الاشراق الحادی عشر:
فی ان الوجود هم الواجب الواحد الحق ... .
در مباحث گذشته بیان شد که وجود معلول عین تعلق به علت است ، با توجه به این نکته معلول هویتی مباین با علت خود ندارد . با این توضیح که اگر وجود معلول عین تعلق به علت نباشد ، وجود معلول چیزی غیر از علت و مغایر با آن اما وابسته و نیازمند به او می باشد و در این صورت بین وجود علت و وجود معلول تباین و تخالف وجود خواهد داشت .مانند ساختمانی که هویتی متفاوت و جدای از سازنده اش دارد ولی برای پیدایشش نیازمند معمار و سازنده دارد.
فی ان الوجود هم الواجب الواحد الحق ... .
در مباحث گذشته بیان شد که وجود معلول عین تعلق به علت است ، با توجه به این نکته معلول هویتی مباین با علت خود ندارد . با این توضیح که اگر وجود معلول عین تعلق به علت نباشد ، وجود معلول چیزی غیر از علت و مغایر با آن اما وابسته و نیازمند به او می باشد و در این صورت بین وجود علت و وجود معلول تباین و تخالف وجود خواهد داشت .مانند ساختمانی که هویتی متفاوت و جدای از سازنده اش دارد ولی برای پیدایشش نیازمند معمار و سازنده دارد.
بنابر آنچه بیان شد اگر معلول عین تعلق به دیگری باشد ، هویتی مباین و جدا از علت نخواهد داشت به گونه ای که چو به معلول اشاره شود، پیش از آن به وجود علت اشاره شده است .به تعبیر امیر المومنین علیه السلام :«ما رایت شیئا الا و قد رایت الله قبله و بعده و معه و فیه » به هرچه نگریستم پیش از آن تو را دیدم ، درآن تورا دیدم ، بیرون آن تو را دیدم و بعد از آن نیز تو را دیدم و البته این گونه است که هرکس دیده ای درست و حق بین داشته باشد به معلول ها نگاه مستقل و استقلالی ندارد بلکه آنها را آینه حق می بیند . مستقل بودن حکایت از دو جنبه داشتن است ، یکی جنبه استقلالی و دیگر جنبه فقر و نیاز، یکی جنبه علی و دیگری جنبه معلولی و باید هر دو جنبه قابل جعل باشد و لازمه آن این است که ماهت ها با اینکه عدم است ، صرفا قابل جعل باشد و آن جزء محالات است ؛ از این رو وجود معلول یک جنبه بیشتر ندارد و آن جنبه تعلق و فقر اوست چنانچه خدای متعال می فرماید: «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید » در این آیه کریمه غنی را فقط و فقط منحصر در خدای متعال می نماید و انحصار غنا در وجودخدای متعال بیانگر این حقیقت است که دیگران ذاتی ندارند تا فقر بر آنها افزوده شده باشد بلکه عین فقرو تعلق به آن ذات یگانه غنی هستند.
برخی از بزرگان برای تبین وجود تعلقی و فقری معلول به علت از مثال هایی استفاده کرده اند مانند نسبت موج و دریا ، نور و شعاع خورشید، کلام به متکلم ، نوشته به قلم یا نویسنده و صور ذهنی به ذهن. به عنوان نمونه در مثال اخیر اگر با دقت نظر شود صور ذهنی چیزی غیر از ذهن آدمی نیست و هویت آنها ارتباط با ذهن یا نفس است و از همین جهت هم صورت ذهنی خوانده می شود.
به عبارت دیگر صور ذهنی چیزی جدای از ذهن نیست که به آن آویخته باشد یا به آن وصل شده باشد بلکه عین ربط و عین تعلق است.
شواهدی از قرآن در باب چگونگی تعلق معلول به علت
آیه کریمه «الله نور السموات و الارض» بیانگر این معناست که وجود معلول عین تعلق به علت خویش است.
با این توضیح که طبق نظر صدرا عالم همه نور است ، عقل نور است ، نفس نور است ، انوارعرضیه نورند و طبیعت نیز نور است ، تنها چیزی که نور نیست هیولا و ماده است که جز استعداد هیچ ندارد.
با توجه به این نکته که عالم همه نور است و در کریمه فوق می فرماید :«الله نور السموات و الارض » که خدا نور آسمان ها و زمین است ، چیزی برای غیر خدا نمی توان تصور نمود.
آیه کریمه دیگر آیه کریمه :«کل شیء هالک الا وجهه» است . در روایات طبق بیان نورانی حضرت امیر علیه الصلوة و السلام مقصود از شیء المشیء الوجود است یعنی چیزی که می تواند باشد نه چیزی که هست . بدین خاطر که چیزی که هست هالک نیست چون اجتماع وجود و عدم خواهد بود .
مقصود از شیء و آنچه می تواند هست شود تمام چیزهایی است که تصور می شود و همه آنها به تعبیر قرآن هالکند «کل شیء هالک » جز وجه خدا . نکته قابل توجه این است که در آیات قرآن وجه خدا را ذو الجلال و الاکرام معرفی شده است و دقیقا همین وصف به عنوان اسم خود خدا هم بیان شده است . در بیان جمع نمودن بین اینکه هم خدا و هم وجه او ذو الجلال و الاکرام دانسته شده است می توان به آیات کریمه « الست بربکم قالوابلی » و «لمن الملک الیوم لله الواحد القهار» اشاره نمود . در این دو آیه کریمه یک سؤال مطرح شده است با دو پاسخ .یک سؤال است بدین خاطر که در آیه کریمه نخست، از « رب » و در کریمه دوم از « مالک » پرسش شده است و هردو واژه بیانگر معنای صاحب اختیار بودن است .اما پاسخ ها متفاوت است بدیمن خاطر که هرکدام بیانگر یکی از عوالم است . در کریمه نخست اگر کسی به سؤال مطرح شده پاسخ نمی داد بیانگر این بود که همگان به کمال خویش دست یافته اند و نیازی به نزول و آمدن به اسفل سافلین نبود و اگر در کریمه دوم کسی از خلق ، پاسخ می گفت بیانگر این معنا بود که خلق به کمال خویش نرسیده است ولی چنین اتفاقی نمی افتد بدین خاطر که آنجا آغاز سیر بود و همه بی خبر بودند و اینجا پایان سیر است و همه باخبرند.
ذکر توحیدی « یاهو یا من لا هو الا هو »
حدیث معروف یا هو یا من لا هو الا هو که ذکر توحیدی و ذکر خاص حضرت امیر المؤمنین علیه السلام و الصلوة در جنگ صفین است بیانگر تعلق تام و عین ربط بودن معلول به علت خویش است ؛ به خصوص اینکه در روایات وارد شده است که حضرت امیر مؤمنان علیه الصلوة و السلام این ذکر شریف را در حال شمشیر زدن در جنگ بر زبان داشته اند.
برخی از بزرگان برای تبین وجود تعلقی و فقری معلول به علت از مثال هایی استفاده کرده اند مانند نسبت موج و دریا ، نور و شعاع خورشید، کلام به متکلم ، نوشته به قلم یا نویسنده و صور ذهنی به ذهن. به عنوان نمونه در مثال اخیر اگر با دقت نظر شود صور ذهنی چیزی غیر از ذهن آدمی نیست و هویت آنها ارتباط با ذهن یا نفس است و از همین جهت هم صورت ذهنی خوانده می شود.
به عبارت دیگر صور ذهنی چیزی جدای از ذهن نیست که به آن آویخته باشد یا به آن وصل شده باشد بلکه عین ربط و عین تعلق است.
شواهدی از قرآن در باب چگونگی تعلق معلول به علت
آیه کریمه «الله نور السموات و الارض» بیانگر این معناست که وجود معلول عین تعلق به علت خویش است.
با این توضیح که طبق نظر صدرا عالم همه نور است ، عقل نور است ، نفس نور است ، انوارعرضیه نورند و طبیعت نیز نور است ، تنها چیزی که نور نیست هیولا و ماده است که جز استعداد هیچ ندارد.
با توجه به این نکته که عالم همه نور است و در کریمه فوق می فرماید :«الله نور السموات و الارض » که خدا نور آسمان ها و زمین است ، چیزی برای غیر خدا نمی توان تصور نمود.
آیه کریمه دیگر آیه کریمه :«کل شیء هالک الا وجهه» است . در روایات طبق بیان نورانی حضرت امیر علیه الصلوة و السلام مقصود از شیء المشیء الوجود است یعنی چیزی که می تواند باشد نه چیزی که هست . بدین خاطر که چیزی که هست هالک نیست چون اجتماع وجود و عدم خواهد بود .
مقصود از شیء و آنچه می تواند هست شود تمام چیزهایی است که تصور می شود و همه آنها به تعبیر قرآن هالکند «کل شیء هالک » جز وجه خدا . نکته قابل توجه این است که در آیات قرآن وجه خدا را ذو الجلال و الاکرام معرفی شده است و دقیقا همین وصف به عنوان اسم خود خدا هم بیان شده است . در بیان جمع نمودن بین اینکه هم خدا و هم وجه او ذو الجلال و الاکرام دانسته شده است می توان به آیات کریمه « الست بربکم قالوابلی » و «لمن الملک الیوم لله الواحد القهار» اشاره نمود . در این دو آیه کریمه یک سؤال مطرح شده است با دو پاسخ .یک سؤال است بدین خاطر که در آیه کریمه نخست، از « رب » و در کریمه دوم از « مالک » پرسش شده است و هردو واژه بیانگر معنای صاحب اختیار بودن است .اما پاسخ ها متفاوت است بدیمن خاطر که هرکدام بیانگر یکی از عوالم است . در کریمه نخست اگر کسی به سؤال مطرح شده پاسخ نمی داد بیانگر این بود که همگان به کمال خویش دست یافته اند و نیازی به نزول و آمدن به اسفل سافلین نبود و اگر در کریمه دوم کسی از خلق ، پاسخ می گفت بیانگر این معنا بود که خلق به کمال خویش نرسیده است ولی چنین اتفاقی نمی افتد بدین خاطر که آنجا آغاز سیر بود و همه بی خبر بودند و اینجا پایان سیر است و همه باخبرند.
ذکر توحیدی « یاهو یا من لا هو الا هو »
حدیث معروف یا هو یا من لا هو الا هو که ذکر توحیدی و ذکر خاص حضرت امیر المؤمنین علیه السلام و الصلوة در جنگ صفین است بیانگر تعلق تام و عین ربط بودن معلول به علت خویش است ؛ به خصوص اینکه در روایات وارد شده است که حضرت امیر مؤمنان علیه الصلوة و السلام این ذکر شریف را در حال شمشیر زدن در جنگ بر زبان داشته اند.