صفات بر دو دسته تقسيم ميشوند: 1ـ صفاتي كه نور است مانند علم و قدرت 2ـ صفاتي كه ظلمت يا ظلماني است مانند جسميت، حدوث و تغيير. نورالانوار هيچ صفتي كه زائد بر ذات باشد، ندارد خواه نوري باشد و یا ظلماني. درواقع اولاً نورالانوار، صفت ظلماني ندارد و صفاتي كه دارد، نوري است و ثانياً صفات نوري وي هم عين ذات است نه زائد بر ذات.
دلايل اجمالي
1ـ اگر نورالانوار صفت ظلماني زائد بر ذات داشته باشد، لازمهاش تركيب ذات از نور و ظلمت خواهد بود و در اين صورت، نورالانوار، نور محض نخواهد بود و پيداست كه نور محض در مقابل ظلمت قرار دارد و نقيض آن است و هيچگونه رابطه، سنخيت و مشابهتي با ظلمت ندارد. همانگونه كه يكي از دو نقيض با نقيض ديگر ارتباطي ندارد و اجتماع آن دو محال است. اگر ديديم چيزي بهظاهر با نقيض خودش سازگار است يا به تعبير ديگر، اگر ديديم چيزي نوراني با ظلمت هم سازگار است، اين امر نشان ميدهد كه آن شئ، نور محض نيست بلكه نور آميخته به ظلمت يا مخلوط به عدم است، چنانكه موجودات ممكن و محدود همينگونه هستند.
وجود محض با عدم تناقض دارد، پس آنچه وجود محض است هيچگاه عدم و وصف عدمي را نميپذيرد ولي درعينحال اگر ديديم موجودي صفات عدمي هم دارد، يعني بتوان كمالي را از آن سلب كرد، اين امر نشان دهنده اين است كه آن موجود، وجود محض نبوده بلكه وجود آميخته به عدم بوده است و اين خلاف فرض است، زيرا پيشتر گفته شد که نورالانوار، نور محض است و الآن گفته میشود که اگر نورالانوار صفات عدمي يا ظلماني زائد بر ذات داشته باشد، آميخته به ظلمت خواهد بود و اين خلاف فرض است و لازمه خلاف فرض، تناقض است.
چيزي درعينحال كه نور محض است نور محض نباشد، تناقض است. چيزي كه ذات و فعليت آن، ظلمت محض، عدم محض و عدم مطلق باشد، وجود ندارد. بنابراين اگر عدم مطلق، صفت نوري يا كمالي داشته باشد، تناقض است. ما از تصور چيزي كه عدم محض باشد ناتوانيم تا چه رسد به اينكه آن را توصيف نيز كنيم. تنها چيزي كه سهمي و بهرهاي از وجود داشته باشد، قابليت شناسايي و توصيف دارد ولي چيزي كه سهمي از وجود نداشته باشد، چيزي نيست تا قابليت شناسايي يا توصيف داشته باشد. به تعبير ديگر، قابل شناسايي نبودن آن، از باب سالبه به انتفاء موضوع است.
2ـ اگر نورالانوار، صفات نوري زائد بر ذات داشته باشد، لازمه آن اين است كه ذات واجب مستفيد باشد، زيرا صفت و هيأت نوري تنها در چيزي ممكن است وجود یابد و عارض شود كه آن چيز (صاحب صفت) بهوسيله اين صفت نوري، نوراني شود، درغيراينصورت، صفت نوري براي آن شئ حاصل نشده و چون حق تعالي، نورالانوار است، پس نورانيتر شدن او محال است، پس صفت نوري زائد بر ذات براي نورالانوار، محال است.
اتصاف به صفت زاید و استفاده موصوف
1ـ صفت نوري زائد، در جايي تحقق پيدا ميكند كه موصوف آن مستفيد باشد. اگر چيزي را (مانند ديوار) تصور كنيم كه نوري بر آن عارض شده باشد، كمترين نتيجه اين عروض اين است كه آن شئ آميخته به ظلمت باشد و از آميختگياش به ظلمت كاسته شود و درنتيجه نورانيتر شده باشد. درغيراينصورت، اگر با تابيدن و اضافه شدن نور بر آن، هيچ تأثيري نپذيرد، معلوم ميشود كه اين نور بر آن نتابيده است و وصف آن شئ نشده است، زيرا بايد شئ موصوف قبل از اتصاف و بعد از اتصاف، متفاوت باشد وگرنه لازمهاش اين است كه اتصاف و عدم اتصاف برابر باشد و اگر برابر باشد، اتصاف برابر با سلب اتصاف خواهد بود و اين خلاف فرض و تناقض و محال است و بود و نبود اين صفت مانند هم است و اين صفت، پیش از عروض و پس از آن هيچ تفاوتي در او ايجاد نكرده است. معناي آن، اين است كه چنين اتصافي رخ نداده است. اگر اين كه چیزی را متصف به اين وصف بدانيم یا ندانيم، برابر باشد، دليلي ندارد كه آن را متصف به آن وصف بدانيم. در همه صفات، مسأله از همين قرار است.
اگر خورشيد را درنظر بگيريم و در برابر آن با چراغ قوه، نوري ايجاد كنيم و بگوييم اين نور چراغ قوه عارض بر خورشيد شده و وصف آن گشته است، يا تغيير و تحولي در خورشيد ايجاد ميشود و خورشيد نورانيتر ميشود يا نميشود. اگر نورانيتر نشود يعني قبل از اتصاف به اين صفت و بعد از آن تفاوتي نكرده باشد و در هردو صورت مانند هم باشد، در این صورت، اتصاف و عدم اتصاف تنها در لفظ است و درواقع اتصافي دركار نيست. پس هميشه لازمه اتصاف به وصفِ نوراني اين است كه موصوف مستفيد باشد.