پرسش (57)
سلام عليكم
در بحث انتقال امامت از پدر به پسر (پرسش36) توضيحاتي فرموديد كه بسيار دلنشين بود ... منتهي حقيقت اين است كه چنين اتفاقي افتاده، هر چند هر فرزند خود داراي فضايل لازم و كافي براي امامت بوده است.
آيا ميتوان از مجراي اين حقيقت، پي برد كه تأثير ژن در نسلها آنقدر قوي و اثرگذار است كه نميتوان انسان كامل را جز در نسل انسان كامل جستجو كرد.
نظريهاي هست مبني بر اينكه خصوصيات ظاهري هر انسان نشان از يك خصوصيت اخلاقي و روحي است و با انتقال ژنتيك هر خصوصيت ظاهراً، خصوصيت اخلاقي مربوط به آن نيز منتقل ميشود ... در اين نظريه شنيدهام كه خصوصيات اخلاقي گرچه از مشخصات روح است نه جسم، اما چون روح در چهار ماهگي از همين جسم و با توجه به خصوصيات جسم پديد ميآيد، لذا خصوصيات رفتاري استخراج شده از آن را ميپذيرد ...
شايد نتوانستم منظورم را با الفاظ فلسفي درستي بيان كنم ... اما اگر شما صحيحش را توضيح دهيد سپاسگذار خواهم بود.
سلام عليكم
در بحث انتقال امامت از پدر به پسر (پرسش36) توضيحاتي فرموديد كه بسيار دلنشين بود ... منتهي حقيقت اين است كه چنين اتفاقي افتاده، هر چند هر فرزند خود داراي فضايل لازم و كافي براي امامت بوده است.
آيا ميتوان از مجراي اين حقيقت، پي برد كه تأثير ژن در نسلها آنقدر قوي و اثرگذار است كه نميتوان انسان كامل را جز در نسل انسان كامل جستجو كرد.
نظريهاي هست مبني بر اينكه خصوصيات ظاهري هر انسان نشان از يك خصوصيت اخلاقي و روحي است و با انتقال ژنتيك هر خصوصيت ظاهراً، خصوصيت اخلاقي مربوط به آن نيز منتقل ميشود ... در اين نظريه شنيدهام كه خصوصيات اخلاقي گرچه از مشخصات روح است نه جسم، اما چون روح در چهار ماهگي از همين جسم و با توجه به خصوصيات جسم پديد ميآيد، لذا خصوصيات رفتاري استخراج شده از آن را ميپذيرد ...
شايد نتوانستم منظورم را با الفاظ فلسفي درستي بيان كنم ... اما اگر شما صحيحش را توضيح دهيد سپاسگذار خواهم بود.
پاسخ:
علیکم السلام و رحمة الله
اگرچه تأثیر ویژگیهای ژنتیکی در نسلهای بعد و وراثتهای خُلقی و طبیعی از نسلهای پیش، امری تردیدناپذیر است، ولی آنچه جای بحث و گفتگو دارد، میزان تأثیرات ژنتیکی و وراثتهای خُلقی و طبیعی است. از اینکه برخی از فرزندان پیامبران علیهمالسلام نهتنها مانند پدران خود نبودند بلکه به دعوت آنها کفر ورزیدند، نشان میدهد که تأثیرات ژنتیکی و وراثتهای خُلقی و طبیعی علت تام نیست، بلکه زمینهساز است.
از اینکه فرزندان و نسلهای متعددی از یک پیامبر در مسیر فکری و رفتار آن پیامبر حرکت نمیکنند و پس از قرنها از میان آنها یکی به پیامبری مبعوث میشود، نشان میدهد که همانطور که در روایات هم آمده است، آباء و اجداد پیامبران به خدای متعال ایمان داشتند، ولی انسان کامل نبودهاند. اگر فرزندان هر انسان کاملی، انسان کامل باشند، باید همه فرزندان حضرت آدم علیهالسلام انسان کامل باشند و حال آنکه اینگونه نیست و طاغوتها و مستکبران نیز از نسل حضرت آدم علیهالسلام بودهاند.
اما نظریهای که بدان اشاره نمودید، اگرچه شواهد عقلی از جمله سنخیت میان ظاهر و باطن و نیز سنخیت میان علت و معلول نیز دارد ولی اینکه کدام شکل و ظاهر با کدام خُلق و باطن همتا و همانند است، برای همگان قابل درک نیست. به همین سبب است که از علم قیافهشناسی که یکی از مصادیق جزیی آن است، نهی شده است. نهتنها میان ظاهر و باطن سنخیت و همانندی وجود دارد، بلکه میان باطن و افکار، اخلاق، رفتار و هر نوع کنش و واکنشی سنخیت وجود دارد؛ هر چند تعیین نوع آن پیچیدهتر از آن است که کسی مدعی درک آن باشد.
علیکم السلام و رحمة الله
اگرچه تأثیر ویژگیهای ژنتیکی در نسلهای بعد و وراثتهای خُلقی و طبیعی از نسلهای پیش، امری تردیدناپذیر است، ولی آنچه جای بحث و گفتگو دارد، میزان تأثیرات ژنتیکی و وراثتهای خُلقی و طبیعی است. از اینکه برخی از فرزندان پیامبران علیهمالسلام نهتنها مانند پدران خود نبودند بلکه به دعوت آنها کفر ورزیدند، نشان میدهد که تأثیرات ژنتیکی و وراثتهای خُلقی و طبیعی علت تام نیست، بلکه زمینهساز است.
از اینکه فرزندان و نسلهای متعددی از یک پیامبر در مسیر فکری و رفتار آن پیامبر حرکت نمیکنند و پس از قرنها از میان آنها یکی به پیامبری مبعوث میشود، نشان میدهد که همانطور که در روایات هم آمده است، آباء و اجداد پیامبران به خدای متعال ایمان داشتند، ولی انسان کامل نبودهاند. اگر فرزندان هر انسان کاملی، انسان کامل باشند، باید همه فرزندان حضرت آدم علیهالسلام انسان کامل باشند و حال آنکه اینگونه نیست و طاغوتها و مستکبران نیز از نسل حضرت آدم علیهالسلام بودهاند.
اما نظریهای که بدان اشاره نمودید، اگرچه شواهد عقلی از جمله سنخیت میان ظاهر و باطن و نیز سنخیت میان علت و معلول نیز دارد ولی اینکه کدام شکل و ظاهر با کدام خُلق و باطن همتا و همانند است، برای همگان قابل درک نیست. به همین سبب است که از علم قیافهشناسی که یکی از مصادیق جزیی آن است، نهی شده است. نهتنها میان ظاهر و باطن سنخیت و همانندی وجود دارد، بلکه میان باطن و افکار، اخلاق، رفتار و هر نوع کنش و واکنشی سنخیت وجود دارد؛ هر چند تعیین نوع آن پیچیدهتر از آن است که کسی مدعی درک آن باشد.