درس دهم : ظهور اسماء و صفات الهی در موجودات، به دست ولیّ کامل است.
اراده و امر ولی کامل است که سبب ظهور اسماء و صفات الهی در موجودات می شود. گاه این اراده بر آن تعلّق می گیرد که بین اسماء و صفات، تعادل محض باشد. آن گاه در سرتاسر عالم، علم و قدرت و اراده و کلام و سمع و بصر، گسترده خواهد شد. امّا گاه اراده او بر این است که صفتی خاص، ظهور کند، به عنوان مثال؛ موجودی توانایی سخن گفتن بیابد و پرده از اسرار حق بردارد. در این صورت است که تجلّی عزت الهی کمتر شده و اسم کلام الهی با شدت بیشتری قابلیت ظهور می یابد.
اراده و امر ولی کامل است که سبب ظهور اسماء و صفات الهی در موجودات می شود. گاه این اراده بر آن تعلّق می گیرد که بین اسماء و صفات، تعادل محض باشد. آن گاه در سرتاسر عالم، علم و قدرت و اراده و کلام و سمع و بصر، گسترده خواهد شد. امّا گاه اراده او بر این است که صفتی خاص، ظهور کند، به عنوان مثال؛ موجودی توانایی سخن گفتن بیابد و پرده از اسرار حق بردارد. در این صورت است که تجلّی عزت الهی کمتر شده و اسم کلام الهی با شدت بیشتری قابلیت ظهور می یابد.
«یگانگی و یکتایی قرآن، کلام حق تعالی»
سخن این است که مانند قرآن مجید، ولو یک جمله و یک آیه، هرگز تحقق نخواهد یافت، مگر اینکه باز هم قرآن پدید آید و آن نیز فقط و فقط به دست خاتم پیامبران حضرت محمد مصطفی- صلوات الله علیه و آله- ایجاد شود. زیرا هیچ کس جز وجود مبارک ایشان، صاحب ظهور تام و تمام اسماء الهی در عین تعادل، نیست و نخواهد بود. و دیگران اگر سهمی از این تعادل دارند، به تبع وجود مبارک پیامبر- صلوات الله و سلامه علیه و آله- است. حتی ائمه معصومین و خاندان پیامبر- صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین- به تبع وجود ایشان است که از تعادل برخوردارند. این تعادل است که باعث می شود معجزه قرآن خاصه و ویژه آن حضرت باشد. نمی توان گفت که چرا حضرت موسی- صلوات الله علیه- صاحب فرقان بود و قرآن بر او نازل نشد. زیرا بر حضرت موسی کلیم محال است که قرآن داشته باشد و این محال عقلی است. به عبارت دیگر، وجود حضرت موسی- صلوات الله علیه- وجودی نبوده است که اسماء و صفات الهی به تعادل در او ظهور پیدا کرده باشد.
و به سبب همین تعادل در اسماء و صفات است که وجود اقدس حضرت ختمی مرتبت – صلوات الله و سلامه علیه و آله- در مرتبه حبیب قرار گرفته است.
حبیب کیست؟
حبیب، جامع بین محبّ و محبوب است. کسی است که اولاً محب است، یعنی، او خدا را می خواهد و ثانیاً محبوب است، یعنی، کسی که خداوند او را می خواهد و طلب می کند. آن کس که در عین حال که محبّ است، محبوب هم باشد، آن حبیب است. به عبارت دیگر، او محبّ محبوب است.
نکته ای که نیکوست بدان اشاره شود این است که محبّ از آن جهت که محبّ است، محبوب نیز هست و از آن جهت که محبوب است، محبّ نیز، واقع می شود. بنابر این حدیث شریف قدسی «کنت کنزاً مخفیاً فاحَبَبت ان اعرف» را چنین تعبیر کرد که «لو لاک لما خلقت الافلاک» و یا چنین گفت که «خلقت الخلق لک»
«مفاتیح غیب»
ذات الهی تجلّی نداشته و ندارد و نخواهد داشت و اگر هم داشته باشد، آن مختصّ خود اوست. چنانچه می فرماید «و عنده مفاتح التّی لا یعلَمُها الاّ هُو» امّا برای ظهور موجودات عالم هستی، باید اسماء و صفات الهی تجلّی پیدا کند و آشکار شود. به عنوان مثال حضرت اسرافیل- صلوات الله علیه- مظهر اسم «محی» خدا و حضرت عزرائیل – صلوات الله علیه- مظهر اسم«مهیمت» الهی است و آن گاه که اسم علیم الهی تجلّی کند. حضرت جبرائیل العلیم الحکیم- صلوات الله علیه- ظهور می یابد.
«ویژگی خطاب الهی«کن فیکون»»
در خطابهای اعتباری چنین است که ابتدا باید مخاطب وجود داشته باشد و سپس مورد خطاب قرار گیرد. امّا در خطابهای الهی، موجودی که نیست و هستی ندارد، هست می شود، یعنی با خطاب الهی وجود و هستی می یابد. باید گفت که به همین دلیل است که در برابر این خطاب، توان تأنّی و تأ مّل یا سرعت و تبر ندارد. برای نزدیکی به ذهن می توان چنین گفت که تصّور اشیاء در حیطه ذهن و قوه خیال آدمی نیز، چنین است. یعنی با اراده تصّور موجودی در ذهن، بلافاصله ایجاد می شود. به عبارت دیگر، اراده آن، سبب ایجاد آن می شود. باید گفت که توجه به افعال نفس انسان، در شناخت خداوند و افعال الهی، کمک می کند. شایسته یادآوری است که فعل خداوند متعال، با هیچ فعلی قابل قیاس نیست. آنقدر قداست و تنزّه افعال الهی نسبت به افعال دیگر، قابل توجه است که شباهت آن با دیگر افعال، در حساب نمی آید. اما برای دستیابی به فهم بشری راهی جز این وجود ندارد.
«چگونگی معدوم شدن موجودات»
برای ایجاد موجودات حکم وجود دارد، اما برای اعدام آنها، هیچ حکمی وجود ندارد. بلکه باید شرایطی را که در آن موجودی به وجود می آید، از بین برود و این خود کفایت می کند تا آن موجود به جرگه عدم بپیوندد. به تعبیر دیگر، برای ایجاد موجودات، خداوند ایشان را مورد توجه و عنایت خویش قرار داده و لحاظ کرده است. هر زمان که اراده الهی، بر اعدام ایشان تعلق گیرد، توجه و عنایت الهی از وی سلب شده و آن موجود، عدم می گردد.
«خداوند متعال فقط، ایجاد می کند.»
ذات الهی، هیچ گاه معدوم نمی کند. زیرا معدوم کردن نشانی از تغییر و تغیّر و محدودیت دارد و این صفات در ذات الهی راه ندارد. به عنوان مثال، ممکن است که جسم انسانی از شکل و ماده انسانیّت خارج شده و تبدیل به خاک، درخت و ... شود و اسماء دیگری بر طبق دیگر قوانین الهی، بر او حکومت کنند، اما دوباره به جایگاه نخستین خود بر می گردد. یعنی، تغییر و تحوّل ممکن است امّا معدوم شدن، امکان ندارد. زیرا لازمه معدوم شدن، سلب عنایت خداوند است و سلب عنایت از موجود، یعنی سلب رحمت رحمانیه حق تعالی، از محالات است. رحمت رحمانیه الهی، مدام رو به گسترش و افزایش دارد.
«نکاتی چند در ارتباط با ریا ضت های غیر شرعی و ریاضت شرعی»
ریا ضتی که از سوی شرع مقرّر شده اشت، تمام جوانب روح انسان را در نظر دارد. امّا در سایر ریاضت ها یک جهت و یک جنبه از وجود متعدد روح بشر را تقویت و بزرگ می کند، اما وجوه دیگر ضعیف و رقیق باقی می مانند و این چنین انسانی، انسان کامل و خلیفه الله نمی باشد نکته دیگر اینکه در ریاضت های غیر شرعی، نتیجه معلوم نیست و نمی توان گفت که اثر ریاضت بر تمام جوانب انسان مطلوب و پسندیده است. زیرا روح آدمی برای او موجودی نا شناخته است که احکام بیشماری بر آن جاری است. بنابر این باید تابع شرع بود تا ریاضات و اعمال عبادی انسان، عواقب سوئی بر روح انسانی نداشته باشد.
به عنوان مثال، در روایات و نیز آداب تصوف هم داریم که اگر کسی بتواند 40 شبانه روز از خوردن گوشت پرهیز کند، مطلوب است. اما در روایات بسیاری بیان شده است که به هنگام خوردن گوشت، 2 بار شهادتین گفته شود. و این مانع از آثار سوء گوشت بر روح انسان می شود. یعنی، اگر چه نخوردن گوشت خوب است، اما اگر از حد بگذرد دارای آثار زیانبار فراوانی است که شرع مقدس آن را در نظر داشته است و برای آن حکم و برنامه ای دارد.
« وضع ریاضت شرعی از سوی حکیم علیم است»
تمامی آداب و عبادات و ریاضت هایی که در احکام شرع بیان شده است، از سوی پروردگار علیم و حکیم است که به منظور پرورش و تربیت نفس آدمی و تزکیه و تصفیه او مورد تأکید قرار گرفته است، در نتیجه، همه جوانب، برآیند ها و پیامدهای آن حساب شده است و برای مجموعه روح انسان و تمامی مراتب وجود آدمی مفید است.
باید گفت که در انجام ریاضت هایی شرعی نیز، تعادل بسیار مهم است. به عنوان مثال، پسندیده نیست که فردی در روزه گرفتن مستحبی چنان افراط کند که نماز واجب یا نافله اش قضا شود، بلکه باید نماز و روزه اش، متناسب و هماهنگ باشد و اگر این چنین نباشد، چه بسا اثرات معکوس و زیانباری به همراه داشته باشد.
با توجه به تعریف فوق از ذنب و گناه، ذنب اختصاص به انسان ندارد، بلکه حتی ملایک مقرّب را که از دایره تکلیف خارجند، نیز، شامل می شود. زیرا، همین که خود را می بیند، گناه است و باید گفت، گناهی بزرگتر از آن امکان ندارد که در حضور محبوب، به خود بنگرد.
«اشاره به داستان عاشق و معشوق»
به تقاضای عاشق بی قرار، قرار ملاقاتی بر قرار شد. عاشق بی تاب انتظار می کشید و از معشوق خبری نمی رسید. تا شبانگاه فرا رسید. عاشق قدری بیدار ماند و سپس خواب براو غلبه کرد. به ناگاه، معشوق در رسید و وی را در خواب دید. با تأسف چند عدد گردو در کنار وی نهاد و باز گشت. یعنی، هنوز وقت گردو بازی کردن تو به سر نیامده است. تو را که خواب می رباید با چشم عاشق بیدار چه کار؟ تو را با عشق بازی چه کار؟ شاید، یکی از دلایلی که ائمه معصومین- صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین- در مناجاتها و ادعیه خود آنچنان در پیشگاه الهی اشک می ریزند و ابراز توبه و انابه می کنند، همین باشد.
سخن این است که مانند قرآن مجید، ولو یک جمله و یک آیه، هرگز تحقق نخواهد یافت، مگر اینکه باز هم قرآن پدید آید و آن نیز فقط و فقط به دست خاتم پیامبران حضرت محمد مصطفی- صلوات الله علیه و آله- ایجاد شود. زیرا هیچ کس جز وجود مبارک ایشان، صاحب ظهور تام و تمام اسماء الهی در عین تعادل، نیست و نخواهد بود. و دیگران اگر سهمی از این تعادل دارند، به تبع وجود مبارک پیامبر- صلوات الله و سلامه علیه و آله- است. حتی ائمه معصومین و خاندان پیامبر- صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین- به تبع وجود ایشان است که از تعادل برخوردارند. این تعادل است که باعث می شود معجزه قرآن خاصه و ویژه آن حضرت باشد. نمی توان گفت که چرا حضرت موسی- صلوات الله علیه- صاحب فرقان بود و قرآن بر او نازل نشد. زیرا بر حضرت موسی کلیم محال است که قرآن داشته باشد و این محال عقلی است. به عبارت دیگر، وجود حضرت موسی- صلوات الله علیه- وجودی نبوده است که اسماء و صفات الهی به تعادل در او ظهور پیدا کرده باشد.
و به سبب همین تعادل در اسماء و صفات است که وجود اقدس حضرت ختمی مرتبت – صلوات الله و سلامه علیه و آله- در مرتبه حبیب قرار گرفته است.
ای آفتاب آینه دار جمال تو مشک سیاه مجمره گردان خال تو
مطبوع تر زنقش تو صورت نبسته باز طغرا نویس ابروی مشکین مثال تو
مطبوع تر زنقش تو صورت نبسته باز طغرا نویس ابروی مشکین مثال تو
حبیب کیست؟
حبیب، جامع بین محبّ و محبوب است. کسی است که اولاً محب است، یعنی، او خدا را می خواهد و ثانیاً محبوب است، یعنی، کسی که خداوند او را می خواهد و طلب می کند. آن کس که در عین حال که محبّ است، محبوب هم باشد، آن حبیب است. به عبارت دیگر، او محبّ محبوب است.
نکته ای که نیکوست بدان اشاره شود این است که محبّ از آن جهت که محبّ است، محبوب نیز هست و از آن جهت که محبوب است، محبّ نیز، واقع می شود. بنابر این حدیث شریف قدسی «کنت کنزاً مخفیاً فاحَبَبت ان اعرف» را چنین تعبیر کرد که «لو لاک لما خلقت الافلاک» و یا چنین گفت که «خلقت الخلق لک»
«مفاتیح غیب»
ذات الهی تجلّی نداشته و ندارد و نخواهد داشت و اگر هم داشته باشد، آن مختصّ خود اوست. چنانچه می فرماید «و عنده مفاتح التّی لا یعلَمُها الاّ هُو» امّا برای ظهور موجودات عالم هستی، باید اسماء و صفات الهی تجلّی پیدا کند و آشکار شود. به عنوان مثال حضرت اسرافیل- صلوات الله علیه- مظهر اسم «محی» خدا و حضرت عزرائیل – صلوات الله علیه- مظهر اسم«مهیمت» الهی است و آن گاه که اسم علیم الهی تجلّی کند. حضرت جبرائیل العلیم الحکیم- صلوات الله علیه- ظهور می یابد.
«ویژگی خطاب الهی«کن فیکون»»
در خطابهای اعتباری چنین است که ابتدا باید مخاطب وجود داشته باشد و سپس مورد خطاب قرار گیرد. امّا در خطابهای الهی، موجودی که نیست و هستی ندارد، هست می شود، یعنی با خطاب الهی وجود و هستی می یابد. باید گفت که به همین دلیل است که در برابر این خطاب، توان تأنّی و تأ مّل یا سرعت و تبر ندارد. برای نزدیکی به ذهن می توان چنین گفت که تصّور اشیاء در حیطه ذهن و قوه خیال آدمی نیز، چنین است. یعنی با اراده تصّور موجودی در ذهن، بلافاصله ایجاد می شود. به عبارت دیگر، اراده آن، سبب ایجاد آن می شود. باید گفت که توجه به افعال نفس انسان، در شناخت خداوند و افعال الهی، کمک می کند. شایسته یادآوری است که فعل خداوند متعال، با هیچ فعلی قابل قیاس نیست. آنقدر قداست و تنزّه افعال الهی نسبت به افعال دیگر، قابل توجه است که شباهت آن با دیگر افعال، در حساب نمی آید. اما برای دستیابی به فهم بشری راهی جز این وجود ندارد.
«چگونگی معدوم شدن موجودات»
برای ایجاد موجودات حکم وجود دارد، اما برای اعدام آنها، هیچ حکمی وجود ندارد. بلکه باید شرایطی را که در آن موجودی به وجود می آید، از بین برود و این خود کفایت می کند تا آن موجود به جرگه عدم بپیوندد. به تعبیر دیگر، برای ایجاد موجودات، خداوند ایشان را مورد توجه و عنایت خویش قرار داده و لحاظ کرده است. هر زمان که اراده الهی، بر اعدام ایشان تعلق گیرد، توجه و عنایت الهی از وی سلب شده و آن موجود، عدم می گردد.
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد ساحت کون و مکان عرصه میدان تو باد
ای که انشاء عطارد صفت شوکت توست عقل کل چاکر طغراکش ایوان تو باد
نه به تنها حیوانات و نباتات و جماد هر چه در عالم امر است به فرمان تو باد«خداوند متعال فقط، ایجاد می کند.»
ذات الهی، هیچ گاه معدوم نمی کند. زیرا معدوم کردن نشانی از تغییر و تغیّر و محدودیت دارد و این صفات در ذات الهی راه ندارد. به عنوان مثال، ممکن است که جسم انسانی از شکل و ماده انسانیّت خارج شده و تبدیل به خاک، درخت و ... شود و اسماء دیگری بر طبق دیگر قوانین الهی، بر او حکومت کنند، اما دوباره به جایگاه نخستین خود بر می گردد. یعنی، تغییر و تحوّل ممکن است امّا معدوم شدن، امکان ندارد. زیرا لازمه معدوم شدن، سلب عنایت خداوند است و سلب عنایت از موجود، یعنی سلب رحمت رحمانیه حق تعالی، از محالات است. رحمت رحمانیه الهی، مدام رو به گسترش و افزایش دارد.
«نکاتی چند در ارتباط با ریا ضت های غیر شرعی و ریاضت شرعی»
ریا ضتی که از سوی شرع مقرّر شده اشت، تمام جوانب روح انسان را در نظر دارد. امّا در سایر ریاضت ها یک جهت و یک جنبه از وجود متعدد روح بشر را تقویت و بزرگ می کند، اما وجوه دیگر ضعیف و رقیق باقی می مانند و این چنین انسانی، انسان کامل و خلیفه الله نمی باشد نکته دیگر اینکه در ریاضت های غیر شرعی، نتیجه معلوم نیست و نمی توان گفت که اثر ریاضت بر تمام جوانب انسان مطلوب و پسندیده است. زیرا روح آدمی برای او موجودی نا شناخته است که احکام بیشماری بر آن جاری است. بنابر این باید تابع شرع بود تا ریاضات و اعمال عبادی انسان، عواقب سوئی بر روح انسانی نداشته باشد.
به عنوان مثال، در روایات و نیز آداب تصوف هم داریم که اگر کسی بتواند 40 شبانه روز از خوردن گوشت پرهیز کند، مطلوب است. اما در روایات بسیاری بیان شده است که به هنگام خوردن گوشت، 2 بار شهادتین گفته شود. و این مانع از آثار سوء گوشت بر روح انسان می شود. یعنی، اگر چه نخوردن گوشت خوب است، اما اگر از حد بگذرد دارای آثار زیانبار فراوانی است که شرع مقدس آن را در نظر داشته است و برای آن حکم و برنامه ای دارد.
« وضع ریاضت شرعی از سوی حکیم علیم است»
تمامی آداب و عبادات و ریاضت هایی که در احکام شرع بیان شده است، از سوی پروردگار علیم و حکیم است که به منظور پرورش و تربیت نفس آدمی و تزکیه و تصفیه او مورد تأکید قرار گرفته است، در نتیجه، همه جوانب، برآیند ها و پیامدهای آن حساب شده است و برای مجموعه روح انسان و تمامی مراتب وجود آدمی مفید است.
باید گفت که در انجام ریاضت هایی شرعی نیز، تعادل بسیار مهم است. به عنوان مثال، پسندیده نیست که فردی در روزه گرفتن مستحبی چنان افراط کند که نماز واجب یا نافله اش قضا شود، بلکه باید نماز و روزه اش، متناسب و هماهنگ باشد و اگر این چنین نباشد، چه بسا اثرات معکوس و زیانباری به همراه داشته باشد.
«گناه جان و دلم عشق روی ماه تو شد»
به گفته اهل فهم و معرفت: «وجودک ذنب لا یُغفر». بزرگترین گناه غیر قابل بخشش، وجود انسان، و بودن «من» اوست، زیرا این من باید از میان برداشته شود. بر فرض که انسان هیچ گونه گناهی مرتکب نشده باشد، اما تا زمانی که «من» او موجود است، دو گانگی و شرک در این وجود هست. و شرک، خود اعظم گناهان است. به عبارتی دیگر، همین که وجودی، موجود می شود، غفاریّت الهی تجلّی می کند، در نتیجه، اگر خداوند انسان را نیز، نمی آفرید، غفار الذّنوب بود.با توجه به تعریف فوق از ذنب و گناه، ذنب اختصاص به انسان ندارد، بلکه حتی ملایک مقرّب را که از دایره تکلیف خارجند، نیز، شامل می شود. زیرا، همین که خود را می بیند، گناه است و باید گفت، گناهی بزرگتر از آن امکان ندارد که در حضور محبوب، به خود بنگرد.
«اشاره به داستان عاشق و معشوق»
به تقاضای عاشق بی قرار، قرار ملاقاتی بر قرار شد. عاشق بی تاب انتظار می کشید و از معشوق خبری نمی رسید. تا شبانگاه فرا رسید. عاشق قدری بیدار ماند و سپس خواب براو غلبه کرد. به ناگاه، معشوق در رسید و وی را در خواب دید. با تأسف چند عدد گردو در کنار وی نهاد و باز گشت. یعنی، هنوز وقت گردو بازی کردن تو به سر نیامده است. تو را که خواب می رباید با چشم عاشق بیدار چه کار؟ تو را با عشق بازی چه کار؟ شاید، یکی از دلایلی که ائمه معصومین- صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین- در مناجاتها و ادعیه خود آنچنان در پیشگاه الهی اشک می ریزند و ابراز توبه و انابه می کنند، همین باشد.
گر چه از آتش دل چون خُم می در جوشم مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن تو مرا بین که در این کار به جان می کوشم
هست امیدم که علی رغم عدو روز جزا فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن تو مرا بین که در این کار به جان می کوشم
هست امیدم که علی رغم عدو روز جزا فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم