در جلسه گذشته ضمن اشاره به مقام و موقعيت انسان، به مهمترين قدمهايي كه براي دستيابي به فعليت رساندن استعدادهاي آن مقام لازم بود اشاره شد كه نخستين گام، بدست آوردن باورها و عقايد يقيني و مطابق با واقع ، به گونهاي كه از جهل مركب و شك و ترديد پيراسته باشد.
بخش بعد، دستيابي به صفات نفساني و ويژگيهاي او بود كه بر حسب ظاهر شريعت و تاييد عقل ، هويت و حقيقت واپسين ما خواهد بود و در بخش عمل توضيح آن خواهد آمد.
بخش بعد، دستيابي به صفات نفساني و ويژگيهاي او بود كه بر حسب ظاهر شريعت و تاييد عقل ، هويت و حقيقت واپسين ما خواهد بود و در بخش عمل توضيح آن خواهد آمد.
در آغاز بحث جدید، بیان مقدمهای لازم است. شكي نيست كه همه موجودات اعم از انسان و غير انسان، صفت یا عرض و یا فعل، ظاهر و باطني دارد. باطن آنها نيز باطني دارد، به گونه اي كه دستيابي به آخرين بطن و آخرين سر و رمز وجود موجودات، مطلوب انبياء بزرگ و اولياء خاص بوده است. همه كس توانايي چنين دريافتي را ندارد. ظاهر انسان تا اندازهاي براي همه آشكار و عيان است ولي باطني دارد كه بر بیشتر افراد نهان و پوشيده است. اگر كسي توانايي دستيابي به باطن انسان را داشته باشد، خواهد ديد كه اين باطن كه بر او آشكار شده است خود باطن ديگري دارد، و اگر به آن باطن ديگر دست يافت و آن را مشاهده كرد خواهد ديد و فهميد كه آنچه مشاهده كرده است عيان و آشكار بود و باز هم سر و رمزي درون آن نهفته است. انسان با سير عملي و نظري، تصفيه باطن و از ميان بردن عوامل مخل و موانع ميتواند كليد فتح و گشايش درون خود را بدست آورد. آنگاه كه به درون خود وارد ميشود، دوباره پشت در بستهاي قرار ميگيرد كه آن هم نياز به كليدي براي گشودن و گشايش دارد. اين مسير ادامه دارد و ممكن است كسي بتواند دهها درون را كشف كند، صدها باطن را عيان و آشكار سازد، ولي اين به معناي رسيدن به انتهاي وجود انسان نيست بلكه پيوسته نقطه كور يا مرتبه ناشناخته باقي ميماند. صفات انسان و رفتارهاي انسان نيز اينگونه است. آنچه كه بطور طبيعي و براساس سنتهاي شناخته شده خدا رخ ميدهد اين است كه انسانها از طريق مرگ ميتوانند باطن خويش بگشايند و حقيقت، هويت و اسرار خويش را رمزگشايي كنند. بنابراين در مرگ طبيعي چنين ميشود كه چيزهايي در خود و در وجود خود مشاهده ميكند كه پيش از اين توانايي مشاهده شنيدن و شناختن آنها را نداشته است و اگر مدت كم یا زيادي از عمر او بگذرد، مي تواند به مرتبهاي برسد كه باطن ديگري را كشف كند و به همين صورت ادامه پيدا مي كند.
در برزخ مراتبي از وجود انسان عيان ميشود، در قيامت مراتب ديگري عيان ميشود، بهشت و جهنم نیز همینگونه است و دارای مراتب مختلفی است که پیوسته برای انسان آشکار میشود. درجات مختلف بهشت و دركات متعدد جهنم هر كدام سبب مي شود وجهي از وجوه انسان و سري از اسرار انسان گشوده شود و انسان بدان بنگرد و تماشا كند. البته نتيجه و ثمره آن به اين وابسته است كه چه چيزي در باطن خويش بيابد. اگر در باطن خويش كمال و جمال، لطافت و عنايت، لطف و رحمت خاص و عام خداوند را ببيند و مشاهده كند، سبب آسايش و آرامش، طمأنينه، لذت و بهجتش فراهم خواهد شد و اگر عكس آن باشد زمينه غم و ناراحتي، اضطراب، رنج و الم را فراهم خواهد كرد. اگر در روايات آمده است كه جمعي از بندگان خدا، حتي جمعي از امت پيامبرـ صلوات الله و سلامه عليه ـ هستند كه در قيامت با صورتهايي محشور ميشوند كه از زشتترين حيوانات، يا زشتترين قيافههاي موجود در جهان طبيعت نيز زشتتر است، به معناي رخداد انقلاب يا تحول و استحاله نيست، بلكه به اين معناست كه آنچه كه انسان در باطن خويش دارد، در مرتبهاي و در عالم ديگري گشوده ميشود و حجاب و پرده و پوشش از آن برطرف ميشود و در نتيجه هويت و حقيقت درونياش آشكار ميشود. نه بر انسان چيزي افزوده ميشود و نه چيزي از او كاسته ميشود. بنابراين اگر گفته ميشود كه چرا ما مدت كوتاهي در جهان چنين و چنان كرديم، بايد عذابش ابدي باشد اين بدين خاطر نيست كه قرارداد بسته باشند كه هر كسي يك خلاف کرد دو روز تنبيه مي شود. بلكه هر كسي، هر كاري كه انجام مي دهد، هر رفتاري كه از او سر ميزند، هر سخني كه از زبانش جاري ميشود و هر نگاهي كه از ديدهاش پراكنده ميشود، اينها موجود و باقي هستند و شكل و صورت ويژه خود را دارند و اگر آتش است، همين جا آتش است و اگر بهشت است، همين جا بهشت است. اگر ما تاب تحمل و توانايي ديدن آن را نداريم، به اين معنا نيست كه اين گفته هاي ما در آينده تبديل به ثواب بشود و يا برعكس تبديل به سختي و گرفتاري شود. اين سخن همين جا حقيقت و هويتي دارد ولي اين حقيقت و هويت در قالبهاي صوري ظاهري، همين است كه ما ميبينم و مشاهده ميكنيم ولي همين سخنان باطني دارند، حقيقتي دارند كه عجالتا اينجا توانایی تشخیص آن نیست ولي اگر پرده از كار ما برداشتند ـ كه در عالم ديگر این کشف حجاب از اعمال با مرگ طبيعي رخ مي دهدـ مشاهده میشود كه حقيقت سخن چيزي نبود كه از ما جدا شود، چون فعل است و فعل از فاعل جدا نمي شود. اين سخن حقيقتي بود كه عين وجود ماست كه نه فقط جدا نميشود بلكه ممكن نيست جدا شود. اگر خوب است تا ابد خوبي آن همراه ماست و اگر بد است و رنج آور، تا ابد رنج آوري آن همراه ما خواهد بود و مانند حيوان مرده متعفني ميباشد كه به گردن كسي آويزان كرده باشند. اگر چه آویزان کردن مردان به گردن کسی در زمانی کوتاهی انجام میشود ولی بوی تعفن آن سالها و تا وزمانی که آن مردار به ان گردن آویزان است، باقی خواهد بود. بوي متعفن مردار، پيوسته شامه را آزار ميدهد و اينگونه نيست كه بتوان آن را لحظهای از انسان جدا كرد. بنابراين از آنجایی که جدايي امكانپذير نيست، بايد در كسب صفات، انجام افعال و بدست آوردن عقايد و باورها چنان دقت كنيم كه از آن بيشتر امكانپذير نباشد. همچنانكه به خاطر لطافت و ظرافت چشمان خود برای حفظ و نگهداشت و بهداشت آن با ميخ و چوب سروكار نداريم بلکه از آنها مراقبت ميكنيم و نسبت به تميزي چشم بسيار حساس هستيم. حساسيت باطن و روح ما به مراتب بيشتر است. لطافت و ظرافت آن هزاران برابر بيشتر است. بنابراين از هر امري كه كمترين آلودگي، احتمال آلودگي و يا شبهه آلودگي داشته باشد، بايد دوري و پرهيز کرد.
در قيامت جمع بسياري به صورت حیوان محشور مي شوند. «يحشر من امتي يوم القيامه عشره اصناف يحسن عندها القرده و الخنازير». منظور از عدد ده به احتمال قوی به معناي كثير است. این افراد از امت پيامبر اسلام و امت وسط هستند كه بايد با استناد به امام و پيامبر خود عاليترين درجه را داشته باشند و حداقل قابليت رسيدن به چنین درجهای در آنها باشد. اما به صورتي محشور ميشوند كه وقتي آنها را با ميمون مقايسه ميكنند، ميمون به مراتب زيباتر است. وقتي با خوك مقايسه ميكنند، خوك نسبت به آنها به مراتب پاكتر و تميزتر است و نظافت بيشتري دارد. در ميان حيوانات كه خوك از همه كثيفتر و آلودهتر است و در نتيجه نگهداري و حفظ آن نيز كار راحتي نيست، به گونهاي كه در جهاني كه حرفهاي بيراه و طعنه و ناسزا ندارند، كلمه خوك فحش ناروا است و قابل تحمل نيست. حيواني است كه در كثافت و آلودگي كمتر مانند او پيدا ميشود. ويژگيهاي خوك در شهوت، يعني در خوردن، در خوابيدن و در لذائذي كه مربوط به بدن است، هيچ حد و حدودي ندارد. پيوسته ميخورد و اگر مراقبش نباشند آنچه را كه هضم و دفع كرده است، دوباره همان را ميخورد. حيواني كه تا اين حد به لحاظ روحي، خلقي و نفساني نامطلوب است؛ در قيامت، جمع بسياري از امت پيامبر آلودهتر از اين حيوان محشور ميشوند.
اين مطلب به اين معنا نيست كه انسانهايي كه در اين دنيا محترم و عفيف بودهاند در عالم ديگر در كتابشان تغييري ايجاد شود. هر كسي در قيامت همان چیزی می شود که همين جا نيز همان است و اگر ما توانايي مشاهده نداريم، امر ديگري است. البته راهي براي ديدن آنها وجود دارد كه در پايان به آن اشاره میشود و آن راه، نوعی مرگ است. بنابراين با اين اولين مرگ، يك پرده برداشته ميشود