درس چهاردهم: انسان، محور عالم وجود
همان گونه كه در درس گذشته بيان شد، محور اين عالم گسترده و بي حد و اندازه كه هيچ گونه بيان و تعبيري نمي پذيرد، انسان است . عالم طبيعت، آسمانها، كرسي و عرش همه نامتناهي اند. ائمه معصومين (صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) فرمودند كه در مورد عوالم بالاتر از عرش سخن بگوييد. پس عرش هم بالاترين عالم نيست. حال، اولاً همه اين عوالم بي حد و اندازه براي انسان آفريده شده است؛ ثانياً در تسخير انسان قرار گرفته است؛ و ثالثاً انسان بر بام اين عالم ميتواند بنشيند .
درس چهاردهم: انسان، محور عالم وجود
همان گونه كه در درس گذشته بيان شد، محور اين عالم گسترده و بي حد و اندازه كه هيچ گونه بيان و تعبيري نمي پذيرد، انسان است . عالم طبيعت، آسمانها، كرسي و عرش همه نامتناهي اند. ائمه معصومين (صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) فرمودند كه در مورد عوالم بالاتر از عرش سخن بگوييد. پس عرش هم بالاترين عالم نيست. حال، اولاً همه اين عوالم بي حد و اندازه براي انسان آفريده شده است؛ ثانياً در تسخير انسان قرار گرفته است؛ و ثالثاً انسان بر بام اين عالم ميتواند بنشيند .
سخني در تبيين اخلاق:
با توجه به اين ديدگاه، دستورات شرعي و اخلاقي معنا مييابد كه اي انسان، هشدار! نه فقط جان و دل هستي خويش به ديگران واگذار مكن بلكه تو خود محور همه عالم هستي ! حضرت امير المؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه) فرمود كه اي فرزند آدم، اگر خود را به كمتر از بهشت بفروشي، چنان ضرر كرده اي كه احدي در عالم به چنان خسارتي مبتلا نشده است.
اگر كسي به هر يك از درجات شرك مبتلا باشد، مانند كسي است كه از آسمان فروافتاده باشد و در بن راه هم كلاغان و پرندگان مشغول خوردن بدن او شوند. اگر كسي به اندازه پر كاهي به ديگران اذيت و آزار رسانده باشد، ساليان دراز در عوالم ديگر مؤاخذه ميگردد زيرا گناهاني كه بوسيله عمل يا افكار يا صفات نفساني در وجود انسان قرار ميگيرد، مانند لكه اي است كه بر تابلوي ارزشمند وجود انسان بر جاي مانده است. پس انسان موجود كوچكي نيست. همه پاكان عالم هستي، دامنه وجود انسان هستند و به خاطر وجود انسان آفريده شده اند. پس شايسته است كه انسان از طهارت و پاكي برخوردار باشد: فكرش پاك باشد يعني مطابق با واقع باشد ؛ انديشه ها و اعتقاداتش درست باشد و جهان را آن گونه كه هست مشاهده كند و هر يك از اجزا و مراتب جهان را در جاي خود بپندارد و در صفات نفساني و خلقيات، از كينه و حسادت و ظلم و برتري جويي مطهر باشد.
حضرت امام صادق(صلوات الله و سلامه عليه) فرمود: شرط سلوك الي الله اين است كه به هر يك از بندگان خدا كه مينگري، او را از خود برتر بداني (هم در عملت و هم در انديشه ات)؛ يا كمال و خوبيش آشكار است يا نه. اگر نيست، اين گونه بينديش كه نيكي ها و زيبايي هايش پنهان است و اگر خداوند خوبيهاي او را آشكار كند، از تو بهتر خواهد بود . كسي كه نسبت به خلق خدا، اين گونه بينديشد، جايگاه خود را كم و بيش شناخته است.
پليدترين صفت اخلاقي، گمان بزرگي براي خود و اظهار نمودن آن يعني استكبار است . اگر انسان محور عالم قرار گرفته و از همه بزرگتر است، بدليل اتصال و توجه به خدا و عنايت ويژه او به انسان است و جدا از نظر او، هيچ است.
همه عوالم وجود، پيوسته بر انسان سجده ميكنند
اين عالم بزرگ و گسترده، تسليم انسان است . بر او سجده كرده است و ميكند و پيوسته به انسان همانند عبد و بنده اي متواضع و خاكسار است .
سجده ملائكه بر انسان در زمان خاصي اتفاق نيفتاده است . زيرا فعل خداوند زمان مند نيست و آنچه كه خدا انجام ميدهد،در زمان رخ نمي دهد ؛ انسانها كه در زمان هستند، آن را زمان مند ميفهمند .براي خداوند، روز جمعه و شنبه و حركت خورشيد و تاريخ و … اهميتي ندارد، اما ظهور فعل خدا در مقابل چشمان ما، زمان مند مينمايد. پس همه عالم و در رأس آن ملائكه، هم اكنون نيز مشغول سجده كردن بر آدم هستند.
به عنوان نمونه، ابليس با جهاد اكبر خود را از زمين نجات داد و به آسمان رسيد و از آسمانيان نيز سبقت گرفت و معلم ملائكه شد و خود را به ملأ اعلي رساند. اما آنجا كه خود را با آدم مقايسه كرد و گفت: «انا خير منه خلقتني من نار و خلقته من طين»(اعراف/12)؛ من در راه عبادت، هزاران پوست انداختم ولي آدم هنوز كاري نكرده است .پس من شايستگي خليفه اللهي را دارم، آنجا كه خود را رقيب انسان دانست و تسليم او نشد، اخراجش نمودند ؛ به او گفتند : «فاخرج منها فانک رجیم»(حجر/34) ؛ آنچنان نامش را خط زدند كه تا انتهاي عالم نيز رسولي و هدايتي براي او نفرستادند.
استدلال ابليس، استدلال زميني است و حاكي از آن است كه ابليس گر چه به آسمان رفته ولي هنوز رنگ و بوي زميني دارد و ورودش در آسمان، عرضي است نه ذاتي . نمونه استدلال آسماني را در صحيفه مباركه سجاديه ميتوان يافت. آنجا كه امام سجاد (صلوات الله و سلامه عليه) فرمود: خدايا، اگر من آنقدر بر پا بايستم كه پاهايم متورم شود، اگر آنقدر ركوع كنم كه مفاصل كمرم از هم فاصله بگيرد و بشكند، اگر آنقدر گريه كنم كه همراه با اشك چشمانم، مژه هايم فرو ريزد، اگر آنقدر سجده كنم كه چشمانم از حدقه خارج شود، باز هم شايستگي آمرزش يكي از كوچكترين گناهانم را پيدا نكرده ام.
ملائكه نيز «عباد مكرمون» و « يفعلون ما يؤمرون » هستند، در مقامي از عصمت و طهارت قرار دارند كه آنچه خدا ميگويد همان را بي كم و كاست انجام ميدهند. با اين حال، آنجا كه ميگويند : «اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء»(بقره/30)، خداوند به آنان ميفرمايد: «انبئوني باسماء هؤلاء ان كنتم صادقين»(بقره/31)؛ اگر راست ميگوييد، مرا به اسماء خبر دهيد و آنها نتوانستند انباء كنند . با توجه به اين كه ملائكه معصومند و اهل دروغ نيستند و تجربه هم ثابت كرده كه آدميان فساد و خونريزي ميكنند، معناي خطاب خدا به ملائكه در « ان كنتم صادقين» جاي تفكر بسيار دارد. ايات قرآن هم نشان دهنده اين است كه همه آدميان بدون استثناء در جهنم وارد ميشوند و اين، نشانه نوعي نقص و ضعف و ناپاكي در وجود آدمي است.
معيار پاكي اين است كه انسان، حقايق قرآن را بتواند بيابد زيرا جز پاكان و مطهران قرآن را «مس» نمي كنند «لايمسه الا المطهرون»(واقعه/79). چون اغلب انسانها از معارف الهي بي بهرذه اند، پس رگه هاي ازآلودگي و غيريت در وجودشان هست. البته اين نبايد باعث نااميدي و يأس گردد. زيرا قرآن را براي انسان نازل كرده اند؛ انسان را نزد قرآن در آسمان نبرده اند، قران را نزد انسان آورده اند؛ آن هم به وسيله بهترين خلق خدا.
پس انسان استعداد و لياقت مس قرآن را دارد و اگر انسان با قرآن پيوند نخورده است و يكي نشده است، نشان از كوتاهي و غفلت اوست. كوتاهي ها و تنبلي ها شرورند و شرور از نفس آدمي است.
پس ملائكه سخن كذب نگفتند اما خداوند آنچنان خطاب و عتاب ميكند كه ملائكه از پاسخ گفتن عاجز ميشوند و ميگويند:«سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا»(بقره/32). خطاب الهي كاري ميكند كه اگر از اسماء خبر هم داشته باشند، بي خبر شوند. اگر همه چيز را هم بدانند، با اين خطاب الهي، بند بند وجودشان متلاشي ميشود . سپس خداوند به ملائكه ميگويد:«اني اعلم ما لا تعلمون»(بقره/30) ؛ يعني بس كنيد و به اندازه خودتان حرف بزنيد، يعني حرف نزنيد چون فقير جز روسياهي چيزي ندارد.
در مكالمات بين پيامبر (صلوات الله و سلامه عليه) و جبرئيل (عليه الصلوة و السلام)، ذكر شده كه پيامبر ميبيند كه جبرئيل غمگين است و از او علتش را ميپرسد . جبرئيل ميگويد:از آن روزي كه خدا ما را به آدم آزمود و همه بازنده شديم، همه ملائكه خون ميبارند نه اشك و اگر به جبرئيل گفته شود كه حال كه تجربه پيدا كرده ايد، در آزمون بعدي تسليم خداوند شويد، جبرئيل خواهد گفت كه آزمونهاي الهي تكراري نيست، همچنان كه تجليات الهي و عقوبت الهي نيز تكراري نيست.
ائمه معصومين (صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) و نيز حضرت عيسي(عليه الصلوه و السلام )فرمودند: اگر نبود طواف شياطين بر گرد دل آدميان، انسانها به ملكوت آسمان و زمين مينگريستند . عالمي كه ملكوت در آن حاكم باشد، فارغ از غم و غصه و رنج و زحمت خواهد بود و مشكلات و سختي ها وجه ديگري پيدا ميكند. حضرت زينب (سلام الله عليها) در هجوم سختي ها فرمود:«ما رأيت الا جميلاً». اين جمله، جمله سالبه اي است كه انحصار را ميرساند يعني اصلاً جز زيبايي چيزي نبود. زيرا حضرت زينب (سلام الله عليها) احاطه بر ملكوت دارد و به ظاهر نگاه نمي كند. دستي كه شمشيري را بالا ميبرد، بدون حول و قوه الهي تكان نمي خورد و هيچ كاري خارج از حوزه اختيار و اراده خدا انجام نمي شود و اين خدا نسبت به بنده اش، از مادر نسبت به تنها فرزندش، مهربانتر و مشتاق تر است، ارحم الراحمين است.
اين گونه خطاب خداوند به ابليس و ملائكه به اين دليل است كه به انسان اعتراض كردند . امتياز انسان، خليفة الله بودن اوست، نه اينكه خود از قبل امتيازي داشته باشد.
نه تنها حضرت آدم و انبيا و اولياي خدا، بلكه فرزندان آدم و حتي كافران هم جايگاهي ويژه دارند.
لذا تحقير كردن كافر هم روا نيست زيرا همه وجود كافر را كفر فرا نگرفته است . دسته اي از جهنميان هستند كه وقتي خداوند به آنان ميفرمايد:«قال اخسئوا فيها و لا تكلمون»(مومنون/108)؛ گم شويد و با من سخن مگوييد، به سكر و مستي فرو ميروند كه خداوند با آنان سخن گفته است.
ملائكه در خدمت همه انسانها حتي كفار هستند . همه نعمتهايي كه در دنيا به كفار ميرسد، به واسطه ملائكه كه واسطه فيض الهي اند، به آنان ميرسد. اگر در خانه كافري گلي شكوفا ميشود تا او لذت ببرد و زيبايي گل را تحسين نمايد، ملائك غيبي بر آن نظارت دارند.
در دعاي ماه رجب اين گونه آمده است :«يا من يعطي من سئله، يا من يعطي من لم يسئله و من لم يعرفه »؛ يعني خدايا، به كساني كه هيچ وقت دست به سوي تو دراز نكردند لطف ميكني؛ نه فقط به كساني كه هيچ وقت دست به سوي تو دراز نكردند لطف ميكني؛ نه فقط به كساني كه از تو سؤال و درخواست نمي كنند حتي به كساني كه تو را اصلاً نمي شناسند، عنايت داري.
تا چرخ ميچرخد، هيچ كس به بعدي از ابعاد وجود انسان پي نخواهد برد
انسان همان است كه اگر ملائك تا نفخ صور برگردش طواف كنند و بچرخند، بر وجهي از وجوه او آگاه نخواهند شد و گوشه اي از وجودش را سياحت نخواهند كرد.
ملائك در طواف انسان هستند، نه مانند طواف بر دور خانه اي كه هفت بار آن را طواف كنند بلكه طوافي كه هيچ گاه نمي توانند يكبار دور آن بچرخند.
در روايتي آمده است« قلب المؤمن عرش الرحمن». آن عرشي كه ملائك اگر از ازل تا به ابد حركت كنند، يكي از ديوارهاي آن را نيز طي نمي كنند، قلب مؤمن است و قلب، حرم خداست: «القلب حرم الله و لا تدخل في حرم الله غير الله». ورود در حرم، بر غير حرام است.
حرم جايي است كه هيچ كس بدون اذن و اجازه صاحبخانه حق ورود ندارد. لذا براي ورود به حرم ائمه معصومين (صلوات الله و سلامه عليه) هم بايد اذن دخول گرفت. همان گونه كه در زيارت جامعه كبيره وارد شده، آنها همه جا هستند و همه عالم خانه آنهاست ولي براي ورود به حرم به دليل انتساب ويژه اي كه به آنان دارد، بايد اجازه گرفت. پس قلب، حرم خداست و در خانه ويژه خدا، غير از خدا نشايد . عاقل كسي است كه جلوي ورود اغيار را در اين خانه بگيرد و بالاتر از آن، عاشق كسي است كه نه تنها بر ورود ديگران بلكه بر نگاه ديگران به اين خانه، حميت و غيرت بورزد. ديگران را به دل خويش راه دادن، نشان بي خردي است . طبق روايتي از ائمه معصومين (صلوات الله و سلامه عليه)، كسي كه گناه ميكند، گناهش نشان جنون وديوانگي است زيرا گناه نوعي شيفتگي و دلبستگي به غير خداست.
سخن بزرگان درباره عرش
- سخن بايزيد بسطامي در مورد عرش:
اگر عرش با همه عظمتش با همه محتوا و مادون آن را هزارهزار برابر كنيد و سپس در گوشه قلب عارف بيندازيد، عارف اصلاً متوجه آمدن آن در قلبش نمي شود. (مانند آن كه دانه كنجدي در يك ساختمان صد طبقه صدهزار متري بيفتد.)
- سخن سيد حيدر آملي در ذيل سخن بايزيد:
آنچه كه بايزيد گفته، بد نيست اما در حد خودش گفته است نه در حد عارف. اگر عرش را و آنچه كه در حول عرش و محتواي عرش است و مادون آن را هزارهزار برابر كنند و سپس دوباره هزارهزار برابر كنند و باز همچنان هزارهزار برابر سازند،در قلب عارف چيزي به حساب نمي آيد.
زيرا قلب عارف بالاتر از عرش است.
پس مراتب خلق طبق ظاهر دين شامل نه مرتبه ميباشد:
هفت آسمان و دو مرتبه كرسي و عرش . البته پايين تر از همه، جهان طبيعت است و در مورد بالاترش چيزي نمي توان گفت.
دو شرط براي خلق
دو شرط براي آفرينش موجودات وجود دارد و اگر اين دو شرط فراهم باشد، هر چيزي كه قابل تصور باشد، آفريده ميشود:
1-امكان ذاتي داشته باشد يعني وجودش مستلزم عدمش نباشد.
2-با نظام هستي (نظام احسن) سازگار باشد. يعني موجودي نباشد كه با آمدن او حسن جهان لكه دار شود مثلاً موجودات جهان متلاطم شوند و يا از بين بروند.
نظريه نهايي در مورد مراتب خلقت
هر موجودي كه دو شرط بالا را داشته باشد، آفريدنش تخلف ناپذير است . زيرا فاعليت خدا تام است و قابليت موجود نيز از فاعليت خدا نتيجه ميشود پس قابليت ها هم نامحدود است حتي در جهان طبيعت. بنابراين سياراتي كه در آنها موجوداتي شبيه انسان يا ناقص تر و كاملتر از او زندگي ميكنند، بي نهايتند. موجودات عالم طبيعت هيچ گاه قابل شمارش نيستند تا چه رسد به موجودات بالاتر از جهان طبيعت. منظومه شمسي نسبت به كهكشان راه شيري همانند غباري است سرگردان. و كره زمين دراين ميان هيچ كسري را تشكيل نمي دهد .
پس طبق اين گونه استدلال لنّي كه يقين آورترين استدلالهاست، ميتوان به اين نكات دست يافت:
اولاً مراتب عالم هستي نامتناهي است .آن هم عدم تناهي فلسفي نه رياضي؛ يعني بالفعل و در واقع هم حد و اندازه ندارد.
ثانياً هركدام از عوالم زندگي ميكنند نيز نامتناهي اند.
راه علم يافتن بر اين عوالم نامتناهي، تقواست : «ان تتقوا الله..... يجعل لكم نوراً»(نور/40)، «ان تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً»(انفال/29)، «اتقوا الله يعلمكم الله »(بقره/282). تقوا نوري است كه تاريكي هاي جهل را روشن ميكند.
اولين اسمي كه ظهور كرد، «علي عظيم» است.
با توجه به نظريه نهايي در مورد خلقت، خدا نيز خدايي نيست كه انسانها در حد و اندازه خودشان ميشناسند . خدايي كه شفيق و رئوف باشد، تحت تأثير عواطف قرار بگيرد و به اين دليل به مظلومان ياري رساند. به تعبير امام صادق(صلوات الله و سلامه عليه) آنچه كه درباره خدا ميانديشيد و جايگاهي كه تصور ميكنيد، در هر حد و اندازه اي كه باشد، ساخته ذهن شماست، خدا نيست. مخلوق شماست نه خالق شما.
اولين اسمي كه ظهور يافت،«علي عظيم» است. البته انسانها توانايي فهم «علي عظيم» را ندارند و هرگاه كه علو خدا و عظمت او ظهور پيدا كند، همه روندگان و جويندگان و عاشقان متوقف ميشوند. كسي كه هنوز از طريق ايمان و عمل صالح به عنايت و لطف ويژه الهي دست نيافته است، طفل دبستاني است و طفل دبستاني را با معادلات چند ده مجهولي چه كار؟ پس بايد از حليم و كريم شروع كرد تا زمينه سنخيت و تشابه فراهم شود و سپس علي عظيم ظهور يابد.
لذا سفارش شده در قنوت كه اوج فروتني و تذلل است، بگويد «لااله الا الله الحليم الكريم» و سپس «لااله الا الله العلي العظيم» را بر زبان بياورد.