مقام ششم: شكر

شكر از جهتي نعمت الهي است بر سالك و از جهتي پاداشي بر استقرار وي در منزل پيشين است، زيرا كه سالك در مقام پنجم بردباري پيشه نمود و خداي متعال وي را در صبر و بردباري ياري رساند و بدان توفيق داد، چه اگر لطف و عنايت ويژه حق تعالي نبود، نه سالك و نه حتي واصل، توان تحمل بلاها و سختي‌ها را ندارد بدون امداد الهي. همه بايد بگويند: در صبر و بردباري زاري كنيم زاري.
پس صبر، نعمت ويژه حق تعالي بر سالك، بود از اين‌رو شكر، هم نعمت است از جانب خداي و هم پاداش وي، چون سالك صبر را پيشه خود ساخته است، پس پاداشي را شايسته است و شكر پاداش الهي است و هم چون نعمت است، بر شكر نيز شكر لازم آيد. از اين‌رو «از آن جهت كه ثمر صبر است، ثواب جزيل است و اداي شكر بر حصول اين نعمت، لازم و واجب است».[1]
 
تعريف شكر
شكر در لغت، كشف و اظهار است مطلقاً و در عرف علما، اظهار نعمت منعم به واسطه اعتراف دل و زبان است.[‍2]
قشيري گويد:[3]  حقيقت شكر نزديك اهل تحقيق، مقر آمدن باشد به نعمت منعم بر وجه فروتني و بر اين وجه خداي تعالي را وصف كنند كه او شكور است بر طريق توسّع و معني اين بود كه بنده را جزا دهد و مكافات كند بر شكر و جزاء شكر را، شكر نام كرد چنان‌كه گفت: «و جزاء سيئة، سيئة مثلها».[4]
سالك در اين مقام بايد توجه داشته باشد كه به كاري پرداخته است كه خدايش بدان مي‌پردازد. در پي كسب صفت و نشاني است كه خدايش نيز دارد. توجه به اين امر، سالك را در شكر وي كمك رساند؛ هرچه اين محبت اتصاف به صفات الهي، مؤثرترين انگيزه و هدف براي سلوك و طي راه است.
و نيز بداند كه «از معظمات نعم الهي، يكي نعمت شكر است كه توفيق اداي آن به بنده ارزاني داشته‌اند» و گمان مبرد كه كاري انجام داده است، بلكه يقين داند كه به نعمتي دست يافته است كه ويژه بندگان[5]  مورد توجه خاص خداست. به همين خاطر است كه شكر آن نيز واجب و لازم است.
 
شكر نعمت با نعمت
نخست بايد شكر نعمت را به‌جاي آورد و از آن‌جا كه شكر نعمت جز به نعمت نشايد، شكرِ شكر نيز واجب است و شكرِ شكر نيز، خود نعمتي نو است كه شكري بر آن واجب است، پس سالك بداند كه اگر در تمام عمر خود پيوسته در شكر خداي متعال باشد، نه‌تنها از عهده شكر يكي از نعمت‌هاي بي‌حد و اندازه او برنيامده است، بلكه غرق در نعمت‌هاي بي‌حساب ديگر شده است.
چنان‌كه به حضرت داود (ع) خطاب شده است كه: «إعملوا آل داود شکراً».[6]  داود (ع) گفت: «إلهي كيف أشكرك و أنا لاأستطيع أن أشكرك الا بنعمة ثانية من نعمك».[7]  حق تعالي فرمود: «إذا عرفت هذا فقد شكرتني».[8]
گر بداني كه توان شكر يكي از نعمت‌هاي الهي را نيز نداري، شكر وي را به‌جا آوردي كه شكر ذكر نعمت‌هاي خداي متعال به‌وسيله نعمت‌هاي ديگر اوست.
به زبان كه نعمتي از نعمت‌هاي بي‌شمار اوست، نام برخي ديگر از نعمت‌هاي ديگر را بر آن جاري سازيم كه همين مرتبه‌اي از شكر و سپاس وي است.
موسي (ع) اندر مناجات گفت: «الهي آدم را بيافريدي به يد قدرت خويش و با وي چنين و چنان كردي، تو را شكر چون كرد؟ گفت: دانست كه همه از من است. معرفت او بدان، شكر او بود مرا.»[9]
گويند: حقيقت شكر، ثناء بود بر محسن به ذكر احسان او. پس شكر بنده خداي را عز و جلّ، ثناي او باشد بر وي به ياد كرد احسان او بر وي و شكر حق سبحانه و تعالي بنده را، ثناي او باشد بر او به ياد كرد احسان او را؛ پس احسان بنده، طاعت او باشد خداي را و احسان حق عز اسمه، انعام او باشد بر بنده[10]  و چون ثناي بر نعمت، جز با نعمت ديگر نشايد، توجه به ضعف خود و كثرت نعمت خداي متعال بر وي، شكر است.
در خبر آمده است كه: «إذا عرفتَ ان النعم منّي فقد رضيت منك بذلك شكراً»؛[11]  زيرا كه «حقيقت شكر، سخن دل بود و اقرار دل به نعمت حق سبحانه و تعالي».[12]
 
مراتب شكر
1ـ بدايت شكر
بدايت شكر كه كمترين درجه شكر نعمت‌هاي الهي و در عين حال، ريشه همه شكرها و سپاس‌ها است، عبارت است از «علم به وجود نعمت و وجوب شكر بر آن و كيفيت اداي شكر هر نعمتي.»‍[13]
نخست بداند كه نعمت‌هاي الهي او را فراگرفته است و نعمت‌ها منت الهي بوده است، نه استحقاق و شايستگي خود و نيز بداند كه هر نعمتي را اگرچه به ظاهر به چشم كوچك آيد، شكري بايد.
و نيز بداند كه ناسپاسي نه شايسته انسان بلكه شايسته حيوانات و درندگان هم نيست و نيز به چگونگي اداي شكر آگاه باشد كه هر نعمتي را شكري ويژه بايد.
مثلاً شكر مال و ثروت، كمك به تهيدستان، ياري به خويشاوندان، هديه به دوستان و مصرف در راه‌هاي پسنديده كه سبب رشد و كمال خود و وابستگان و بندگان خدا شود.
شكر قواي دروني و بيروني خود را بشناسد و «مثلاً داند كه زبان نعمتي است و نطق در او نعمتي و شكر آن تلاوت كلام الهي و ذكر حق و اظهار نعمت و صدق و نصيحت و كفران آن كذب و بهتان و غيبت و شتيمت و نميمت.»[14]
و نيز گوش و چشم و عقل و علم، هر كدام نعمتي است كه بدون استحقاق از جانب خداي متعال به ما عطا شده است و بر آن شكري لازم و واجب است.
سپاس و شكر چشم، مطالعه آيات الهي، مشاهده آثار عظمت و جلالت حق تعالي و نيز نعمت‌هاي او كه انسان را به ياد او زنده مي‌كند، ديدن آن‌چه كه عقل و شرع بدان سفارش شده و پسنديده شمرده است و كفران آن، ديدن آن‌چه سبب گمراهي و تحريك غرايز مي‌شود، آن‌چه كه لغو و بيهوده است و بالاخره ديدن آن‌چه كه سبب غفلت از ياد خداست.
شكر گوش، شنيدن كلام الهي، حديث انيباء‌ و اولياء‌، حكمت و موعظه، سخن حق، آن‌چه سبب بيداري دل است، آن‌چه آدمي را به ياد خدا آورد، آن‌چه سبب توجه به حقارت نفس و ضعف آن است، آن‌چه سبب پرهيز از گمراهي، فرو غلتيدن در دام دشمن است و بالاخره شنيدن آن‌چه كه محبوب خداست و حب الهي را در جان زنده مي‌كند و كفران آن خلاف امور ياد شده است و همين‌گونه است نعمت‌هاي ديگر بدني و روحي و مالي و سياسي و اخلاقي و مانند آن.
«پس هرگاه بنده اين نعمت‌ها را بداند و چگونگي شكر هريك معلوم كند، به شكر علمي كه بدايت شكر است، رسيده است»[15]  و اولين گام را در شكر حق تعالي برداشته است.

2ـ نهايت شكر
نهايت شكر كه عمل به مقتضاي بدايت شكر است. بدايت شكر چنان‌كه گفته شد، شكر علمي است و نهايت شكر، عملي است. اگر سالك ببه شكر عملي كه نهايت شكر است پيوسته».[16]
 
اقسام سه‌گانه شكر
برخي شكر را به سه قسم دانسته‌اند: «شكر زبان و تن و دل. اما شكر زبان، اعتراف بود به نعمت حق سبحانه و تعالي به نعمت خشوع و تواضع و شكر تن و اركان، مشغول كردن تن بود به موافقت فرمان و خدمت و شكر دل، ملازمت بود بر بساط شهود، به نگاه داشتن حرمت».[17]  ولي بايد دانست كه اين همه، متوقف است بر شكر بدايت. شكر آگاهي و دانايي به نعمت و شكر و چگونگي انجام آن است، بنابراين تقسيم ياد شده، تقسيم نهايت شكر است.
اقسام سه‌گانه عملي را شكر عالمان و عابدان و عارفان نيز ناميده‌اند «و گويند شكري بود و آن شكر علما بود به زفان و شكري بود كه شكر عابدان باشد به افعال و شكري بود و آن شكر عارفان است به استقامت ايشان در جمله احوال.»[18]
 
اقسام نعمت‌ها
1ـ دنيوي و ظاهري مانند ثروت، قدرت و سلامت.
2ـ اخروي و باطني مانند ايمان، معرفت، عمل شايسته، فقر و بلا.



[1]- مصباح الهدايه، همان، ص384
[2]- همان
[3]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص762
[4]- شوري، 40
[5]- مصباح الهدايه، همان، ص384
[6]- سباء، 13
[7]- مصباح الهدايه، همان
[8]- شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج1،ص113
[9]- همان، ص 765
[10]- ترجمه رساله قشيريه، همان، صص 763-762
[11]- ابوطالب مكي، قوت القلوب، ج1،ص361
[12]-   ترجمه رساله قشيريه، همان، ص763
[13]- مصباح الهدايه، همان، 385
[14]- همان
[15]- همان، ص386
[16]- همان
[17]-  ترجمه رساله قشيريه، همان، ص763
[18]- همان