الفصل التاسع: فی نور الانوار
النور المجرد اذا كان فاقراً في ماهيته، فاحتياجه لايكون الي الجوهر الغاسق الميّت، اذ لايصلح هو لأن يوجد أشرف و أتمّ منه لا في جهة؛ ...................
الهيات بهمعني اخص (نورالانوار)
1ـ اثبات وجود نور الانوار
2ـ اثبات وحدت نور الانوار
3ـ اثبات عينيت صفات و ذات نور الانوار
4ـ نفي نقص، ضعف و مانند آن (صفات سلبي)
النور المجرد اذا كان فاقراً في ماهيته، فاحتياجه لايكون الي الجوهر الغاسق الميّت، اذ لايصلح هو لأن يوجد أشرف و أتمّ منه لا في جهة؛ ...................
الهيات بهمعني اخص (نورالانوار)
1ـ اثبات وجود نور الانوار
2ـ اثبات وحدت نور الانوار
3ـ اثبات عينيت صفات و ذات نور الانوار
4ـ نفي نقص، ضعف و مانند آن (صفات سلبي)
اگر نور محض يا نور مجرد كه ذاتاً و ماهيتاً مجرد است، نيازمند باشد، بدون شك نبايد به جوهر غاسق و مظلم نيازمند باشد. نور مجرد بر فرض كه نيازمند باشد، نيازش به جوهر غاسق نيست، زيرا اولاً ايجاد متوقف بر حيات است و حال آنكه جوهر غاسق فاقد حيات است پس نميتواند موجِد نور مجرد باشد. ثانياً علت أعلي و أشرف از معلول است و حال آنكه جوهر غاسق أخس از نور مجرد است پس نميتواند علت آن باشد. ثالثاً جوهر غاسق داراي جهت است پس نميتواند چيزي را بيافريند كه فاقد جهت باشد يعني توانايي ايجاد نور مجرد را ندارد. حاصل آنكه، از آنجا كه جوهر غاسق امري عدمي است، ممکن نیست علت پيدايش نور بهويژه نور مجرد باشد، پس اگر نور مجرد نيازمند به غير باشد به جوهر غاسق نيازمند نيست بلكه به جوهر قائم به ذات مجرد نياز خواهد داشت و اين جوهر قائم به ذات، يا واجبالوجود است يا خود نيازمند است، اگر نيازمند باشد نقل كلام به نور مجرد ديگري كه علت نور مجرد است، ميشود و اين سخن ادامه پيدا ميكند. باتوجه به بطلان دور و تسلسل بايد نور مجرد قائم به ذاتي وجود داشته باشد كه مبدأ پيدايش همه انوار مجرد جوهري و عرضي و برزخيات و هيأتهای آن باشد و او واجبالوجود است.
چند نكته
1ـ نور قائم به ذاتي كه مبدأ همه انوار جوهري و عرضي و برزخها و هيأتها است، نورالانوار است زيرا همه انوار از اوست و او نور همه نورهاست.
2ـ نورالانوار، نور محيط است، زيرا در شدّت و حدّت نور، بر همه انوار محيط است، زيرا بهخاطر لطافت، در همه انوار ديگر نفوذ كرده است. (اين نکته به وحدت وجود نزديك است).
3ـ اين نور مقدس است زيرا منزه از هرگونه نقص و ضعف و كاستي است.
4ـ اين نور، نور اعظم است زيرا بزرگتر از آن قابل تصور نيست.
5ـ اين نور، قهّار است زيرا انوار ديگر، اشعه اين نورند.
6ـ اين نور، غني مطلق است، زيرا چيز ديگري وجود ندارد تا اين نور به آن نيازمند باشد.
اثبات وحدت نورالانوار
برهان نخست در حكمت اشراق همان برهان تركّب حكیمان مشّايي است: اگر دو نورالانوار، وجود داشته باشد بايد از يكديگر متمايز باشند وگرنه متعدد نخواهند بود. در صورت تعدد، باید از یکدیگر تمایز داشته باشند. علت تمايز آنها يا ذات آنها است يا لوازم ذات يا لوازم غريب و خارج از ذات آندو است و چون همه صورتهاي ياد شده، محال است پس تعدد براي واجب تعالي محال است. (شبهه ابن کمونه بر همين برهان وارد است و اصل آن از شيخ اشراق است).
به هرحال، اگر دو نورالانوار را تصور كنيم، بايد با هم تفاوت داشته باشند، زيرا تعدد فرع تفاوت و امتیاز است. تفاوت يا به تمام ذاتشان است يا به جزء ذاتشان. ممكن نيست تفاوت به تمام ذات باشد، زيرا لازمهاش اين است كه مابهالاشتراك نداشته باشند پس تفاوت یا به جزء ذات يا به عوارض و لوازم ذاتي يا به عوارض و لوازم خارج از ذات كه عرض غريب است، خواهد بود. همه فرضهاي ياد شده محال است، پس تعدد نورالانوار محال است.
ابطال فرض نخست: تمايز ذاتي نورالانوارهاي متعدد مفروض، محال است، زيرا اولاً حقيقت همه آنها يكي است؛ همه نور هستند و مجرد و قبلاً گفته شد که ممکن نیست انوار با غير تركيب شوند. ثانياً تفاوت به مابهالاشتراك كه همان نور مجرد باشد، امكانپذير نيست، زيرا مابهالاشتراك، مابهالامتياز نيست، زيرا سلب الشئ عن نفسه را بهدنبال خواهد داشت.
ابطال فرض دوم: تمايز به اعراض ذاتي نيز محال است، زيرا با فرض اشتراك و همانندي دو نور، لوازم ذاتي آنها نيز مشترك خواهد بود. (اشتراك ذات دو نور با اشتراك لوازم آن دو برابر است) پس دراينصورت ممكن نيست لوازم ذاتي متفاوت داشته باشند زيرا لوازم ذاتي، اوصاف و اعراضي است كه ريشه در ذات دارند. اگر ذات دو واجب يكي است، عوارض آنها نيز يكي است و ممكن نيست متعدد و متفاوت باشد.
ابطال فرض سوم: تمايز به عوارض غريب يا عوارض خارج از ذات نيز محال است، زيرا اولاً ذات نورالانوار عوارض خارج از ذات ندارد، چون عوارض خارج از ذات، يا امور مربوط به كمال است يا امور مربوط به نقصان. اگر امور مربوط به كمال باشند، یا ذات نورالانوار آنها را دارد يا ندارد. اگر داشته باشد، عرض خارج از ذات نيست بلكه عين ذات است و اگر نداشته باشد، لازمهاش اين است كه نورالانوار فاقد كمال باشد كه محال است. پس اولاً، ذات نورالانوار عوارض خارج از ذات ندارد و ثانياً، عوارض خارج از ذات سبب تمايز ذات نميشود. (سبب تمايز عرضي ميشود نه سبب تمايز ذاتي).
حاصل آنكه، اگر نورالانوار متعدد باشد بايد مابهالامتياز (يا سبب تمايز) داشته باشد. اين سبب تمايز، نه ممكن است، 1ـ جزء ذات باشد 2ـ نه عوارض ذات باشد 3ـ و نه عوارض خارج از ذات باشد و چون مابهالامتياز داشتن نورالانوار محال است، پس ممكن نيست متعدد باشد.
فرض تباین ذاتی نورالانوار
چه ايرادي دارد كه ذات هر یک از نورالانوارهای فرض شده، خاص باشد و درنتيجه سبب امتياز خود از ديگري باشد؟ چند نورالانوار متباين بالذات وجود داشته باشد، يعني به تمام ذات با يكديگر تفاوت و تباين داشته باشند و ذات هر یک از آنها سبب امتياز از ديگري باشد. دراينصورت هم تعدد، تصوير شده است و هم تركيب لازم نيامده است.
پاسخ: در حكمت متعاليه به اين اشكال چنين پاسخ داده شده است كه مفهوم واحد از آن جهت كه واحد است، از متكثر از آن جهت كه متكثر است، قابل انتزاع نيست.
پاسخ شيخ اشراق از اين قرار است: يا پيش از تخصيص ذات، خود ذات خاص است يا نيست، اگر نيست چگونه ميتواند مخصص خود باشد يعني اگر خاص، پيش از مخصِص بودن براي خود خاص نيست، حدّ مشترك است و حدّ مشترك نميتواند مخصِص باشد. تعين و تخصص شرط اثنينيت است و بدون مخصِص امكانپذير نيست و چون ممکن نیست چيزي مخصِص خود باشد. پس ذات نورالانوار، نورِ مجردِ محضِ واجب است.