مهرورزی

مهرورزی
اميرمؤمنان - صلوات الله عليه- فرمودند: بالبرّ يُستَعبَدُ الحُرَّ؛ نيكى كردن به ديگران آنان را به تسليم وا مى دارد. نيكى كردن از نتايج مهرورزى است.
طبيعى ترين حالت نسبت به محبّت بى چند و چون الهى، مهرورزى به ديگران است. دست كم بايد چيزى از بزرگى الهى داشته باشيم يا بدان شباهت داشته باشيم. او كه غنى و بى نياز همه عالم است كه «إنّ الله غنيٌ عن العالمين»، به ما كه فقيريم و از خود هيچ نداريم، عشق مى ورزد. نشان تو از خدايت همين نوع عشق ورزيدن است. مؤمن آن است كه به بندگان خداى خويش قطع نظر از عوارض زايد بر ذات آن ها، عشق ورزد و گرنه عشق به نان و نام كه از لوازم غرايز است، به جوى نيرزد.
از اين گذشته، اگر مى خواهيم بر ديگران تأثير مثبت داشته باشيم و آنان را با خود و خداى خود آشتى دهيم و بالاخره اگر مسؤوليت اجتماعى و به ويژه فرهنگى داريم، يكى از بهترين راه هاى موفّقيت، مهرورزى به آنان است.
به هركه بيش تر دل بسته باشيم، بيش تر نيكى كنيم. عشق پاك آن است كه بى قصد و غرض باشد، چيزى را بخواهيم اما نه براى رسيدن به نانى و نامى، دنيايى يا آخرتى باشد و نه براى پرهيز از ضررى، خطرى يا ناكامى باشد. شرح آن را بايد در «عشق و عاشقي» يافت. ولى اگر از چنين عشقى بى بهره يا كم بهره ايم، دست كم نمى توانيم بگوييم:
به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
وگر نمى توانيم چون مجنون عامرى بگوييم:
اُحبُّ لحُبِّك السودانَ حتّى
اُحبُّ لحُبّكَ سودَ الكِلاب

آزردن ناتوان و نفرين ستم ديده
رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- فرمودند: دَعوةُ المظلومِ مُستجابَةٌ و إن كانَتْ مِن فاجِرٍ مَحوبٍ عَلى نَفسِه؛نفرين ستم ديده، اگرچه پرده درى آلوده به گناه هم باشد، به اجابت مى رسد.
همچنين فرمودند: مَن دَعا على مَن ظَلمَه، فقد انتَصَرَ؛ نفرين ستمديده، سبب شكست ستمگر مى شود.
امام صادق- علیه الصلاة و السلام - فرمودند: اتَّقوا دَعوةَ المظلوم فَإنّ دَعوةَ المظلومِ تَصعَدُ إلى السّماء؛ از نفرين ستم ديده بپرهيزيد كه به آسمان مى رود.
آزردن ديگران سبب بيرون شدن از راه مستقيم سلوك است و تفاوتى ندارد كه دلِ آزرده از كه باشد؛ مؤمنى باشد، مسلمانى باشد، گنه كارى و يا حتى خداناشناسى باشد.
به گفته رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم-  : دَعوةُ المَظلوم مُستجابةٌ و إن كانَ كافراً، ففُجورُه على نفسِه؛ دعاى ستم ديده، مستجاب است، اگرچه كافر باشد. كافر اگر گناه بسيار دارد، ولى گناهان او بر عهده خودش است، به ديگران ارتباطى ندارد. گناهان او ستم بر او را روا نمى سازد. چنين نيست كه اگر كافرى مورد ستم واقع شود، خدا از او حمايت نكند. خدا بندگانش را رها نمى كند، اگرچه كافر باشند. البته ستم روا نداشتن حتى به كافر و گنه كار، غير از انجام دستورات الهى است. اگر به امر خدا كافر يا گنه كارى مجازات شود، ستم نيست.

علاوه بر اين كه بايد از آزار ديگران به طور جدّى پرهيز نمود، آزردن افراد ضعيف كه نمى توانند از خود و حقّ و حقوق خود دفاع كنند، نه تنها ناپسند، حرام و سبب بيچارگى دنيا و آخرت است، براى سالك در حكم سمّ كشنده است، با يك چنين ستمى، به طور كلى از راه سلوك منحرف مى شود و جبران آن به آسانى ممكن نيست و با عذرخواهى زبانى و مانند آن جبران نمى شود، زيرا كه ستم به ناتوان و ضعيف، سبب جوشش غضب الهى مى شود و كيست كه تاب تحمّل غضب او را داشته باشد؟
رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم-   فرمودند: قالَ الله تعالي: إشتَدَّ غَضَبى على مَن ظَلمَ مَن لايَجِدُ ناصراً غيري؛غضب من بر كسى كه بر انسانى ستم مى كند كه جز من يار و مددكارى ندارد، به جوشش مى آيد.
هم چنين فرمود: مَن دَعا على مَن ظَلمَه، فقد انتَصَرَ؛ نفرين ستمديده، سبب شكست ستمگر مى شود.
به طور كلى، ستم ديدگان مورد توجه خدايند و او از آن ها حمايت مى كند و آه ستم ديده، زندگى ستمگر را به آتش مى كشد. تو خود حدس بزن كه با سالك چه مى كند. سالك براى فروافتادن نيازى به بدبختى و بيچارگى بسيار ندارد، بلكه كافى است اندكى غفلت كند، همين بس است.
غرور
امام صادق -صلوات الله عليه- فرمودند: مِنَ العُلماء مَن إذا وُعِظَ أنِفَ و إذا وَعَظَ عَنِفَ؛ برخى از عالمان، آن‌گاه كه موعظه شوند، از پذيرش آن سرباز زنند و رنجيده خاطر گردند و آن‌گاه كه موعظه كنند، سخت‌گير باشند و از اندازه در گذرند.
علم به همان اندازه كه قدرت‌آور است، بزرگ‌بينى خود و كوچك ديدن ديگران را به ارمغان مي‌آورد و چه ارمغان پستي! چنين عالمى چون خود را از ديگران برتر و بزرگ‌تر مي‌بيند، انتظارات ويژه‌اى از ديگران دارد كه اولين آن‌ها، پذيرش بزرگ‌ترى اوست.
به همين خاطر زود رنج است و از رفتار و گفتار ديگران كه به‌گونه‌اى به خود بزرگ‌بينى او برخورد داشته باشد و حقوق خيالى او را ناديده گرفته باشد، رنجيده خاطر مي‌گردد.
عالم مغرور، براى خود بر ديگران حقوقى مي‌شناسد كه بر خود براى ديگران روا نمي‌داند. حق خود بلكه وظيفه خود مي‌داند كه آن‌گونه كه مي‌خواهد ديگران را سفارش و نصيحت كند، اگرچه بيش از توان آنان باشد و اگرچه بر خلاف حق باشد يا بيش از اندازه مجاز و مشروع باشد؛ ولى از سفارش ديگران مي‌رنجد هر چند حق باشد و بايسته، چون چنين حقى را براى ديگران نمي‌شناسد. اينان به خاطر همين غرور و زودرنجيِ برخاسته از علمشان، هرگز نه خود را مي‌توانند بشناسند و نه ديگران را.
تا فضل و عقل بينى بي‌معرفت نشيني
يك نكته‌ات بگويم خود را مبين كه رستي
همين غرور و بزرگ ديدن خود، سبب محروم ماندن از بسيارى از عنايات و نعمت‌هاى الهى مي‌شود و در واقع خسران ابدى و جبران‌ناپذير است كه به موقع گفته خواهد شد.
هش‌دار اگر وسوسه عقل كنى گوش
آدم صفت از روضه رضوان به در آيي

فقدان معرفت حق
امير بيان و بنان، مولاى عارفان - صلوات الله و سلامه عليه- فرمود: رُبَّ عالمٍ قَتَلَه جهلُه و لم‌يَنَفعْهُ علمُه؛ چه بسيار عالمانى كه كشته جهل خويشند و از علم خود بهره نمي‌برند.
علت همه نقص‌ها و زشتي‌هاى آنان همين است كه از معرفت خداى متعال بي‌بهره‌اند. اگر سهمى از آن داشتند، چنين ديوانه‌وار خود را به خيالات و پندارهاى پست و سراب‌گونه نمي‌آويختند. چونان تشنه‌اى در كوير، غرق شده‌اى در آب، به هر سو نمي‌دويدند و به هر چيز پستى دست نمي‌انداختند.
وليّ خدا -كه درود بي‌پايان بر او باد- فرمودند: الحكمةُ تَعمُرُ فى قلبِ المتواضعِ و لاتَعمُرُ فى قلبِ المتكبّر الجبّار؛ حكمت در قلب فروتن به كمال مي‌رسد و ماندگار مي‌شود نى در قلب خودبين ستمگر.
چنان‌كه گفته شد، اين علم سبب غرور و خود بزرگ‌بينى است و از ديدن بزرگى بندگان خدا عاجز است، يعنى از حكمت بي‌بهره است و چون سرچشمه حكمت و درّهاى گران‌بهاى اين چشمه‌سار، معرفت به خداوند بزرگ است، چنين فرد از معرفت او تهيدست است و از اين سرچشمه نياشاميده و از اين مرواريدهاى گران‌بها سهمى نبرده است و شايد به همين خاطر است كه علم چنين كسى سبب نابودى اوست و علم او در حقيقت همان جهل اوست. علم آنان كشنده است، بدين خاطر كه جهل است و فقط صورت علم دارد.