درس دهم
«وقد قصدت الیک بطلبتی وتوجٌهت الیک بطلبتی وتوجهت الیک بحاجتی وجعلت بک استغاثتی وبدعائک توسلی من غیر استحقاق لاستماعک منٌی ولا استیجاب لعفوک عنٌی بل ،لثقتی بکرمک»
مگر نه اینست که همه تویی. غیر از تو کسی نیست. بین من وتو فاصله ای نیست. پس چه کسی با چه کسی باید گفتگو کند؟ باید گفت درست است که بین خلق وخدا حجابی نیست ولی بنده ، همیشه بنده است. جلوه وفعل خداست. در فراز قبلی حضرت سیدالساجدین صلوات الله علیه فرمودند :این حجاب را خود، ایجاد نمودم. سپس در اینجا می فرمایند:قصد برداشتن همین حجاب ومانع بین خود وتو را دارم.
«وقد قصدت الیک بطلبتی وتوجٌهت الیک بطلبتی وتوجهت الیک بحاجتی وجعلت بک استغاثتی وبدعائک توسلی من غیر استحقاق لاستماعک منٌی ولا استیجاب لعفوک عنٌی بل ،لثقتی بکرمک»
مگر نه اینست که همه تویی. غیر از تو کسی نیست. بین من وتو فاصله ای نیست. پس چه کسی با چه کسی باید گفتگو کند؟ باید گفت درست است که بین خلق وخدا حجابی نیست ولی بنده ، همیشه بنده است. جلوه وفعل خداست. در فراز قبلی حضرت سیدالساجدین صلوات الله علیه فرمودند :این حجاب را خود، ایجاد نمودم. سپس در اینجا می فرمایند:قصد برداشتن همین حجاب ومانع بین خود وتو را دارم.
ویژگی دعا همین تطوٌر وتنوع داشتن آن است
چون خدوند بنده را اطواری ومتنوع آفریده، انسان آن به آن تغییر وتحول می پذیرد. وهرلحظه به اعتباری سخن می گوید ومناجات می نماید. چه آنکه همین صفت درخود خدا هم وجود دارد.
ویژگی دعای سحر استغفار وتوبه است
اگر این دعا در موقع سحر نبود، قاعدتا بایددراینجا به پایان می رسید؛ چون همه حرفها برای رسیدن به این نکته بود که آدمی بگوید(خدایا! تسلیم تو هستم. هر چه می خواهی، بر من امر کن. ) اما ویژگی خاص دعای سحر توبه واستغفار است.
برطبق روایات، گروهی از استغفار کنندگان گناهکارانند. آنهایی که ضعف ونقصی داشته اند.گروهی پاک و مطهرند و برای به جا آوردن شکر خدا استغفار می کنند .برخی برا ی اینکه بر آینه جانشان از سوی دیگران غبار نشسته است، توبه می کنند. اصلا بندگی با استغفار معنا پیدا می کند. همه دعاهای سحر چنین ویژگی ای دارند غیر از دعای امام محمد باقر صلوات الله علیه. در سحر های ماه مبارک رمضان که متوسط افراد، درک روشنی از آن ندارند .تنها در این دعای سحر است که استغفار معنایی ندارد.
نیازمندی انسان بالاترین سرمایه است
«وقد قصدت الیک بطلبتی وتوجهت الیک بحاجتی »
از خود هیچ ندارم .وجود وعمر و مالم وهر چه دارم، از توست. خودم هیچ نیستم . هر چه هست حاجت است ونیاز مندی. سرمایه آدمی برای ورود به بارگاه خدا نه عمل است، نه عبادت و نه حتی معرفت .زیرا اولا :علم وعمل وعبادت بنده در حدو شایستگی و شان بنده است، نه مولایش و ثانیا : بنده از هر چه که بهره مند باشد تنها صاحب مشتی از آن است چه آنکه این عالم؛ عالم محدودیت است.
بر درگاه بی نهایت باید سرمایه بی نهایت برد و آن چه خواهد بود جز نیازمندی بی حد وحصر انسان ؟ وجود آدمی عین فقر و تعلق و ربط است. این سرمایه آنقدر زیاداست که از سوی پروردگار رد نمی شود. ممکن است نماز انسان خلل ونقص داشته باشد ،اما فقرش فقر است. نقصی در فقرش نیست. «یا ایها الناس انتم الفقرا ...»
بین فقرا ، فقیر عالم وغنی عالم، وجود ندار.د مگر به اعتبار اینکه ،آنکه عالم است می داند چگونه باید اظهار نیاز کند وبه آداب این اظهار فقر آگاه است.
«وجعلت بک استغاثتی»
سرمایه من آه وناله من است چه آنکه اشک وآه باید مبتنی بر نیاز باشد.
استغاثه کنندگان حقیقی چه کسانی هستند؟
آنها که حقیقتا فهمیده باشند، نیازمندند. آنکه همه جوابش نموده اند راهی جز استغاثه ندارد چون در واقع جای دیگری ندارد.
وقتی کسی بداند که اگر این یک نمره ر ا نگیرد، تحصیلات وسالهایی از عمرش هدر رفته ،چه حالی خواهدداشت؟ آنگاه که به او بگویند کسی هست که این یک نمره به دست اوست. این انسان اهل استغاثه می شود.
«وبدعائک توسٌلی» می فرماید : خدایا! من با همین دعاهایم آمده ام . دعا؛ یعنی اینکه فقیری غنی مطلقی را بخواند .
«من غیر استحقاق لاستماعک منٌی»
با اینکه هیچ استحقاقی ندارم، می دانم که دعا وخواندن من اجابت تو را به همراه دارد. در عین حال که واقفم که شایسته این نیستم که تو ،به سخنانم گوش فرا دهی.
«ولا استیجاب لعفوک عنٌی»
این دعای من ضرورتی برای تو ایجاد نمی کند که مرا حتما ببخشایی چون در این عالم، تنها خواست توست که اجرا می شود زیرا تو هر که را هر طور وهر زمان و تا هر وقت که بخواهی ،عذاب می نمایی.
چون اصل بر این است که تو بخواهی. بندگان نیز با میل ورغبت، خواست تورا اجرا می کنند –شاید بی آنکه بدانند-
چرا بنده به درگاه پروردگارش روی می آورد؟حضرت می فرمایند:«بل لثقتی بکرمک»
به کرم تو ایمان دارم. زیرا کریم کسی است که لطف ورحمتش بی انتظار و توقع وسپاس است. درجه بالاتر کرامت آنجاست که این لطف ورحمت شامل کسانی می شود که اصلا استحقاق آن را نداشتند وباید اهل آتش می شدند.
اولئک یبدٌل الله سیئات الحسنات خداوند سیئات آنها را به حسنه مبدٌل می کند، تا اهل بهشت ورحمت الهی گردند.
یا ایٌها الانسان! ما غرٌک بربٌک الکریم؟
اینکه خداوند در قرآن می فرماید:(ای انسان! چه چیز سبب غرور تو برپروردگار کریمت شد؟)پاسخ به این سوال را باید د ر چندین موضع، در دعای ابو حمزه یافت.
«لا لانٌک اهون الناظرین واخٌف المطٌلعین بل، لانٌک یا رب، خیر الساترین واحکم الحاکمین واکرم الاکرمین .ستار العیوب. غفٌار الذنوب.»
اگر سوال می شد چه چیز سبب شد که از خدا ی منتقم اطاعت نکنی؟هیچ پاسخی نبود. اما اینجا سوال از خدای کریم است. پاسخ، در سوال منطوی است. انسان می گوید:خدایا ! کرم تو سبب شد من تنبل شوم.
البته دسته دیگری از بندگان خدا هستند که این نعمتهای بی استحقاق، شرمنده شان می سازد وچون از عهده این خجالت بر نمی آیند، تمام عمرشان تسلیم خدا خواهند بود. بل لثقتی بکرمک یعنی انسان به کرم خدا اطمینان دارد. اگر بر در سرای کریم نرود ،کجا برود؟
معنی دیگرش این است که به وعده خدا ، مطمئن است و می داند که خلف وعده نمی کند .هر که دستش را به سوی او دراز کند، بی نتیجه باز نمی گردد.
پروردگارا !ما را از اولیاء ودوستان ویژه خودت، قرار ده.
لحظات عمرمان را، چراگاه شیطان قرار مده.
چون خدوند بنده را اطواری ومتنوع آفریده، انسان آن به آن تغییر وتحول می پذیرد. وهرلحظه به اعتباری سخن می گوید ومناجات می نماید. چه آنکه همین صفت درخود خدا هم وجود دارد.
ویژگی دعای سحر استغفار وتوبه است
اگر این دعا در موقع سحر نبود، قاعدتا بایددراینجا به پایان می رسید؛ چون همه حرفها برای رسیدن به این نکته بود که آدمی بگوید(خدایا! تسلیم تو هستم. هر چه می خواهی، بر من امر کن. ) اما ویژگی خاص دعای سحر توبه واستغفار است.
برطبق روایات، گروهی از استغفار کنندگان گناهکارانند. آنهایی که ضعف ونقصی داشته اند.گروهی پاک و مطهرند و برای به جا آوردن شکر خدا استغفار می کنند .برخی برا ی اینکه بر آینه جانشان از سوی دیگران غبار نشسته است، توبه می کنند. اصلا بندگی با استغفار معنا پیدا می کند. همه دعاهای سحر چنین ویژگی ای دارند غیر از دعای امام محمد باقر صلوات الله علیه. در سحر های ماه مبارک رمضان که متوسط افراد، درک روشنی از آن ندارند .تنها در این دعای سحر است که استغفار معنایی ندارد.
نیازمندی انسان بالاترین سرمایه است
«وقد قصدت الیک بطلبتی وتوجهت الیک بحاجتی »
از خود هیچ ندارم .وجود وعمر و مالم وهر چه دارم، از توست. خودم هیچ نیستم . هر چه هست حاجت است ونیاز مندی. سرمایه آدمی برای ورود به بارگاه خدا نه عمل است، نه عبادت و نه حتی معرفت .زیرا اولا :علم وعمل وعبادت بنده در حدو شایستگی و شان بنده است، نه مولایش و ثانیا : بنده از هر چه که بهره مند باشد تنها صاحب مشتی از آن است چه آنکه این عالم؛ عالم محدودیت است.
بر درگاه بی نهایت باید سرمایه بی نهایت برد و آن چه خواهد بود جز نیازمندی بی حد وحصر انسان ؟ وجود آدمی عین فقر و تعلق و ربط است. این سرمایه آنقدر زیاداست که از سوی پروردگار رد نمی شود. ممکن است نماز انسان خلل ونقص داشته باشد ،اما فقرش فقر است. نقصی در فقرش نیست. «یا ایها الناس انتم الفقرا ...»
بین فقرا ، فقیر عالم وغنی عالم، وجود ندار.د مگر به اعتبار اینکه ،آنکه عالم است می داند چگونه باید اظهار نیاز کند وبه آداب این اظهار فقر آگاه است.
«وجعلت بک استغاثتی»
سرمایه من آه وناله من است چه آنکه اشک وآه باید مبتنی بر نیاز باشد.
استغاثه کنندگان حقیقی چه کسانی هستند؟
آنها که حقیقتا فهمیده باشند، نیازمندند. آنکه همه جوابش نموده اند راهی جز استغاثه ندارد چون در واقع جای دیگری ندارد.
وقتی کسی بداند که اگر این یک نمره ر ا نگیرد، تحصیلات وسالهایی از عمرش هدر رفته ،چه حالی خواهدداشت؟ آنگاه که به او بگویند کسی هست که این یک نمره به دست اوست. این انسان اهل استغاثه می شود.
«وبدعائک توسٌلی» می فرماید : خدایا! من با همین دعاهایم آمده ام . دعا؛ یعنی اینکه فقیری غنی مطلقی را بخواند .
«من غیر استحقاق لاستماعک منٌی»
با اینکه هیچ استحقاقی ندارم، می دانم که دعا وخواندن من اجابت تو را به همراه دارد. در عین حال که واقفم که شایسته این نیستم که تو ،به سخنانم گوش فرا دهی.
«ولا استیجاب لعفوک عنٌی»
این دعای من ضرورتی برای تو ایجاد نمی کند که مرا حتما ببخشایی چون در این عالم، تنها خواست توست که اجرا می شود زیرا تو هر که را هر طور وهر زمان و تا هر وقت که بخواهی ،عذاب می نمایی.
چون اصل بر این است که تو بخواهی. بندگان نیز با میل ورغبت، خواست تورا اجرا می کنند –شاید بی آنکه بدانند-
چرا بنده به درگاه پروردگارش روی می آورد؟حضرت می فرمایند:«بل لثقتی بکرمک»
به کرم تو ایمان دارم. زیرا کریم کسی است که لطف ورحمتش بی انتظار و توقع وسپاس است. درجه بالاتر کرامت آنجاست که این لطف ورحمت شامل کسانی می شود که اصلا استحقاق آن را نداشتند وباید اهل آتش می شدند.
اولئک یبدٌل الله سیئات الحسنات خداوند سیئات آنها را به حسنه مبدٌل می کند، تا اهل بهشت ورحمت الهی گردند.
یا ایٌها الانسان! ما غرٌک بربٌک الکریم؟
اینکه خداوند در قرآن می فرماید:(ای انسان! چه چیز سبب غرور تو برپروردگار کریمت شد؟)پاسخ به این سوال را باید د ر چندین موضع، در دعای ابو حمزه یافت.
«لا لانٌک اهون الناظرین واخٌف المطٌلعین بل، لانٌک یا رب، خیر الساترین واحکم الحاکمین واکرم الاکرمین .ستار العیوب. غفٌار الذنوب.»
اگر سوال می شد چه چیز سبب شد که از خدا ی منتقم اطاعت نکنی؟هیچ پاسخی نبود. اما اینجا سوال از خدای کریم است. پاسخ، در سوال منطوی است. انسان می گوید:خدایا ! کرم تو سبب شد من تنبل شوم.
البته دسته دیگری از بندگان خدا هستند که این نعمتهای بی استحقاق، شرمنده شان می سازد وچون از عهده این خجالت بر نمی آیند، تمام عمرشان تسلیم خدا خواهند بود. بل لثقتی بکرمک یعنی انسان به کرم خدا اطمینان دارد. اگر بر در سرای کریم نرود ،کجا برود؟
معنی دیگرش این است که به وعده خدا ، مطمئن است و می داند که خلف وعده نمی کند .هر که دستش را به سوی او دراز کند، بی نتیجه باز نمی گردد.
پروردگارا !ما را از اولیاء ودوستان ویژه خودت، قرار ده.
لحظات عمرمان را، چراگاه شیطان قرار مده.