درس دهم:انسان، تاریخ و قرآن
در درس گذشته بیان شد که شناخت هر امری که به شناخت خدا، اسماء و صفات او منتهی گردد، لازم است و به اولین مورد از این موضوع اشاره شد ، اکنون به بیان سایر موارد می پردازیم.
ب- انسان
شناخت انسان به دلیل مقدمه بودنش برای شناخت خداوند هم ممکن است و هم ضروری . ممکن است ، چون هدف از خلقت ، شناخت خداست، زیرا تا این شناخت نباشد عبادت نیست و عبادت هم طبق صریح قرآن هدف از خلقت است.
در درس گذشته بیان شد که شناخت هر امری که به شناخت خدا، اسماء و صفات او منتهی گردد، لازم است و به اولین مورد از این موضوع اشاره شد ، اکنون به بیان سایر موارد می پردازیم.
ب- انسان
شناخت انسان به دلیل مقدمه بودنش برای شناخت خداوند هم ممکن است و هم ضروری . ممکن است ، چون هدف از خلقت ، شناخت خداست، زیرا تا این شناخت نباشد عبادت نیست و عبادت هم طبق صریح قرآن هدف از خلقت است.
«و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» ، که برخی لیعرفون، معنا می کنند اما اهمیت در صریح قرآن است، که «لیعبدون» اصل است و «لیعرفون» مقدمه آن اصل می باشد.
البته باید توجه داشت که انسانهای متوسط ، شناختهای وارونه دارند. شناخت صحیح و در مسیر درست ، شناختهای اولیاء خداست. یعنی ابتدا خدا را می شناسند، «ألغیرک من الظهور ما لیس لک» (دعای عرفه امام حسین – علیه الصلوه و السلام)؛ آیا غیر تو آشکار و قابل شناسایی است و تو مخفی و غیر قابل شناسایی هستی؟ امکان ندارد. مگر نه این است که « الله نور السموات و الارض» ، «و أشرقت الارض بنور ربها» ؛ وقتی نور او همه عالم را آشکار کرده است ، خودش اولاً و بالذات آشکار است و بقیه به وسیله او آشکار شده اند. بنابراین ، مجموعه موجودات بر دو قسم اند: 1- نور 2- منور
نور آن که خود آشکار باشد و سبب آشکاری دیگران شود. و منور آن است که به وسیله دیگری منور شده است . که مجموعه غیر خدا چنین اند.
در دعای جوشن کبیر آمده است که « یا نور النور یا منور النور یا نوراً فوق کل نور یا نوراً لیس کمثله نور...»، اینها اسماء خداست. یعنی اگر شما این جهان را آشکار می بینید به خاطر آشکاری اوست، یعنی او روشن ترین و پیداترین است.
به تعبیر بسیاری از علما یک عالم غیب و یک عالم شهادت وجود دارد . که به بیان اهل معرفت عالم غیب ، عالم طبیعت و عالم شهادت ، عالم اسماء و صفات الهی است.
عالم طبیعت، غیبی است که هرگز آشکار نمی شود و در غیب خود باقی می ماند و عالم اسماء و صفات الهی شهادتی است که هرگز غایب نمی شود و همیشه روشن است. آن که وجودش ضعیف است پنهان تر است و آن که وجودش وسیع تر و قوی تر است، نورانی تر و آشکارتر است.
در علوم عقلی نیز دو نوع شناخت وجود دارد 1- شناختی که از طریق علت به معلول می رسد و 2- شناختی که از طریق معلول نسبت به علت بدست می آید. که شناخت کامل همان شناخت اول است. زیرا علت واجد همه مراتب معلول است ، ینی معلول مانند عدد یک است که در عدد صد نهفته است، کسی که صد را بشناسد همه اعداد مادون آن را شناخته است ، اما کسی که معلول را بشناسد وجهی از وجوه علت واسمی از اسماء الهی را خواهد شناخت.
بنابراین، شناخت انسان به عنوان مقدمه شناخت خدا سبب پی بردن به وجهی از وجوه الهی می گردد. البته انسان این ویژگی را دارد که آیینه تمام نماست. هر کس انسان را بشناسد، خدا را به تمامه شناخته است. این که خداوند فرموده انسان را به صورت خویش آفریده است، به این مضامین صحیح است نه آنچه را که مسیحیان و یهودیان گفته اند.
بیان چند آیه
- سوره طارق،آیه5 : «فلینظر الانسان مم خلق.»
از این آیه می توان نکات متعددی را بدست آورد:
نکته اخلاقی : انسان باید بنگرد که از چه چیز خلق شده است. در یک جا فرمود، «من طین لاذب» و در جای دیگر می فرماید،« من منی یمنی»؛ اگر چه میوه شیرین است اما ببین از چه بوجود آمده است، با توجه به این دیگر جایی برای غرور و تکبر باقی نمی ماند.
نکته کلامی : انسان بادقت در این آیه به عظمت الهی پی خواهد برد، چرا که خداوند از یک ذره بی ارزش و آلوده چنین موجودی آفریده است که همه عالم مشتاق او هستند.
حاصل این که اگر نمی توانی بفهمی که چیستی حداقل باید بدانی که کیستی.
اگر خودت را شناختی، این مقدمه و وسیله است برای شناخت اسمائ و صفات الهی ، با توجه و دقت در هر ویژگی خودت می توانی وجهی از وجوه الهی و اسمی از اسماء خدا را بشناسی.
معمولاً در اسماء الهی چنین است که مثلاً در انسان نظر می کند و در او علم می یابد ، با دقت در علم او به علم الهی می رسد و همچنین در مورد سایر صفات و اسماء . حال اگر قرار باشد کسی در تعفن ماده اولیه انسان بیندیشد باید به کجا برسد؟! اگر به این گل چسبنده یا گل پخته انسان بیندیشد باید به کجا منتهی شود؟! نه فقط کسی در این زمینه ها نمی اندیشد، بلکه آنها هم که زمینه فکر را در این امور می بینند ، جرأت فکر کردن ندارند و اگر کسی فکرش برآیند داشت جرأت ابرازش را ندارد . نه این که از کسی بترسد ، از خودش می ترسد که این چه حرفهایی است.
این که فرمودند: «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار آیات لاولی الالباب» ، اولی الالباب کسی نیست که ریاضی و فلسفه را خوب می داند و حل می کند ، بلکه «الذین یذکرون الله قیاما و قعوداً »، کسانی عاقلان و هوشمندان عالمند که اهل ذکر هستند ، چه در حال ایستاده، چه در حال نشسته و چه در خواب و بیداری ، در همه احوال یذکرون الله هستند.
-«ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار »، آیا تفکر در اینکه شب روز می شود و روز شب آیاتی برای اولی الالباب است یا چیز دیگری است، همچون «فلینظر الانسان مم خلق»؟
- سوره ذاریات، آیه 21: « و فی انفسکم أفلا تبصرون»
مگر نمی بینید. چرا به خودتان نگاه نمی کنید ، چه کسی از خودتان به شما نزدیکتر است؟
- سوره فصلت، آیه 53: سنریهم ایاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق او لم یکف بر یک انه علی کل شیء شهید»
این آیه کریمه، از آیاتی است که نه فقط جای دقت و تأمل دارد، بلکه اوج لذت است.
1- قول، قول خداست و صادق الوعد است.
2- می فرماید، سنریهم ؛ یعنی ما نشان می دهیم
3- آیاتنا، آیات خودمان را نشان می دهیم. آن هم آیات، یعنی نه یک آیه و دو آیه
4- فی الآفاق؛ هم در آفاق
5- و فی انفسهم ، هم در انفس ، برای چه؟ «لتبین لهم أنه الحق» ؛ برای این که پرده ها کنار رود و همه بدانند که من منم.
تعبیر من منم ، از تعابیر دینی است. اولین آیه ای که در الواح آسمانی بر حضرت موسی نازل شد ، همین است که بگو: من منم. حضرت موسی وقتی به نبوت رسید از خدا سؤال کرد که وقتی به میان مردم بروم آنها می پرسند آن خدایی که چنین فرموده کیست، در جواب آنها چه بگویم. فرمود به آنها بگو من آنم که هستم. با توجه به این سخن اگر بگوییم دیگران هم هستند ، دیگر هستی منحصر به او نمی شود، در حالیکه خدا هستی را منحصر به خود دانسته است.
انسان شناسی امکان پذیر است.
برای کسی که موضوع کشش وطلبش ، شناخت باشد و در مسیر صحیح حرکت کند، شناخت امکان پذیر است.
از دعاهای پیامبر اکرم – صلوات الله و سلامه علیه – است که می فرماید:« الهی أرنی الأشیاء کما هی»؛ خدایا موجودات را آن گونه که هستند به من بنمایان.
این بیان می تواند دو تعبیر داشته باشد : 1- او چون انسان کامل و ولی کامل است خود را شناخته ، حال از خود بیرون می آید و به بیرون از خود نظر می کند، می خواهد دیگران را نیز چنین بشناسد.
خود پیامبر – صلوات الله و سلامه علیه- نیز یکی از اشیاء است. سپس ایشان تقاضای شناخت حقیقت خود و همه اشیاء را نموده است. با توجه به این که اگر قرار باشد آیه «أدعونی استجب لکم» یک مصداق داشته باشد ، آن پیامبر اکرم صلوات الله وسلامه علیه- است و خانواده ایشان؛ پس حضرت تقاضا می کند و خداوند آن را به استجابت می رساند.
پس اگر در جایی گفته می شود که انسان مجهول است ، برای انسانهایی است که همه چیز بر آنها مجهول و ناشناخته است، از جمله انسان.
زیرا شناسایی انسان برای عموم انسانها یا موضوع شناخت نیست و یا اگر هست در مسیر بیراهه است . موضوع شناخت عموم مردم آن چیزی است که دنیایشان را آباد کند و نیازهای مربوط به غضب و شهوتشان را برطرف سازد.
عموماً اساتید اهل معرفت ، علاوه بر ذکر، فکر را نیز شرط اساسی سلوک می دانند. [1]
یکی از موضوعات فکری، خودشناسی است که خود مقدماتی را می طلبد ، یعنی قبل از تفکر در مورد خود شناسی باید موضوعات دیگری را مورد دقت قرار داد.
ج - تاریخ
سومین امر که مقدمه شناخت خداست،تاریخ می باشد.تاریخ به معنای عام آن یعنی هم شناخت تحولات تاریخی و هم شناخت موجودات و عبرت های تاریخی . آیات قرآن که به این مطلب اشاره دارد ، عبارتند از :
1- سوره فاطر، آیه 44 ، «اولم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم و کانوا أشد منهم قوة و ما کان الله لیعجزه من شیء فی السموات و الارض انه کان علیماً قدیراً.»
آیا در زمین سفر نکردند ، یعنی اگر سفر کرده بودند ، امور بسیاری را فهمیده بودند .
یکی از مصادیق آیه کریمه ، مطالعه تاریخ است. چنانکه در سوره نمل آیه 36 می فرمایند: « فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذبین»
بعضی تصور می کنند ، منظور از سیر و سفر ، رفتن به جاهایی است که آثار باستانی وجود دارد. مثلاً اگر می خواهیم عاقبت مکذبین را ببینیم باید به تخت جمشید برویم که خرابه هایش باقی مانده است . مگر خانه های مصدقین ویران نشده است؟!
پس معلوم می شود این که فرموده است، عاقبه مکذبین را در سفر ببینید، این نیست که ساختمانشان خراب شده، پس خانه نسازید. چون اگر خانه ساختن بد باشد ، نمی فرمود که ما شما را آفریدیم و استعمرکم فی الارض، از شما طلب کردیم تا زمین را اباد کنید.
بنابراین ، حداقل معنای این گونه آیات شناخت و مطالعه تاریخ است.
امر به سیر در زمین و دست یابی به نظرهایی فراتر از آن چه در جهان طبیعت می گذرد باید ممکن باشد، آن هم برای مخاطب قرآن نه خواص از بندگان خدا.
کسی که اهل سیر باشد، حداقلش این است که از صاحب آیه می پرسد که برای عمل به این دستور چه باید کرد. و جز اخص خواص و اندکی از یاران پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام – کسی نپرسیده است.[2]
قرآن می فرماید: سیر کنید تا عاقبت را مشاهده کنید، پس کسی که عاقبت را مشاهده نمی کند ، سیر نکرده است . اگر چه چندین سال هواپیما سوار شده و با سرعت هزار کیلومتر حرکت کرده است.
پیامبر اکرم و خاندان پاک ایشان ، مفسران قرآن هستند، پس باید از آنان معنای آیات را پرسید.
حضرت علی – علیه الصلاه و السلام- می فرماید: هر بار که خدمت پیامبر –صلوات الله وسلامه علیه- می رفتم ، پیامبر همانند پرنده ای که غذا را ذره ذره در دهان جوجه اش قرار می دهد، علم را ذره ذره در کام من نشاند. در حضور پیامبر هزارباب از علم آموختم در هر بابی هزار باب از آن آشکار شد.
پس باید از امیرالمؤمنین – علیه الصلاة و السلام- پرسید، حال یا در حد و توان استعدادش طلب کند ، یا این که ابدا استعداد را طلب کند، زیرا استعداد را نیز خدا و اولیاء خدا می دهند . اما چنین افرادی بسیار اندک اند.
عنوان بصری از جمله این افراد است. وقتی که خدمت امام صادق – علیه الصلوه و السلام- رسید، پیرمردی بود که سالیان درازی در درس مالک بن انس شرکت کرده و در زمان خود ملایی بوده است. اما وقتی از مالک جدا شده ، همت می کند و عزلت می گزیند، آن استعداد و لیاقتی را به دست می آورد که از خدمت امام استفاده کند. او این روایت را با یک تحول اندک بدست آورده ، روایتی که امروز اگر کسی به آن عمل کند، کلید فتح آسمان را در دست خویش دارد. پس خواستن ، همت کردن و تقاضا نمودن شرط است.
وقتی حضرت علی – علیه الصلاة و السلام- بر منبر مسجد فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی» ؛ هر چه می خواهید از من بپرسید ، به خدا قسم من بیش از آن که به راههای زمین آشنا هستم به راههای آسمان آشنایم. اگر مخاطب اهل فهم باشد، باید بپرسد. بهتر از این چیست؟
انسانی که همه معتقدند او عالم ترین است و خودش نیز که راستگوترین است می فرماید، من به همه چیز آگاهم. پس باید آنقدر پرسید تا امام خود بفرماید که بروید و وقت دیگری بیایید. اما مخاطب می پرسد ، یا علی بن ابیطالب در صورت من چند مو هست؟!
حضرت به او پاسخ داد که به تعداد هر مویی یک شیطان بر تو مسلط است . شیطانهایت را بشمار ، تعداد موهایت بدست آمده است. حضرت جواب بسیار دقیق به او می دهند که نکات دقیق هدایتی و ارشادی در آن است.
2- سوره روم ، آیه 43: «قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه الذین من قبل»
باید توجه داشت که عاقبت گذشتگان را از طریق سنگ و خاک و کلوخ نمی توان بدست آورد.
3- سوره حج، آیه 45 و 46: «فکأین من قریه اهلکناها و هی ظالمه خاویه علی عروشها و بئر معطله و قصر مشید *أفلم یسیروا فی الارض فتکون قلوب یعقلون بها أو آذان یسمعون بها فانها لا تعمی الأبصر و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور»
نتیجه سیر در زمین این است که قلب خواهید داشت ودر نتیجه این قلب اهل تعقل و تدبر خواهید بود . اگر به قلب نرسید، آذان ، یسمعون بها، گوشی پیدا خواهید کرد که حق را بشنوید.
د- قرآن
شناخت قرآن نیز ضروری است چرا که مقدمه شناخت خداوند است.
سوره محمد – صلوات الله و سلامه علیه- ، آیه 24: «أفلا یتدبرون القرآن أم قلوب أقفالها»؛ دلها را مهر زده اند یا این که در قرآن دقت و تدبر
نمی کنید؟
سوره نساء، آیه 82 : أفلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً»؛ در قرآن بیندیشید ، اگر از غیر خدا بود، حکماً در آن وجود داشت. هم اختلاف لفظی و هم اختلاف معنایی و تفصیلی.
سوره زمر ، آیه 27 : « و لقد ضربنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل لعلهم یتذکرون»، در قرآن مثالهای مختلفی برای مردم آوردیم ، بلکه از غفلت بدر آیند.
سوره قمر، آیه 59: « ولقد یسرنا القرآن للذکر»؛ ما قرآن را برای فکر ، اندیشه، دقت ویادآوری بسیار راحت در اختیارتان قرا دادیم. شما کجا و ملکوت و جبروت کجا، ما قرآن را فرستادیم تا شما بتوانید به آنها دست پیدا کنید.
سوره زخرف، آیه 3:« انا جعلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون».
[1]- علاوه بر این، سکوت، پاکی درون، پاکی شکم، پرهیز از اذیت و آزار دیگران و ..... نکات دیگری هستند که مقدمه تقواست و نتیجه تقوا رسیدن به معرفت است.«اتق الله یعلمکم الله»، «ان تتق الله یجعل لکم مخرجا»، «ان تتق الله یجعل لکم فرقانا».
[2]- در روایت آمده است که علم به وسیله پرسش و پاسخ به دست می آید، نه بوسیله گفتن و شنیدن.
[3]- خواندن روایت عنوان بصری بسیار سفارش شده و عمل کردن به آن مقدمه و کلید شروع سیر است.
البته باید توجه داشت که انسانهای متوسط ، شناختهای وارونه دارند. شناخت صحیح و در مسیر درست ، شناختهای اولیاء خداست. یعنی ابتدا خدا را می شناسند، «ألغیرک من الظهور ما لیس لک» (دعای عرفه امام حسین – علیه الصلوه و السلام)؛ آیا غیر تو آشکار و قابل شناسایی است و تو مخفی و غیر قابل شناسایی هستی؟ امکان ندارد. مگر نه این است که « الله نور السموات و الارض» ، «و أشرقت الارض بنور ربها» ؛ وقتی نور او همه عالم را آشکار کرده است ، خودش اولاً و بالذات آشکار است و بقیه به وسیله او آشکار شده اند. بنابراین ، مجموعه موجودات بر دو قسم اند: 1- نور 2- منور
نور آن که خود آشکار باشد و سبب آشکاری دیگران شود. و منور آن است که به وسیله دیگری منور شده است . که مجموعه غیر خدا چنین اند.
در دعای جوشن کبیر آمده است که « یا نور النور یا منور النور یا نوراً فوق کل نور یا نوراً لیس کمثله نور...»، اینها اسماء خداست. یعنی اگر شما این جهان را آشکار می بینید به خاطر آشکاری اوست، یعنی او روشن ترین و پیداترین است.
به تعبیر بسیاری از علما یک عالم غیب و یک عالم شهادت وجود دارد . که به بیان اهل معرفت عالم غیب ، عالم طبیعت و عالم شهادت ، عالم اسماء و صفات الهی است.
عالم طبیعت، غیبی است که هرگز آشکار نمی شود و در غیب خود باقی می ماند و عالم اسماء و صفات الهی شهادتی است که هرگز غایب نمی شود و همیشه روشن است. آن که وجودش ضعیف است پنهان تر است و آن که وجودش وسیع تر و قوی تر است، نورانی تر و آشکارتر است.
در علوم عقلی نیز دو نوع شناخت وجود دارد 1- شناختی که از طریق علت به معلول می رسد و 2- شناختی که از طریق معلول نسبت به علت بدست می آید. که شناخت کامل همان شناخت اول است. زیرا علت واجد همه مراتب معلول است ، ینی معلول مانند عدد یک است که در عدد صد نهفته است، کسی که صد را بشناسد همه اعداد مادون آن را شناخته است ، اما کسی که معلول را بشناسد وجهی از وجوه علت واسمی از اسماء الهی را خواهد شناخت.
بنابراین، شناخت انسان به عنوان مقدمه شناخت خدا سبب پی بردن به وجهی از وجوه الهی می گردد. البته انسان این ویژگی را دارد که آیینه تمام نماست. هر کس انسان را بشناسد، خدا را به تمامه شناخته است. این که خداوند فرموده انسان را به صورت خویش آفریده است، به این مضامین صحیح است نه آنچه را که مسیحیان و یهودیان گفته اند.
بیان چند آیه
- سوره طارق،آیه5 : «فلینظر الانسان مم خلق.»
از این آیه می توان نکات متعددی را بدست آورد:
نکته اخلاقی : انسان باید بنگرد که از چه چیز خلق شده است. در یک جا فرمود، «من طین لاذب» و در جای دیگر می فرماید،« من منی یمنی»؛ اگر چه میوه شیرین است اما ببین از چه بوجود آمده است، با توجه به این دیگر جایی برای غرور و تکبر باقی نمی ماند.
نکته کلامی : انسان بادقت در این آیه به عظمت الهی پی خواهد برد، چرا که خداوند از یک ذره بی ارزش و آلوده چنین موجودی آفریده است که همه عالم مشتاق او هستند.
حاصل این که اگر نمی توانی بفهمی که چیستی حداقل باید بدانی که کیستی.
اگر خودت را شناختی، این مقدمه و وسیله است برای شناخت اسمائ و صفات الهی ، با توجه و دقت در هر ویژگی خودت می توانی وجهی از وجوه الهی و اسمی از اسماء خدا را بشناسی.
معمولاً در اسماء الهی چنین است که مثلاً در انسان نظر می کند و در او علم می یابد ، با دقت در علم او به علم الهی می رسد و همچنین در مورد سایر صفات و اسماء . حال اگر قرار باشد کسی در تعفن ماده اولیه انسان بیندیشد باید به کجا برسد؟! اگر به این گل چسبنده یا گل پخته انسان بیندیشد باید به کجا منتهی شود؟! نه فقط کسی در این زمینه ها نمی اندیشد، بلکه آنها هم که زمینه فکر را در این امور می بینند ، جرأت فکر کردن ندارند و اگر کسی فکرش برآیند داشت جرأت ابرازش را ندارد . نه این که از کسی بترسد ، از خودش می ترسد که این چه حرفهایی است.
این که فرمودند: «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار آیات لاولی الالباب» ، اولی الالباب کسی نیست که ریاضی و فلسفه را خوب می داند و حل می کند ، بلکه «الذین یذکرون الله قیاما و قعوداً »، کسانی عاقلان و هوشمندان عالمند که اهل ذکر هستند ، چه در حال ایستاده، چه در حال نشسته و چه در خواب و بیداری ، در همه احوال یذکرون الله هستند.
-«ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار »، آیا تفکر در اینکه شب روز می شود و روز شب آیاتی برای اولی الالباب است یا چیز دیگری است، همچون «فلینظر الانسان مم خلق»؟
- سوره ذاریات، آیه 21: « و فی انفسکم أفلا تبصرون»
مگر نمی بینید. چرا به خودتان نگاه نمی کنید ، چه کسی از خودتان به شما نزدیکتر است؟
- سوره فصلت، آیه 53: سنریهم ایاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق او لم یکف بر یک انه علی کل شیء شهید»
این آیه کریمه، از آیاتی است که نه فقط جای دقت و تأمل دارد، بلکه اوج لذت است.
1- قول، قول خداست و صادق الوعد است.
2- می فرماید، سنریهم ؛ یعنی ما نشان می دهیم
3- آیاتنا، آیات خودمان را نشان می دهیم. آن هم آیات، یعنی نه یک آیه و دو آیه
4- فی الآفاق؛ هم در آفاق
5- و فی انفسهم ، هم در انفس ، برای چه؟ «لتبین لهم أنه الحق» ؛ برای این که پرده ها کنار رود و همه بدانند که من منم.
تعبیر من منم ، از تعابیر دینی است. اولین آیه ای که در الواح آسمانی بر حضرت موسی نازل شد ، همین است که بگو: من منم. حضرت موسی وقتی به نبوت رسید از خدا سؤال کرد که وقتی به میان مردم بروم آنها می پرسند آن خدایی که چنین فرموده کیست، در جواب آنها چه بگویم. فرمود به آنها بگو من آنم که هستم. با توجه به این سخن اگر بگوییم دیگران هم هستند ، دیگر هستی منحصر به او نمی شود، در حالیکه خدا هستی را منحصر به خود دانسته است.
انسان شناسی امکان پذیر است.
برای کسی که موضوع کشش وطلبش ، شناخت باشد و در مسیر صحیح حرکت کند، شناخت امکان پذیر است.
از دعاهای پیامبر اکرم – صلوات الله و سلامه علیه – است که می فرماید:« الهی أرنی الأشیاء کما هی»؛ خدایا موجودات را آن گونه که هستند به من بنمایان.
این بیان می تواند دو تعبیر داشته باشد : 1- او چون انسان کامل و ولی کامل است خود را شناخته ، حال از خود بیرون می آید و به بیرون از خود نظر می کند، می خواهد دیگران را نیز چنین بشناسد.
خود پیامبر – صلوات الله و سلامه علیه- نیز یکی از اشیاء است. سپس ایشان تقاضای شناخت حقیقت خود و همه اشیاء را نموده است. با توجه به این که اگر قرار باشد آیه «أدعونی استجب لکم» یک مصداق داشته باشد ، آن پیامبر اکرم صلوات الله وسلامه علیه- است و خانواده ایشان؛ پس حضرت تقاضا می کند و خداوند آن را به استجابت می رساند.
پس اگر در جایی گفته می شود که انسان مجهول است ، برای انسانهایی است که همه چیز بر آنها مجهول و ناشناخته است، از جمله انسان.
زیرا شناسایی انسان برای عموم انسانها یا موضوع شناخت نیست و یا اگر هست در مسیر بیراهه است . موضوع شناخت عموم مردم آن چیزی است که دنیایشان را آباد کند و نیازهای مربوط به غضب و شهوتشان را برطرف سازد.
عموماً اساتید اهل معرفت ، علاوه بر ذکر، فکر را نیز شرط اساسی سلوک می دانند. [1]
یکی از موضوعات فکری، خودشناسی است که خود مقدماتی را می طلبد ، یعنی قبل از تفکر در مورد خود شناسی باید موضوعات دیگری را مورد دقت قرار داد.
ج - تاریخ
سومین امر که مقدمه شناخت خداست،تاریخ می باشد.تاریخ به معنای عام آن یعنی هم شناخت تحولات تاریخی و هم شناخت موجودات و عبرت های تاریخی . آیات قرآن که به این مطلب اشاره دارد ، عبارتند از :
1- سوره فاطر، آیه 44 ، «اولم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم و کانوا أشد منهم قوة و ما کان الله لیعجزه من شیء فی السموات و الارض انه کان علیماً قدیراً.»
آیا در زمین سفر نکردند ، یعنی اگر سفر کرده بودند ، امور بسیاری را فهمیده بودند .
یکی از مصادیق آیه کریمه ، مطالعه تاریخ است. چنانکه در سوره نمل آیه 36 می فرمایند: « فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذبین»
بعضی تصور می کنند ، منظور از سیر و سفر ، رفتن به جاهایی است که آثار باستانی وجود دارد. مثلاً اگر می خواهیم عاقبت مکذبین را ببینیم باید به تخت جمشید برویم که خرابه هایش باقی مانده است . مگر خانه های مصدقین ویران نشده است؟!
پس معلوم می شود این که فرموده است، عاقبه مکذبین را در سفر ببینید، این نیست که ساختمانشان خراب شده، پس خانه نسازید. چون اگر خانه ساختن بد باشد ، نمی فرمود که ما شما را آفریدیم و استعمرکم فی الارض، از شما طلب کردیم تا زمین را اباد کنید.
بنابراین ، حداقل معنای این گونه آیات شناخت و مطالعه تاریخ است.
امر به سیر در زمین و دست یابی به نظرهایی فراتر از آن چه در جهان طبیعت می گذرد باید ممکن باشد، آن هم برای مخاطب قرآن نه خواص از بندگان خدا.
کسی که اهل سیر باشد، حداقلش این است که از صاحب آیه می پرسد که برای عمل به این دستور چه باید کرد. و جز اخص خواص و اندکی از یاران پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام – کسی نپرسیده است.[2]
قرآن می فرماید: سیر کنید تا عاقبت را مشاهده کنید، پس کسی که عاقبت را مشاهده نمی کند ، سیر نکرده است . اگر چه چندین سال هواپیما سوار شده و با سرعت هزار کیلومتر حرکت کرده است.
پیامبر اکرم و خاندان پاک ایشان ، مفسران قرآن هستند، پس باید از آنان معنای آیات را پرسید.
حضرت علی – علیه الصلاه و السلام- می فرماید: هر بار که خدمت پیامبر –صلوات الله وسلامه علیه- می رفتم ، پیامبر همانند پرنده ای که غذا را ذره ذره در دهان جوجه اش قرار می دهد، علم را ذره ذره در کام من نشاند. در حضور پیامبر هزارباب از علم آموختم در هر بابی هزار باب از آن آشکار شد.
پس باید از امیرالمؤمنین – علیه الصلاة و السلام- پرسید، حال یا در حد و توان استعدادش طلب کند ، یا این که ابدا استعداد را طلب کند، زیرا استعداد را نیز خدا و اولیاء خدا می دهند . اما چنین افرادی بسیار اندک اند.
عنوان بصری از جمله این افراد است. وقتی که خدمت امام صادق – علیه الصلوه و السلام- رسید، پیرمردی بود که سالیان درازی در درس مالک بن انس شرکت کرده و در زمان خود ملایی بوده است. اما وقتی از مالک جدا شده ، همت می کند و عزلت می گزیند، آن استعداد و لیاقتی را به دست می آورد که از خدمت امام استفاده کند. او این روایت را با یک تحول اندک بدست آورده ، روایتی که امروز اگر کسی به آن عمل کند، کلید فتح آسمان را در دست خویش دارد. پس خواستن ، همت کردن و تقاضا نمودن شرط است.
وقتی حضرت علی – علیه الصلاة و السلام- بر منبر مسجد فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی» ؛ هر چه می خواهید از من بپرسید ، به خدا قسم من بیش از آن که به راههای زمین آشنا هستم به راههای آسمان آشنایم. اگر مخاطب اهل فهم باشد، باید بپرسد. بهتر از این چیست؟
انسانی که همه معتقدند او عالم ترین است و خودش نیز که راستگوترین است می فرماید، من به همه چیز آگاهم. پس باید آنقدر پرسید تا امام خود بفرماید که بروید و وقت دیگری بیایید. اما مخاطب می پرسد ، یا علی بن ابیطالب در صورت من چند مو هست؟!
حضرت به او پاسخ داد که به تعداد هر مویی یک شیطان بر تو مسلط است . شیطانهایت را بشمار ، تعداد موهایت بدست آمده است. حضرت جواب بسیار دقیق به او می دهند که نکات دقیق هدایتی و ارشادی در آن است.
2- سوره روم ، آیه 43: «قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه الذین من قبل»
باید توجه داشت که عاقبت گذشتگان را از طریق سنگ و خاک و کلوخ نمی توان بدست آورد.
3- سوره حج، آیه 45 و 46: «فکأین من قریه اهلکناها و هی ظالمه خاویه علی عروشها و بئر معطله و قصر مشید *أفلم یسیروا فی الارض فتکون قلوب یعقلون بها أو آذان یسمعون بها فانها لا تعمی الأبصر و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور»
نتیجه سیر در زمین این است که قلب خواهید داشت ودر نتیجه این قلب اهل تعقل و تدبر خواهید بود . اگر به قلب نرسید، آذان ، یسمعون بها، گوشی پیدا خواهید کرد که حق را بشنوید.
د- قرآن
شناخت قرآن نیز ضروری است چرا که مقدمه شناخت خداوند است.
سوره محمد – صلوات الله و سلامه علیه- ، آیه 24: «أفلا یتدبرون القرآن أم قلوب أقفالها»؛ دلها را مهر زده اند یا این که در قرآن دقت و تدبر
نمی کنید؟
سوره نساء، آیه 82 : أفلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً»؛ در قرآن بیندیشید ، اگر از غیر خدا بود، حکماً در آن وجود داشت. هم اختلاف لفظی و هم اختلاف معنایی و تفصیلی.
سوره زمر ، آیه 27 : « و لقد ضربنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل لعلهم یتذکرون»، در قرآن مثالهای مختلفی برای مردم آوردیم ، بلکه از غفلت بدر آیند.
سوره قمر، آیه 59: « ولقد یسرنا القرآن للذکر»؛ ما قرآن را برای فکر ، اندیشه، دقت ویادآوری بسیار راحت در اختیارتان قرا دادیم. شما کجا و ملکوت و جبروت کجا، ما قرآن را فرستادیم تا شما بتوانید به آنها دست پیدا کنید.
سوره زخرف، آیه 3:« انا جعلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون».
[1]- علاوه بر این، سکوت، پاکی درون، پاکی شکم، پرهیز از اذیت و آزار دیگران و ..... نکات دیگری هستند که مقدمه تقواست و نتیجه تقوا رسیدن به معرفت است.«اتق الله یعلمکم الله»، «ان تتق الله یجعل لکم مخرجا»، «ان تتق الله یجعل لکم فرقانا».
[2]- در روایت آمده است که علم به وسیله پرسش و پاسخ به دست می آید، نه بوسیله گفتن و شنیدن.
[3]- خواندن روایت عنوان بصری بسیار سفارش شده و عمل کردن به آن مقدمه و کلید شروع سیر است.