درس سیزدهم

درس سیزدهم
« ولیس من صفاتک یا سیدی ان تأمر بالسوال و تمنع العطیه و انت المنان بالعطیات علی اهل مملکتک و العائد علیم بتحنن رافتک الهی ربیتنی فی نعمک واحسانک صغیرا»
تو اینگونه نیستی که به درخواست از خویش امر کنی و بخشش را دریغ نمایی در حالیکه تو نسبت به مخلوقات خویش منان هستی.
در ابتدا باید به شرح این اسماء و صفات خداوند پرداخت.
1- منان 2- حنان 3- رأفت 4- رحمت
حنان : کسی است که هیچ گاه از کسی قهر نمی کند ، کسی که زود حرفها را می شنود و سریع پاسخ می دهد. برای سخن گفتن با وی نیازی به واسطه نیست ، با اولین خواندن، لبیک می گوید.
منان : کسی است که بی تقاضا می بخشد ، عطا می کند ، قبل از اینکه از او خواسته شود.
رحمت : یعنی لطف و عنایت و توجه ، در واقع چیزی که خوشایند بندگان خداست و آنها را برای رسیدن به اهداف و مقاصد خاص انسانی شان کمک می کند . به تعبیری هر چه که کمال موجودات باشد، رحمت خداست .
رأفت : همان رحمت است اما با این تفاوت که رحمت ممکن است بنا بر مصلحت ، مایه ی سختی انسان شود . مثل داروی تلخ برای بیمار که گر چه تلخ است اما سبب رحمت و بهبودی برای اوست .
اما در رأفت اصلاً مصلحت سنجی نیست . یعنی خدای رئوف اصلاً کاری بر خلاف میل بنده انجام نمی دهد .
بنابراین رحمت خدا با فهم سازگاری دارد و درست به همین دلیل ، بلاهای الهی با رحمت الهی سازگاری دارد .
یعنی می شود خدا رحیم باشد و انسان همیشه مریض باشد ، همه آشنايانش را از دست بدهد ، اما مصلحت سنجی در رأفت راه ندارد .
البته یک جاهایی رحمت خدا گل می کند و یک جاهایی هم رأفت او .
رحمت خدا ، مانند مصلحت اندیشی مادری است که در عین حال که فرزندش را دوست دارد ، رضایت به قطع پای او می دهد تا زنده بماند ، رضایت می دهد تا زنده بماند ، رضایت می دهد اما اشک هم می ریزد .
در روایات آمده است . خداوند مانند مادری است که فقط یک فرزند داشته باشد ، آن فرزند را سالیانی با زحمت بسیار و رنج فراوان به ثمر رسانده باشد اما در عنفوان جوانی او را از دست بدهد
حال این مادر چگونه خواهد بود ؟ این حالت را به توان هفتاد هزار که بنمائیم ، چیزی خارج از حساب آدمی می شود .
این فرازها تناسب دارد با انسانهای ضعیفی که در مقابل گناه می لغزند . اصلاً چون شیطان قسم خورده که گمراه می کند پس همیشه چنین انسانهایی وجود دارند . گویی گناه کردن هم حساب و کتاب دارد تا آنجا که در حدیث قدسی آمده که اگر آدم و بنی آدم گناه نکنند ، آنها را می برم و جمعی را می آورم که گناه کنند . تا گناه آدمی نباشد حنان و منان بودن خداوند ، ظاهر نمی شود .
معنی این سخن آن نیست که باید گناه کرد ، چه آنکه انسان اگر خودش هم نخواهد ، گناه می کند .
«وجودک ذنب لا یعفو» اصلاهمین که تو وجود داری ، گناه نا بخشودنی است . در مقابل خدا کیست که ادعای بودن و هستی نماید ؟ که «ان الشرک الظلم عظیم»(لقمان/31) اي کاش آدمي مشرک نباشد و همه ی عمرش را دروغ بگوید . بقیه ی گناهان در مقابل شرک و دو بینی که غیر قابل بخشش است گناه دست چندم مصوب می شود که : «أن الله لا یغفران يشرک به »(نساء/148)

«و لیس من صفاتک یا سیدی و ان تأمر بالسوال و تمنع العطیه »
تو اینطور نیستی که بگویی از من بخواهید و بعد ، از بخشش امتناع ورزی . چون هر فعل خدا ریشه در صفاتش دارد . خداوند صفتي چنين ندارد، اصلاً اين بي معرفتي در مورد خدا ، نشدني است، نه اینکه خدا ، این کار را نمی کند .
«و انت المنان بالعطیات علی اهل مملکته »
در حالیکه تو منان هستی ، یعنی به همه می بخشی ، بی آنکه حتی از تو بخواهند . بندگان و مخلوقاتش را می بخشد ، حتی کافران را بی بهره نمی گذارد . خدا در منت نهادن و بخشش میان بندگانش فرق نمی گذارد .
«والعائد علیهم بتحنن رأفتک»
خدایا تو ، احسان تو ، به بندگانت همراه با رأفت است . یعنی هم حنانی و هم رئوف . حنان هم همانطور که گفته شد یعنی احسان کردن حتی با آنکه از تو بریده است . چرا که عموم بندگان خدا ، گاه به گاه با او قهر می کنند .
البته بعضی ها این قهر را طولانی نمی کنند . چنانچه در روایات هم داریم اگر با خدا قهر کردید ، نگذارید هفت هشت ساعت بیشتر شود .
در امور روزمره گاهی آدمی با کسی قهر می کند اما دلش هر لحظه ، پیش اوست و مشتاق لحظه ای که آشتی کند ، اینست که زمینه اش را نیز فراهم می کند . در بعضی موارد ، قهر با خدا هم به خاطر آن لذتی است که آدمی به هنگام آشتی احساس می کند .
اما خدا آنقدر رئوف است که اگر بنده ای که قهر کرده ، متوجه نشود ، آنکه در این قهر و دوری ضرر می کند خود اوست نه خدا ، خود خدا زمینه ی آشتی را فراهم می کند ، چه آنكه او حنان است .

اشاره ای به توحید
«الهی ربیتی فی نعمک و احسانک صغیرا »
خدایا تو هستی که مرا آن به آن و لحظه به لحظه ، مورد عنایت خویش قرار داده و پرورشم دادی . ظاهرش این است که دسترنج خود را می خوریم اما در حقیقت این تو هستی که روزی و توان می بخشی .

گام های سیر الی الله
قدم اول در گام هاي سیر الی الله بیداری و خروج از غفلت است . به تعبیری به دردِ طلب گرفتار شدن است . احساس نیاز و فقر داشتن .
چه آنکه تا آدمی مقصدی نداشته باشد ، اصلاً از جای بر نمی خیزد .
قدم دوم این است که بنده ، به چنان درک و معرفتی برسد که خود را غرق در نعمات بیکران الهی ببیند .
یعنی نعمتهای بی حد و اندازه ی خداوندی را که او را احاطه کرده منت الهی بداند . در حالیکه با تمام وجود یافته است که استعقاق هیچ کدام را نداشته .

بزرگترین نعمت و عطیه ی الهی وجود و هستی انسان است .
ادب اقتضا می کند که آدمی در شمارش نعمتها به آنچه که ندارد ، توجه نکند . بلکه در نظر آورد که درست است که خانه و لباس و مرکب آنچنانی ندارد اما عنایت به این نکته داشته باشد که در حساب ویژه ی خداوند ، جا پیدا کرده است .
همین قدر که خداوند به او آنقدر شایستگی و قابلیت و استعداد داده است که در ردیف خلق شدگان ، باشد . آن هم خلقی که تابلوی تمام نمای خودش باشد ، نعمت کمی نیست .
انسانی که به تمجید شدن از سوی حتی پائین تر از خودش نیز که ممکن است آلوده به شوائب بسیار باشد ، دلخوش است ، چگونه لذت انتخاب شدن از سوی پروردگارش را حس نمی کند ؟
تمجید از سوی کسی که هیچ نیازی ندارد ، غنی و مطلق است . خداوند ، این ذره ی ناچیز را حتی ذره ای هم نبود تا کجا بالا آورده است ؟
آن وقت آدمی مثلاً به خاطر چند سانت کوتاهی و بلندی قدش این چنین بر می آشوبد .

هدف از خلقت آدمی
حضرت حق در حدیث قدسی می فرماید :«  فأحببت أن اُعرف و خلقت الخلق»[1] خلق را آفرید تا اگر خواست به تکبرش بنگرد ، شیطان را ببیند ، اگر خواست مقدس بودنش را ببیند ، به جبروتیان بنگرد که «نحن نسبح و نقدس بحمدک» (بقره/30)
اما اگر خواست به همه ی اسماء و صفاتش بنگرد . به موجودی بنگرد که هم جبار است و هم مومن . هم سلام است و هم عزیز و آن نیست مگر انسان ، آئینه ی تمام نمای خداوندی .
اصلاً توجه به این نکته ، چقدر لذت بخش است ، اینکه خداوند تعبیر أحببت را به کار می برد . أحببت أن أعرف ، یعنی لذت می برم .
اینکه خدا با دیدن این همه موجودات ، لذت می برد ، اما در مورد تماشای آدمی چه تعبیری می توان به کار برد که درست باشد ؟ و مطابق واقع ؟
اعجاب ، سر مستی ؟ نه ، چون خداوند خود فرمود : که «سبحان ا... عما یصفون » (مومنون/91)از هر چه بگوئید ، بری هستم . بالاتر از آنم که به وصف در آیم .
به راستی این نعمت بزرگ هستی با چند خانه و ماشین و امکانات مادی ، قابل تعویض در مقایسه است . چه آنکه نزد خدا ، زیبایی و زشتی ، سیاهی و سفیدی ، چاقی و لاغری ندارد . همه تابلوی اویند .

توجه به اصل نعمات الهی و نعمت وجود موجب صعود است .
در روایات آمده است که اگر کسی به نعمتهای الهی مخصوصاً به ریشه و اصل آنها که همان نعمت هست بودن است ، توجه کند دیگر آرام آرام به سمت خدا نخواهد رفت ، پرواز خواهد کرد .
آنچنان شیفته و شرمنده خدا خواهد شد که بر خلاف میل و رضای او چشم بر هم نخواهد زد .

یکی از علل معصوم بودن  ، فهم همین نکته است .
به حضرت پیامبر صلوات ا... و سلام علیه فرمودند : چرا اینقدر عبادت می کنید ؟
شما که گناه قبل و بعدتان بخشوده شده است و بر دامان پاکتان غباری ننشسته . حضرت فرمودند : «افلا اکون عبدا شکورا »[2]
آیا شاکر نباشم ؟
به راستی هر که به عمق و بطن نعمات الهی چنین بنگرد ، شاکر و شرمنده ی پروردگار خواهد بود .


[1]- بحار الانوار، ج 84، ص 198
[2]- کافی، ج2، ص 95