سكوت و معرفت
امام صادق (علیه السلام) به نقل از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مَن عَرَفَ الله و عظمتَه مَنَعَ فاهُ من الكَلام و بَطنَه من الطّعام و عَنى نفسَه بالصِّيام و القيام. قالوا: بآبائنا و اُمّهاتنا أنت يابن رسول الله! هولاء أولياء الله؟ قال: إنّ أولياء الله سَكَتوا فكانَ سُكوتُهم فكراً و تَكَلَّموا فكانَ كلامُهم ذكراً و نَظروا فكانَ نظرُهم عبرةً و نطَقوا فكانَ نُطقُهم حكمةً و مَشَوا فكانَ مشيُهم بينَ الناس بركةً. لولا الإجال الّتى قدكَتَبَتْ عليهم لم تَستَقِرَّ أرواحُهم فى أجسادِهم خوفاً من العذاب و شوقاً إلى الثواب.»
امام صادق (علیه السلام) به نقل از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مَن عَرَفَ الله و عظمتَه مَنَعَ فاهُ من الكَلام و بَطنَه من الطّعام و عَنى نفسَه بالصِّيام و القيام. قالوا: بآبائنا و اُمّهاتنا أنت يابن رسول الله! هولاء أولياء الله؟ قال: إنّ أولياء الله سَكَتوا فكانَ سُكوتُهم فكراً و تَكَلَّموا فكانَ كلامُهم ذكراً و نَظروا فكانَ نظرُهم عبرةً و نطَقوا فكانَ نُطقُهم حكمةً و مَشَوا فكانَ مشيُهم بينَ الناس بركةً. لولا الإجال الّتى قدكَتَبَتْ عليهم لم تَستَقِرَّ أرواحُهم فى أجسادِهم خوفاً من العذاب و شوقاً إلى الثواب.»
كسى كه خدا را بشناسد و به عظمت او پى ببرد، زبان از گفتن و دهان از خوردن باز مى دارد و نفس به روزه و عبادت وادارد. گفتند: پدران و مادران ما به فداى تو باد، اى پسر رسول خدا! آيا اين ها دوستان خدايند؟ فرمود: دوستان خدا خاموشى گزينند، پس خاموشى شان انديشه است؛ و به گفتن درآيند، پس گفته شان ياد خداست؛ نگاه كنند، نگاهشان عبرت است؛ و به بیان آيند، بيانشان حكمت است؛ راه روند، راه رفتنشان ميان مردم بركت است. اگر نبود سرنوشتى كه برايشان رقم خورده است، از ترس كيفر و شوق به پاداش جان هايشان در بدن هايشان باقى نمى ماند.
سكوت و كم گويى نشان معرفت به خداى متعال است، بدين خاطر كه انسان صاحب معرفت اولاً، مى داند كه همه كارهاى او، ريز و درشت، در جان و دلش تأثير دارد؛ كلام او پيش از آن كه به ديگران برسد، بر خودش تأثير دارد، از اين رو از گفتن هر سخنى پرهيز خواهد كرد و ثانياً، مى داند كه گفته هاى او مانند ساير كارهايش محاسبه مى شود، بدين خاطر در گفتن دورانديشى روا مى دارد و هر سخنى را بر زبان نمى راند و ثالثاً، چنان غرق در فكر و انديشه است كه فرصت پرگويى بلكه گفتن نخواهد داشت. او سخن نمى گويد مگر آن كه سكوت از آن سبب ترك واجب يا مستحبّ مؤكّدى شود.
همان گونه كه در غذا خوردن بايد دقت نمود كه چه خورده شود، چه اندازه و در چه وقت و به چه انگيزه و چه حال خورده شود، سخن گفتن نيز بايد همين گونه باشد، بلكه بايد حدود آن دقيق تر باشد. البته نادان به ويژه آن كه نه خدا شناسد و نه بزرگى خدا را، نه خود را مى شناسد و نه آينده خود را، هرچه بيابد مى خورد و هر اندازه و هر وقت و هر حال كه بخواهد مى خورد، نخوردن او به خاطر نيافتن است، گفتن او نيز همين گونه است.
سكوت و نجات
امام مجتبى (علیه السلام) فرمودند: «نِعمَ العَون، الصّمتُ فى مَواطنَ كَثيرةٍ و إن كُنتَ فَصيحاً»؛ در بسيارى از موارد سكوت بهترين يارى است، اگرچه زبانى شيوا داشته باشي. چه شيوايى غير انديشمند بودن است.
سكوت و كم گويى، يكى از عوامل نجات است؛ نجات از طبيعت به طور كلى، نجات از غرايز خود، نجات از گمان ها و زيان هاى خلق و بالاخره نجات از سقوط و در چاه گناه فرو افتادن. بسيار گفتن، بسيار لغزيدن را به دنبال دارد؛ بسيار لغزيدن، آشنايى به گناه، تكرار آن و بالاخره آلوده شدن به گناه را به دنبال دارد. به همين خاطر است كه فرموده اند: مَن صَمتَ نَجي؛ آن كه كم گويد يا سكوت كند، نجات خواهد يافت. در رواياتى از امامان معصوم -صلوات الله عليهم اجمعين- سكوت و كم حرفى به عنوان ويژگى شيعيان معرفى شده است. چنان كه فرمودند: «إنّما شيعتُنا الخَرس»؛ شيعيان ما لال هستند. منظور از لال بودن همان است كه گفته شد. پيش از گفتن، انديشيدن، گزيده گويى كردن، حكيمانه گفتن.
سكوت و شيطان
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «عليكَ بِطولِ الصّمتِ فإنَّهُ مَطرَدَةُ الشَّيطان و عَونٌ لك على أمر دينِك»؛ بر شما باد سكوت پيوسته، زيرا سبب طرد شيطان است و يارى تو در دينت.
يكى از چراگاه هاى شيطان پرگويى است. با از ميان بردن اين چراگاه، شيطان هم رانده مى شود، بنابراين سكوت سبب طرد شيطان است،به خاطر يارى رساندن سكوت به ايمان و رفتارهاى دينى انسان است كه سكوت عبادت است، آن هم عبادتى كه مورد رضايت خداوند است. چنان كه در حديث قدسى آمده است كه:
«إنّ الله جلّ جلاله يقولُ: لَستُ كلَّ كَلامِ الحكيم أتَقَبَّلُ لكن هواه و همّه فيما اُحبُّ و أرضى، جَعَلتُ صَمتَه حَمداً لى و وقاراً و إن لم يَتَكلَّم»؛ خداوند متعال فرمود: چنين نيست كه هر سخن حكيم را بپذيرم، ولى كشش و قصد او در آن چه دوست دارم و مى پسندم، مورد پذيرش من است. سكوت او را ستايش و بزرگى خود قرار دادم، اگرچه سخن نگويد.
لازم به يادآورى است كه سكوت ارزشمند آن است كه همراه با فكر و تأمّل باشد. سكوتى كه انديشه در آن نباشد، اين گونه نيست. به گفتةاميرمؤمنان (علیه السلام) :«كُلُّ سكوتٍ ليسَ فيه فِكرَةٌ فَهو غفلةٌ»؛ هر سكوتى كه در آن انديشه نباشد، بى توجهى و غفلت است. پيداست كه غفلت رهزن است.
سكوت و سنجيده گويي
اميرمؤمنان(علیه السلام) فرمودند: «المرءُ مَخبوءٌ تحتَ لسانِه، فَزِنْ كلامَك و أعرِضْهُ على العقل و المعرفه فإن كانَ لله و فى الله فَتَكَلَّم به و إن كانَ غيرَ ذلك فالسّكوتُ خيرٌ منه»؛ شخصيت انسان زير زبانش نهفته است، از اين رو آن را نبايد آشكار كرد. پيوسته سخنانت را با عقل و معرفت سنجش نما، اگر پسنديده بود و به قصد پسنديده گفته مى شود و براى خدا و در راه رسيدن به اوست، بگو و اگر چنين نبود، سكوت از آن پسنديده تر است.
سكوت براى همه به ويژه مؤمن، سفارش شده است و فرموده اند كه مجالس مؤمنان بايد همانند مجالس اهل بهشت باشد؛ همان گونه كه در بهشت، سخن لغو و بيهوده و آلوده به گناه گفته نمى شود، مجالس مؤمنان نيز بايد اين گونه باشد. اهل بهشت به گونه اى هستند كه خداى متعال درباره آنان فرمود: «لايَسمَعونَ فيها لَغواً و لا تَأثيماً إلاّ قيلاً سلاماً سَلاماً»؛ آنان لغو و بيهوده و ناروا نمى شنوند، تنها چيزى كه مى شنوند گفتارى است به غايت آرام بخش.
اميرمؤمنان(علیه السلام) در وصيت به امام حسن (علیه السلام) فرمودند: «دَعِ القولَ فيما لاتَعرِفُ و الخطابَ فيما لاتُكَلَّفُ»؛ آن چه نمى دانى رها كن و بر زبان نياور و به سخنى كه گفتنش بر تو تكليف نيست مپرداز.
در هر سخنى نخست بايد انديشيد، اگر گفتن آن روا باشد و سبب رسيدن به سودى روا يا پرهيز از زيانى ناروا باشد، گفتن آن پسنديده است؛ در غير اين صورت، ترك آن يا واجب است و يا پسنديده.
اگر خواهى سخن درست گويى، سكوت كن تا توان و فرصت انديشه بيابى كه سكوت راه نماى انديشه است و انديشه نشان خردمندي. چنان كه امام كاظم (علیه السلام) فرمودند:
«دليلُ العاقلِ التفكّرُ و دليلُ التفكّرِ الصّمتُ»؛ راهنماى خردمند، فكر و انديشه است و راهنماى فكر، سكوت است و يا سكوت نشان تفكر و تفكر نشان خردمند است.
آخرين نكته اين است كه پرگويى هم بر خرد آدمى تأثير ناپسند دارد و هم بر انديشه او؛ هم بر ايمان و هم بر عمل، بلكه بر اساس روايات، تأثير منفى آن همه جانبه است. حديثى قدسى را به عنوان پايان بخش اين بحث يادآورى مى كنيم:
خداى فرمود: «يابنَ آدم! إذا وَجدتَ قِساوةً فى قَلبك و سُقماً فى جِسمِك و نَقيصَةً فى مالِكَ و حَزيمَةً فى رِزقِكَ فَاعلَم أنّك تَكَلَّمتَ فيما لايَعنيک»؛ اى فرزند آدم! هرگاه سختى در دل خويش، بيمارى در بدن، كاستى در ثروت و روگردانى در روزى خويش يافتى، بدان كه سخن بيهوده گفته اي.
سكوت و كم گويى نشان معرفت به خداى متعال است، بدين خاطر كه انسان صاحب معرفت اولاً، مى داند كه همه كارهاى او، ريز و درشت، در جان و دلش تأثير دارد؛ كلام او پيش از آن كه به ديگران برسد، بر خودش تأثير دارد، از اين رو از گفتن هر سخنى پرهيز خواهد كرد و ثانياً، مى داند كه گفته هاى او مانند ساير كارهايش محاسبه مى شود، بدين خاطر در گفتن دورانديشى روا مى دارد و هر سخنى را بر زبان نمى راند و ثالثاً، چنان غرق در فكر و انديشه است كه فرصت پرگويى بلكه گفتن نخواهد داشت. او سخن نمى گويد مگر آن كه سكوت از آن سبب ترك واجب يا مستحبّ مؤكّدى شود.
همان گونه كه در غذا خوردن بايد دقت نمود كه چه خورده شود، چه اندازه و در چه وقت و به چه انگيزه و چه حال خورده شود، سخن گفتن نيز بايد همين گونه باشد، بلكه بايد حدود آن دقيق تر باشد. البته نادان به ويژه آن كه نه خدا شناسد و نه بزرگى خدا را، نه خود را مى شناسد و نه آينده خود را، هرچه بيابد مى خورد و هر اندازه و هر وقت و هر حال كه بخواهد مى خورد، نخوردن او به خاطر نيافتن است، گفتن او نيز همين گونه است.
سكوت و نجات
امام مجتبى (علیه السلام) فرمودند: «نِعمَ العَون، الصّمتُ فى مَواطنَ كَثيرةٍ و إن كُنتَ فَصيحاً»؛ در بسيارى از موارد سكوت بهترين يارى است، اگرچه زبانى شيوا داشته باشي. چه شيوايى غير انديشمند بودن است.
سكوت و كم گويى، يكى از عوامل نجات است؛ نجات از طبيعت به طور كلى، نجات از غرايز خود، نجات از گمان ها و زيان هاى خلق و بالاخره نجات از سقوط و در چاه گناه فرو افتادن. بسيار گفتن، بسيار لغزيدن را به دنبال دارد؛ بسيار لغزيدن، آشنايى به گناه، تكرار آن و بالاخره آلوده شدن به گناه را به دنبال دارد. به همين خاطر است كه فرموده اند: مَن صَمتَ نَجي؛ آن كه كم گويد يا سكوت كند، نجات خواهد يافت. در رواياتى از امامان معصوم -صلوات الله عليهم اجمعين- سكوت و كم حرفى به عنوان ويژگى شيعيان معرفى شده است. چنان كه فرمودند: «إنّما شيعتُنا الخَرس»؛ شيعيان ما لال هستند. منظور از لال بودن همان است كه گفته شد. پيش از گفتن، انديشيدن، گزيده گويى كردن، حكيمانه گفتن.
سكوت و شيطان
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «عليكَ بِطولِ الصّمتِ فإنَّهُ مَطرَدَةُ الشَّيطان و عَونٌ لك على أمر دينِك»؛ بر شما باد سكوت پيوسته، زيرا سبب طرد شيطان است و يارى تو در دينت.
يكى از چراگاه هاى شيطان پرگويى است. با از ميان بردن اين چراگاه، شيطان هم رانده مى شود، بنابراين سكوت سبب طرد شيطان است،به خاطر يارى رساندن سكوت به ايمان و رفتارهاى دينى انسان است كه سكوت عبادت است، آن هم عبادتى كه مورد رضايت خداوند است. چنان كه در حديث قدسى آمده است كه:
«إنّ الله جلّ جلاله يقولُ: لَستُ كلَّ كَلامِ الحكيم أتَقَبَّلُ لكن هواه و همّه فيما اُحبُّ و أرضى، جَعَلتُ صَمتَه حَمداً لى و وقاراً و إن لم يَتَكلَّم»؛ خداوند متعال فرمود: چنين نيست كه هر سخن حكيم را بپذيرم، ولى كشش و قصد او در آن چه دوست دارم و مى پسندم، مورد پذيرش من است. سكوت او را ستايش و بزرگى خود قرار دادم، اگرچه سخن نگويد.
لازم به يادآورى است كه سكوت ارزشمند آن است كه همراه با فكر و تأمّل باشد. سكوتى كه انديشه در آن نباشد، اين گونه نيست. به گفتةاميرمؤمنان (علیه السلام) :«كُلُّ سكوتٍ ليسَ فيه فِكرَةٌ فَهو غفلةٌ»؛ هر سكوتى كه در آن انديشه نباشد، بى توجهى و غفلت است. پيداست كه غفلت رهزن است.
سكوت و سنجيده گويي
اميرمؤمنان(علیه السلام) فرمودند: «المرءُ مَخبوءٌ تحتَ لسانِه، فَزِنْ كلامَك و أعرِضْهُ على العقل و المعرفه فإن كانَ لله و فى الله فَتَكَلَّم به و إن كانَ غيرَ ذلك فالسّكوتُ خيرٌ منه»؛ شخصيت انسان زير زبانش نهفته است، از اين رو آن را نبايد آشكار كرد. پيوسته سخنانت را با عقل و معرفت سنجش نما، اگر پسنديده بود و به قصد پسنديده گفته مى شود و براى خدا و در راه رسيدن به اوست، بگو و اگر چنين نبود، سكوت از آن پسنديده تر است.
سكوت براى همه به ويژه مؤمن، سفارش شده است و فرموده اند كه مجالس مؤمنان بايد همانند مجالس اهل بهشت باشد؛ همان گونه كه در بهشت، سخن لغو و بيهوده و آلوده به گناه گفته نمى شود، مجالس مؤمنان نيز بايد اين گونه باشد. اهل بهشت به گونه اى هستند كه خداى متعال درباره آنان فرمود: «لايَسمَعونَ فيها لَغواً و لا تَأثيماً إلاّ قيلاً سلاماً سَلاماً»؛ آنان لغو و بيهوده و ناروا نمى شنوند، تنها چيزى كه مى شنوند گفتارى است به غايت آرام بخش.
اميرمؤمنان(علیه السلام) در وصيت به امام حسن (علیه السلام) فرمودند: «دَعِ القولَ فيما لاتَعرِفُ و الخطابَ فيما لاتُكَلَّفُ»؛ آن چه نمى دانى رها كن و بر زبان نياور و به سخنى كه گفتنش بر تو تكليف نيست مپرداز.
در هر سخنى نخست بايد انديشيد، اگر گفتن آن روا باشد و سبب رسيدن به سودى روا يا پرهيز از زيانى ناروا باشد، گفتن آن پسنديده است؛ در غير اين صورت، ترك آن يا واجب است و يا پسنديده.
اگر خواهى سخن درست گويى، سكوت كن تا توان و فرصت انديشه بيابى كه سكوت راه نماى انديشه است و انديشه نشان خردمندي. چنان كه امام كاظم (علیه السلام) فرمودند:
«دليلُ العاقلِ التفكّرُ و دليلُ التفكّرِ الصّمتُ»؛ راهنماى خردمند، فكر و انديشه است و راهنماى فكر، سكوت است و يا سكوت نشان تفكر و تفكر نشان خردمند است.
آخرين نكته اين است كه پرگويى هم بر خرد آدمى تأثير ناپسند دارد و هم بر انديشه او؛ هم بر ايمان و هم بر عمل، بلكه بر اساس روايات، تأثير منفى آن همه جانبه است. حديثى قدسى را به عنوان پايان بخش اين بحث يادآورى مى كنيم:
خداى فرمود: «يابنَ آدم! إذا وَجدتَ قِساوةً فى قَلبك و سُقماً فى جِسمِك و نَقيصَةً فى مالِكَ و حَزيمَةً فى رِزقِكَ فَاعلَم أنّك تَكَلَّمتَ فيما لايَعنيک»؛ اى فرزند آدم! هرگاه سختى در دل خويش، بيمارى در بدن، كاستى در ثروت و روگردانى در روزى خويش يافتى، بدان كه سخن بيهوده گفته اي.