درس هجدهم

درس هجدهم: ( غنیا عن طاعتهم)
حضرت امیرمؤمنان(صلوات الله و سلامه علیه) فرمود: خداوند آن گاه که می خواست خلق را آفرید و آن را از سر بی نیازی آفرید، نه از سر نیاز و رغبت؛ غنی بود. در این درس معنا و مفهوم کلمه «غنی» بیان می شود. حضرت امیرمؤمنان(صلوات الله و سلامه علیه) فرمود: خداوند آن گاه که می خواست خلق را آفرید و آن را از سر بی نیازی آفرید، نه از سر نیاز و رغبت؛ غنی بود. در این درس معنا و مفهوم کلمه «غنی» بیان می شود.
شرحی بر «غنی»
غنی یعنی کسی که در ذات و صفت و فعل خود و پیدایش نسبتها، وابسته و تحت تأثیر هیچ کس نیست و همه وابسته و تحت تأثیر اویند. به تعبیر دقیق تر ، غنی به موجودی گفته می شود که:
1- ذاتش متأثر از موجودی نباشد. عین غنا باشد نه دارای غنا. کسی که بی نیازی عین ذات اوست نه وصف زاید بر ذاتش . کسی که حسن و قبح ذاتی اشیا سبب نفرت و محبت او نمی شود. اگر خدا فرمود: «کنت کنزاً مخفیاً فاجبت ان اعرف» به معنی این نیست که چون این اشیاء زیبا بودند، عاشق شدم بلکه چون عاشق شدم ، زیبا شدند و نه این که چون ذات اینها نفرت آور بود، متنفر شدم بلکه چون من متنفر شدم، بد شدند. پس هیچ امری به خاطر ذات خودش سبب پیدایش محبت و نفرت الهی نمی شود. یعنی خدا غنی است. اگر انسان تحت تأثیر زیبایی گل قرار می گیرد ، حاکی از فقر اوست. خداوند تحت تأثیر کفر و ایمان انسانها نیز قرار نمی گیرد. خلق خدا همه محبوب خدایند و خدا برای همه کارت دعوت سفارشی با خط خودش نوشته و فرستاده است . او غنی است و عامل محبت و نفرتش ، خوبی و بدی اشیاء نیست چون اشیا، همه فعل او هستند و او کار نیمه تمام و ناقص انجام نمی دهد. البته برخی مظهر جمال و برخی مظهر جلالند و هر دو دارای ارزش مساوی . برای خدا بهشت و جهنم رفتن بندگانش تفاوتی ندارد. همان گونه که 124000 پیامبر برای دعوت به بهشت فرستاده است، ابلیس و ایادیش را نیز برای دعوتی محکم تر به جهنم ، خلق کرده است . بندگان به هر جا بروند ، سر سفره خدا نشسته اند؛ البته هر کس سر سفره متناسب با خودش . اگر غیر از این باشد با غیرت و عزت خداوند ناسازگار است.
2- تحقق صفاتش وابسته به موجودی نباشد. یعنی صفات اشیا مانند علم و کمال و زیبایی و نیز نقص و زشتی و آلودگی، سبب حب و نفرت خدا نمی شود. زیرا خداوند صمد است و به تعبیر امام صادق (صلوات الله و سلامه علیه) «صمد آن است که آنچنان پر باشد که اگر چیزی به هر وسیله و از هر جهت بخواهد بر او تأثیر گذارد و اندکی در او فرو رود ممکن نباشد.» یک توپ با فشارهای معمولی فرو می رود اما برای ایجاد فرورفتگی یک وزنه فلزی ، فشار بیشتری لازم است . حال چیزی را تصور کنید که هیچ جای خالی ندارد که با ضربه ای هر چند سنگین فرو رود ، پر پر باشد، چنین چیزی که تو خالی نیست. هنگامی که موجودی پر باشد ، تحت تأثیر فشارهای محبت آمیز و نفرت آمیز قرار نمی گیرد. خدا اکنون هم بر همان حال است که قبل از خلقت.
-صفات ذاتی و صفات فعلی:
خداوند دو دسته صفت دارد: صفات ذاتی و صفات فعلی . صفات ذات یعنی چه کسی باشد چه نباشد، این صفات هست مانند اراده ، قدرت، حیات و ... . همه صفات ذاتی خدا به صفت «حیات» برمی گردد.
صفات فعلی یعنی صفاتی که برگرفته از فعل خداست مانند رزاق، غفار، ستار، رئوف، لطیف و ... طبق نظر شارح ، بازگشت این گونه صفات فعلی به صفت ذاتی «قیومیت» خداست.
خداوند ذاتاً قیوم است یعنی بر پای ایستاده است و همه چیز را بر پای نگه می دارد و هیچ موجودی جز به وسیله خدا بر پايش نمی ایستد.
پس با توجه به این نکته می توان گفت خداوند در صفاتش نیازمند به دیگران نیست. یعنی این صفات را دارد خواه کسی باشد خواه نباشد. رازقیت خدا مانند تابش آفتاب است . اگر کسی بود از رزق الهی برخوردار می شود و اگر نبود، خدا باز هم رازق است.
- خداوند به ظلم متصف نمی شود:
آیا کارها حسن و قبح ذاتی دارند ؟ آیا خداوند هر کاری بخواهد انجام می دهد؟ آیا خداوند ظلم می کند؟
در پاسخ باید گفت خداوند به دلیل غنای ذاتیش ، هیچ گاه متصف به ظلم نمی شود گر چه کارش به ظاهر ظلم آمیز باشد. زیرا از نگاه ما، آلوده به ظلم است نه در واقع . ظلم آن گاه تحقق می یابد که 1- چیزی در جای خودش قرار نگیرد . مانند این که تابلوی زیبایی را روی زمین بگذارند و روی آن راه بروند. 2- حقی را از موجودی بستانند و هیچیک از این دو ، در مورد خداوند صادق نیست. زیرا اولاً چیزی قبل از آفرینش ، در این عالم جایی ندارد تا اگر در جای خودش قرار نگیرد ، ظلم باشد مانند خاکی که هنوز نقش و جایگاه پیدا نکرده است و بعد قسمتی به آجر، قسمتی به سرامیک و قسمتی به کاشی تبدیل می شود و هر یک در جایی قرار می گیرد. و ثانیاً موجودات ، استحقاق و شایستگی از خودشان ندارند و همه را خدا به آنان عطا کرده است. بنابراین هر کاری که نسبت به آنها انجام شود ، ظلم نیست. مانند اجزای یک نقاشی که حقی ندارند از نقاش سؤال کنند چرا مرا به این صورت کشیدی و یا چرا مرا زود و یا دیر کشیدی.
مجموعه عالم هستی نیز قبل از این که مورد تعلق عنایت الهی قرار گیرند و خلق شوند، هیچ کدام جایی نداشتند و هر که را هر جا قرار دادند، همان خوب است. طبق این تعبیر ، هر کاری خداوند انجام دهد، درست است و جای سؤال ندارد (لا یسئل عما یفعل).
با توجه به توضیحات داده شده ، به قطع و یقین می توان گفت: «و ما ظلمهم الله ولکن انفسهم یظلمون» (آل عمران/117) خدا به هیچ کس ظلم نکرده است بلکه خودشان به خودشان ظلم کردند . انسانها از قابلیت و استعداد خلیفه بودن که خدا به آنان عطا کرده بود، بهره نبردند و به نوکری رضایت دادند. پس قطع نظر از اراده و فعل و آفرینش خدا، چیزی وجود ندارد تا خوب و بد وجود داشته باشد و هر چه را خدا آفرید ، خوب خواهد بود چون منتی است از جانب او. یکی از اولیای خدا از خدا سؤال کرد که خدایا ! پیامبرت را برای هدایت و تربیت فلان قوم فرستادی . اما در بیابان از تشنگی هلاک شد ، زاغان آمدند و پیامبرت را خوردند. آیا حیف نبود که پیامبرت غذای زاغان بیابان شود ؟ خدا گفت: پیامبر، پیامبر خودمان بود؛ زاغ هم زاغ خودمان بود . مقام و ارزش زاغان کم نیست بنابراین قابل این هستند که گوشت پیامبرمان را بخورند.
پس خداوند اصلاً به ظلم متصف نمی شود نه این که اگر ظلم هم بکند خوب است (طبق نظر اشاعره). به همین ترتیب عدالت هم صفت خدا نیست. زیرا عدل قرار دادن هر چیزی در جای خودش و یا رساندن حقی به صاحب حق است و موجودات، قبل از آفرینش ، جایی و حقی نداشتند. در قرآن سخن از عدل به عنوان صفت خدا نیامده اما در روایات گفته شده است. زیرا شرایط زمان و مکان پیدایش این روایات به گونه ای بود که جمعی مانند اشاعره که اکثریت مسلمانان را تشکیل می دادند، معتقد بودند که خدا ظلم هم می کند. بنابراین برای نفی ظلم، کلمه عدل بکار برده شده است.
-کرسی الهی:
همان گونه که گفته شد همه صفات فعلی خدا به «قیومیت» و همه صفات ذاتی او به «حیات» باز می گردد. بنابراین اگر کسی «الحی القیوم» را بفهمد ، همه صفات ذاتی و فعلی خدا را فهمیده است و اگر کسی به «آية الکرسی» متحقق گردد ، حداقل به کرسی الهی رسیده است. انبیای بزرگی در آسمان اول متوقف شدند و همینطور کسانی در مراتب بالاتر.
یکی دو نفر به طور مستقل و نیز کسانی به تبع شباهت و محبت تام به آن دو نفر، به آسمان هفتم رسیدند و فراتر از آسمان هفتم نیز اختصاص به خاندان پیامبر (صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) دارد. به تعبير قرآن، پيامبر (صلوات الله و سلامه علیه) از آسمان هفتم خارج شد و رفت و رفت تا به قاب قوسین یا نزدیکتر از آن رسید ، آنقدر نزدیک که فاصله اش با خدا بین یک وجب و دو وجب بود : «دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی». برای بیان معنای «او ادنی» کلمه ای وجود ندارد و مفهوم آن در قالبهای ذهنی نمی گنجد مانند «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» که با ذهن فهم نمی گردد. اگر فهمیدنی بود ، حضرت نمی فرمود: دریای بیکرانه است به آن قدم مگذار. پس فهم آن ، ابزار ویژه ای را می طلبد.
3- در فعل خویش ، وابسته و تحت تأثیر هیچ موجودی نباشد. همه اسباب و علل از خود خداست. هرگاه اراده کند بی سبب و یا با اسبابی که خود ایجاد کرده به موجودات روزی می رساند. اگر بخواهد به کسی ، زردآلویی برساند، منتظر فرا رسیدن تابستان نمی ماند و محتاج درخت نیست. مانند آنچه که درباره حضرت مریم (صلوات الله و سلامه علیها) گفته شده که هرگاه حضرت زکریا (علیه الصلوة و السلام) بر او وارد می شد، نزد او میوه های غیر فصل می دید و می گفت: «انا هذا» اینها از کجا برایت آمده است؟
4- خدا غنی است یعنی افعال و رفتارهای موجودات نیز سبب حب و بغض او نمی شود . اگر کسی از همه هستیش به خاطر خدا بگذرد، سبب محبت او نمی شود و اگر فردی کار ناشایستی انجام دهد، سبب نفرتش نمی گردد.
اشاره ای به تعقیبات مشترکه نماز
تعقیبات مشترک ، تعقیباتی است که خواندن آن پس از همه نمازها سفارش شده است. تعقیبات مشترک، مکمل و متمم نماز است. تعقیبات مشترک مانند دسر غذا نیست که اگر نباشد مانعی ندارد بلکه بخشی از خود نماز و تکرار نکات اساسی است که مقدماتش در نماز فراهم شده است. نماز عین توحید است و هر کدام از جملاتش، مبین یکی از مراتب توحید می باشد. برای ته نشین شدن توحید در جان آدمی، خواندن تعقیبات مشترکه لازم است. نماز ، «تنهی عن الفحشاء و المنکر» است و اگر از فحشا و منکر باز نداشت، به دلیل تکمیل نبودن نماز است. در تعقیبات مشترک، این گونه آمده است:
«یا من لا یشغله سمع عن سمع و یا من لا یغلطه السائلون»؛ یعنی خدا ، خدایی نیست که اگر میلیاردها نفر با هم صحبت کنند، حواسش پرت شود و دیگران را فراموش کند. همه خلق نامتناهی خدا، پیوسته در حال عبادت تکوینی الهی و ذکر و تسبیح و تقدیس اویند پیوسته هم خدا می شنود و کسی را فراموش نمی کند.
«و یا من لا یبرمه الحاح المحلین»؛ یعنی اگر همه عالمیان که اهل اصرار و سماجتند، اصرار و پافشاری کنند، خدا را تحت تأثیر قرار نمی دهند. در کشکول شیخ بهایی آمده که بنده خدایی از ابتدا پیوسته ستایش خدا می کرد و می گفت: خدایا شرمنده توأم . خدایا نیز به تدریج همه نعمتها را از او ستاند تا جایی که دست و پا و چشم و دندان و ... همه معیوب شد و قادر به انجام هیچ کاری نبود. روزها او را بغل می کردند و در آفتاب می نشاندند و سپس او را بر می گردانند. هنوز هم می گفت: خدایا شرمنده تو هستم. اما این نیز سبب محبت و نفرت الهی نمی شود، حبیب خدا هم مانند خداست. گروههای مختلفی نزد حضرت پیامبر(صلوات الله و سلامه علیه) می آمدند و صحبتهایی می کردند. اما حضرت هیچ نمی فرمود و فقط گوش می کرد. خدا فرمود: « و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذنٌ قل اذنٌ خیرٍ لکم» یعنی گوش خوبی برای شماست. خداوند همه حرفهای موجودات را می شنود ولی تحت تأثیر قرار نمی گیرد و بندگان هر چه بگویند ، مطلوب خداست. خداوند همه خلق را مهمان کرده است . بنابراین طبق ظاهر شریعت ، مهمانی دادن تشبه به خدا و کاری پسندیده است.
در قسمت دیگری از تعقیبات مشترک آمده است:« الهی هذه صلوتی صلیتها، لا لحاجه منک الیها و لا رغبةٍ منک فیها، الا تعظیماً و طاعة و اجابة لک الی ما امرتنی به» نماز، معراج مؤمن است اما خداوند به نماز احتیاج ندارد و بالاتر، اصلاً رغبتی نیز به آن ندارد . خداوند نه نسبت به کلمات زیبای عبادات راغب است و نه نسبت به کلمات زشت و ناپسند ، متفر. همه برای خدا مساوی است. او خلق می کند به منت، نعمت می دهد به منت، دوام و بقاء می دهد، آن هم به منت نه به استحقاق . بنابراین اگر خدا به کسی که بیشتر عبادت کرده، نعمت بیشتری بدهد دیگر منت نیست، استحقاق است. البته انسانها باید به ظاهر شریعت تمسک کنند و بدانند با این که خدا تحت تأثیر افعال قرار نمی گیرد، اما افعال در خود انسانها مؤثر است . سپس می گوید: «الا تعظیماً و طاعه و اجابه لک...» یعنی خدایا من شیفته عظمت و قدرت تو شدم و فرمان تو را اجابت کردم . نشان بندگی چشم گفتن است . در امر به معروف و نهی از منکر نیز نباید به دنبال نتیجه بود بلکه باید امر مولا را اطاعت کرد. خداوند موسی را به سوی فرعون می فرستد : «اذهب الی فرعون انه طغی»؛ اما به او امر می کند نرم صحبت کن و به نتیجه میندیش.
اشاره ای به روزه
در آیات و روایات ، خداوند همیشه خریدار است نه فروشنده. زیرا اگر خدا بخواهد بفروشد، کسی نیست که بخرد. لذا مکرراً بیان شده است: « ان الله اشتری من المؤمنین...»؛ خدا خریدار است هر چه که انسانها بفروشند از جان و مال گرفته تا احترام و آبرو و وقت و زندگی . خدا هفتاد برابر ، هفتصد برابر و حتی هفتصد هزار برابر قیمت دنیایی آن می خرد. حتی اگر کسی بگوید : خدایا ، من به قیمت خودت می فروشم، باز هم می خرد. « الصوم لی و انا اجزی به» یعنی روزه مال من است و جزایش خودم هستم. روزه یعنی بستن راههای ورودی بدن و نفس و روح انسان . وقتی که راههای ورودی بسته شد ، بدن و نفس و روح آدمی زندان می شود و هر چه درون آن است زندانی. زندانی نقشه می کشد و از زندان فرار می کند . سپس خانه، خالی و خلوت می شود و «حرم الله» و اگر به قیمت خود خدا نیز بفروشد، خریدار است.