نسبت حق و خلق

صور معقوله اسماي الهي، از جهت عينيت آن‌ها با ذات حق تعالي،«اعيان ثابته» نام دارد كه اهل نظر كليات آن را «ماهيات» و جزييات آن را «هويّت» نامند.
حقيقت وجود به اعتبار ظهور در انسان يا عقل يا نفس يا طبيعت و مثال، «عين ثابت» نام دارد و در مقام رفض كثرات و اضلال كثرت در وحدت، عين وجود است .[1] در واقع «اعيان ثابته، مفاهيم و ماهيات امكاني است» [2] كه در تعين علمي حق وجود دارند و چون تجلي و ظهور حق بدون اسمي از اسماي كليه يا جزييه معقول نيست، رابط اين تجلي، اسماي حق است و چون اسم عين مسمي است، اسماي الهيه عين حقند و چون صورت و معني و ظاهر و مظهر در وجود، واحدند، اعيان ثابته به اعتباري عين اسماي الهيه‌اند.

فيض اقدس و مقدس

فيضان آن صور از ذات الهي را «فيض اقدس» ناميده‌اند كه سبب ظهور اعيان ثابته در علم حق تعالي است. به تعبير ديگر، «ظهور اعيان در حضرت علميه، فيض اقدس است و ظهور آن‌ها به صورت حقايق خارجي و وجودات خاصه، فيض مقدس است». [3]
«فيض اقدس كه يكي از تعينات علمي ذات حق تعالي است و موجب ظهور علمي ماهيات متعينه است و از آن به تعين جلايي ياد مي‌شود، در مرتبة سوم از مراتب تعينات علمي ظاهر مي‌شود. مرتبة اول تعينات علمي، ظهور ذات براي ذات است و مرتبة دوم آن‌ها، ظهور صفات براي ذات است و مرتبة ‌سوم، ظهور لوازم و اسماء و صفات است و در اين مرتبه است كه ماهيات و اعيان ثابته و احكام و لوازم آن‌ها به فيضي كه اقدس از شائبة كثرت است، براي ذات روشن مي‌شود». [4]
فيض مقدس حاصل اقتران ظاهر هستي با قوابل اقدسي است صلاحيت انتساب احكام فواعل و قوابل مستقل خارجي را به خود داراست، يعني در هنگام اظهار تعينات خاصه‌اي كه از مراتب مختلفة آن مي‌باشند و در قالب آن‌ها در آمده و از اين طريق فاعل و قابل مستقل پنداشته مي‌شود و به همين اعتبار، اسم عالم بر فيض مقدس نيز اطلاق مي‌شود و در نتيجه نسبت واقع بين اين فيض و مبدأ آن، ايجاد و خلق ناميده مي‌شود . [5]

عالم بودن فيض مقدس
علت عالم ناميده شدن آن اين است كه اعيان خارجي از علامت و نشانة حقايق و معاني دستور در فيض اقدسند، چنان‌كه فيض مقدس نيز با آن‌كه مكمن غيب و محل اختفاي معاني و اعيان ثابته است، توسّعاً عالم معاني ناميده مي‌شود. علت توسّع آن نيز اين است كه عالم به چيزي گفته مي‌شود كه علامت و نشان چيز ديگري باشد، بنابراين تعدد و كثرت، شرط وجود عالم است و حال آن‌كه در فيض اقدس هيچ‌گونه كثرت و تعددي نيست و غيريتي نيست تا چيزي علامت و نشانة آن غير باشد تا بتوان آن را عالم ناميد.

تعين اول و دوم يا احديت و واحديت
تعيّن اول، احديت است كه حروف عاليات، مفاتيح اول، مفاتيح غيب، اسماء ذاتي و شؤون اصلي ناميده مي‌شود.
تعيّن ثاني، واحديت است كه حروف و كلمات معنوي، اعيان ثابته، حقايق الهية، اسماي ربوبية و حروف وجوديه نيز ناميده مي‌شود.[6]  تعيّن ثاني يا واحديت، مقامي است كه معلومات با حفظ تمايز نسبي در آن‌جا وجود دارند، بر خلاف تعين اول، واحديت كه هيچ‌گونه تمايز و تفاوتي در آن نيست. اولْ تعيّني كه عارض وجود مي‌گردد، تعين علمي است كه حضور الذات للذات و شهود الذات للذات است. در اين مقام، ذات به كمال ذاتيه «وجود، نور، شهود و حضور»، تعين دارند.[7]  اين مقام را مقام احدي نيز گويند.
در كمالات ذاتيه، كمالات اسمايي و صفاتي و لوازم آن از اعيان ثابته مندرج است، ولي تميّز مفهومي هم در اين مقام لحاظ نمي‌شود تا چه رسد به تميّز وجودي. به تعبير ديگر، ترتيب تعيّنات علمي واجب بدين قرار است:
1ـ ظهور ذات براي ذات
2ـ ظهور صفات براي ذات
3ـ ظهور لوازم اسماء و صفات براي ذات
در اين تعين است كه چنان‌كه گفتيم، ماهيات و اعيان ثابته و احكام و لوازم آن‌ها به فيضي كه اقدس از كثرت است، براي ذات روشن مي‌شود. «تعينات سه گانه علمي ياد شده، از مراتب الهيت است و فوق آن‌ها همانا احديت است كه محل اندماج و بطول جميع وحدات و كثرات متقابله است و فوق آن، هويّت مطلق است كه اسمي و رسمي براي آن نيست». [8]

افعال بي‌واسطه و با واسطه حق تعالي
افعال حق تعالي بر دو دسته است: 1ـ افعال با واسطه 2ـ افعال بي‌واسطه. افعال بي‌واسطه به افعالي گفته مي‌شود كه بين آن‌ها و ذات حق هيچ واسطه‌اي نباشد. مرتبة جلائيه كه مشتمل بر تعين اول و ثاني است، از همين‌گونه افعال است. تفاوت اين افعال با ذات حق با توجه به عدم وساطت در اين است كه ذات حق داراي اطلاق است و افعال ياد شده چنين نيستند، بلكه تعين دارند. اين امتياز بين اطلاق و تعين را كه افعال ياد شده دارند، تنها نسبت معقولي است كه در ظرف تعقّل، تحقّق مي‌يابد و از اين‌رو آن را نسبت معقوله مي‌نامند.
افعال باواسطه به افعالي گفته مي‌شود كه بين فعل و حق تعالي صورتي يا اسمي واسطه باشد. به چنين فعلي، ايجاد يا قول گفته مي‌شود. وجه تسميه فعل باواسطه به قول، همانا مفاد آيه كريمه «إنما قولنا لشئ أذا أردناه أن نقول له كن فيكون» (نحل/40) است.

خلق و مرتبه جلايي و استجلايي
لازم به يادآوري است كه خلق و ايجاد در محدودة ‌مراتب استجلايي است، ولي پيش از آن‌كه مرتبه جلايي است به دليل عدم تميّز و نيز بدين دليل كه جز ذات حق تعالي چيزي ظهور ندارد و از طرفي خلق و ايجاد مستلزم تمايز بين فعل و فاعل است، خلق و ايجاد معقول نخواهد بود.

عوالم مربوط به فيض مقدس
فيض مقدس شامل سه عالم است: 1ـ عالم ارواح 2ـ عالم مثال 3ـ عالم اجسام.

ظهور وجود در عالم ارواح و معاني
ظهور وجود در عالم ارواح، از ظهور آن در عالم معاني اتم است بلكه براي معاني كه در مكمن غيب هستند، ظهوري نيست تا با ظهور وجود در عالم ارواح مقايسه شود. همين‌گونه است نسبت بين ظهور عالم ارواح و عالم اجسام، زيرا آن‌گاه كه فيض به عالم اجسام مي‌رسد، ظهور وجود به تماميت مي‌رسد و در نتيجه عالم اجسام ظاهرترين عالم از عوالم هستي است و به همين خاطر است كه آن را عالم شهادت مطلق خوانده‌اند.
يادآوري مي‌شود كه اتم بودن ظهور هستي در مراتب فيض مقدس و نهايت تماميت آن در عالم اجسام، از جهت كمال ظهور هستي در اين عالم نيست و بدين خاطر نيست كه عوالم مادون از عوالم مافوق كامل‌تر باشند و در نيتجه عالم اجسام اكمل عوالم هستي باشد، زيرا ظهور هستي در فيض مقدس از ظهور آن در فيض اقدس ضعيف‌تر است، به‌ويژه اين‌كه ظهور وجود در عالم اجسام در نهايت ضعف است، چه اين عالم اجسام انتهاي قوس نزول هستي و اسفل سافلين دار وجود است و نيز عالم طبيعت عالم غيبت و احتجاب بوده، ظهورش با خفا و بروزش با كتمان مخلوط است.
هيچ موجودي در اين عالم، هستي بالفعل از جميع جهات ندارد و همه توان و استعدادش را يك‌جا آشكار نمي‌كند. هميشه آن‌چه را مي‌تواند داشته باشد، به مراتب بيشتر از آن است كه بالفعل دارد و در نتيجه نمي‌تواند اكمل عوالم هستي باشد.
تماميت و اتميت ظهور هستي در مراتب فيض مقدس از اين باب است كه تماميت فيض به ايجاد ناقص است. فيض تام فيضي است كه موجودات ناقص را فرا گيرد و آنان را تكميل كند. «به اين معني كه اگر فيض به عالم عقول، مثال و در نهايت به عالم طبيعت نرسد، ناقص است، زيرا در اين صورت، بسياري از قوا و استعدادات در حد قوه باقي مي‌ماند و به فعليت نمي‌رسد.» [10]
به تعبير ديگر، فيض آن‌گاه كه عوالم بي‌شماري را پشت سر مي‌گذارد و همه را از بند عدم مي‌رهاند و به انتهاي عوالم هستي كه در حكم تاريك‌خانه عالم هستي است، مي‌رسد، نشان‌دهنده اين است كه فيض تام و تمام بل فوق التمام بوده كه چنين گستره و سعه‌اي دارد. بنابراين وصول فيض به عالم طبيعت نشان تماميت فيض است، نه تماميت مستفيض.

حضرات خمس يا عوالم كلي وجود
حقيقت وجود كه عاري از هرگونه قيدي حتي قيد اطلاق است و به اصطلاح لابشرط مقسمي است و همان وجود حق تعالي است، تعينات و تجلّيات نامتناهي و مراتب و مجالي بي‌اندازه دارد كه شمارش آن از ممتنعات است و كسي هم ادعاي شمارش آن را نداشته و ندارد، ولي كليات اين مراتب و تعينات را مي‌توان مطرح و شماره نمود.

1ـ عالم اعيان ثابته
2ـ عالم ارواح
3ـ عالم مثال
4ـ عالم حس
5ـ عالم كَون جامع؛ حقيقت انسان كامل

مقام احديت كه به وجهي همان مقام ذات است و در ذات تجلي نيست، از اين‌رو از عوالم شمرده نشده است.[11]  از اين گذشته از آن‌جا كه عالم چنان‌كه گفتيم، آن است كه نشان و علامت براي چيزي باشد، از اين‌رو مادون ذات حق تعالي، عالم است، چون نشان و علامت ذات اقدس الهي است، ولي خود ذات حق تعالي نشان و علامت چيزي نيست، از اين‌رو عالم نيست. از اين گذشته ذات حق تعالي مقام غيب الغيوبي و غيب مطلق است، از اين‌رو نمي‌توان آن را حضرت ناميد.
به تعبير قيصري در مقدمة شرح فصوص، العالم لكونه مأخوذاً من العلامة، لغة عبارة عما به يعلم الشيء و اصطلاحاً عبارة عن كل ما سوي الله لانه يعلم به الله من حيث اسمائه و صفاته. اذ بكل فرد من افراد العالم يعلم اسم من الاسماء الالهية لانه مظهر اسم خاص منها ... حتي يعلم بالحيوانات المستحقرة عند العوام كالذباب و البراغيث و البق و غير ذلك، اسماء هي مظاهر لها فالعقل الاول لاشتماله علي جميع كليات حقايق العالم و صورها علي طريق الاجمال عالم كلي يعلم به اسم الرحمن؛ و النفس الكلية لاشتمالها علي جزئيات ما اشتمل عليه العقل الاول تفضيلاً، ايضاً عالم كلي يعلم به اسم الرحيم و الانسان الكامل الجامع لجميعها اجمالاً في مرتبة روحه و تفضيلاً في مرتبة عقله، عالم كلي يعلم به الاسم الله الجامع للاسماء و اذا كان كل فرد من افراد العالم علاقه لاسم الهي و كل اسم لاشتماله علي الذات الجامعة لاسمائها مشتمل عليها، كان كل فرد من افراد العالم ايضاً عالماً يعلم به جميع الاسماء. فالعوالم غير متناهيه من هذا الوجه لكن لما كانت الحضرات الالهية خمساً [12] صارت العوالم الكلية الجامعة لماعداها ايضاً كذلك.  [13]

ديدگاه‌هاي مربوط به ‌حضرات و عوالم كلي وجود

ديدگاه يكم
تنها نكته‌اي را يادآوري كنم كه نامتناهي بودن عوالم هستي تنها مربوط به سلسله عرضي آن نيست، بلكه سلسله طولي عوالم نيز نامتناهي است، زيرا وجود عاري از هر قيد و شرطي حتي از قيد اطلاق كه فوق ما لايتناهي بما لايتناهي است، ظهورات و تجليات نامتناهي دارد و نيز اين وجود نامتناهي و تجليات مترتب، خودْ تنزلات نامتناهي خواهد داشت كه هر كدام ترسيم كننده و سازنده عالمي است، از اين‌رو به گمان نويسنده، با توجه به زمين‌هاي فرودين يا ارضين سبع، هم سلسله طوليه فيض حق تعالي نامتناهي و در نتيجه عوالم طولي نامتناهي است و هم سلسله عرضيه تجليات حق تعالي نامتناهي و در نتيجه عوالم عرضي نيز نامتناهي است و رواياتي كه عوالم را هيجده هزار دانسته است،  نظر به كثرت دارد نه تعديد و تحديد.

ديدگاه دوم
1ـ حضرت غيب مطلق كه عالم آن، عالم اعيان ثابته است.
2ـ حضرت شهادت مطلق كه نقطه مقابل آن است و عالم آن، عالم ملك است.
3ـ حضرت غيب مضاف كه بر دو قسم است: 1ـ حضرت غيب مضاف كه به غيب مطلق اقرب است و عالم آن، عالم ارواح جبروتي و ملكوتي (عقول و نفوس مجرد) است. 2ـ حضرت غيب مضاف كه به شهادت مطلق نزديك‌تر است و عالم آن، عالم مثال است. دو حضرت غيب مضاف را با غيب مطلق و شهادت مطلق در نظر داشته باشيم، چهار حضرت مي‌شود.
5ـ حضرت جامع كه عالم آن، عالم انساني است كه جامع جميع عوالم و مافيها است.
اين نكته را نيز اضافه كنم كه:
عالم ملك، مظهر عالم ملكوت (مثال مطلق) است.
عالم ملكوت، مظهر عالم جبروت (مجردات) است.
عالم اعيان ثابته، مظهر عالم حضرت احديت است.

اول الحضرات الكلية، حضرت الغيب المطلق و عالمها عالم الاعيان الثابتة في الحضرة العلمية و في مقابلها حضرة الشهادة المطلقه و عالمها عالم الملك و حضرة الغيب المضاف و هي ينقسم الي ما يكون اقرب من الغيب المطلق و عالمه عالم الارواح الجبروتية و الملكوتية اعني عالم العقول و النفوس المجردة و الي ما يكون اقرب من الشهادة و عالمه عالم المثال ... و الخامسة الحضرة الجامعة لجميع العوالم و ما فيه .[14]
به تعبير قيصري، الحضرات الخمس الكلية هي عالم المعاني و الاعيان الثابتة و عالم الارواح و عالم المثال و عالم الشهادة و عالم الانسان الكامل الجامع بين العوالم .[15]
آن‌چه كه در يبان حضرات بين عرفا شهرت دارد، با اندك تفاوتي، همان است كه گفته شد. از اين‌رو آن‌چه كه گاهي غير از آن گفته شده است را مي‌توان بر همين نظرات خمس تطبيق نمود.
به عنوان نمونه، ابن عربي حضرات و نيز عوالم مربوطه به آن‌ها را دو حضرت و دو عالم مي‌داند كه حضرت و عالم سومي نيز از آن‌ها پديد مي‌آيد. عبارت او از اين‌قرار است:
ان العالم عالمان و الحضرة حضرتان و ان كان قد تولد بينهما حضرة ثالثة من مجموعها. فالحضرة الواحدة، حضرة الغيب و لها عالم يقال له عالم الغيب و الحضرة ‌الثانية هي حضرة الحس و الشهادة و يقال لعالمها عالم الشهادة و مدرك هذا العالم بالبصر و مدرك عالم الغيب بالبصيرة و المتولد من اجتماعها حضرة و عالم، فالحضرة حضرة الخيال و العالم عالم الخيال و هو ظهور المعاني في القوالب المحسوسة كالعلم في صورة اللبن و الثبات في الدين في صورة القيد و الاسلام في صورة العمد و الايمان في صورة العروة و جبرئيل في صورة دحية الكلبي و في صورة الاعرابي و تمثّل لمريم في صورة بشر سوي.[16]
چنان‌كه پيش از اين گفتيم، حضرت غيب خود دو حضرت و دو عالم است حضرت غيب مطلق و حضرت غيب مضاف و نيز حضرت شهادت را شامل حضرت شهادت مطلق و شهادت مضاف دانستيم كه به تعبير ديگر، در عبارت ياد شده آمده است.



[1]-  شرح مقدمه قيصري، همان، ص335
[2]- همان، ص346
[3]-  شرح مقدمه قيصري، همان، ص382
[4]- تحرير تمهيد القواعد، ص479، با اندكي تغيير و تخليص
[5]-  همان، ص480-481
[6]- همان، ص481
[7]-  شرح مقدمه قيصري، ص335
[8]-تحرير تمهيد القواعد، ص479
[9]- تحرير تمهيد، همان، 482
[10]-  تحرير تمهيد القواعد، همان، ص486
[11]- شرح مقدمه قيصري، همان، ص451
[12]- يحسب السلسله الطوليه لا العرضيه كما سنشير اليه قريباً. (نگارنده)
[13]- شرح فصوص قيصري، ص27
[14]- شرح فصوص قيصري، ص28
[15]- شرح فصوص الحكم، همان، ص197
[16]- فتوحات مكيه، ج3، ص4