درس هشتم: معيت خدا با خلق ، معيت قيوميه است .
خداوند با خلق خود،معيت قيوميه دارد؛ «إن الله علي كل شيءٍ محيط»؛ يعني خداوند بر همه چيز محيط است وهمه چيز نسبت به او محاط است .
احاطه دو گونه است : مادي ومعنوي.
خداوند با خلق خود،معيت قيوميه دارد؛ «إن الله علي كل شيءٍ محيط»؛ يعني خداوند بر همه چيز محيط است وهمه چيز نسبت به او محاط است .
احاطه دو گونه است : مادي ومعنوي.
احاطه مادي مانند سقف وديوارهاي اتاق كه بر ما محيط و ما در آن محاط هستيم. بدون اشاره به محيط ، نمي توان به محاط اشاره كرد.در واقع قبل و بعد و حين اشاره به محاط ، به محيط اشاره شده است . بر خلاف محيط ومحاط مادي كه درون و برون دارد، احاطه در محيط هاي معنوي ، احاطه وجودي، سعي و قيومي است و دو گانگي حقيقي وجود ندارد. همچنان كه حضرت علي (عليه السلام) فرمود: «ما رأيت شيئاً الا وقد رأيت الله قبله و بعده و معه و فيه» يعني به هرچه كه نگاه كردم ، قبل وبعد و درون و بيرون آن خدا را ديدم . پس متباين ديدن موجودات طبق نظريه مشاء و نيز تشكيكي دانستن موجودات براساس حكمت متعاليه هر دو غلط است .
- سخني در يگانگي ذات اقدس اله(توحيد عددي)
در عالم يك حقيقت بيش نيست و اين حقيقت جلوه هاي بي نهايت دارد و هرچه در اين عالم وجود دارد، يكي از جلوه هاي بي حد و اندازه اوست . از اين ديدگاه همه موجودات عالم هستي مقدس هستند و اگربدی و شري وجود دارد ، بالعرض است . يعني موجودات نسبت به يكديگر شدت وضعف دارند ولي همه جلوه او هستند . خدا اولين محب هستي است و اين همان محبت عام خداست كه شامل همه موجودات مي شود . همه به سوي او مي روند و همه او را مي طلبند ؛ اما تنها انسان است كه شايستگي رسيدن به محبت خاص را دارد .
- سخني در محبت خاص الهي
آدميان اگر بدانند محبت خاص چيست ، در پي آن نمي روند و همه به دنبال محبت عام خواهند بود . محبت خاص همان جلال الهي است .يعني پس از طي مسير طولاني و پشت سر گذاشتن سختي ها و رسيدن به جمال الهي و مشاهده آن خواستار جلال باشد. اين مقام مربوط به مراتب دوم وسوم صبر است كه در جلسات گذشته بيان گرديد . جلال الهي يعني وداع با جمال الهي ؛ يعني بهشتي كه در آن خوردني و چشيدني و ديدني وجود ندارد ؛ فقط خداست وبس .
در دنيا و بهشت هاي پايين تر هم خداست ، اما در جلوه ها و تصويرهاي خود پنهان است . ولي در بهشت ذات هيچ حجابي و جلوه اي نيست ، فقط خداست . اين معني معيت با خداست . به تعبير ائمه معصومين ( صلوات الله عليهم اجمعين )، معيت با خدا دريايي است كه كرانه ندارد و اگر كسي بخواهد در اين دريا به تماشا بپردازد ، هرگز توان خارج شدن از آن را ندارد.
معيت خلق با خالق امكان پذير نيست .
آيا همانگونه كه خداوند با خلق خود معيت دارد، خلق نيز با خدا معيت دارند ؟ در پاسخ بايد گفت كه انسان يك حقيقت واحد است ، تجزيه و تحليل پذيري آن ذهني است، جسم و روح يك چيز بيش نيست . انسان مي تواند به يك جايي برسد كه جز يكي چيزي نبيند و به هرچه بنگرد فقط او را ببيند.
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد :« إن كتاب الله علي اربعة اشياء: العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقايق »؛ قرآن چهار مرحله دارد : عبارات و اشارات و لطايف و حقايق . همه اين مراتب در عبارات نهان است ، اما دريافت مخاطبان متفاوت است . به ظاهر به يك چيز مي نگرند اما برداشتهاي مختلف مي كنند.
پس تا هنگامي كه انسان متكثر وفقير است ، معيت با خدا محال است . زيرا معيت فقير با غني و كثير با واحد امكان پذير نيست .
- هيچ كس سابقه ولاحقه عدمي زماني ندارد.
خداود مالك و خالق و رازق است ومالك بدون ملك و خالق بدون خلق و رازق بدون رزق امكان ندارد. لذا هيچ كس سابقه عدمي ندارد و اگر كسي سابقه عدمي داشت هرگز موجود نمي شد. نظريه حدوث مطابق با واقع نيست زيرا اراده خدا ازلي و ابدي است و عين ذات اوست . در عين حال خداوند احد است وآنچه با هيچ چيز معيت ندارد ، احد نام دارد.
- اشاره اي به داستان حضرت موسي و حضرت خضر( عليه السلام )
حضرت موسي به حضرت خضر گفت : مي خواهم با تو باشم و تو را همراهي نمايم . اما حضرت خضر پاسخ داد: تو توانايي همراهي با مرا نداري .
حضرت موسي نمي تواند با خضر برود ، حداقل همراهي با خضر آن است كه انسان عيسوي باشد . حضرت موسي با اينكه يكي از پنج يا هفت پيامبر بزرگ خداست ، توان همراهي با حضرت خضر را ندارد پس معيت با خدا چگونه ممكن است ؟
حضرت خضر يكي از بندگان ويژه خداست كه مصداق آيه « و مَن يخرج من بيته مهاجراً الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اَجره علي الله ...» (نساء/100) قرار گرفته است و مي داند كه خانه جاي ماندن نيست . خوردني ها و پوشيدني ها و غيره را تجربه مي كند و مي فهمد كه خانه جاي ماندن نيست . و مي رود تا توحيد را بياموزد . اگر كسي اهل فكر و تجربه باشد هجرت مي كند ؛ اما همه مهاجرين به مقصد نمي رسند . تنها مهاجريني به مقصد مي رسند كه خدا آنها را بخواهد . آنان كساني هستند كه فقط خدا را مي خواهند. كسي كه دنيا را بخواهد ، در كفر غوطه ور است و آنكه آخرت را بخواهد ، در شرك . اگر كسي از اين مسير كفر و شرك نجات يابد و بگو يد : « خدايا نعمتهاي دنيايي مرا به دشمنانم ده و نعمتهاي اخروي مرا به دوستانم ده ، من جز تو هيچ نمي خواهم.» چنين كسي مورد محبت ويژه الهي قرار مي گيرد .
قدم اول در اين مسير عبارت است از تمسك به ظاهر شريعت يعني شناخت واجبات و عمل به آنها و شناخت محرمات و اجتناب از آنها .
حضرت خضر رفت تا توحيد را به موسي و قومش بياموزد و آتشي در وجودشان روشن كند . او موسي و قومش را به جايي رساند كه همه چيز را ديدند و گفتند : عالمي كه در آن بتوان همه چيز را ديد و تو را نديد ، چه فايده اي دارد ؟ و سپس در خواست ديدن خدا را كردند .
- اشاره اي به داستان حضرت موسي و طلب رؤيت خدا
صريح آيات قرآن بيانگر اين است كه تقاضاي رؤيت خدا دو بار انجام شده است : يكي از طرف خود موسي ويكي از طرف قوم او وآنان هفتاد نفر از بهترين تربيت يافتگان موسي بودند كه براي ميقات برگزيده شده بودند . پس منظور از در خواست آنان مبني بر مشاهده خدا، تماشاي او با چشم سر نبوده است ؛ زيرا خداوند جسم نيست . اين خواسته نه تنها كفر نيست ، بلكه همواره خواسته همه اهل نظر بوده و خواهد بود .
حضرت محمد ( صلي الله عليه واله وسلم ) نيز از خداوند درخواست كرده است كه « ارني الاشياء كما هي »؛ اشيا عين فقر ومملوكيت اند و آنها را جز در ارتباط با مالك و غني نمي توان ديد .
تفاوت حضرت موسي و حضرت ختمي مرتبت اين است كه موسي را نداي « لن تراني » دادند ، اما حضرت ختمي مرتبت را نشان دادند و راه دادند . حضرت رسول( صلي الله عليه واله وسلم ) مصداق آيه « الم تري الي ربك » بوده اند . اما در مورداين كه درخواست حضرت رسول (صلي الله عليه واله وسلم ) مقدم بوده يا اين آيه شريف ، عقل حكم مي كند كه ابتدا حضرت رسول در خوات كرده باشد ، « ارني الاشيا كما هي »؛ وسپس « الم تري الي ربك » در مورد ايشان نازل شده باشد اما مقام محبت مقتضاي عكس آن است .
داستان حضرت موسي و خضر بيانگر اين است كه معيت خلق با خدا امكان پذير نيست . البته حال كه انسان تحمل رخ پري گونه اش را ندارد ، نبايد چشم بربندد و عزلت دنيا گزيند و حداقل بايد تقاضاي ديدن داشته باشد ، شايد آتشي در دلش روشن گردد .
- ملاقات
اگر خلق امكان معيت با او را ندارند ، پس اين همه سير وسلوك براي چيست ؟ مگر نه اين است كه همه پيامبران الهي آمده اند تا خلق را به سوي خدا برند و پيام داده اند كه « انا لله و انا اليه راجعون » ؟
در اينجا بايد خاطر نشان كرد كه همه انسانها به سوي او در حركتند ، « يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحاً فملاقيه » . پس با اينكه امكان معيت نيست ، ولي امكان ملاقات با خدا فراهم است . البته كيفيت و كيت آن مشخص نيست . خداوند كافران را با اين جمله توبيخ مي كند كه « بلقاء ربهم كافرون » يعني بدي آنان اين است كه لقاي پروردگار را منكر شده اند .
اگر كسي مقام تقوا را به سرعت طي كند و مقام احسان برسد ، مي تواند جلوه هاي متعدد خدا را مشاهده و ملاقات كند و به الطاف ويژه خدا و اسماء ويژه الهي دست يابد . و اگر كسي در اين مسير به قرب الهي برسد ، شايستگي معيت با اسماء الهي يعني معيت با خاندان پيامبر( صلوات الله عليهم اجمعين ) را پيدا مي كند و جزء خاندان پيامبر( صلوات الله عليهم اجمعين ) مي شود .
- اشاره ای به داستان زن فرعون
آسيه همسر فرعون به مقامي رسيد كه در عصر جاهليت ، خدا را مخاطب قرار داد ، ( خداوند براي او حاضر بود نه غايب ) و گفت : «رب ابن لي عندك بيت في الجنة»؛ يعني بهشت هم اگر نزد تو باشد ، لذت دارد .
معيت با اسماء الهي ( خاندان پيامبر ) امكان پذير است .
همان طور كه ذكر شد اگر كسي به مقام احسان برسد ، شايستگي معيت با اسماء تام الهي كه همانا خاندان پيامبر ( صلوات الله عليهم اجمعين )هستند را پيدا مي كند و جزء خاندان پيامبر مي شود . مانند حضرت سلمان (عليه السلام ) و فضه سلام الله عليها كه توانايي معيت با خاندان پيامبر را پيدا كردند .
- سلمان و فضه
حضرت سلمان و فضه دو نمونه از كساني هستند كه با شباهت به خاندان پيامبر ، جزء آن خاندان پاك شدند . چه ملاك محبت سنخيت و شباهت است .
سوره «هل أتي» در شأن حضرت زهرا سلام الله عليها نازل شده است . اما فضه با محبت و خدمت در خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها به جايي رسيد كه سوره « هل أتي» در شأن او نيز نازل گرديد ومصداق آيه « إنما نطعمكم لوجه الله » قرار گرفت . آري كار با محبت همه قفل ها و طلسم ها را باز مي كند و اكسيري است كه مي تواند هويت و حقيقت موجودات را تغيير دهد . جزء خاندان پيامبر شدن دو گونه است : يكي عضويت صوري مانند سادات و ديگري عضويت معنوي كه اختصاص به اولياء خدا دارد و هركسي كه در مسير محبت يگانه باشد.عضويت صوري هم ارزشمند است اما شرافت به عضويت معنوي است ؛ فضه و سلمان عضو معنوي خاندان پيامبر هستند.
- اشاره ای به داستان تلخک فرعون
تلخك فرعون كه گاهي براي تمسخر لباس حضرت موسي را مي پوشيد وعصاي چوپاني به دست مي گرفت ، به خاطر شباهت ظاهري با « كليم الله » در دريا غرق نشد . حال اگر كسي شباهت با حبيب خدا داشته باشد ، آن هم شباهت عملي ، خدا با او چه خواهد كرد ؟
- عروج فقط از طريق نماز امكان پذيراست .
معيت از طريق سير وحركت در عروج امكان پذير است و عروج فقط از طريق نماز امكان پذير است . اگر كسي به معراج دست پيدا كرد ، بااسماء الهي معيت پيدا كرده است .
معيت استثنايي: معيت حبيب خدا با خدا ( لي مع الله وقت )
حضرت پيامبر( صلي الله عليه واله وسلم ) فرمودند:« لي مع الله وقتٌ لا یسعنی فيه لا ملك مقرب و لانبي مرسل » يعني معيت با خدا ويژه من است ولي پيوسته نيست لحظه اي و آني است ، برقي وجلوه اي است كه در اين وقت نه ملائكه مقرب سهمي دارند و نه انبياي مرسل .
معيت با خدا يك لحظه تابيدن است كه اختصاص به حبيب خدا دارد . همين يك لحظه است كه حبيب را حبيب ساخته است . گرچه يك لحظه است اما اثرش ماندگار است مانند نور عكاسي كه يك لحظه بر روي شئ مي تابد ، اما عكس آن هميشه باقي مي ماند و دلها را تحت تأثير قرار مي دهد و جذب مي كند . نكته قابل توجه ديگر اين است كه همه مراتب وجود مبارك پيامبر (صلي الله عليه واله وسلم ) با خدا معيت دارد ؛ چه حقيقت آغازين ( حقيقت محمديه) و چه حقيقت آخرين ( طبيعت پيامبر ) .
چه كساني با پيامبر هستند ؟
دسته اول خاندان پيامبرند كه در حقيقت پيامبر و خاندانش نور واحدي هستند وكثرتشان ، كثرت انقسامي است يعني يكي بوده اند ولي در عالم كثرت جدا شده اند و در عوالم ديگر دوگانگي و كثرت ندارند .خاندان پيامبر، جان پيامبر هستند . حضرت پيامبر ( صلي الله عليه واله وسلم ) بارها فرموده اند : « أنا و علي من نور واحد » و يا « أنا و علي من صنوان »؛ صنوان يعني درختي كه در خاك يك شاخه است و در بيرون از زمين دو شاخه شده است .
دسته دوم كساني هستند كه از طريق محبت به حضرت رسيده اند ؛ يعني بالتبع معيت الهي دارند ولي آنچه كه ادراك مي كنند و مي چشند ، خاندان پيامبر است و در واقع با خانان پيامبر يعني با ربشان و مالكشان معيت دارند .
- سخني در يگانگي ذات اقدس اله(توحيد عددي)
در عالم يك حقيقت بيش نيست و اين حقيقت جلوه هاي بي نهايت دارد و هرچه در اين عالم وجود دارد، يكي از جلوه هاي بي حد و اندازه اوست . از اين ديدگاه همه موجودات عالم هستي مقدس هستند و اگربدی و شري وجود دارد ، بالعرض است . يعني موجودات نسبت به يكديگر شدت وضعف دارند ولي همه جلوه او هستند . خدا اولين محب هستي است و اين همان محبت عام خداست كه شامل همه موجودات مي شود . همه به سوي او مي روند و همه او را مي طلبند ؛ اما تنها انسان است كه شايستگي رسيدن به محبت خاص را دارد .
- سخني در محبت خاص الهي
آدميان اگر بدانند محبت خاص چيست ، در پي آن نمي روند و همه به دنبال محبت عام خواهند بود . محبت خاص همان جلال الهي است .يعني پس از طي مسير طولاني و پشت سر گذاشتن سختي ها و رسيدن به جمال الهي و مشاهده آن خواستار جلال باشد. اين مقام مربوط به مراتب دوم وسوم صبر است كه در جلسات گذشته بيان گرديد . جلال الهي يعني وداع با جمال الهي ؛ يعني بهشتي كه در آن خوردني و چشيدني و ديدني وجود ندارد ؛ فقط خداست وبس .
در دنيا و بهشت هاي پايين تر هم خداست ، اما در جلوه ها و تصويرهاي خود پنهان است . ولي در بهشت ذات هيچ حجابي و جلوه اي نيست ، فقط خداست . اين معني معيت با خداست . به تعبير ائمه معصومين ( صلوات الله عليهم اجمعين )، معيت با خدا دريايي است كه كرانه ندارد و اگر كسي بخواهد در اين دريا به تماشا بپردازد ، هرگز توان خارج شدن از آن را ندارد.
معيت خلق با خالق امكان پذير نيست .
آيا همانگونه كه خداوند با خلق خود معيت دارد، خلق نيز با خدا معيت دارند ؟ در پاسخ بايد گفت كه انسان يك حقيقت واحد است ، تجزيه و تحليل پذيري آن ذهني است، جسم و روح يك چيز بيش نيست . انسان مي تواند به يك جايي برسد كه جز يكي چيزي نبيند و به هرچه بنگرد فقط او را ببيند.
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد :« إن كتاب الله علي اربعة اشياء: العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقايق »؛ قرآن چهار مرحله دارد : عبارات و اشارات و لطايف و حقايق . همه اين مراتب در عبارات نهان است ، اما دريافت مخاطبان متفاوت است . به ظاهر به يك چيز مي نگرند اما برداشتهاي مختلف مي كنند.
پس تا هنگامي كه انسان متكثر وفقير است ، معيت با خدا محال است . زيرا معيت فقير با غني و كثير با واحد امكان پذير نيست .
- هيچ كس سابقه ولاحقه عدمي زماني ندارد.
خداود مالك و خالق و رازق است ومالك بدون ملك و خالق بدون خلق و رازق بدون رزق امكان ندارد. لذا هيچ كس سابقه عدمي ندارد و اگر كسي سابقه عدمي داشت هرگز موجود نمي شد. نظريه حدوث مطابق با واقع نيست زيرا اراده خدا ازلي و ابدي است و عين ذات اوست . در عين حال خداوند احد است وآنچه با هيچ چيز معيت ندارد ، احد نام دارد.
- اشاره اي به داستان حضرت موسي و حضرت خضر( عليه السلام )
حضرت موسي به حضرت خضر گفت : مي خواهم با تو باشم و تو را همراهي نمايم . اما حضرت خضر پاسخ داد: تو توانايي همراهي با مرا نداري .
حضرت موسي نمي تواند با خضر برود ، حداقل همراهي با خضر آن است كه انسان عيسوي باشد . حضرت موسي با اينكه يكي از پنج يا هفت پيامبر بزرگ خداست ، توان همراهي با حضرت خضر را ندارد پس معيت با خدا چگونه ممكن است ؟
حضرت خضر يكي از بندگان ويژه خداست كه مصداق آيه « و مَن يخرج من بيته مهاجراً الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اَجره علي الله ...» (نساء/100) قرار گرفته است و مي داند كه خانه جاي ماندن نيست . خوردني ها و پوشيدني ها و غيره را تجربه مي كند و مي فهمد كه خانه جاي ماندن نيست . و مي رود تا توحيد را بياموزد . اگر كسي اهل فكر و تجربه باشد هجرت مي كند ؛ اما همه مهاجرين به مقصد نمي رسند . تنها مهاجريني به مقصد مي رسند كه خدا آنها را بخواهد . آنان كساني هستند كه فقط خدا را مي خواهند. كسي كه دنيا را بخواهد ، در كفر غوطه ور است و آنكه آخرت را بخواهد ، در شرك . اگر كسي از اين مسير كفر و شرك نجات يابد و بگو يد : « خدايا نعمتهاي دنيايي مرا به دشمنانم ده و نعمتهاي اخروي مرا به دوستانم ده ، من جز تو هيچ نمي خواهم.» چنين كسي مورد محبت ويژه الهي قرار مي گيرد .
قدم اول در اين مسير عبارت است از تمسك به ظاهر شريعت يعني شناخت واجبات و عمل به آنها و شناخت محرمات و اجتناب از آنها .
حضرت خضر رفت تا توحيد را به موسي و قومش بياموزد و آتشي در وجودشان روشن كند . او موسي و قومش را به جايي رساند كه همه چيز را ديدند و گفتند : عالمي كه در آن بتوان همه چيز را ديد و تو را نديد ، چه فايده اي دارد ؟ و سپس در خواست ديدن خدا را كردند .
- اشاره اي به داستان حضرت موسي و طلب رؤيت خدا
صريح آيات قرآن بيانگر اين است كه تقاضاي رؤيت خدا دو بار انجام شده است : يكي از طرف خود موسي ويكي از طرف قوم او وآنان هفتاد نفر از بهترين تربيت يافتگان موسي بودند كه براي ميقات برگزيده شده بودند . پس منظور از در خواست آنان مبني بر مشاهده خدا، تماشاي او با چشم سر نبوده است ؛ زيرا خداوند جسم نيست . اين خواسته نه تنها كفر نيست ، بلكه همواره خواسته همه اهل نظر بوده و خواهد بود .
حضرت محمد ( صلي الله عليه واله وسلم ) نيز از خداوند درخواست كرده است كه « ارني الاشياء كما هي »؛ اشيا عين فقر ومملوكيت اند و آنها را جز در ارتباط با مالك و غني نمي توان ديد .
تفاوت حضرت موسي و حضرت ختمي مرتبت اين است كه موسي را نداي « لن تراني » دادند ، اما حضرت ختمي مرتبت را نشان دادند و راه دادند . حضرت رسول( صلي الله عليه واله وسلم ) مصداق آيه « الم تري الي ربك » بوده اند . اما در مورداين كه درخواست حضرت رسول (صلي الله عليه واله وسلم ) مقدم بوده يا اين آيه شريف ، عقل حكم مي كند كه ابتدا حضرت رسول در خوات كرده باشد ، « ارني الاشيا كما هي »؛ وسپس « الم تري الي ربك » در مورد ايشان نازل شده باشد اما مقام محبت مقتضاي عكس آن است .
داستان حضرت موسي و خضر بيانگر اين است كه معيت خلق با خدا امكان پذير نيست . البته حال كه انسان تحمل رخ پري گونه اش را ندارد ، نبايد چشم بربندد و عزلت دنيا گزيند و حداقل بايد تقاضاي ديدن داشته باشد ، شايد آتشي در دلش روشن گردد .
- ملاقات
اگر خلق امكان معيت با او را ندارند ، پس اين همه سير وسلوك براي چيست ؟ مگر نه اين است كه همه پيامبران الهي آمده اند تا خلق را به سوي خدا برند و پيام داده اند كه « انا لله و انا اليه راجعون » ؟
در اينجا بايد خاطر نشان كرد كه همه انسانها به سوي او در حركتند ، « يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحاً فملاقيه » . پس با اينكه امكان معيت نيست ، ولي امكان ملاقات با خدا فراهم است . البته كيفيت و كيت آن مشخص نيست . خداوند كافران را با اين جمله توبيخ مي كند كه « بلقاء ربهم كافرون » يعني بدي آنان اين است كه لقاي پروردگار را منكر شده اند .
اگر كسي مقام تقوا را به سرعت طي كند و مقام احسان برسد ، مي تواند جلوه هاي متعدد خدا را مشاهده و ملاقات كند و به الطاف ويژه خدا و اسماء ويژه الهي دست يابد . و اگر كسي در اين مسير به قرب الهي برسد ، شايستگي معيت با اسماء الهي يعني معيت با خاندان پيامبر( صلوات الله عليهم اجمعين ) را پيدا مي كند و جزء خاندان پيامبر( صلوات الله عليهم اجمعين ) مي شود .
- اشاره ای به داستان زن فرعون
آسيه همسر فرعون به مقامي رسيد كه در عصر جاهليت ، خدا را مخاطب قرار داد ، ( خداوند براي او حاضر بود نه غايب ) و گفت : «رب ابن لي عندك بيت في الجنة»؛ يعني بهشت هم اگر نزد تو باشد ، لذت دارد .
معيت با اسماء الهي ( خاندان پيامبر ) امكان پذير است .
همان طور كه ذكر شد اگر كسي به مقام احسان برسد ، شايستگي معيت با اسماء تام الهي كه همانا خاندان پيامبر ( صلوات الله عليهم اجمعين )هستند را پيدا مي كند و جزء خاندان پيامبر مي شود . مانند حضرت سلمان (عليه السلام ) و فضه سلام الله عليها كه توانايي معيت با خاندان پيامبر را پيدا كردند .
- سلمان و فضه
حضرت سلمان و فضه دو نمونه از كساني هستند كه با شباهت به خاندان پيامبر ، جزء آن خاندان پاك شدند . چه ملاك محبت سنخيت و شباهت است .
سوره «هل أتي» در شأن حضرت زهرا سلام الله عليها نازل شده است . اما فضه با محبت و خدمت در خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها به جايي رسيد كه سوره « هل أتي» در شأن او نيز نازل گرديد ومصداق آيه « إنما نطعمكم لوجه الله » قرار گرفت . آري كار با محبت همه قفل ها و طلسم ها را باز مي كند و اكسيري است كه مي تواند هويت و حقيقت موجودات را تغيير دهد . جزء خاندان پيامبر شدن دو گونه است : يكي عضويت صوري مانند سادات و ديگري عضويت معنوي كه اختصاص به اولياء خدا دارد و هركسي كه در مسير محبت يگانه باشد.عضويت صوري هم ارزشمند است اما شرافت به عضويت معنوي است ؛ فضه و سلمان عضو معنوي خاندان پيامبر هستند.
- اشاره ای به داستان تلخک فرعون
تلخك فرعون كه گاهي براي تمسخر لباس حضرت موسي را مي پوشيد وعصاي چوپاني به دست مي گرفت ، به خاطر شباهت ظاهري با « كليم الله » در دريا غرق نشد . حال اگر كسي شباهت با حبيب خدا داشته باشد ، آن هم شباهت عملي ، خدا با او چه خواهد كرد ؟
- عروج فقط از طريق نماز امكان پذيراست .
معيت از طريق سير وحركت در عروج امكان پذير است و عروج فقط از طريق نماز امكان پذير است . اگر كسي به معراج دست پيدا كرد ، بااسماء الهي معيت پيدا كرده است .
معيت استثنايي: معيت حبيب خدا با خدا ( لي مع الله وقت )
حضرت پيامبر( صلي الله عليه واله وسلم ) فرمودند:« لي مع الله وقتٌ لا یسعنی فيه لا ملك مقرب و لانبي مرسل » يعني معيت با خدا ويژه من است ولي پيوسته نيست لحظه اي و آني است ، برقي وجلوه اي است كه در اين وقت نه ملائكه مقرب سهمي دارند و نه انبياي مرسل .
معيت با خدا يك لحظه تابيدن است كه اختصاص به حبيب خدا دارد . همين يك لحظه است كه حبيب را حبيب ساخته است . گرچه يك لحظه است اما اثرش ماندگار است مانند نور عكاسي كه يك لحظه بر روي شئ مي تابد ، اما عكس آن هميشه باقي مي ماند و دلها را تحت تأثير قرار مي دهد و جذب مي كند . نكته قابل توجه ديگر اين است كه همه مراتب وجود مبارك پيامبر (صلي الله عليه واله وسلم ) با خدا معيت دارد ؛ چه حقيقت آغازين ( حقيقت محمديه) و چه حقيقت آخرين ( طبيعت پيامبر ) .
چه كساني با پيامبر هستند ؟
دسته اول خاندان پيامبرند كه در حقيقت پيامبر و خاندانش نور واحدي هستند وكثرتشان ، كثرت انقسامي است يعني يكي بوده اند ولي در عالم كثرت جدا شده اند و در عوالم ديگر دوگانگي و كثرت ندارند .خاندان پيامبر، جان پيامبر هستند . حضرت پيامبر ( صلي الله عليه واله وسلم ) بارها فرموده اند : « أنا و علي من نور واحد » و يا « أنا و علي من صنوان »؛ صنوان يعني درختي كه در خاك يك شاخه است و در بيرون از زمين دو شاخه شده است .
دسته دوم كساني هستند كه از طريق محبت به حضرت رسيده اند ؛ يعني بالتبع معيت الهي دارند ولي آنچه كه ادراك مي كنند و مي چشند ، خاندان پيامبر است و در واقع با خانان پيامبر يعني با ربشان و مالكشان معيت دارند .