حزن عارف

حزن عارف
العارف وجهه مستبشر متبسم و قلبه و جل محزون(غرر الحکم،153)
ویژگی عارف این است که چهره اش گشاده بوده و پیوسته لبخند بر لب دارد؛ ولی قلبش در خوف و حزن و اندوه است.درعلوم دیگر گفته شده است،هرگاه حکمی بر وصف اطلاق شود نشان دهنده علیت آن وصف است.اگر گفته شد مؤمن نباید چنین کند، یعنی مؤمن بخاطر ایمانش نباید چنین کند ، ولی بخاطر انسان بودن یا خطا پذیر بودنش ممکن است آنگونه عمل کند.
از آنجا که عارف صاحب بصیرت است، نقص وتهی بودن خویش را می یابد ،می یابد که همه وجود و متعلقات وجودش در حکم صفر است؛ بنابراین، دچار غم و اندوه می شود.

باطن رحمت الهی قهر و غلبه وغضب است ، ولی آنچه ظاهر می شود تنها رحمت است.انسان نیز ظهور رحمت الهی است و به عنوان مظهر باید همینگونه باشد؛ یعنی رحمت باید بگونه ای سراسر وجودش را احاطه کند که کسی جز رحمت از او نبیند؛ ولی در باطن دریای خروشانی باشد از قهر و غضب. خداوند -که ظاهر است در هر مظهری و ظهور هر ظاهر و مظهری از اوست- قهر و قلبه اش را آشکار نمی کند؛ حتی آنجا که گمان می رود قهر الهی آشکار شده چنین نیست،لطف است ولی ما آن را قهر می پنداریم؛ اگر درد جانکاه و سخت است،بهترین لطف است؛ هشداری است برای اینکه بدانیم خللی در بدن وارد شده.هر چند درون هر رحمتی جلال و عظمت و کبریای الهی موج می زند ،اما خداوند پیوسته رحمت خود را آشکار کرده است، و بندگان خدا نیز باید تشبه به خدایشان داشته باشند.
نکته دیگری که در توضیح این روایت می توان گفت این است که انسان نباید غم و اندوه و مشکلات خود را به دیگران منتقل کند. عموم مردم به دنبال آن هستند که با بیان مشکلاتشان و انتقال آنها به دیگری به آرامش برسند .در حالی که اگر قرار بود غم اندوه ما به دیگری منتقل شود ،خداوند ،خود، بدون واسطه او را دچار اندوه می نمود.اما،در مورد رحمت الهی این چنین نیست. از آنجا که خداوند می خواهد،- با واسطه یا بی واسطه - رحمت خود را آشکار کند ، ما می توانیم ابزار رسیدن دیگران به رحمت الهی باشیم، ولی اراده الهی به آشکار کردن قهر و غضب قرار نگرفته است، پس ما نیز نباید غم و اندوه و نقص و کاستی های خویش را به دیگران منتقل کنیم. به همین خاطر است که عارف پیوسته متبسم است، اگر چه در باطن این گونه نباشد. ما ظهور رحمت الهی هستیم؛ بنا براین، باید بکوشیم همیشه پیک رحمت الهی برای دیگران باشیم. مگر در جایی که خود خدا و ظاهر شریعت، نه فقط مجاز دانسته، بلکه به آن امر کرده باشد.
بر تکالیف خلق نباید افزود. نباید به بهای خلاصی خودمان ، دیگران را دچار رنج و زحمت سازیم.چنین عمل کردن نشان فقدان علم و معرفت است .

حزن انبیاء
مرتبه ای از حزن وجود دارد که مربوط است به انبیاء و اولیاء و کسانی که تالی تلو ایشان باشند. در روایت آمده است که پیامبر اکرم - صلوات الله و سلامه علیه - ضمن آن که لبخند بر لب داشتند پیوسته محزون بودند.توجه به مشکلات خلق چنین حزنی را به دنبال خواهد داشت. این توجه دو وجه دارد :نخست، وجه عاطفی و طبیعی.
بطور معمول هر چه عواطف انسانها لطیف تر باشد در مقابل سختیهای خلق متأثرتر و منفعلتر می شوند.این ویژگی اصالتاً کمال نیست ،ولی ممکن است برای برخی افراد و در برخی شرایط کمال باشد.
وجه دوم ، مربوط به جنبه هدایتگری آنهاست. راهنما و هادی مردم باید عواطف و بلکه تمام وجودشان را جذب کند. اگر رهبر گروهی در مشکلات و سختیهایی که بر آنها وارد می شود متاثر نگشته و پیوسته بگوید  الحمد لله علی کل حال، دیگر نمی تواند  در وظیفه خود موفق باشد،چرا که بخشی از هدایت خلق از طریق کنترل عواطفشان رخ می دهد ؛بنا براین، کمال او در این است که دارای چنان روح لطیفی باشد که اگر خاری بر پای کسی، بلکه بر دامن کسی نشست، متاثر گردد،نه این که باید اظهار حزن کند، بلکه واقعاً محزون باشد؛پس دلسوز بودن و محزون بودن بخاطر خلق برای انبیاء و اولیاء و کسانی که در آن مسیر حرکت می کنند کمال است؛ ولی کسانی که سمت هدایت خلق را ندارند- خواه عوام مردم و افراد عادی باشند یا افراد بسیار بزرگ در حد اولیاء و انبیاء- مانعی نیست که محزون نباشند و اظهار حزن نکنند. حضرت خضر آنگاه که کشتی را سوراخ می کند متاثر نمی شود، برای کودکی که می خواهد بکشد گریه و شیون نمی کند. ولی پیامبراکرم- صلوات الله و سلامه علیه- بر اسرای کفار اشک می ریزد ومی فرماید: چه بد قومی هستید، اگر بخواهند شما را به بهشت هم ببرند باید در زنجیرتان کنند.

انسانهای متعارف و کسانی که فراتر از ایشان هستند، ولی مسؤولیت هدایت خلق را ندارند،بخاطر خلق محزون نیستند یا این حزن برای آنها کمال نیست.ایشان غمی ندارند که خلق چه می کشند؛زیرا هر چه می کشند از خدایشان است .وقتی پدری به فرزند یا خانواده خود کوتاهی می کند انسانهای متعارف ناراحت می شوند بدین خاطرکه این پدر را انسان ناقص یا غافلی می دانند، ولی اگر این افعال را منتسب به خدا بدانند و بدانند که خدا بنده اش را اینچنین خواسته است دیگر غمی نخواهند داشت. انبیاء و اولیاء که در دنیا برای خلق اشک می ریزند،فردای قیامت که این خلق را در جهنم می برند،اندوهگین نخواهند بود و بسیاری از آنها را شفاعت هم نخواهند کرد؛ممکن است گفته شود شفاعت برای کسانی که استعداد و قابلیت ندارند محال است؛ولی همچنان که شفاعت برای جمعی در آخرت محال است، هدایت هم برای جمعی در دنیا محال است؛ در آنجا هدایت نمی کنند و اشک نمی ریزند، اینجا هم هدایت نمی کنند ولی اشک می ریزند، زیرا اینجا سمت راهنمایی دارند ولی آنجا ندارند.در دنیا خدا به پیامبرش فرموده :«انک لن تهدی من احببت...»؛ تو هر که را بخواهی هدایت نمی کنی بنا بر این، غم نخور؛ در جای دیگر می فرماید: «ما انزلنا علیک القران لتشقی»؛ ما قران را نفرستادیم که خودت را به زحمت بیندازی،ولی حبیب خدا خود را به زحمت می اندازد، در حالی که در قیامت چنین نیست.اگر امیر المؤمنین- صلوات الله و سلامه علیه- می فرمایند: نیاید آن شب و روزی که من سیر باشم و یکی از کسانی که در حوزه حکومت من زندگی می کند، گرسنه باشد. اگر چه، حضرت هیچگاه اهل زیاده روی نبوده اند، ولی همچنان که امام صادق- علیه الصلاة و السلام- بدان اشاره فرموده اند، این سخن مربوط به زمانی است که حضرت رهبریت جامعه را در دست دارند.بنا براین ،حزن و اندوه برای مشکلات خلق خدا، اصالتاً مربوط به انبیاء و اولیاء و راهنمایان خلق است.