1- نظريه متکلمين:
در اين ديدگاه خلق به سه دسته تقسيم ميشود:
الف) موجودات مادي غليظ يا موجودات خاکي؛ يعني همان موجودات متعارف و شناخته شده اي که در زمين وجود دارند، چه موجودات جاندار و چه بي جان. در اين دسته، اگر دو موجود مانند دو سنگ، يا دو قطره آب با هم برخورد کنند، بر يکديگر تأثير ميگذارند و يکديگر را در نقطه مقابل حرکتشان ميرانند.
1- نظريه متکلمين:
در اين ديدگاه خلق به سه دسته تقسيم ميشود:
الف) موجودات مادي غليظ يا موجودات خاکي؛ يعني همان موجودات متعارف و شناخته شده اي که در زمين وجود دارند، چه موجودات جاندار و چه بي جان. در اين دسته، اگر دو موجود مانند دو سنگ، يا دو قطره آب با هم برخورد کنند، بر يکديگر تأثير ميگذارند و يکديگر را در نقطه مقابل حرکتشان ميرانند.
ب) موجودات مادي رقيق يا موجودات ناري؛ اين موجودات در برخورد با ساير موجودات، تزاحم و درگيري و اخلال در حرکت يکديگر ايجاد نمي کنند . از هم عبور ميکنند بدون اينکه مزاحمتي براي يکديگر داشته باشند. از نظر متکلمين، جنيان اين چنين هستند. زيرا ماده شان از هوا هم رقيق تر و بلکه آتشين است. به گونه اي که هيچ اثري از مادي بودن بوسيله حواس و وهم و خيال در اينها نمي توان يافت. وجود جنيان هيچ گونه مزاحمت و برخوردي با انسانها ندارد. بنابراين ترس و وحشت از آنان يا کمک خواستن از آنها معنا ندارد. عالم انسانها و جنيان، دو عالم منفک و مجزاي از يکديگر است. البته اين دسته از موجودات، در عالم خودشان و نيز در عالم ماده صرف که موجودات خاکي هستند، رفت و آمد دارند، تحت تأثير زمان هستند و حرکت دارند.
ج) موجودات مادي ولي در اوج لطافت؛ اين دسته از موجودات يعني ملائکه، تحت تأثير زمان و محدود به مکان نيستند . همه عوالم تحت احاطه و سلطه ملائکه است و هم در عالم انسانها، هم در عالم اجنه و هم در عالم خودشان، رفت و آمد دارند و مؤثرند. زيرا مظاهر رحمت و نقمت الهي هستند . البته تأثير آنان در زندگي انسانها، تأثير در امور جزئي مثل نفع و ضرر انسانها نيست بلکه مانند تأثيري است ؛ بدون کم و زياد. جايگاه معلوم و معين دارند، در عين حال که انتخاب و اختيار هم دارند.
پس از نظر متکلمين جز جهان ماده وجود ندارد. تنها يک موجود غير مادي و مجرد و مقدس هست و آن خداست. غير خدا همه مادي است ؛ چه انسان باشد، چه ملک؛ چه دنيا باشد، چه آخرت.
بهشت و جهنم هم مادي است ولي رقيق تر. يعني يک تعبير و تبيين عرفي از معارف دين.
2- نظريه عقلي و فلسفي:
اينان نيز موجودات جهان هستي را به سه دسته تقسيم ميکنند:
الف) عالم طبيعت و موجودات مادي
ب) عالم نيمه مادي و نيمه مجرد (مثال و برزخ): اين عالم بين طبيعت و ماوراء طبيعت، بين فيزيک و متا فيزيک قرار دارد و در سنجش با هر کدام، شباهتها و تفاوتهايي دارد. ويژگي هاي مادي مانند کميت و، کيفيت، رنگ، مزه، لذت و رنج و ... را دارد ولي جرم و ماده و جسم ندارد؛ مانند عالم رؤيا. در عالم رؤيا انسانها داراي رنگ و قد و اندازه و اشياء داراي کميت و کيفيت و مزه و ... هستند ولي ماده ندارند. اگر در عالم رؤيا غذايي خورده شود، لذتش احساس ميشود ولي واقعاً چيزي در معده وارد نشده است. البته تفاوت عالم مثال با عالم رؤيا اين است که عالم رؤيا زاييده خيال انسان است و عالم اصلي آن، اشتغال و توجه روح و نفس به امور دنيوي است ولي عالم مثال جداي از جان ما و محيط بر ماست. البته در سير صعود و عروج، محاط انسان ميگردد. پس عالم خواب، خيال متصل و عالم مثال، خيال منفصل است. لذا سفارش مؤکد است که براي تعبير خواب به کسي مراجعه نکنيد، مگر به کسي که در انجام واجبات و ترک محرمات فقهي و اخلاقي و بالاتر از آن ثبات قدم داشته باشد و نفسش تسليم او شده باشد. مانند حضرت يوسف (عليه الصلاة و السلام )، در آنجا که فرمود: «ان النفس لاماره بالسوء» بلکه آنجا که فرمود: «الا ما رحم ربي» . نکته ديگر اين که رؤياها، اسرار زندگي و ويژگيهاي شخصي هر فرد است که به شکل و زبان ديگري برآمده است و کسي مايل نيست که ديگران از اسرار زندگيش مطلع شوند. لذا در روايات از نقل خواب و تعبير آن نهي شده است.
ج) عالم مجرد و عقل: مانند عالم آخرت، عالم ملائک مقرب. عالم موجوداتي که ماده و عوارض ماده را ندارند.
3- نظريه عرفاني:
از نظر عرفا، عالم هستي يکي است ولي مراتب مختلفي دارد. يعني عالم هستي ظاهري دارد و باطني.
باطن آن نيز باطني دارد . در تعابير مختلف، هفت، هفتاد، هفتصد و حتي هفتاد هزار باطن براي عالم هستي بيان شده است.
اگر کسي نفوذ وجودي و معنوي در ظاهر موجودي داشته باشد و اولين بطن و درون اين موجود را بشکافد و بنگرد، آن را موجودي خواهد ديد که هيچ حد و جهت و اندازه اي ندارد. پس موجودات از قبيل حيوانات، گياهان، جمادات و بخصوص انسانها بسيار بزرگند.
حضرت امير المؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه)در مورد بزرگي انسان فرمود: اي انسان! گمان مبر که تو جرم کوچکي هستي بلکه در تو عالم بزرگي نهفته است (و فيک انطوي العالم الاکبر).
يعني اگر اولين پوسته وجودت شکافته شود، به عالمي به مراتب بزرگتر از عالم طبيعت ميرسي.
اگر همه عالم طبيعت را درون وجود انسان قرار بدهند، باطن انسان پر نمي شود . اما همين انسان خودش را با يک خوشي و غم، يک خودخواهي و هوس و غفلتي معامله ميکند و اين خسارتي است غير قابل جبران. حتي اگر يکبار دچار غفلت شده باشد. البته ممکن است اين لکه سياه پوشيده شود، از بين برود و يا به حسنات تبديل گردد. تبديل شدن سيئه به حسنه در مورد بندگان خاصي است که مطابق با واقع جهان را شناخته اند و با او يکي شده اند. اگر خطايي هم از اينان سر زند، در عالم وجودشان ذوب ميشود و تبديل به خوبي ميشود مانند آب شوري که به پاي درختي ريخته ميشود وتبديل به ميوه شيرين ميگردد.
پس انسانها چه مؤمن و چه کافر داراي مراتب وجودي متعددي هستند. لذا مؤکداً سفارش شده که هيچ کس حتي کفار را تحقير نکنيد زيرا سرتاسر وجود آنها شر و نقص و آلودگي نيست.
به تعبير مرحوم شاه آبادي(رحمه الله و رضوانه عليه)، کفار ممکن است آنچه را که ما داريم نداشته باشند ولي شايد حسن و بهاء ديگري داشته باشند که بر کفرشان غلبه کند. در حالي که عبادت مؤمن ممکن است موجب عجب او گردد.
پس درون عالم ماده، عالمي است که ماديتش کمتر است و درون درونش کمتر و همينطور به جايي ميرسد که مبرا و منزه از هر گونه ماده ميگردد. مراتب وجود از نظر عرفان اين گونه ذکر شده است:
الف) عالم طبيعت
ب) عالم نفس(باطن عالم طبيعت)
ج) عالم قلب (باطن عالم نفس)
د) عالم روح(باطن عالم قلب)
ه) عالم سر
و)عالم خفي
ز) عالم اخفي
بطور معمول اهل سلوک اگر سرعت سير نور داشته باشند، تا مرتبه روح ميتوانند برسند.
همانگونه که در دروس پيشين بيان شد، عالم روح، عالم کلي است که حدها شکسته ميشود و شطحيات عرفاني مانند «انا الحق»، «سبحاني ما اعظم شأني»، «ليس في جبتي سوي الله» در اين مرتبه رواست. کسي که در مرتبه روح قرار دارد، همه عالم هستي را در خودش ميبيند از جمله خانه کعبه را؛ لذا ميگويد برگرد من طواف کن که نه کم از کعبه است بلکه هزار کعبه هم به قدر من نيست.
اين مراتب اختصاص به انسان ندارد و همه موجودات داراي اين مراتب هستند. البته انسان ميتواند به ميل و اختيار خويش عوالم وجودش را آشکار سازد ولي ساير موجودات در اين مورد اختيار ندارند. اين که سنگريزه در دست پيامبر (صلوات الله و سلامه عليه)تسبيح گفت و يا هرگاه حضرت از کوي و برزن عبور ميکردند، همه در و ديوار بر او سلام ميکردند، نشاني از آشکار شدن باطن و حقيقت و سر آن سنگ وچوب و در و ديوار است. سخن گفتن مورچه با حضرت سليمان (عليه الصلاه و السلام) نيز از همين قسم است. باطن موجودات، نه به اختيار خويش، بلکه به تصرف ولي خدا آشکار ميشود. رفع گرفتاري ها و شفا دادن مردم، بوسيله تصرفات ولايت است. مثلاً باطن دانه خرمايي به تصرف ولايت آشکار ميشود و خوردنش شفا بخش خواهد بود. در روايات براي درد قسمتهاي مختلف بدن، دعاهاي متفاوتي از ائمه معصومين (صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين)وارد شده است. اگر دعا به اذن و اراده ولي خدا خوانده شود، چون اذن و اراده او، باطن اين دعا را آشکار ميکند، محيط بر عالم طبيعت و مؤثر خواهد بود.
4- تعبيري موافق با ظاهر دين:
الف) دنيا و يا به تعبير دقيق تر ديني، زمين (ارض)
زمين در اينجا يه معني کره زمين نيست بلکه به معني کل عالم طبيعت است . نکته قابل توجه اين است که زمين و دنيا با همه کوچکيش نامتناهي است و با تناهي اش، تناقض لازم ميآيد زيرا آنچه بعد از انتهاي عالم هست نيز عالم طبيعت است.
ب) آسمان(برزخ و آخرت)
عالم آخرت هم نامتناهي است. عالم آخرت از عالم دنيا بزرگتر است و اين بزرگ بودن نيز نامتناهي است . چنانچه در روايات آمده است، اگر زمين نسبت به آسمان سنجيده شود، همانند حلقه انگشتري است که در يک بيابان بي حد و اندازه قرار گرفته باشد. پس بازنده حقيقي کسي است که عالم برزخ و آخرت را از دست داده است. چنين کسي به تعبير قرآن، دچار خسران مبين شده است.
مؤمنان در عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)هنگام جهاد ميگفتند: « هل تتربص بنا الا اهدي الحسنيين» يعني ما در جهاد و جنگ در راه خدا به يکي از دو حسن دست خواهيم يافت: يا ميکشيم و به فتح دست پيدا ميکنيم و اين فتح را مقدمه فتوح ديگر قرار ميدهيم، يا کشته ميشويم و به شهادت دست مييابيم.
ج) کرسي
در آيه الکرسي آمده است:« وسع کرسيه السموات و الارض». با توجه به به اين آيه شريف، ويژگي کرسي خدا اين است که اگر همه آسمانها و زمين نسبت به کرسي او سنجيده شود همان نسبتي را دارد که زمين نسبت به آسمان دارد؛ يعني هيچ کسري را تشکيل نمي دهد.
آية الکرسي، مغز معارف الهي را بيان ميکند . لذا در خواندن آن بسيار سفارش شده است؛ مانند سوره توحيد، قدر، حشر و حديد.
اگر آخرت هم مانند کارهاي دنيا مثل دانشگاه رفتن، براي انسان مهم باشد، شب بيدار شدن، نماز اول وقت بجا آوردن، راه را شناختن و درست حرکت کردن، کنترل عواطف و کشش هاي نفساني و ... سخت نخواهد بود. مهمترين عامل تنبلي ها و بي همتي ها، نارسا بودن معرفت آدمي نسبت به خود و عالم هستي است.
د) عرش «الرحمن علي العرش استوي»
کرسي نسبت به عرش نيز مانند حلقه انگشتري است که در بيابان بي حد و اندازه اي افتاده باشد.
حال دو روايت درباره وسعت «عرش» بيان ميگردد:
1- حضرت پيامبر (صلوات الله و سلامه عليه)فرمود: «السموات السبع و الارضون و البحر المکفوف و جبال البرد و الهواء و حجب النور و الکرسي کحلقه في فلات»؛ يعني آسمانها، زمين، درياها، کوهها، هواها، حجابهاي نوري و کرسي نسبت به عرش، مانند حلقه انگشتري است که در يک بيابان بي حد و اندازه افتاده باشد.
2- حضرت پيامبر (صلوات الله و سلامه عليه) فرمود: «خلق الله ملکاً تحت العرش، فاوحي اليه ان طر فطار ثلاثين سنه، ثم اوحي اليه ان طر، فطار ثلاثين الف سنه ... فاوحي اليه لو طرت حتي ينفخ في الصور لم تبلغ الي طرف الثاني من العرش، فقال الملک عند ذلک سبحان ربي الاعلي و بحمده.»خداوند فرشته اي را پايين تر از عرش خلق کرد . يعني فرشته اي که از کرسي هم بالاتر است و نسبت به همه عالم هستي احاطه دارد، فقط از عرش کوچکتر است. سپس خداوند به او فرمان داد که پرواز کن.
او هم پرواز کرد .(ثلاثين سنه تمثيل است و دلالت بر کثرت دارد .)سپس دوباره خداوند به او فرمود: باز هم پرواز کن. گفت چشم و سي هزار سال ديگر هم پرواز کرد و باز هم خدا فرمود: پرواز کن و سي هزار سال ديگر هم پرواز کرد. بعد خداوند به او فرمود: اگر تو از همين حالا تا وقتي که در صور دميده ميشود پرواز کني، يکگ ديوار عرش را نيز طي نخواهي کرد . سپس در اين حال فرشته گفت: «سبحان ربي الاعلي و بحمده.»
ذکر سجده نهايت عبوديت است . ظاهر سجده نيز هم رديف خاک شدن است . توجه بنده به کوچکي خودش در مقابل خدا اوج عبوديت و در عين حال عروج است.
درباره اين حديث شريف به دو نکته بايد توجه نمود:
اول اينکه ملکي که در کنار عرش در پرواز است، اگر پروازش در جهان طبيعت و يا در آسمانها باشد، به لحظه اي کمتر از يک ميليونيم ثانيه همه عوالم را طي خواهد کرد . اما در عرش، يک ديواره را هم طي نمي کند. براي فهم سرعت اين ملک، توجه به داستان حضرت سليمان در قرآن مفيد است.
حضرت سليمان فرمود: آيا کسي هست که تخت پادشاهي بلقيس را قبل از آمدنش به اينجا بياورد تا وقتي او ميآيد شگفت زده شود و زودتر ايمان بياورد؟
«قال عفريت من الجن انا اتيک به قبل ان تقوم من مقامک و اني عليه لقوي امين»؛
يکي از اجنه کهنه کار گفت من تخت را ميآورم قبل از اين که جلسه تمام شود يا از جايت بلند شوي . من هم بر اين کار قدرت دارم و هم امانت دار هستم.(قدرت و امانت بايد با هم باشد تا آدمي به کمال خودش برسد.)
«قال الذي عنده علم من الکتاب انا اتيک به قبل ان يرتد اليک طرفک»؛
کسي که مقداري از علم کتاب الهي نزدش بود گفت: من به يک چشم بر هم زدن آن را ميآورم. در شب معراج نيز خداوند حضرت ختمي مرتبت را از مکه به بيت المقدس برد.
«سبحان الذي اسري بعبده ليلاً من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي» و از آنجا تا آسمان هفتم را به همراه جبرائيل بالا رفت. از آسمان هفتم به بعد، جبرئيل را توان آمدن نبود. گفت: اگر يک بند انگشت بالاتر بيايم، خواهم سوخت، فاني خواهم شد. اما حضرت رفت تا آنجا که بين او و خدا به اندازه دو قوس کمان بيشتر فاصله نبود «دني فتدلي فکان قاب قوسين أو ادني» البته اين تعبيري عوامانه است. به تعبير دقيق تر، اهل آسمان مشتاق تماشايش بودند . بنابراين خدا او را از همه عوالم بالا برده تا همه با ديدن او به رحمت تامه الهي دست پيدا کنند . چون او رحمة للعالمين است. نرفته تا ببيند، رفته است تا ديده شود.
اين رفتن و برگشتن به اندازه اي طول کشيده که ظرف آبي که هنگام رفتن حضرت به معراج افتاده، هنگام بازگشت هنوز از آن آب ميآمده است.
پس عالم بسيار گسترده است و سرعت موجودات آسماني در آسمانها نامتناهي است . حال اين ملک آسماني اگر با سرعت نامتناهي در زمان نامتناهي پرواز کند يک ديواره عرش خدا را هم طي نمي کند.
نکته دوم اين که محور اين عالم وسيع و گسترده، انسان است.
همه عالم هستي با همه عظمت براي انسان آفريده شده است. پس اي انسان، هوش دار.
بعنوان شاهد آياتي از قرآن ذکر ميشود:
«الم تر ان الله سخر لکم ما في السموات و الارض و اسبق عليکم نعمه ظاهره و باطنه»: مگر نگاه نمي کنيد که خدا آسمانها و زمين و آنچه در آن است را مسخر شما قرار داده و نعمتهاي ظاهري و باطني را بر شما تمام کرده است؟ خداوند آسمان و زمين را براي شما ذلول و رام آفريد.
«و سخر لکم ما في السموات و الارض جميعاً منه ان في ذلک لايات لقوم يتفکرون»؛ يعني اي اهل فکر، همه آنچه در زمين و آسمانهاست مال تو و در اختيار توست و تو توان برخورداري و استفاده از آن را داري و الا لغو و بيهوده بود.