درس چهارم

مشاهده حقیقت انسان
موجودات حقیقتی دارند که مشاهده این حقیقت، مطلوب حبیب خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان پاک او(علیهم الصلوة و السلام) است.
خداوند عالم طبیعت و نیز ماوراء طبیعت را برای ما آفرید. این جمله دو تعبیر دارد که تعبیر مشهور آن، این است که خدا این جهان را آفرید که ما از آن برخوردار شویم، لذت ببریم و استفاده کنیم، بنابراین همه جهان طبیعت باید در خدمت ما باشند تا ما آنها را در جهت مقاصد خویش بکار بریم.  تعبیر دیگر این است که خدا، موجودی آفریده است که آن چنان صاحب کمال و جمال است که خود در شگفت است بنابراین «تبارک الله احسن الخالقین» گفته است. خدا، این عالم هستی را نیافریده که ما آنها را بکار بگیریم بلکه آفريده است كه آنها به حسن و جمال ما بنگرند.
 ملائک برای این آفریده نشده اند که ما را تربیت کنند بلکه همه عالم هستی در حوزه تربیت انسان قرار دارد _ یادآوری می کنم که مقصود از انسان، انسانی با ویژگیهای خاصی که گفته شد، می باشد. جمع بسیاری از موجودات این عالم، مشتاق دیدن لحظه ای و برگرفتن یک نگاهی از وجود انسان هستند ولی هنگامی که می خواهند نگاه کنند، محافظان و حارسان وجود کمال و مقام انسان، به آنها می گویند که هنوز شایستگی پیدا نکرده اید، بروید درس بخوانید، مطالعه و عبادت کنید و یا به تعبیر دیگر، هر زمانی که توانستید چشم خود را از اغیار پاک کنید، شایستگی دیدن انسان را دارید. آنها خیلی زحمتها، ریاضتها را تحمل می کنند ولی باید با چشم باز حرکت کنند.  به همین دلیل، فرموده اند که در نماز چشم فرو بستن مکروه است.  نباید به هنگام نماز خواندن چشمها را ببندیم تا دچار تخیلات شویم و بعد خیال کنیم حضور خدا را ادراک کردیم.  اگر کسی نتواند با چشم باز خدا را ببیند، یقین بداند که با چشم بسته هرگز نمی تواند خدا را ببیند. اگر می توانید با چشمهایتان در عین حال که باز است غیر را نبینید، آنگاه این چشمها شایستگی دارند که مقام آدمی را مشاهده کنند.  این دل نباید کاروان سرا باشد و مقام آدمی، فرود آمدن و هبوط در کاروان سرا نیست زیرا اگر کسی به مقام خویش آگاه باشد، همه جا نمی فرماید، تا چه رسد به اینکه همه جا برود و همه جا نزول کند.  بنابراین چشمی که هر کسی را دیده باشد، شایستگی ندارد بنده ویژه ما را ببیند و سر آن، این است که انسان آیینه تمام نمای خداست.  هر که می خواهد خدای نازل شده را با همه کمالاتش مشاهده کند، به انسان نگاه کند، البته به این شرط که قبلاً ابزار نگاه و رؤیت را فراهم کرده باشد.

راهکار شناسایی چیستی انسان
حال، ما اسیر آخور چهارپایان هستیم و همه همّت مان خوردن و آشامیدن، اقتدار و خود برتربینی، غلبه بر دیگران و مانند آن است.  خدا کسی را آفریده است که همه عالم هستی به خدمت کردن به او، افتخار می کنند و آرزومند هستند و این خود، نمی داند.  این خود، خدمت کردن به اسب و قاطر را بر همه چیز ترجیح می دهد، چرا؟ زیرا نمی داند كه  کیست. بنابراین باید با تشبه حقیقی به خاندان پیامبر (علیهم الصلاة و السلام) در مسیر شناسایی چیستی خود باشیم و قدمهای پیوسته و بزرگ در این مسیر برداریم.  در این صورت محمدی می شویم، علوی، حسینی، حسنی و سجادی می شویم و البته کار بسیار گران و بزرگی است.  بنده، حداقل در خود نمی بینم که تشبه پیدا کنیم و در پی شناسایی و رؤیت کنه و حقیقت خود باشیم، آن حقیقتی که مطلوب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان پاک و مطهرش بود.  شایان ذکر است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی خواست آیتی از آیات خدا، و یا اثر انگشت خدا را ببیند -که ذره، ذره این عالم آیه و نشانه اوست- زیرا اختصاص به خاندان پیامبر ندارد.  دیدن اثر انگشت خدا برای مجموعه خلق، ممکن است، برای دوستان و محبان صادق خاندان پیامبر نیز ممکن است؛ آنچه را که او می خواهد ببیند، فراتر از اینهاست.

مقام رضای تام، برای چه کسی امکان پذیر است؟
 شاید این باور که اگر نیک بنگری همه از اوست، این همه از او بودن، برای غیر خاندان پیامبر نیز، معلوم و قابل فهم ، مشاهده است.  تا کسی، به این درجه از رؤیت نرسد، به مقام رضای تام که طلیعه فناست دست پیدا نمی کند. کسی نمی تواند حین تحمل اوج سختی، گرفتاری، حوادث و زحمتهای زندگی- که هر کدام آنها ملتی را از پا درمی آورد- بگوید:«الهی رضاً برضاک» و در آخر نیز بفرماید که «لامعبود سواک». برای کسی امکان پذیر است که توانایی مشاهده حقیقت اشیاء را داشته باشد و یا به تعبیر دقیق تر، برای کسی که توانایی مشاهده کنه و حقیقت انسان را داشته باشد. این سخن امام حسین در عصر عاشوراست که تا کنون، مصیبتی به این عظمت، در تاریخ بشر رخ نداده است.  فکر نکنیم مصیبت، گرسنگی، تشنگی، جنگ و کشتن بوده زیرا از این قبیل مصیبتها، بارها در عالم رخ داده است.  عظمت مصیبت، به این نیست که ضربه چقدر سنگین است بلکه به اين است كه بر چه کسی وارد می شود و از چه کسی وارد می شود.  مصیبت از این بزرگتر نیست که لبی را که حبیب خدا، سرور کائنات مکرر بوسیده است، بر آن چوب زنند.  در آن مصیبت عظیم، سخن امام حسین (صلوات الله و سلامه علیه) را ملاحظه بفرمایید که فرمود: «یا شیعة آل ابی سفیان، ان لم یکن لکم دین و لا یتخافون المعاد و یوم القیامه، فکونوا أحراراً فی الدنیا»، این سخن را کجا گفته اند؟ دختر امیرمؤمنان، به تعبیر همه، اهل سرّ انبیاء و اولیاء عصاره همه هستی که حتی در شب تاریک هم ولی کامل به او می گوید: «دخترم، زینبم، نمی خواهم در شب تاریک هم کسی قامت تو را و سیاهی تو را ببیند.»
دختر امیرمؤمنان هنگامیکه کاروان امام حسین از مدینه به سوی مکه حرکت می کند، مردم برای خداحافظی آمدند، جمعی سوار شدند سپس فرزند امیر المؤمنین، ابوالفضل العباس آمد و اعلام کرد که بندگان خدا بروید، یا چشمان خود را فرو بندید که زینب می خواهد سوار بر محمل شود.
حال امام حسین، باید ببیند که در مقابل چشمانش قومی که در وحشی گری بی مانند هستند به او حمله کنند ولی باز هم فرمود: «رضاً برضاک». چه زمانی انسان می تواند این رضایت را بیابد و بعد در آخر بفرماید: «لا معبود سواک»؟ هنگامی که توانایی مشاهده حقیقت اشیاء را داشته باشد. هنگامیکه ابن زیاد به حضرت زینب (سلام الله علیها) گفت: «دیدی خدا با قوم و خویش، فرزندان و برادرانت چه کرد؟» حضرت فرمود که «ما رأیت الا جمیلا».  خیلی زیبا بود.
اعتقاد بنده هم، همین است که اگر خدا می خواست زیباترین مظهر جمال خویش را که ذره ذره آن را جلالش قرار گرفته باشد، در همه عوالم هستی از زمین و آسمان بیافریند، باید روز عاشورا را بیافریند و بهتر از آن امکان پذیر نبود. هر چه که آفریده است و در هر مرتبه ای که آفریده است، تا آنجا که می دانیم، وجهی از وجوه روز عاشوراست. فرمود:«شما فقط بدی ها و کجی های آنرا دیدید، سختی های آن را دیدید ولی من جز زیبایی ندیدم یعنی همان جایی که اشک می ریختم، زیبایی هایش را می دیدم و جز زیبایی نمی دیدم، بنابراین این گریه ها هم می تواند معانی متعدد و مختلف داشته باشد که یکی از آنها، گریه های عاطفی است.                              
درجات دیگری نیز دارد که دیگران گفته اند.  به سروده های عمان سامانی می توانید مراجعه کنید و وجه دیگری را نیز، از این جلوه عظیم و بی مانند، زیبایی مطلقی که در هیچ مرتبه ای از مراتب عالم هستی تحقق پیدا نکرده است، در این گفته ها و این گونه نوشته ها ببینید.
بنابراین ما انسانها، قابلیت و استعداد مشتاق عالم واقع شدن را داریم، قابلیت محور قرار گرفتن را داریم، مواظب باشیم اشتباه نکنیم و با اشتباه خود، دچار ضرر و زیان نشویم.

خدای متعال، مشتاق انسان است.
وقتی همه منتظرند و لحظه شماری می کنند که ما را ببینند، ما دنبال که باشیم؟ شایان ذکر است که ما وجودی هستیم که خدا به ما مشتاق است و اگر مشتاق نبود، ما را نمی آفرید. ما را برای خوردن و خوابیدن نیافریده است بلکه ما را بدین خاطر آفرید که خود می خواست، بنگرد و ما را تماشا کند. نیمه اول مصرع، «ما بدو محتاج بودیم او به ما مشتاق بود»، به معنای محتاج بودن، نیست بلکه به تعبیر دقیق تر، هر دو به هم مشتاق بودیم. در صورتی ما به او محتاج هستیم که دوئیت حقیقی وجود داشته باشد، فعل با فاعل دوئیت ندارد، بنابراین احتیاج معنا ندارد.  بندگان خدا، تک تک شما، آن گنج نهان هستید.  خداوند که همه عالم هستی ثمره یک نگاه اوست، همه نگاه های خود را ذخیره کرده است تا نثار آدمی کند، آن گاه ما نگاه خودمان را مصروف و معطوف چه و کجا می کنیم.  با توجه به صحبتهای جلسه گذشته و آنچه در این جلسه اضافه کردم، شایسته ما نیست که طلبی غیر از او، نگاهی به غیر او و حرکتی به سوی غیر او داشته باشیم که در غیر این صورت ضرری کرده ایم که جبران پذیر نیست.

خروج آدم از بهشت توأم با اشتیاق بود.
ممکن است سؤال بشود که اگر ما چنین مقامی داشتیم که همه عالم هستی برای ما، به خاطر مشتاق بودن آفریده شده اند، به چه دلیل ما مشتاق درختی شدیم و بعد دچار این همه زحمت، گرفتاری و اخراج شدیم.  اخراج آدم یا هبوط او، با توجه به این مقام ظاهراً در مورد انسان سازگاری ندارد. در توضیح این مطلب اینکه، خروج از بهشت، خروج توأم با اشتیاق بود. آدم با توجه به اینکه در بهشت در ناز و نعمت بود و همه ملائک بر او سجده کردند، تسلیم او بودند و خدا هم فرمود: «کلا منها حیث شئتما رغدا» هر چه که در این بهشت می طلبید، اشتها دارید، بخورید و بیاشامید، فقط به این درخت نزدیک نشوید، این کار را کرد؟ آدم و حوا به هیچ درختی، نعمتی، لذتی و بهجتی نگاه نکردند جز به همان درختی که نهی شده بودند و این از عظمت انسان است.

صاحب ولایت کلیه در حضور یار به عکس یار نمی نگرد.
آدمی آن اندازه بزرگ است که در حضور یار چشم به غیر ندارد و این ویژگی انسان است. به تعبیر بنده و به تعبیر عرفی، این توهین به آدم بود که توجه خود را به عکس، نوشته، خوردنی و آشامیدنی جلب کند. این نابخردانه نیست که عاشقی، محبی در حضور معشوق و محبوب خویش به عکس او بنگرد؟ البته ما در این دنیا به خاطر احاطه جهل و ناتوانی، عکس را می خواهیم و به صاحب عکس کاری نداریم.
سرّ بت پرستی در این است که به خدا کاری ندارند، چیزی شبیه او می سازند و به او نگاه می کنند.  آدم گفت که خوردن و آشامیدن در حضور خدا، غفلت کردن از او، شایسته من نیست، بنابراین اگر قرار است در بهشت باشم و بخورم و حتی یک لحظه در حضور تو، به نعمت تو توجه کنم، می پسندم که هیچ گاه نخورم و زحمت، گرفتاری، مرارت و تلخی را تحمل کنم ولی جز به تو ننگرم؛ به همین خاطر است که آدم معصوم است و معصوم خطا نمی کند، بنابراین آدم در بهشت خطا نکرد. در بهشت تکلیف وجود نداشت بنابراین امر مولوی واجب، حرام، مکروه و مستحب وجود نداشته است و آدم هیچ امری را ترک نکرده است و هیچ نهی و بازداشتی را نادیده نگرفته است.  آدم صاحب ولایت  کلیه الهی است و  صاحب این مقام است، ابلیس با آنها که بندگان مخلص هستند، کاری ندارد زیرا به آنها احاطه ندارد.  آدم صاحب ولایت در سیر صعودی، در آسمان چهارم قرار دارد به این معنا که آدم از جمع کثیر انبیاء بزرگ الهی بزرگتر است. بسیاری از انبیاء در آسمان اول قرار دارند، بسیاری در آسمان دوم و جمعی در آسمان سوم، آسمان چهارم محل اخص خواص انبیاء و اولیاء بزرگ الهی است و آدم در آنجاست، البته در آسمان پنجم و ششم و هفتم به صورت انگشت شمار هستند.  کسیکه به مقام ولایت کلیه الهی رسیده باشد بر همه کون و مکان – ملائک، شیاطین، جنیان، وحوش، خزندگان و ... احاطه و تسلط تکوینی دارد و ضمانت شده است که نمی تواند کسی او را بفریبد. شایان ذکر است که، کسی ،فریب خوردنی را، می خورد که اهل خوردن باشد، آدم اهل خوردن نبود و در بهشت جز همین یک درخت، هیچ چیز نخورد. نشانه های ایمان مؤمنان در دنیا، بر ما عیان است که همین انسانهای معمول و متعارف که در بهشت و فراوانی نعمت نیستند و در بدست آوردن آن زحمت می کشند، مراعات حلال و حرام می کنند. چنان چه در ماه مبارک رمضان، خدا فرمود که از مال خودتان نخورید و ما که اهل خوردن هستیم، چشم می گوییم، آدم به اندازه ما که بود. درست نیست ولی خدا را که مسجود فرشتگان است در حد خودمان بدانیم. علاوه بر این، دشمنی شیطان بر آدم، دشمنی عیان و آشکار است و به تعبیر قرآن، عدو مبین است. شیطان، رقابت و مبارزه ای را به آدم پیشنهاد کرده است که در آن احتمال عدم موفقیت است بلکه احتمال عدم موفقیت آن بیشتر از احتمال موفقیت است.