درس چهاردهم

«درس چهاردهم»
«فیا من ربٌانی فی الدنیا ،باحسانه و تفضله و نعمه و اشار،لی فی الآخرة الی عفوه و کرمه.معرفتی یا مولای، دلیلی علیک و حبٌی لک شفیعی الیک »
ای کسی که مرا در دنیا با احسان و تفضل و نعماتت پروراندی و نیز اشاره نمودی بر من ،به عفو و کرمت در آخرت.
«فیا من ربٌانی فی الدٌنیا باحسانه و تفضٌله و نعمه »
همه ی این جمله ها تنها یک خطاب است .یعنی فقط می خواهد بگوید :ای خدا!
این جمله، در حقیقت همان فراز قبلی است که «ربٌیتنی فی نعمک و احسانک صغیرا»
اما اینجا جامع تر بیان شده است . در آنجا عرضه می دارد که: خدایا! کوچک و ناتوان و فقیر بودم ،همه چیزم بخشیدی .اما در این قسمت حضرت می فرمایند:ای خدایی که با نعمت و احسان و تفضلت بیش از آنکه فکر و شایستگی اش را داشته با شم، مرا مورد توجه ولطف خویش قرار دادی.
با مقایسه ی این قسمت با آن فراز ابتدایی دعا که «الهی لا تودبنی بعقوبتک » یعنی خدایا ما را با عقوبت خویش تادیب مکن . می توان به این نتیجه رسید که :

بین دعای ولی کامل و اجابتش فاصله ای نیست
زيرا پس از اینکه حضرت دعا می کنند که: مرا به عقوبت خویش تادیب مکن ؛گویی که این دعا به اجابت رسیده است که می فرمایند : حال که تادیبم ننمودی و با من به قهر و غضب برخورد نکردی پس من دیگر مقهور تو نیستم ، پس همه چیز لطف و رحمت و احسان و فضل توست.اما بنا بر اینکه این دعا تعلیم داده شده به ابو حمزه ثمالی مي با شد و درحد و مرتبه ی وجودی او ؛ شرح یک نکته لازم است و آن اینکه : دراینجا دیگر نمی توان نتیجه گرفت که قسمت اول دعا «الهی لا تؤدبٌنی بعقوبتک» به اجابت رسیده پس نوبت به تحقق رسیدن رحمت و فضل خدا می باشد. چه آنکه رسیدن موجود ممکن به رحمت الهی وبرخورداری ازآن حاصل نمی شود، مگر با صعود ازمرتبه طبیعت .زیرا در مرتبه طبیعت جز طبیعت با همان محدودیتهای پست مادی ، تحقق نمی یابد و امکان تنزل ماوراء طبیعت به فرو تر از خود نیز ، وجود ندارد ، پس انسان برای اینکه شایستگی برخورداری از رحمت و تفضل الهی راپیدا کند باید رشد کند .

نکته ی دیگر ی را که می توان برداشت کرد، این است که : خدایا تا به حال این گونه بوده که عقوبتت را شامل حال من نکردی ، در آینده نیز مرا بافضل خویش متنعم گردان .در مورد آینده می گوید: «و اشا رلی فی الاخره الی عفوه و کرمه» درآخرت هم به عفو و کرمش ، اشاره کرده است .اشاره،برای صاحبان فهم اشاره است وفهم حقیقت آن برای دیگران به واسطه ی ضرری که متوجه آنها می شود نا ممکن است .درمورد گذشته صراحتاً می گوید: که تا به حال عقوبت تو شامل حال من نشد و برای من همه چیز لطف تو بوده اما در مورد عفو و کرم در آخرت صریح بیان نمی کند. بلکه به اشاره می گذراند. سٌرمطلب در آن است که انسانی که در گذشته اش به واسطه ی رحمت الهی خشنودشده است اگر درمورد آینده اش نیز همین قدر مطمئن وخشنود باشد مسلماً دچار سستی وغفلت خواهد شد. اینست که می فرماید :«و اشارلی فی الاخره الی عفو ه وکرمه». حضرت امیرالمومنان صلوات الله علیه می فرمایند«لیس کلٌما یعلم، ان یقال»، هر چیز دانستنی ، گفتنی نیست. حقیقت با تلخی و مرارت در آمیخته است . خداوند می خواهد که بندگانش به واسطه ی رحمتش راحت زندگی کنند اما با نظر به زندگی اولیاء می توان نتیجه گرفت آنکه سهم بیشتری از فهم وحقیقت دارد، زندگی همراه با سوز و گداز بیشتری دارد و راحتی از وی بیشتر سلب می شود .چه آنکه حقیقت آنگاه که به جان آدمی نفوذ کند، آن را آتش می زند. آنکه به حق دست یافته ،خیالش راحت نیست که تاحالا خوب بوده ،بعد هم خوب خواهد بود . «.انٌما یخشی الله من عباده العلماء»

«تفاوت خشیت با خوف »
خشیت با خوف تفاوت دارد ، در خشیت تداوم و پیوستگی است. در صورتی که خوف، قابل ازاله و از بین رفتن است .خوف مربوط به زمان حال است. اما خشیت آینده را نیز در بر می گیرد حال که همه ی بندگان خدا تاب تحمل چنین غم وغصه ها ی پیوسته ای را ندارند؛ همه حقایق صراحتاً به آنها گفته نمی شود . تنها جهنٌم نیست که سرّ پوشیده توصیف شده ،حتی خدا بهشت رانیزصراحتاً توصیف نمی کند .چه آنکه بندگان خدا با خود می پندارند ،اگر خوردنی و پوشیدنی در آنجاست، اینجا هم که فراهم است. چون اصلاً در قالب ذهن آنها کیفیت لذت های بهشت نمی گنجد .

«و اشارلی فی الاخره الی عفوه و کرمه»
چگونگی تحقق رحمت الهی برای همه یکسان نیست . نکته ای که در مورد آخرت باید شرح داده شود. این است که اینکه در قیامت همه از رحمت خدا برخوردار می شوند، غیر از این است که همه به بهشت بروند. خلاصی از جهنم برای بسیاری امکان پذیر است .اما این به معنای ورود به بهشت نیست . بدين معنا كه می شود کسی به خاطر شمول و گستردگی رحمت الهی اهل جهنم نباشد ولی به خاطر عدم شایستگی و قابلیت درک بهشت در آن وارد نشود .اعراف در قیامت دو دسته اند : یک دسته اولیاء و  مخلصین هستند که فرا تر از بهشت و جهنم اند و دسته دیگر مادون بهشت هستند و فراتر از جهنم. یعنی؛ نه اهل این و نه اهل آن که اتفاقاً جمعیت این دسته ی دوم زیاد هم هست .برای این دسته، اضطراب اینکه هر صد سال یک بار هم جهنم را نشانشان بدهند ،شیرینی دوری از جهنم را از بین می برد. چنانکه در مورد اهل جهنم آمده است که : درجهنم عذابها متنوع است همین که یک عذاب قطع می شود، گفته می شود که مثلاً صد سال دیگر این عذاب دوباره خواهد آمد. اهل جهنم چقدر می لرزند و عذاب می کشند، از اضطراب تجدید آن عذاب .ادامه دعا حضرت می فرماید:
«معرفتی یامو لای، دلیلی علیک و حبٌی لک شفیعی الیک»

«معرفت انسان قطعی ترین حجت است»
دلیلی که من برای لطف و رحمت تو نسبت به خویش دارم، بسیار محکم است .آن، معرفت من است .یعنی می دانم .علم من در این دانستن مربوط به خود من است و در عین حال قابل تشکیک نیست.گر چه برای دیگران نه اثبا ت پذیر است و نه انکار پذیر.
می دانم که «فمن یعمل مثقال ذرة شرا یره »،اما اشاره ی تو ،به شمول عفو و رحمتت بر من، در آخرت نیز برایم آشکار است .
«و  حبٌی لک شفیعی الیک»

محبت به خدا ،شفیع انسان
خدایا! با اینکه به بدی خویش آگاهم و می دانم که سزای بدی جهنم است ،اما خیالم آشفته نیست .چه آنکه تو را دوست دارم .این دوستی و محبت من به تو ، شفاعت کننده ی من است. چه آنکه دوست ، دوست را نمی آزارد . من این محبت خویش به تو را شفیع خویش قرار داده ام .