مراتب هستی

و قد بینا فی بعض کتبنا ان للوجود مراتب ... .

وجود و هستی  دارای مراتب مختلف و چندی است .
1- اولین مرتبه وجود عبارت است از وجودی که نه متعلق به غیر است ، نه مقید و مشروط به قید و شرطی است و نه وابسته به دیگران است و آن وجود واجب تعالی است. به تعبیر دیگر این وجود مبدء همه موجودات و مبدء همه هستی  است. باید توجه داشت که مقید نبودن نیز قیدی برای آن نیست . به تعبیر دیگر این وجود ، وجود لا به شرطی است یعنی لابه شرط مقسمی است نه تقسیمی .
2- مرتبه  دیگر وجود عبارت است از مرتبه ای که متعلق به غیر است و محدود و شخصی و جزئی است مانند عقول و نفوس اجسام و مواد. نقطه مقابل مرتبه اول که متعلق به غیر نبود ، این مرتبه متعلق به غیر است و نیز همچنانکه آن مرتبه مطلق بود این مرتبه قیود فراوان دارد. موجودات این مرتبه عبارت است از موجودات متشخص جزئی خواه مجرد باشند ، خواه مادی ، خواه تجردشان ذاتی و فعلی باشد یا فقط  تجرد ذاتی باشد ، نه فعلی.
3- قسم سوم از مراتب وجود عبارت است از وجودی که مطلق و منبسط است یعنی مقید به چیزی نیست ولی اطلاق و شمول آن مانند اطلاق و شمول طبیعت های نوعی یا اطلاق و شمول طبیعت های جنسی نیست. درعین حال که فرد است و متشخص ولی همانگونه که اطلاقش با اطلاق های مفهومی متفاوت بود ، تشخص و جزئیت و فردیتش نیز با فردیت های موجودات متفاوت است. به تعبیر دیگر این مرتبه از وجود ، موجودی است بین وجودی که مبدء اول است و موجودات عقلی و نفسانی و مانند آن. چنانکه گفته شد مرتبه اول موجودی است که مطلق و بی قید است و متعلق به غیر نیست ، مرتبه دیگر موجودی است که مقید است و متعلق به غیر است ، این وسط موجودی باید باشد که از جهتی شباهت به این آخری داشته باشد و از جهتی شباهت به اولی.این موجود از این جهت که تعلق به غیر دارد شبیه آخری است و از این جهت که مطلق و بدون قید است شباهت به اولی دارد. البته باید توجه داشت که مقصود از مطلق بودن این موجود ، اطلاق مفهومی نیست ؛ چنانکه شخص بودنش نیز چنین است.

معنای لفظ «کلّی» و «جزئی» از نظر فلسفه یا اهل استدلال و اهل معرفت  
برای اینکه معنای «شمول و اطلاق » و « تشخص »موجود مرتبه سوم مشخص شود لازم است به اصطلاح «کلی» از دیدگاه اهل نظر و استدلال یا فلاسفه و اهل معرفت بپردازیم.
«کلی» از دیدگاه فلاسفه عبارت است از شمول مفهومی مانند شمول انسان به افراد متعدد و به عبارت دیگر مفهومی که قابلیت صدق بر کثیرین را دارد.اما از نظر اهل معرفت کلی یا مطلق یا عام عبارت است از شمول و اطلاق وجودی نه مفهومی.
«جزئی» نیز همین گونه ست. جزئی از نظر فلاسفه و اهل نظر عبارت است از قرار گرفتن یک وجود خاص درمحدوده و قلمرو یک مفهوم کلی.زید جزئی است یعنی زید در محدوده یک عنوان و یک مفهوم کلی به نام انسان قرار گرفته است.اما از دیدگاه اهل معرفت جزئی عبارت است از تشخص و عینیت خارجی.به تعبیر دیگر جزئی از منظر اهل معرفت تشخص ذاتی این وجود است. یعنی چیزی که خود بالذات و بدون آنکه قیدی بر آن افزوده شود و قیدو شرطی بر آن اضافه شود خودش شخص است و وجود خارجی. با توجه به اینکه وجودهای خارجی از هم متمایزند ، تمایزشان هرگونه باشد چه تمایز آنها تمایز مادی باشد یا مثالی یا عقلی درهرصورت این موجودات جزئی اند و تشخص و عینیت خارجی دارند.
عرفا به مرتبه سوم که متعلق به غیر است ولی مقید نیست «نفس رحمانی» می گویند. عرفا از این مرتبه به «نفس» یاد کرده اند بدین خاطر که همانطور که نفس آدمی هوایی است که از ریه آدمی خارج می شود تا به تارهای صوتی و به زبان و دندانها و بالاخره لبها اصابت نکند ، شکل و تعین و تشخص و اندازه ندارد و آنگاه که به ابزار تکلم رسد شکل پیدا می کند ؛ گویی فیض خداوند نیز مانند نفس برای متکلم مقید به هیچ شکل و حد و اندازه ای نیست و آنگاه که به قابلیت ها و زمینه ها و استعدادها و عوامل و موانع برخورد پیدا می کند تعین و تشخص می یابد. بنابراین از این جهت به آن « نفس » گفته می شود. اما اینکه به آن نفس « رحمانی » گفته شده است بدین خاطر است که « رحمان » رحمت عام است که شامل همه می شود و همراه با ظهور و نزول و هبوطش نه فقط شامل مستعدها می شود بلکه استعداد و قابلیت را هم ایجاد می کند و به اندازه قابلیت های ایجاد شده و در محدوده قلمرو هر عالمی شامل حال همه می شود. اما رحمت خاص یا رحمت « رحیمیه » ویژه عالمان و متقین است و اگر کسی بخواهد از این رحمت برخوردار شود باید قابلیت را از جای دیگر فراهم آورده باشد. بنابراین همچنانکه رحمان به معنای فیضی است که قابلیت شمول بر همه موجودات را دارد و خود قابلیت ساز است ، این وجود مطلقی که متعلق به غیر است ، حد و اندزه ندارد و قابلیت شمول بر همه موجودات را داشته و جنبه رحمانی دارد. این اصطلاح اهل معرفت است اما به اصطلاح فلاسفه و اهل نظر به این موجود از این جهت نفس رحمانی گفته می شود که صادر اول یا فعل اول و در برخی تعابیر مانند تعابیر اشراقیون نور اول است.اولین موجود و اولین تعین درسراسر عالم وجود همین موجود است یعنی موجودی که اول تحقق پیدا می کند همین وجود است ، وجودی منبسط کلی سعی مطلق که هیچ قید و شرطی ندارد ولی درعین حال متعلق به خداست.