آوردن سبب خودبينى مى شود كه ريشه همه گناهان است. كسى كه عصيان كند ولى پشيمان باشد و عذر خواهد، بهتر است از كسى كه طاعت كند ولى طاعت خود را از خود داند و بدان اميدوار باشد و از خدا طلب كار گردد. زيرا چنان كه گفتيم، طاعت خواه انجام واجب باشد، خواه غير واجب، براى اين است كه انسان به بندگى و عبوديّت دست يابد، بفهمد و بداند و بيابد كه عبدِ ضعيفِ ذليل است. اگر طاعت آدمى را ازين جايگاه دور سازد، عصيان است نه طاعت.
ابليس لعين با آن همه طاعت به بندگى دست نيافت، در حضور خدا از خود سخن راند، به فرمانبرى خويش باليد و گفت طاعت كردم. ندا آمد كه لعنت كردم. طاعتى كه تو را به خودت باز نشناسد، طاعت نيست، ريشه گناه است، آلودگى است.
اما بنگريد كه چون آدم به لغزشى گرفتار آمد، گفت: بارخدايا، بد كردم. ندا آمد كه عفو كردم.
2ـ چون نيكى هايشان را بزرگ شمارند و بدى ها و زشتى هايشان را ناچيز، خود را داراى حق بزرگى بر خدا مى دانند كه كم ترين آن، منزل گزيدن در بهشت است، از اين رو خواسته ها و دعاهايشان نيز شكل صاحبِ حق دارد. اگر خواسته شان روا نشود، يا كه دعايشان اجابت نگردد، ناراحت و عصبانى گردند. اگر بارى دعا كردند و نتيجه نگرفتند، طلب كارانه ترك دعا كنند. گويى حق آن هاست كه هرچه از خدا خواستند، عطايشان كند.
خدا را براى اجابت فرمايشات خود مى خواهند. خدايى كه گرفتارى هايشان را رفع نكند، آسايش برايشان فراهم نسازد، غرايزشان را تأمين نكند، هر لحظه گوش به فرمان آن ها نباشد، خدا نيست. خدايى مى خواهند كه تسليم آن ها باشد و سر به فرمان آن ها، نه آن ها سر به فرمان او.
آن چه كه در حديثِ شريفِ ياد شده، براى توبه عوام آمده است، بدين قرار است:
أـ با تأسف و پشيمانى از گذشته، آلودگى هاى درون خود را شستشو دهد.
ب ـ پيوسته به گناهان خود كه هر كدام جنايتى بزرگ است، اعتراف نمايد.
ج ـ نسبت به باقيمانده عمرش، در وحشت و هراس باشد و از آن چه كه ممكن است انجام دهد بترسد.
دـ هيچ گاه گناهانش را كوچك نشمارد كه از سويى سبب تكرار آن مى شود و از ديگر سو، براى جبران آن تنبلى خواهد ورزيد.
ه ـ بسيار بر حال خويش گريه كند.
وـ نفس خويش را از آن چه كه بدان مايل است، باز دارد.
زـ بسيار دعا كند و از خدا بخواهد او را بر وفاى به توبه اش يارى نمايد و از شكستن توبه باز دارد؛ در سختى و راحتى رهايش نسازد؛ در گرفتارى ها پايدارش سازد.
ح ـ خود را به عبادت و سخت كوشى وادار سازد.
ط ـ عباداتى را كه ترك كرده است، به جا آورد و جبران نمايد.
ى ـ حقوق پايمال شده ديگران را به آن ها بازگرداند.
ك ـ از دوستان بد دورى گزيند.
ل ـ شب زنده دارى كند.
م ـ روزها را به سختى گذراند و تشنگى را تحمّل كند.
ث ـ دربار ه پايان كارش پيوسته بينديشد.
اگر چنين نمود، گناهانش شسته مى شود، آگاهى اش گسترش مى يابد و كمالاتش افزون مى گردد. هرگز گمان مبريد كه كارى چنين زحمت آور و طاقت فرسا، براى اين مقصود بسيار است. به گمانم، مقصود را نشناخته ايم كه چنين گمان مى بريم. مقصود در منزل اول اين است كه محبوبِ خدا گردي. خودش فرمود: «إنّ الله يُحبُّ التوّابين»؛ رسيدن به چنين مقام و منزلتى، به جان دادن، آن هم نه يك بار كه هزاران بار مى ارزد.
توبه متوسّطان
منظور از متوسطان، كسانى هستند كه از حجاب جهل و غفلتِ صريح و آشكار رسته اند، ولى به مشاهده جمال، بيرون از سراپرده جلال، نرسيده اند. آنان كه نه در منزلِ آغازِ سلوكند و نه در منزلِ پايان؛ آنان كه نظر به حكم حتمى و قطعى خدا دارند؛ محكومان قضاى ازلى او. اينان به خاطر نظر به قضا و حكم ازلى او، افعال خود را حتمى و برگشت ناپذير مى يابند. پس اگر گناهى يا لغزشى از آن ها سر زند، آن را به قضاى خدا دانند و چون از قضاى الهى نتوان سر باز زد، پس به ناچار تسليمند.
گناه آنان در اين مرحله اين است كه گناهان حتمى و گريزناپذير (همه گناهان كه در قضاى الهى، حتمى گشته است) را در برابر رحمت گسترده و بخشش همه جانبه او كوچك مى انگارند. توجه داشته باشيم كه اين كوچك انگاشتن گناه براى متوسطان، غير از كوچك انگاشتن گناه براى مبتديان است كه از گناهان بزرگ به حساب مى آيد. اينان كه خود را در دام قضاى الهى مى بينند كه هرچه بر آن ها مى رود، معيّن و حتمى است، گويى دل خويش خوش دارند و رفتار خود را از عيب و نقص و زشتى تبرئه مى نمايند، «كه هرچه كرد آن آشنا كرد» و از آن جا كه اين خود، جرأت بر گناه است و حمايت و تبرئه نفس، گناهى است كه بايد از آن توبه نمود.
گفته اند بيش تر كسانى كه به چنين جايگاهى مى رسند كه هر كارى انجام مى دهند و آن را از جانب خدا مى دانند، كسانى هستند كه در وادى سلوك بدون راهنما راه مى سپارند. اما توبه خواص بيرون از گنجايش اين نوشته است، از اين رو با همه اشتياق به آن، چشم فرو مى بنديم.