صبر، حبس مريد است از مراد منهي عنه يا ربط كاره است بر مكروه مأمور به.[1] از جنيد پرسيدند: صبر چيست؟ گفت: «فرو خوردن تلخيها و روي ترش ناكردن»[2] و ذوالنون گويد: صبر دور بودن است از مخالفات و آرميدن با خوردن تلخيها و پيدا كردن توانگري به وقت درويشي.[3] به وقت بيان اقسام آن، معاني متعدد آن گفته خواهد شد.
فضيلت صبر
در اهميت و فضيلت صبر همين بس است كه نسبت آن به ايمان، همانند سر است نسبت به بدن، چنانكه امير مؤمنان صلوات الله عليه فرمودند.[4]
و نيز خداي متعال بهترين پاداش را يا پاداش بهترين عمل بنده را به صاحب صبر وعده داده است و فرموده است: «و لنجزينّ الذين صبروا اجرهم بأحسن ما كانوا يعملون»؛[5] و پاداش صابران را همانند پاداش كساني قرار داد كه به حيات طيبه دست يافتهاند.
چنانكه فرمود: «من عمل صالحاً من ذكر أو انثي و هو مؤمن، فلنحيينّه حيوة طيبة و لنجزينّهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون».[6]
و نيز معيت حق تعالي صابران را نيز مختص ساخت، چنانكه فرمود: «إن الله مع الصابرين».[7] صابران فيروزي يافتند به عز هر دو سراي، زيرا كه از خداي معيت يافتند.[8]
و نيز محبوب خداي متعال شدن، تاجي است كه بر سر صابران نهادند و آنان را به عزت ياد كردند كه «و الله يحب الصابرين»[9] و نيز آن را نيمي از ايمان قرار دادهاند.
چنانكه «اندر خبر همي آيد كه پيغمبر (صلوات الله و السلام عليه) را پرسيدند از ايمان، گفت: صبر است و خوش خويي؛[10] و همنشيني با خداي لطفي است كه در تصور نگنجد و آنها بدان مفتخر گشتهاند.
چنانكه «اندر اخبار آيد كه درويشان صبر كننده، همنشينان خداي عزوجل باشند روز قيامت»[11] و آنانكه به مقام هدايت رسيدند و به تربيت خلق گزيده شدند و به وساطت در هدايت الهي بار يافتند، آن را به صبر يافتند.
چنانكه فرمود: «و جعلناهم أئمة يهدون بأمرنا لمّا صبروا»[12] و مقامي است كه جز صابران بدان دست نيابند؛ «و ما يُلقّيها الا الذين صبروا»[13] و گفتهاند: هر چيزي را جوهري است و جوهر انسان عقل است و جوهر عقل، صبر است.[14]
خداوند متعال و تقدس وحي فرستاد به داود (عليه صلوة و السلام) كه «يا داود! خلقهاي من فراگير و از خلقهاي من يكي آن است كه صبورم».[15]
اقسام صبر
1ـ صبر نفس
صبر نفس، بر دو قسم است: أـ صبر از مراد. بـ صبر بر مكروه. صبر از مراد نيز بر دو قسم است: الفـ صبر فرض. بـ صبر نفل، چنانكه صبر بر مكروه نيز بر دو قسم است: الفـ صبر فرض. بـ صبر نفل.
در مجموع، صبر نفس بر چهار قسم است: 1ـ صبر از مراد فرض 2ـ صبر از مراد نفل 3ـ صبر بر مكروه فرض 4ـ صبر بر مكروه نفل.
صبر از مراد فرض عبارت است از صبر از «محرمات شرعي كه نفس بدان شوقي دارد»[16] و انجام آن هم با يكي يا چندي از غرايز سازگار بلكه خوشايند آن است و از سويي زيانآور بودن آن براي كمالات نفساني معلوم و قطعي است.
صبر از مراد نفل: صبر از مكاره چون شبهات و زيادات قولي و فعلي است، چه ترك آن از قبيل مستحسنات است؛[17] چنانكه رسول خدا (صلوات الله و السلام عليه) فرمودند: «مِن حُسن اسلام المرء ترك ما لايعنيه».[18]
صبر بر مكروه فرض: «صبر است بر اداي فرايض» و انجام واجبات.
صبر بر مكروه نفل: «صبر است بر نوافل، رعايت اقتصاد، كتم كرامات و احوال، مذمت، فقر، اخفاي فقر، بلاء و مصيبت، نعمت و عافيت.»[19]
سالك بايد علاوه بر ترك محرمات كه بر همگان ناشايست است، از انجام كارهاي بيهوده كه بر وي و مؤمنان ناشايست است، بپرهيزد و علاوه بر انجام فرايض و بايستگيها كه بر همگان واجب است، از انجام امور پسنديده عبادي، ميانهروي در خوراك و پوشاك و ديگر جنبههاي اصلي و فرعي زندگي و نيز پوشيده داشتن الطاف و فتوحات و كراماتي كه در مسير سلوك بدو داده شده است.
و نيز متأثر نشدن از رفتار خلق با وي و نكوهش كردن خلق وي را و نيز تحمل ناداري و كمداري و نيازمندي و پوشيده داشتن نيازهاي خويش از خلق و نيز تحمل گرسنگي و گرفتاريها و نعمتها و خوشيها و رعايت بايستگيها و شايستگيهاي مربوط به آن دريغ ندارد. چنان جام بلا سر كشد كه ديگران شراب گوارا پندارند و چنان تيغ بلا را تحمل كند و گدازش را به جان خرد كه ديگران آن را نوازش بينند، بلكه بين گدازش و نوازش فرق نگذارد.
گفتهاند كه تحمل بلا آسانتر است از تحمل عافيت و نعمت و در بلا بردباري كردن فضل عام است، ولي بردباري در نعمت عافيت، نه كار هر كسي است. «ابتلينا بالضراء فصبرنا و ابتلينا بالسراء فلم نصبر»؛[20] به سختي دچار گشتيم و بردباري نموديم ولي به خوشي دست يافتيم و آزموده شديم ولي تحمل وي نداشتيم. عرفاء صبر نفس را «صبر في الله» خوانند.
ابن عطا گويد: صبر، ايستادن بود با بلا به حسن ادب و هم او گويد: فاني گشتن بود اندر بلوي و اظهار ناكردن شكوي[21] و گفتهاند: صبر ايستادن بود با بلا به نيكويي صبحت همچنانكه با عافيت.[22]
عمرو بن عثمان گويد: صبر ايستادن بود با خداي و فراگرفتن بلاي وي به خوشي و آساني.[23]
خواص گويد: صبر ايستادن بودن بر كتاب و سنت.[24]
رويم گويد: صبر ترك شكوي است.[25]
ابوعلي گويد: «حد صبر آن است كه اعتراض بر تقدير نكني».[26]
از تعابير صوفيه در باب صبر كه نمونههايي از آن يادآور شد، به نظر ميرسد كه دسترسي به صبر بر بلا كه صبر عوام است، چندان آسان نيست و به همين خاطر است كه از صبر بر نعمت و عافيت كه صبر خواص است كمتر گفتهاند و اين خود نشان رشد و تكامل تصوف در دورههاي بعدي است.
2ـ صبر قلب
صبر قلب دومين قسم صبر است كه همانند صبر نفس است و به اختصارآن را به دو قسم تقسيم نمودهاند:
الفـ صبر بر مكروه كه «صبر بر دوام تصفيه نيت و اخلاص آن از شائبه نصيب نفس»[27] است. بازداشتن قلب از دستيابي به خواستهها و مشتهيات و فرو افتادن به لذايذ همگون با نفس. چه هر مرتبهاي از انسان بايد به مشتهيات مرتبه خود و مرتبه فوق خود توجه داشته باشد، از اينرو اگر نفس به پاك ساختن نيت بپردازد، پسنديده است و كمال، چون به كمال مرتبه قلب توجه كرده است، ولي اگر به لذايذ مادون خود توجه كند، ناپسند است و نقص.
همچنين است قلب و توجه و اشتياق او. اگر قلب به لذتهاي نفس توجه كند، نقص است و لغزش، ولي اگر به لذتهاي خود و مرتبه فوق خود توجه داشته باشد و رغبت كند، كمال بلكه فوق كمال است. صبر بر دوام تطهير و تصفيه نيت را «صبر لله» ناميدهاند.
بـ صبر بر دوام مراقبت و ذكر خدا بهگونهاي كه لحظهاي از توجه به نفس و بازداشت آن از ورود در مهلكهها و نيز لحظهاي از ياد خدا غافل نگردد. نفس را چون تازه مسلماني داند كه هر لحظه ممكن است به عادات پيشين خويش بازگردد و صاحب خود را فرو اندازد و به لذتهاي نفساني راغب و مشتاق سازد.
پس بايد مراقبت تام انجام پذيرد، ولي اين مراقبت از حالات و ميلهاي نفس كه رقيقه آن در قلب وجود دارد، نبايد سبب شود تا كه سالك از خداي نفس و قلب غافل شود. مراقبت از آن براي استحكام و استواري ياد خداست كه در همه مراتبْ مقصد است. در هر صورت اين صبر را «صبر علي الله» خواندهاند.
جـ صبر بر التفات به عالم نفس و اشتغال به تدبير و سياست او.[28] سالك اگرچه در مرتبه قلب قرار گرفته است و به شايستگيهاي آن توجه دارد، ولي بايد بداند كه اين بدن تنها ابزار سلوك اوست؛ اگرچه باري است گران، ولي گريز ناپذير است. توجه به آن و تدبير آن و فراهم ساختن مشتهيات آن از خوردنيها و آشاميدني و ديگر لذتها در حد نياز، لازم بلكه واجب است، اگرچه در اين حالت سالك از نفس هم فروتر رفته است و بهظاهر بسيار ناخوشايند، ولي چارهاي غير از اين نيست.
در اين صبر است كه اگر توجه سالك به نفس و تدبير آن، توجه به جنبه نفساني آن باشد، از همه مراتب قلب فرو افتاده است و ديگر در مرتبه قلب نخواهد بود تا اقسام صبر مربوط به آن را رعايت كند.
اين صبر بهخاطر اهميت و كمال آن نسبت به مراتب پيش از آن، جنبه ديگري نيز دارد و آن توجه سالكي كه از مادون قلب فارغ شده است و پيوسته در ياد خداست، به مادون آن، ولي نه از جهت مادون بودن آن بلكه از جهت توجه به كثرت در ذيل وحدت. صوفيه اين صبر را نيز «صبر لله» ناميدهاند.
بايد توجه داشت كه «بين اين دو صبر لله، بُعد المشرقين است. چون صبر لله اول (كه دوام تصفيه نيت بود) و نيز صبر علي الله (كه دوام مراقبت و ياد خدا بود) مربوط به دلي است كه هنوز از شائبه ميل به عوالم نفس و متابعت هوي صافي نشده است، ولي صبر لله دوم، مربوط به دلي است كه به كلي متوجه عالم قدس گشته و خواهد كه غطاي بشريت كه حجاب دوام مشاهده است را از پيش بردارد.»[29]
ميخواهد در عين حال كه به وحدت مينگرد، كثرت را نيز كه جلوه وحدت است، مشاهده كند، بهگونهاي كه اين كثرتْ حجاب آن وحدت نگردد. چنين سالكي بايد جامع بين وحدت و كثرت باشد، از اينرو از مراتب پيش كاملتر و تمامتر است.
د- صبر از مراد نيز به همينگونه تقسيم ميگردد كه بهخاطر رعايت اختصار، بدان نميپردازيم.
3ـ صبر روح
الفـ صبر بر مكروه، «صبراست بر اطراق بصيرت از تحديق نظر در مشاهده جمال ازلي و انطواي روح در مطاوي حياء، رعايت ادب حضرت شهود را.»[30] اين صبر را «صبر مع الله» خوانند. در حضور حق تعالي، دو كار با هم جمع نمودن بسيار سخت و طاقتفرساست، بدو نظر كردن و ادب حضور و حياي نگاه را رعايت كردن؛ هم بنگريد و هم با حياء بنگريد؛ هم او را مشاهده كنيد، هم ادب حضور را مراعات كنيد. اگرچه سختترين صبرها نيست، ولي از همه انواع صبر كه پيش از اين گفته شد، سختتر و جانكاهتر است، زيرا كه چون جمع آن دو شايد، پس بايد ادب را رعايت كرد و با رعايت ادب، بايد از مشاهده او در گذشت و چشم فرو بست و تلخي آن را به جان خريد. تحمل بر اين صبر جز با معرفت و عبوديت كه در عصمت جمع است، نشايد.
به همين خاطر است كه سالك در اين مقام دچار چنان لغزشي ميشود يا ممكن است بشود كه كم از كفر نيست. چه كفر كمال وجود را از ميان ميبرد و اين اصل وجود.
بـ صبراز مراد: صبراست از اكتحال بصيرت به نور مشاهده جمال ازلي در حضرت جلال لم يزلي.[31] اين صبر را «صبر عن الله» خوانند و دشوارترين صبرها همين است. مشاهده جمال و جلال بيحد و اندازه ازلي و ابدي او جز بهوسيله شاهد ازلي و ابدي و بيحد و اندازه نشايد.
تنها اشاره كنم كه او كه كليم و همسخن و همراز حق تعالي بود و از هم كلامي چنان به سكر در آمده بود كه شهود وي را تقاضا كرده بود، نه تاب تحمل رخ پريگونهاش نداشت، بلكه تاب تحمل ديدن عكس رخ وي در آيينه نه چندان صافي كوه نيز نداشت.
به همين خاطر است كه او تقاضاي ديدن وي را داشت، ولي او را به ديدن كوه حوالت دادند و دريغا كه از ديدن كوه نيز ناتوان آمد. «فلما تجلّي ربه للجبل جعله دكّاً و خرّ موسي صعقاً فلما أفاق قال سبحانك تُبتُ اليك و أنا أول المؤمنين».[32] اين چه درخواستي است كه بايد از آن توبه كرد و به ايمان اقرار نمود و گفت من هنوز بر ايمان خويش استوارم؟ چه ترديدي در خداي بايد پديد آمده باشد كه نشان از نفي ايمان باشد و اقرار به آن ضرورت يابد؟
الصبر عنك فمذموم عواقبه و الصبر في ساير الاشياء محمود
پايان صبر بر تو را به جان نتوان خريد، گر دل ز غير تو هرچه كه باشد توان بريد.
يحيي بن معاذ گويد: صبر محبان سختتر از صبر زاهدان[33] است؛ واعجبا چگونه صبر ميكند. ميخواهد ببيند و نبايد چنين كند. گر خواهد كه صبر كند، اولاً نتواند و ثانياً نشايد. آن جمال ازلي چنان اشتياق پديد آورد كه صاحب دل، رسوايي دو عالم را به جان خرد و آن جلال لم يزلي چنان وي را بگذارد كه چيزي از او باقي نماند تا بخواهد و ببيند. اما سالك است و ميل به جمال كه خود پردهدار جمال است. بر هر مصيبتي توان صبر كرد، جز بر مصيبت يار كه صبر در آن نشايد.
الصبر يجمل في المواطن كلها الا عـلـيــك فــانــه لايـجـمــل
چشم بستن بر همه عالم توان آسان نمود جـز بـه تـو اي پري رخ دل فـريـب زیبـا روي
چشم بستن بر همه عالم توان آسان نمود جـز بـه تـو اي پري رخ دل فـريـب زیبـا روي
گفتهاند: صبر كردن خداي را، توانگري بود و صبر كردن به خداي، بقا بود و صبر كردن اندر خداي، بلا بود و صبر كردن با خداي، وفا بود و صبر كردن از خداي، جفا و اندرين معني گفتهاند.
و كيف الصبر عمن حلّ مني بمنزلة اليمين من الشمال
اذا لـعـب الرجال بكل شئ وجدت الحب يلعب بالرجال
اذا لـعـب الرجال بكل شئ وجدت الحب يلعب بالرجال
در توضيح آن ميتوان گفت:
مـا بـه اغـيــار دل خــو كـردهايــم در همه شهر و ديار پرس و جو كردهايم
گر بـيــابـيــم دل زآن بر ميكنيم و اندرين، مردي و مردانگي رو كردهايم
ليك چشمي كه به آني جان ربود هـر دمـي صـد بــار جـامـه نـو كردهايم
گر چه ميخواهيم تـا دل بر كنيم ليك چون نـخـواهد وي، جـادو كردهايم
گر بـيــابـيــم دل زآن بر ميكنيم و اندرين، مردي و مردانگي رو كردهايم
ليك چشمي كه به آني جان ربود هـر دمـي صـد بــار جـامـه نـو كردهايم
گر چه ميخواهيم تـا دل بر كنيم ليك چون نـخـواهد وي، جـادو كردهايم
گويند: «صبر بر دو گونه باشد، صبر عابدان بود و صبر محبان و صبر عابدان نيكوتر آن بود كه محفوظ باشد و صبر محبان نيكوتر آن بود كه برداشته بود.»[35]
يعقوب (عليه صلوة والسلام) بامداد به صبر وعده كرد و گفت: «فصبرٌ جميل»[36]، ليك به شامگاه چنان بيتاب گشت و اشك باريد كه ديدگان از دست بداد. «يا أسفي علي يوسف»[37] كه چگونه فراق او را تحمل كنم «و ابيضّت عيناه من الحزن».[38]
فوق همه صبرها صبر بالله است. اين صبر به بقاء بعد الفناء تعلق دارد، وجود اين صبر در همه اقسام صبر كه ياد شد ممكن است.
امام صادق صلوات الله عليه در فضيلت اين صبر فرمود: «أمرالله تعالي انبيائه بالصبر و جعل الحظ الاعلي للرسول، حيث جعل صبره بالله لا بنفسه فقال: و اصبر و ما صبرك الا بالله.»[39]و[40]
اين بود خلاصهاي از اقسام صبر كه به تعابير مختلف بر زبان و قلم بزرگان از صوفيه جاري شده است، چنانكه قشيري ميگويد: صبر را اقسام است، صبري بود به كسب بنده و صبري بود نه به كسب بنده؛ صبر كسبي بر دو قسم است، صبري بود بدانچه خداي عزوجل فرموده است و صبري بود بدانچه نهي كرده است؛ اما آنچه كه كسي نيست بنده را، صبر او بود بر مقاسات آنچه بدو ميرسد از حكم حق سبحانه و تعالي كه او را در آن رنجي رسد و غيظي نبود.[41]
[1]- مصباح الهدايه، همان، ص379 [2]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص279 [3]- همان [4]- همان [5]- نحل، 96 [6]- همان، 97 [7]- انفال، 46 [8]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص282 [9]- ال عمران، 146 [10]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص285 [11]- همان [12]- سجده، 24 [13]- فصلت، 35 [14]- عوارف المعارف، همان، ص 185 [15]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص282 [16]- مصباح الهدايه، همان، ص 379 [17]- همان [18]- مجمع البحرين، ج1، ص 309 [19]- همان [20]- همان | [21]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص280 [22]- همان [23]- همان [24]- همان [25]- همان، ص 281 [26]- همان، ص 286 [27]- مصباح الهدايه، همان [28]- همان [29]- همان [30]- همان، ص 380 [31]- همان [32]- اعراف، 143 [33]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص280 [34]- همان، ص283 [35]- همان،ص 286 [36]- يوسف، 18 [37]- همان، 84 [38]- همان [39]-[40]- نحل، 128 [41]- تفسير القرآن الكريم، ج3، ص283 |