درس بیست و پنجم

درس بيست و پنجم
واعف عن توبيخي بكرم وجهك
خدايا به خاطر وجه كريمت، مرا مورد بازخواست قرار مده.
براي شرح معاني عفو و بخشش الهي، توضيح دو نكته ضروري است؛ اول آنكه هر آنچه آدمي انجام مي‎دهد، چه خوب باشد و چه بد، هيچ گاه از بين رفتني نيست، دوم اينكه مجموعه موجودات عالم هستي، حتي حروف و اصواتي كه از آدمي صادر مي‎شود، تجليات اسماء و صفات الهي هستند.

عفو: يعني از بين بردن گناه، به گونه ‎اي كه اثري از آن باقي نماند. آن طور كه حتي اگر ناظر باطن بين، با ظرافت بنگرد اثري از ضعف و نقص و آلودگي نيابد. آنگاه كه بنده از خداي خويش مي‎خواهد كه مرا توبيخ ننماي، يعني به خاطر عفو و بخششت جان و دل و روح مرا آنچنان پاك بنماي كه اثر و نشاني از عدم رضايت تو در من نباشد.
توجه به اين نكته لازم است كه اعمال آدمي نه تنها ماندني است، بلكه عيان و آشكار نيز هست.«و من يعمل مثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال شرّّ يره» اما همگان توان مشاهده حقيقت اعمال خويش را ندارند.

قيامت، يوم تبلي السرائر است
تعبيري است از قيامت يعني روز آشكار شدن آنچه پوشيده مانده روزي كه باطن و حقيقت همه اعمال، آشكار مي‎شود. حتي لبخند زدن انسان در اين عالم، باطن و ملكوتي در عوالم بالاتر از طبيعت دارد. ظاهر امر، متناسب با دنياست اما باطنش حقيقت ديگري است. حقيقتي كه مطلوب انبياء و اولياء بوده است.
همانطور كه حبيب خدا صلوات ا... و سلامه عليه كه داراي عاليترين حد وجود است تقاضا فرمود: «أرني الاشياء كما هي» مي‎خواهم موجودات را همان گونه كه هستند ببينم. البته تقاضاي انبياء و اولياء آشكار شدن حقايق اشياء در همين دنياست. يعني مي‎خواهند باطن همه چيز را قبل از اينكه در قيامت پرده از آنها فروافتد، مشاهده نمايند. حقيقت همه عالم بندگي و اظهار آن است.
اگر قرار باشد آدمي حقيقت عالم را مشاهده كند و ببيند كه چگونه همه چيز تسليم و بنده اويند و باطن عالم، جز عبوديت نيست، او هم با همه عالم هم نوا خواهد شد و اگر نشود، رسواي عالم مي‎گردد. گرچه تعبير دقيق‎تر آن است كه به رسوايي خويش آگاه خواهد شد.اينجاست كه ارزش معرفت آشكار مي‎شود. معرفت، مقدمه بندگي است. معرفتي كه به دنبالش تسليم و بندگي خواهد بود. اگر ديده معرفت، حقيقت و فقر و روسياهي همه عالم را مشاهده بنمايد، ديگر چه كسي خواسته ‎اي در مقابل خواسته پروردگارش خواهد داشت؟ و چه كار بيهوده ‎اي «ما كان ماشاءالله لا ماشاءالناس» آنچه خدا مي‎خواهد، خواهد شد نه آنچه مردم مي‎طلبند. حال كه حقيقت مطابق با واقع در اين عالم چرخش امور بر حسب خواست و اراده خداست، چرا آدمي خود را خسته كند؟ عصيان و بر خلاف جهت آب، شنا كردنش چه سودي خواهد داشت، جز از پا افتادن و خستگي. وقتي باطن آدمي جز تسليم و عبد بودن نيست چرا ظاهر را نبايد مطابق باطن نمود؟ گاهي آدمي مي ‎انديشد كه اگر بر خلاف ظاهر شريعت عمل نمايد حرف خود را به كرسي نشانده است و خواست خداوند معطل مانده،‌ غافل از اينكه همه امور در جريان خواست او جاري مي‎شوند.
بنابر آنچه گفته شد، مجموعه آدمي و اعمالش كه ذيل و تتمه و دامنه او خواهند بود، هرگز از بين نخواهد رفت. با توجه به اين اصل، آمرزش الهي، معاني متفاوتي خواهد داشت.

مراتب آمرزش الهي
همانطور كه گفته شد، همه عالم تجلي اسماء و صفات خداوندند. نكته مهم اينجاست كه بعضي اسماء الهي، با توجه به قابليتها و زمينه ظهورشان در جهان طبيعت بر بعضي ديگر تقدم مي ‎يابند. مثلاً آنگاه كه كسي ميل به نزاع مي‎كند، اسم منتقم الهي در او بر اسماء جمال الهي، تقدم يافته و ظهور نموده است.
اگر اسم رحمان الهي بر اين شخص، تجلي نمايد به دنبال اظهار لطف و رحمت به بندگان خدا خواهد بود و اسم «منتقم» پوشيده مي‎ماند. البته اسماء خداوند بسيارند. در جوشن كبير هزار و يك اسم خداوند آورده شده است كه براي آشنايي با آن اسماء خواندن آن سودمند است.ذکر یک نکته لازم است و آن اینکه ،اسماء الهي براي ظهور در قيامت، تزاحمي با هم ندارند
اينكه بعضي اسماء در جهان طبيعت بر بعضي ديگر تقدم مي‎ يابند، به علت محدوديت قابليت جهان طبيعت است. اما در قيامت محدوديتها برداشته شده، تزاحمي براي ظهور همه اسماء با هم وجود ندارد. يعني امكان عقلي آن وجود دارد كه در نهايت مهر و محبت، آدمي را عذاب نمايند. مهر خدا، عين قهر او، جلالش عين جمالش مي باشد. توجه به اين نكته، خوف و وحشت آدمي را افزون مي‎كند.در قيامت هر اسمي كه در دنيا ظهور يافته و سبب عملي شده، ظاهر مي‎گردد. آنگاه كه پرده ‎ها برداشته شوند، همه اسمائي كه سبب ظهور جمال الهي در انسان شده، همه اسماء قهري ه‎ايي كه سبب ظهور جلال الهي در او شده ظاهر مي‎شود.

معناي تكفير
تكفير، وقتي متحقق مي‎شود كه اسماء جمال الهي كه سبب عبادت و بندگي عبد شده ‎اند، آشكار مي‎گردد. مانند خورشيد وجودهاي ضعيف ديگري كه در ظل و ذيل آدمي مانند شمع وجود داشته‎ اند فروغي نخواهد داشت.
شفاعت هم به همين معناست. چون با كوله ‎بار عصيان به درگاه الهي نمي‎توان به بهشت راه يافت مگر اينكه با شفاعت اولياء خدا، اسماءجمال الهي بر اسماء جلال او غلبه يابند.
خالدين فيها، مادامت السموات والارض، الاماشاءالله
يعني امكان دارد كه خدا خروج اين دسته از جهنم را بخواهد و چنين شود. در مورد اهل بهشت هم فرموده: «خالدين فيها مادامت السموات و الارض الا ماشاءالله» يعني اهل بهشت هم هميشه در بهشت هستند مگر اينكه خدا بخواهد. چه خواهد شد، آنگاه كه در نهايت تنعم در بهشت، بگويند: امكان فرو رفتن در جهنم خواهد بود. اين يكي از دلايلي است كه اولياء خدا با اينكه به آنها گفته شده، گناه گذشته و آينده شما بخشيده شده، پيوسته اشك مي‎ريزند كه مبادا فقر و روسياهي كه عين وجود همه ممكنات عالم است روزي آشكار شود.
پس گاهي ممكن است آن اسمي كه سبب شده فعلي در انسان ظهور پيدا كند، مخفي شود و آثار آن نيز پنهان گردد، اما امكان آشكار شدنش نيز وجود دارد. اينكه بعضي مي‎گويند از نماز خواندن كه فارغ مي‎شويم گويي از دزدي برگشته ‎ايم مربوط به اين مسأله است. البته اين را كساني مي‎گويند كه نمازشان مانند افراد عادي نيست كه در آن به همه چيز جز آنچه بايد توجه مي‎كنند. تنها، عبادت محبوبان الهي، عبادت واقعي است
اگر قرار باشد نماز حسابي را قبول كنند، جز محبوبان الهي، نماز چه كسي مقبول است؟ اگر روزي باطن اين نماز،‌آشكار شود چه چيزي ظهور خواهد كرد؟چون رحمت رحمانيه الهي از صفات ذاتيه‎ اوست در قيامت هم ظهور خواهد كرد.
صفات ذاتي خداوند از ازل تا ابد، تحقق خواهند يافت. اگر قرار باشد رحمت خدا، فقط نيكوكاران را دربرگيرد، عاصيان چه بايد بكنند؟ مگر بندگان خدا پشتيبان نمي‎خواهند، مگر خداوند نفرموده كه «أنا عند ظن عبدي المؤمن». من همان گونه ‎ام كه بندگان مؤمن من، گمان مي‎برند اگر در مؤمن بودن شكي باشد، در بندگي و فقر و روسياهي كه شكي نيست. در همين دعاي ابوحمزه، حضرت سيدالساجدين صلوات الله و سلام عليه مي‎فرمايند «من گمان نمي‎برم كه ظن و گمان نيك ما به تو، خلاف از كار درآيد». توجه به يك نكته لازم است و آن اينكه آنكه عقاب مي‎كند، همان خداي مهربان است كه عقابش عين لطف است. قبل از اينكه قيامت شود، همه مي‎فهمند همه كاره خداست. پس خدا براي عقاب كردنش قصد اين را ندارد كه بقيه عبرت بگيرند.

تفسيري از إنّ ربك لبالمرصاد
شايد در وهله اول اين نكته به ذهن آيد كه خدا در كمين اهل فسق و فجور است كه تنبيهشان كند، اما معني آن اگر اينطور باشد كه خدا مي‎فرمايد: من در كمين تو بنده ‎ام هستم. هر لحظه ممكن است تو را در آغوش بگيرم و از همه ضعفها و نقص‎ها نجاتت بدهم. گرچه اين سخن از آن دسته است كه وقتي بندگان خدا مي‎شوند، امكانش هست كه همه چيز را رها كنند و بي ‎خيال شوند و اهل غفلت. اين گونه نكات در متن معارف ديني، تنها در مناجاتها آمده است و در روايات و احكام و دستورالعمل،‌ مطرح نشده است. چه آنكه همگان تاب شنيدن آن را ندارند. اما بندگان حقيقي خدا، با آنكه حقيقت مطلب را مي‎دانند، آنقدر عبادت مي‎كنند كه پاهاي مباركشان متورم مي‎شود آنگاه مانند حبيب خدا صلوات الله و سلام عليه مي‎فرمايند: «ألم اكن عبداً شكورا» آيا بنده‎ شاكر خدا نباشم؟
آنگاه كه خدا مي‎فرمايد: تو آزاد هستي، هر كاري خواستي انجام بده، مي‎گويد من در عين آزادگي، بندگي تو را مي‎كنم. اما ديگر بندگان خدا زماني كه مي‎شنوند كه خدا با آنها كاري ندارد، همه درهاي رحمت را به روي خودشان قفل مي‎كنند.در  داستان حضرت يوسف عليه‎السلام ،زليخا چندين در را پشت سر يوسف بست. اما وقتي يوسف صادقانه خواست كه بگريزد همه درها به رويش باز شد، تا اينكه در آخرين در، زليخا توانست يوسف را مس كند.
مؤمن اينگونه است كه شيطان درها را پشت سرش قفل مي‎كند، اگر ايمان در جان مؤمن نفوذ كرده باشد طوري درها را باز مي‎كند كه آن آخرين لحظه دست شيطان به گريبانش برسد. اين از رحمت خداست كه مي‎گويد: اگر مؤمن، بنده من است، شيطان هم شيطان من است. اگر يوسفم را مي‎خواهم، زليخايم را نيز خواهانم و در عين حال كه دل زليخا را نمي‎شكنم، يوسفم را هم به اين راحتي به زليخا نمي‎دهم و مگر نه اين است كه شيطان از خدا خواست كه يك خواسته ‎اش اجابت شود و خداوند هم پذيرفت، اين بدان معناست كه اگر بي‎ نهايت خواسته هم داشت اجابت مي‎شد. البته شايد شيطان زرنگي انسانها را نداشته و گرنه مي‎خواست كه همه را به خاك سياه بنشاند و در نهايت مورد مغفرت خدا قرار بگيرد. خدا بهترين مكركنندگان است. البته مكر عده ‎اي كه در جواني به اميد توبه در پيري گناه مي‎كنند، خوبست، اما مكر خدا از آنان بهتر و برتر است.

تعبيري دقيق‎تر براي آمرزش الهي
تعبير اول، همان تكفير بود. اما تعبير دقيق مغفرت الهي است كه آن مايه نگراني كه در تكفير بود را ديگر ندارد. يعني امكان آشكار شدن ضعفها و مظاهر اسماء قهريه خدا ديگر نيست. شرح آن بدين گونه است كه اسمهايي كه در اين عالم سبب شده كه انسان به قهر الهي ميل بيشتري پيدا كند اسماء جزئي هستند كه زمان آشكاري و ظهورشان تنها همين دنياست و بعد از عبور از اين دنيا، ضعيف و ضعيف‎تر مي‎شوند تا جايي كه در اسماء كلي منطوي شده و تجلي و ظهوري نخواهند داشت. اين همان معناي مغفرت است. مغفرت يعني محو گناه نه پوشيده ماندن آن.
خدايا! ما توانايي غبارروبي از دلمان را نداريم. پروردگارا! همه كارها از آن توست، فعال من يشاء و مايشاء، تويي، غبارروبي از دلهاي ما را نيز خود به دست عنايت خود انجام بده.