پرسش (138):
با عرض سلام و احترام! میخواستم بپرسم چرا در آیت الکرسی خداوند میفرماید: «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» (درباره مؤمنان) ولی در مورد کافران میفرماید: «یخرجونهم من النور الی الظلمات». لطفاً در مورد معانی نور و ظلمت و دو فعل یخرجهم و یخرجونهم توضیح بفرمایید. با تشکر فراوان.
با عرض سلام و احترام! میخواستم بپرسم چرا در آیت الکرسی خداوند میفرماید: «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» (درباره مؤمنان) ولی در مورد کافران میفرماید: «یخرجونهم من النور الی الظلمات». لطفاً در مورد معانی نور و ظلمت و دو فعل یخرجهم و یخرجونهم توضیح بفرمایید. با تشکر فراوان.
پاسخ:
با نام خدا
نور را با وجود و کمالات وجود میتوان یکی دانست. به تعبیر دیگر، هرچه دارای حسن و بهاء و کمال و در یک کلمه دارای وجود باشد یا به وجود حقیقی تشبه بیشتر داشته باشد، نور است و آنچه از این کمالات بیبهره باشد یا به وجود حقیقی شباهت نداشته باشد و یا شباهت آن اندک باشد، ظلمت است.
با توجه به این نکته، هم نور به نور نوع حقیقی و نسبی تقسیم میشود و هم ظلمت. نور حقیقی، همان حقیقت وجود است و نور نسبی کمالات وجود و چون همین کمالات نیز نسبت به یکدیگر، شدت و ضعف دارند، همانها نیز نسبت به هم قابل سنجش هستند.
به عنوان نمونه، وجود بالفعل جهان طبیعت اگرچه نسبت به حقیقت وجود، کمال نسبی و نور نسبی است، ولی نسبت به استعدادهای بالقوهي آن، وجود و نور حقیقی است.
مقصود از نور در آیهي کریمه، یکی نیست؛ یعنی مقصود این نیست که خدا مؤمنان را به همان نوری وارد میسازند که طاغوت، کفار را از آن بیرون میسازند، زیرا برآیند این سخن، تقدم کفر بر ایمان است و در نتیجه کفار در نوری قرار دارند که اگر طاغوت آنها را از آن بیرون نسازد، بدون استناد به خدا نورانیاند و مؤمنان در ظلمتی قرار دارند که اگر خدا آنان را از آن بیرون نسازد، ظلمانیاند، یعنی حال مؤمنان پیش از خروج از ظلمت، همانند حال کفار است پس از خروج از نور و چنین چیزي محال است.
مؤمن و کافر، در جهان طبیعت در یک نور شریکند و آن نور استعداد ازلی است و در عینحال در یک ظلمت نیز شریکند و آن ظلمت دنیا یا وجه دنیوی طبیعت است. ظلمتی که خدا مؤمنان را از آن بیرون میسازد، ظلمت طبیعت است که مظاهر آن، غرایز و جهل است و نوری که طاغوت، کفار را از آن بیرون میسازد، نور استعداد است. گویی معنی کریمهي یادشده این است که اگرچه مؤمنان با ورود در دام غرایز که از لوازم طبیعت است، در ظلمات وارد شدهاند، ولی خدا آنان را از این دام رهاند و جنود جهل را از آنان منصرف ساخت و کفار نیز اگرچه استعداد دستیابی به نور حقیقی را داشتند (چون ورود در جهان طبیعت از جهت استعدادهایش، نور است، اگرچه از نظر غرایز و متعلقات آن ظلمت است) ولی طاغوت چنین استعدادی را باطل ساخت و ابزار سقوط آنان قرار دارد.
آخرین نکته اینکه خروج یا اخراج از نور به ظلمت، به خدا نسبت داده نمیشود، همانگونه که شرور به خدا نسبت داده نمیشود. (آیات 78ـ79 سوره نساء را با تأمل ملاحظه کنید.) چنانکه هیچ فعل حقیقی که جنبه هستیبخشی داشته باشد بهطور مستقل به غیر خدا نسبت داده نمیشود. پس اخراج از ظلمت به نور در هرجا و برای هرکسی که رخ دهد، فعل خداست و اخراج از نور به ظلمت در هرجا و برای هرکسی که رخ دهد، فعل طاغوت یا غیر خداست. (تلاوت همراه با تأمل و تدبر آیات مربوط به داستان همراهی حضرت موسی با حضر خضر[عليهما السلام] بسیار سود مند است) شرح بیشتر را در المیزان و کشفالاسرار دنبال کنید.
با نام خدا
نور را با وجود و کمالات وجود میتوان یکی دانست. به تعبیر دیگر، هرچه دارای حسن و بهاء و کمال و در یک کلمه دارای وجود باشد یا به وجود حقیقی تشبه بیشتر داشته باشد، نور است و آنچه از این کمالات بیبهره باشد یا به وجود حقیقی شباهت نداشته باشد و یا شباهت آن اندک باشد، ظلمت است.
با توجه به این نکته، هم نور به نور نوع حقیقی و نسبی تقسیم میشود و هم ظلمت. نور حقیقی، همان حقیقت وجود است و نور نسبی کمالات وجود و چون همین کمالات نیز نسبت به یکدیگر، شدت و ضعف دارند، همانها نیز نسبت به هم قابل سنجش هستند.
به عنوان نمونه، وجود بالفعل جهان طبیعت اگرچه نسبت به حقیقت وجود، کمال نسبی و نور نسبی است، ولی نسبت به استعدادهای بالقوهي آن، وجود و نور حقیقی است.
مقصود از نور در آیهي کریمه، یکی نیست؛ یعنی مقصود این نیست که خدا مؤمنان را به همان نوری وارد میسازند که طاغوت، کفار را از آن بیرون میسازند، زیرا برآیند این سخن، تقدم کفر بر ایمان است و در نتیجه کفار در نوری قرار دارند که اگر طاغوت آنها را از آن بیرون نسازد، بدون استناد به خدا نورانیاند و مؤمنان در ظلمتی قرار دارند که اگر خدا آنان را از آن بیرون نسازد، ظلمانیاند، یعنی حال مؤمنان پیش از خروج از ظلمت، همانند حال کفار است پس از خروج از نور و چنین چیزي محال است.
مؤمن و کافر، در جهان طبیعت در یک نور شریکند و آن نور استعداد ازلی است و در عینحال در یک ظلمت نیز شریکند و آن ظلمت دنیا یا وجه دنیوی طبیعت است. ظلمتی که خدا مؤمنان را از آن بیرون میسازد، ظلمت طبیعت است که مظاهر آن، غرایز و جهل است و نوری که طاغوت، کفار را از آن بیرون میسازد، نور استعداد است. گویی معنی کریمهي یادشده این است که اگرچه مؤمنان با ورود در دام غرایز که از لوازم طبیعت است، در ظلمات وارد شدهاند، ولی خدا آنان را از این دام رهاند و جنود جهل را از آنان منصرف ساخت و کفار نیز اگرچه استعداد دستیابی به نور حقیقی را داشتند (چون ورود در جهان طبیعت از جهت استعدادهایش، نور است، اگرچه از نظر غرایز و متعلقات آن ظلمت است) ولی طاغوت چنین استعدادی را باطل ساخت و ابزار سقوط آنان قرار دارد.
آخرین نکته اینکه خروج یا اخراج از نور به ظلمت، به خدا نسبت داده نمیشود، همانگونه که شرور به خدا نسبت داده نمیشود. (آیات 78ـ79 سوره نساء را با تأمل ملاحظه کنید.) چنانکه هیچ فعل حقیقی که جنبه هستیبخشی داشته باشد بهطور مستقل به غیر خدا نسبت داده نمیشود. پس اخراج از ظلمت به نور در هرجا و برای هرکسی که رخ دهد، فعل خداست و اخراج از نور به ظلمت در هرجا و برای هرکسی که رخ دهد، فعل طاغوت یا غیر خداست. (تلاوت همراه با تأمل و تدبر آیات مربوط به داستان همراهی حضرت موسی با حضر خضر[عليهما السلام] بسیار سود مند است) شرح بیشتر را در المیزان و کشفالاسرار دنبال کنید.