الذکر مجالسة المحبوب

پرسش (170):
سلام عليکم اوقات شريفتان به خير و شادي
اين سخن امير مؤمنان عليه السلام به چه معناست؟
الذکر مجالسة المحبوب.
ممنونم
پاسخ:
عليکم السلام و رحمة الله
از اين سخن شريف، معاني متعددي را مي‌توان دريافت که برخي از آن‌ها از اين قرار است:
1ـ ياد محبوب همان همنشيني با محبوب است. پس هرگاه کسي مشتاق همنشيني با محبوب است، به ذکر و ياد او اشتغال ورزد. همنشيني داراي درجات متعددي است، مانند همنشيني جسماني، خيالي، عقلي و وجودي و مانند آن. به تعبير ديگر، با توجه به تعدد مراتب ذاکر و ذکر و مذکور، همنشيني نيز متعدد است.
اگر ذکر در مرتبه طبيعت ذاکر باشد، همنشيني در مرتبه طبيعت ذاکر و مذکور خواهد بود.
اگر ذکر در مرتبه نفس ذاکر باشد، همنشيني در مرتبه نفس ذاکر و مذکور خواهد بود.
اگر ذکر در مرتبه قلب ذاکر باشد، همنشيني در مرتبه قلب ذاکر و مذکور خواهد بود.
اگر ذکر در مرتبه روح ذاکر باشد، همنشيني در مرتبه روح ذاکر و مذکور خواهد بود.
اگر ذکر در مرتبه سرّ ذاکر باشد، همنشيني در مرتبه سرّ ذاکر و مذکور خواهد بود.
اگر ذکر در مرتبه خفي ذاکر باشد، همنشيني در مرتبه خفي ذاکر و مذکور خواهد بود.
اگر ذکر در مرتبه اخفي ذاکر باشد، همنشيني در مرتبه اخفي ذاکر و مذکور خواهد بود.
و بعيد نيست که آنچه گفته شد، در مورد ذکر و مذکور نيز درست باشد، يعني اگر ذکر در مرتبه طبيعت مذکور باشد، همنشيني در مرتبه طبيعت ذاکر و مذکور خواهد بود و همين‌گونه است باقي اقسام سيزده‌گانه ديگر.
2ـ ذکر و ياد چيزي بدون محبت ممکن نيست.
ذکر نوعي توجه و به تعبير ديگر، عنايت ميان ذاکر و مذکور است. از واژه‌ي مجالست فهميده مي‌شود که ذکر، توجه دوسويه ميان ذاکر و مذکور است به‌گونه‌اي که هرگاه ذاکر به مذکور توجه نمايد، مذکور بدو عنايت خواهد نمود. گويي کنش و واکنشي در مرتبه‌ي ذکر ميان ذاکر و مذکور وجود دارد، به‌گونه‌اي که ممکن نيست ذاکر به ذکر اشتغال داشته باشد و مذکور بدو بي‌توجه باشد يا مذکور به ذاکر عنايت داشته باشد و ذاکر اشتغال به ذکر نداشته باشد
از آنجا که چنين توجهات دو سويه نشان‌دهنده‌ي سنخيت وجودي ميان آن دو است، پس ذکر بدون محبت ممکن نيست و بر اين اساس، توجه ذاکر به مذکور بدون محبت وي به مذکور ممکن نيست و توجه مذکور به ذاکر نيز بدون محبت وي به ذاکر ممکن نيست.
بنابراين که ذکر هم مانند ذاکر و مذکور امري وجودي است و در هريک از ذاکر و مذکور مرتبه‌اي از وجود آن‌هاست، يعني ذکر از حيث انتساب به ذاکر، مرتبه‌اي از وجود اوست و از حيث تعلق به مذکور نيز مرتبه‌اي از وجود مذکور است.
آنچه درباره‌ي محبت دوسويه ذاکر و مذکور گفته شد، در مورد ذکر نيز درست خواهد بود، يعني اشتغال ذاکر به ذکر نشان مي‌دهد که ميان آن دو سنخيت و محبت دو سويه وجود دارد و نيز توجه مذکور به ذاکر نشان مي‌دهد که مذکور به ذکر ذاکر توجه دارد و با آن سنخيت دارد. محبت و عشق کامل به ناقص از اين قسم است، نه اقسام ديگري که از مصاديق توجه عالي به داني است و محال، يعني محب عشقِ عاشق است نه خود عاشق، قطع نظر از حيثيت عشق او.
3ـ ذکر و ياد، ملازم با همنشيني دوسويه و در واقع، اتحاد ذکر و ذاکر و مذکور است. از آنجا که ذکر از جهتي مرتبه‌اي از مراتب ذاکر است، چون فعل اوست و از جهتي مرتبه‌اي از مراتب مذکور است، چون اين جهت است که سبب توجه مذکور با ذاکر است نه جهات ديگر که به محال مي‌انجامد و از آنجا كه هويت ذاکر همه‌ي حيثيت ذکر اوست نه چيزي غير از آن (غير از آن هرچه باشد ذاکر نيست)، پس هويت ذاکر و ذکر يکي است و چون ذکر مرتبه‌اي از وجود مذکور است، پس ذاکر مرتبه‌اي از مراتب مذکور است. در اين صورت، تحقق ذکر نشان‌دهنده‌ي مجالست حقيقي و نه عرفي با محبوب خواهد بود.
خداوند شما و بنده را ذاکر حقيقي قرار دهد.