درس بیست ویکم
«عظم یا سیدی املی ،...فان کرمک یجل عن مجازات المذنبین و حلمک یکبر عن مکافات المقصرین ،و ما انا یا رب و ما خطری»
در جلسه قبل گفته شد که آن آرزوی بزرگی که انسان دارد به دلیل کرم و حلم خداست.
«فان کرمک یجل ٌعن مجازات المذنبین و حلمک یکبرعن مکافات المقصرین»
یعنی کرم تو بزرگتر از آن است که گناهکاران را مجازات نمایی و حلم تو عظیم تر از آن که مقصرین را مؤاخذه کنی.
البته ذکر این نکته لازم است که اگر اراده خداوند به مجازات مجرمی تعلق گیرد، این مجازات دیگر با کرم و حلم او انجام نمی شود تا گفته شود: که تو چگونه با کرمت عذاب می کنی؟چه آنکه خداوند باری تعالی صفات متقابل دارد .در دعای افتتاح می خوانیم :
«عظم یا سیدی املی ،...فان کرمک یجل عن مجازات المذنبین و حلمک یکبر عن مکافات المقصرین ،و ما انا یا رب و ما خطری»
در جلسه قبل گفته شد که آن آرزوی بزرگی که انسان دارد به دلیل کرم و حلم خداست.
«فان کرمک یجل ٌعن مجازات المذنبین و حلمک یکبرعن مکافات المقصرین»
یعنی کرم تو بزرگتر از آن است که گناهکاران را مجازات نمایی و حلم تو عظیم تر از آن که مقصرین را مؤاخذه کنی.
البته ذکر این نکته لازم است که اگر اراده خداوند به مجازات مجرمی تعلق گیرد، این مجازات دیگر با کرم و حلم او انجام نمی شود تا گفته شود: که تو چگونه با کرمت عذاب می کنی؟چه آنکه خداوند باری تعالی صفات متقابل دارد .در دعای افتتاح می خوانیم :
«و ایقنت انٌک ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمة و اشدٌالمعاقبین فی موضع النٌکل و النٌقمه»
خدایا ! تو آن جایی که تصمیم به لطف و رحمت داشته باشی، ارحم الراحمین و بی مانند ترینی و آن جایی که قصد عذاب داشته باشی نیز بی مانند و بی همتایی .
پس اگر قرار بر تنبیه و مجازات باشد، گناهکاران با انتقام و کبر الهی روبرو می شوند .
طرح یک سئوال
آیا انسان از آن جهت که انسان است شایستگی روبرویی با نقمت الهی را دارد، یا رحمت او را؟ وآیا خدا از آن جهت که خداست، شایسته است که با کرمش با مخلوقاتش برخورد نمایدیا با نقمتش؟
پاسخ متکلمین :انسان از جهت انسانیتش قابلیت اتصاف به هر دو صفت را دارد. گویی اصلاً اینطور ساخته شده که اگر مورد رحمت الهی قرار گیرد، در جایگاه خودش قرار گرفته و اگر مورد نقمت قرار گیرد، باز هم در جایگاه شایسته خویش است .
پاسخ فیلسوفان :بستگی دارد که انسان جزء کدام یک از این سه گروه باشد 1- علماء2- اهل شجاعت 3-اهل عفت .
اگر آدمی یکی از این سه صفت را نداشته باشد در زمره یکی از گروههای نه گانه قرار می گیرد . که هشت دسته آنها اهل بهشتند و یک دسته فراتر از بهشت .
خدا با عالم با فضلش برخورد می نماید چون عادلانه رفتار کردن مربوط به کسی است که اهل عمل باشد. کسی که قصد دارد با عملش به جایگاه خاص خودش برسد ،شاید جای این پرسش داشته باشد که خدایا تو با عدالت با من رفتار می کنی یا با فضلت؟
اما عالم از آن جهت که عالم است، نه از آن جهت که که می تواند اعمالی انجام دهد که کار دستش بدهد،غرق در رحمت الهی است.چون وجودش، عین فضل خداست و علم نیز بزرگترین فضل خداست که به او داده شده است.
علمی که در جان آدمی نفوذ پیدا کند، مبدل سیئات به حسنات است
چنین علمی قابلیت این را دارد که اعمال ناشایست آدمی را تغییر داده وحتی به حسنه تبدیل نماید .چونان خربزه که از آب شور، می چشد ومیوه شیرین به ثمر می رساند . در تمام عالم تغییر و تحولات وجود دارد و اتفاقاً نظام عالم بدون این تحولا ت نمی چرخد وگرنه خاک، همان خاک است وآب، همان آب وچرخه ای در طبیعت نخواهد بود .
و مگر نه این است که در دعای کمیل می خوانیم :«کم من ثناءجمیل لست اهلا له نشرت» یعنی خدایا!چه خوبیها از من ظاهر نمودی ک من اهلش نبودم .این بدان معنی نیست که خداوند بدیهای انسان را می پوشاند.چون به عنوان مثال راستگو معرفی نمودن انسان دروغگو، باعث ایجاد زحمت و رنج برای سایر بندگان می شود و خود از مصادیق دروغ است .
این فراز از دعای کمیل به این اشاره دارد که خداوندا!چه بسیار نقصهایی که من دارم و به چشم دیگران کمال به نظر می آید.
یعنی ممکن است از زبان بنده ای حرف ناقص و ناپخته ای بیرون بیاید وخداوند آنچنان آن سخن را کامل به گوش دیگران برساند که در جانشان نفوذ کند.به راستی چه کسانی شامل این نعمت ویژه الهی می گردند؟آنانکه«مَحَضَ الایمان محضا» یعنی ایمانشان ایمان خالص باشد. ایمان خالص یعنی اینکه آن گونه که شایسته خدا، خودش و جهان است به خود و آنها بنگرد.خدا را طوری ببیند که شایسته خویش و خدا باشد .همانطور که واقعاً هست.به تعبیر دیگر به خدا حسن ظن داشته باشد.
ظن نه به معنا ی احتمال (70-80)درصدی بلکه به معنایی که در قرآن بارها و بارها آمده است .«یقین»داشتن کامل به خدا آنطور که هست .یعنی خدا را آنگونه شناخته که می داند چگونه با او کنار بیاید .نه اینکه گناه کند و بگوید ان شاءالله خدا می بخشاید.
خدا در مورد بعضی ستٌار است در مورد برخی غفٌار و برای برخی مبدٌل سیئات به حسنات
برخی مورد نعمت ستار بودن خدا واقع می شوند .یعنی نقص های آنان پوشانده می شود. البته ممکن است زمانی در جایی این پرده برداشته شود .این است که انسان باید خوف هم داشته باشد .
برخی از افراد هم با مغفرت خدا و بخشش او روبرو می شوند .اما دسته ای هستند که خدا نقص هاشان را تبدیل به کمال میکند ؛البته همانطور که گفته شد آنانکه دارای ایمان خالص باشند و علم مطابق با واقع در مورد خود و خدا داشته باشند .
لازم به ذکر است که در مورد برخی این تبدیل بر عکس است .
«و ما انا یا رب و ما خطری»
من که هستم که با من درگیر شوی؟گویند:یکی از سلاطین که خانمی بود نامه ای بدو رسید که حاوی جملات تهدیدکننده ای برای حمله به قلمرویش بود .بدان نامه چنین پاسخ داد:در لشکر کشی درنگ مکن اما بدان اگر بر من فائق آیی،تورا فضلی نباشد ،که بر زنی غلبه نموده ای و وای برآن زمان که از من شکست بخوری که طعن همگان را بر خویش خریده ای .
بنده به خدا می گوید:خدایا من چه کسی هستم ؟بیچاره ای مفلوک .من که هیچ گاه در برابر کبریا و عظمت تو ادعایی نداشته ام.در قرآن کریم در مورد جهنمیان آمده که به آنها گفته می شود :«ذق انٌک انت العزیز الکریم»
مقصود از عزیز وکریم در این آیه چیست؟در تفاسیر آمده است که به گردن فرازان و مستکبران در برابر خداوند گفته می شود :بچش! (این عذاب)را که تو ادعای عزت و غلبه و بزرگی داشتی.سر جنگ با خدا برداشته بودی و اما تفسیر دقیق( از نظر شارح) آن است که خداوند می فرماید:بچش !که تو همین الان هم عزیز و کریم هستی .ما را با حقیران کاری نیست .تو اگر با ما نسبتی داری،پس بزرگ و عزیزی که تو ساخته ی همین دستی .پس آدمی در اینجا نمی تواند بگوید :خدایا عذاب کردن موجود فقیر که برای تو حسنی نیست .
از آن طرف بنده گناهکار هم می گوید:خدایا!خوب است که «تو» عذابم می کنی .اگر کسی همتای خودم بر سرم می زد،برایم ننگ بود اما بگذار همه بدانند که من جرات در افتادن با چه کسی را داشته ام .پس این عذاب، عظمت مرا نشان می دهد .در همین دعا می آید که:
«سوٌلت لی نفسی وغَلَبَنی هوای و اعانتی علیها شقوتی» یعنی این غرایزی که تو به هزار حکمت در وجودم گذاشتی به زمینم انداخته و هوسها بر من غالب گشته و گناهان گذشته نیز بر این غلبه یاری رسانده اند .
تکرار گناه (شقاوت)سبب زوال قبح آ ن، برای آدمی می شود.
کسی که تا به حال از قرض گرفتن ابا داشته، برای بار اول قرض می گیردو قرضش را نیز ادا می نماید، با خود می گوید که آنقدر ها هم اظهار نیاز کردن سخت نبود، برای بار دوم قرض گرفتن برایش راحت تر می شود و برای بیشتر از آن هم که اصلاً دغدغه ای خواهد داشت.
گاهی این تکرار گناهان نفس را می فریبد که آب که از سر گذشت چه یک وجب، چه یک بحر.اما آدمی خود واقف است که به راستی هر لحظه زودتر برای توبه و جلوگیری از فرورفتن بیشتر اقدام کند، سعادتمندتر خواهد بود اما شقاوت نفس این حقیقت را از آدمی می پوشاند.
پروردگارا به مقربان درگاهت قسمت می دهیم توفیق فهم معارف حقیقی قرآن و اولیائت را به ما عنایت فرما.
خدایا ! تو آن جایی که تصمیم به لطف و رحمت داشته باشی، ارحم الراحمین و بی مانند ترینی و آن جایی که قصد عذاب داشته باشی نیز بی مانند و بی همتایی .
پس اگر قرار بر تنبیه و مجازات باشد، گناهکاران با انتقام و کبر الهی روبرو می شوند .
طرح یک سئوال
آیا انسان از آن جهت که انسان است شایستگی روبرویی با نقمت الهی را دارد، یا رحمت او را؟ وآیا خدا از آن جهت که خداست، شایسته است که با کرمش با مخلوقاتش برخورد نمایدیا با نقمتش؟
پاسخ متکلمین :انسان از جهت انسانیتش قابلیت اتصاف به هر دو صفت را دارد. گویی اصلاً اینطور ساخته شده که اگر مورد رحمت الهی قرار گیرد، در جایگاه خودش قرار گرفته و اگر مورد نقمت قرار گیرد، باز هم در جایگاه شایسته خویش است .
پاسخ فیلسوفان :بستگی دارد که انسان جزء کدام یک از این سه گروه باشد 1- علماء2- اهل شجاعت 3-اهل عفت .
اگر آدمی یکی از این سه صفت را نداشته باشد در زمره یکی از گروههای نه گانه قرار می گیرد . که هشت دسته آنها اهل بهشتند و یک دسته فراتر از بهشت .
خدا با عالم با فضلش برخورد می نماید چون عادلانه رفتار کردن مربوط به کسی است که اهل عمل باشد. کسی که قصد دارد با عملش به جایگاه خاص خودش برسد ،شاید جای این پرسش داشته باشد که خدایا تو با عدالت با من رفتار می کنی یا با فضلت؟
اما عالم از آن جهت که عالم است، نه از آن جهت که که می تواند اعمالی انجام دهد که کار دستش بدهد،غرق در رحمت الهی است.چون وجودش، عین فضل خداست و علم نیز بزرگترین فضل خداست که به او داده شده است.
علمی که در جان آدمی نفوذ پیدا کند، مبدل سیئات به حسنات است
چنین علمی قابلیت این را دارد که اعمال ناشایست آدمی را تغییر داده وحتی به حسنه تبدیل نماید .چونان خربزه که از آب شور، می چشد ومیوه شیرین به ثمر می رساند . در تمام عالم تغییر و تحولات وجود دارد و اتفاقاً نظام عالم بدون این تحولا ت نمی چرخد وگرنه خاک، همان خاک است وآب، همان آب وچرخه ای در طبیعت نخواهد بود .
و مگر نه این است که در دعای کمیل می خوانیم :«کم من ثناءجمیل لست اهلا له نشرت» یعنی خدایا!چه خوبیها از من ظاهر نمودی ک من اهلش نبودم .این بدان معنی نیست که خداوند بدیهای انسان را می پوشاند.چون به عنوان مثال راستگو معرفی نمودن انسان دروغگو، باعث ایجاد زحمت و رنج برای سایر بندگان می شود و خود از مصادیق دروغ است .
این فراز از دعای کمیل به این اشاره دارد که خداوندا!چه بسیار نقصهایی که من دارم و به چشم دیگران کمال به نظر می آید.
یعنی ممکن است از زبان بنده ای حرف ناقص و ناپخته ای بیرون بیاید وخداوند آنچنان آن سخن را کامل به گوش دیگران برساند که در جانشان نفوذ کند.به راستی چه کسانی شامل این نعمت ویژه الهی می گردند؟آنانکه«مَحَضَ الایمان محضا» یعنی ایمانشان ایمان خالص باشد. ایمان خالص یعنی اینکه آن گونه که شایسته خدا، خودش و جهان است به خود و آنها بنگرد.خدا را طوری ببیند که شایسته خویش و خدا باشد .همانطور که واقعاً هست.به تعبیر دیگر به خدا حسن ظن داشته باشد.
ظن نه به معنا ی احتمال (70-80)درصدی بلکه به معنایی که در قرآن بارها و بارها آمده است .«یقین»داشتن کامل به خدا آنطور که هست .یعنی خدا را آنگونه شناخته که می داند چگونه با او کنار بیاید .نه اینکه گناه کند و بگوید ان شاءالله خدا می بخشاید.
خدا در مورد بعضی ستٌار است در مورد برخی غفٌار و برای برخی مبدٌل سیئات به حسنات
برخی مورد نعمت ستار بودن خدا واقع می شوند .یعنی نقص های آنان پوشانده می شود. البته ممکن است زمانی در جایی این پرده برداشته شود .این است که انسان باید خوف هم داشته باشد .
برخی از افراد هم با مغفرت خدا و بخشش او روبرو می شوند .اما دسته ای هستند که خدا نقص هاشان را تبدیل به کمال میکند ؛البته همانطور که گفته شد آنانکه دارای ایمان خالص باشند و علم مطابق با واقع در مورد خود و خدا داشته باشند .
لازم به ذکر است که در مورد برخی این تبدیل بر عکس است .
«و ما انا یا رب و ما خطری»
من که هستم که با من درگیر شوی؟گویند:یکی از سلاطین که خانمی بود نامه ای بدو رسید که حاوی جملات تهدیدکننده ای برای حمله به قلمرویش بود .بدان نامه چنین پاسخ داد:در لشکر کشی درنگ مکن اما بدان اگر بر من فائق آیی،تورا فضلی نباشد ،که بر زنی غلبه نموده ای و وای برآن زمان که از من شکست بخوری که طعن همگان را بر خویش خریده ای .
بنده به خدا می گوید:خدایا من چه کسی هستم ؟بیچاره ای مفلوک .من که هیچ گاه در برابر کبریا و عظمت تو ادعایی نداشته ام.در قرآن کریم در مورد جهنمیان آمده که به آنها گفته می شود :«ذق انٌک انت العزیز الکریم»
مقصود از عزیز وکریم در این آیه چیست؟در تفاسیر آمده است که به گردن فرازان و مستکبران در برابر خداوند گفته می شود :بچش! (این عذاب)را که تو ادعای عزت و غلبه و بزرگی داشتی.سر جنگ با خدا برداشته بودی و اما تفسیر دقیق( از نظر شارح) آن است که خداوند می فرماید:بچش !که تو همین الان هم عزیز و کریم هستی .ما را با حقیران کاری نیست .تو اگر با ما نسبتی داری،پس بزرگ و عزیزی که تو ساخته ی همین دستی .پس آدمی در اینجا نمی تواند بگوید :خدایا عذاب کردن موجود فقیر که برای تو حسنی نیست .
از آن طرف بنده گناهکار هم می گوید:خدایا!خوب است که «تو» عذابم می کنی .اگر کسی همتای خودم بر سرم می زد،برایم ننگ بود اما بگذار همه بدانند که من جرات در افتادن با چه کسی را داشته ام .پس این عذاب، عظمت مرا نشان می دهد .در همین دعا می آید که:
«سوٌلت لی نفسی وغَلَبَنی هوای و اعانتی علیها شقوتی» یعنی این غرایزی که تو به هزار حکمت در وجودم گذاشتی به زمینم انداخته و هوسها بر من غالب گشته و گناهان گذشته نیز بر این غلبه یاری رسانده اند .
تکرار گناه (شقاوت)سبب زوال قبح آ ن، برای آدمی می شود.
کسی که تا به حال از قرض گرفتن ابا داشته، برای بار اول قرض می گیردو قرضش را نیز ادا می نماید، با خود می گوید که آنقدر ها هم اظهار نیاز کردن سخت نبود، برای بار دوم قرض گرفتن برایش راحت تر می شود و برای بیشتر از آن هم که اصلاً دغدغه ای خواهد داشت.
گاهی این تکرار گناهان نفس را می فریبد که آب که از سر گذشت چه یک وجب، چه یک بحر.اما آدمی خود واقف است که به راستی هر لحظه زودتر برای توبه و جلوگیری از فرورفتن بیشتر اقدام کند، سعادتمندتر خواهد بود اما شقاوت نفس این حقیقت را از آدمی می پوشاند.
پروردگارا به مقربان درگاهت قسمت می دهیم توفیق فهم معارف حقیقی قرآن و اولیائت را به ما عنایت فرما.