چون نعمتها بر دو دسته است، شاكران و سپاسگزاران نيز بر دو دستهاند:
1ـ مبطلان
مبطلان كه «اهل نفاقند» [1] كه جز نعمتهاي ظاهري نشناسند و «جز به نعم ظاهري دنيوي شكر نگويند» [2] و نعمتهاي دنيوي و ظاهري نيز هرچه به غرايز و شهوات آنها نزديكتر باشد، به نظرشان بزرگتر و شكر آن لازمتر است، اما نسبت به نعمتهاي اخروي و باطني آگاهي ندارند و اگر دارند بهخاطر نفوذ غرايز آنها، آن را ناديده ميگيرند، بنابراين چنين نعمتهايي را نقمت پندارند و از آن روي گردانند.
مردي به نزديك سهل بن عبدالله شد و گفت: دزد اندر سراي من آمد و كالا ببرد. گفت: شكر كن، اگر دزد در دل تو شدي ـ و آن شيطان است ـ و درستي ايمان تو ببردي، تو چه توانستي كرد؟ [3]
اين گروه آن اندازه كه از مار و موري هراس دارند كه گزندي بر مالشان يا بدنشان رساند، از شيطان و هوي و هوس كه بر جان گزند رساند، هراس ندارند، چون نعمتها در نظر ايشان يا مال است يا تن و غرايز شهوت و غضب و شيطنت. از اينرو با دشمن جان خويش كه شيطان است، نه چون دوست كه چون ولي و سرپرست رفتار ميكنند. اينان اهل شكر عام هستند. چنانكه گفتهاند: شكر عام بر طعام و لباس بود و شكر خواص بر آنچه بر دل ايشان در آيد از معاني. [4]
2ـ محققان
محققان، مؤمنانند كه نعمتهاي باطني را بزرگترين نعمت خداي متعال ميدانند و فقر و بلا و ايمان و معرفت را نعمت ويژه بندگان و دوستان خدا دانند و نعمتهاي ظاهري را نعمت مشترك بين همه موجودات، خواه انسان باشد، خواه حيوان و خواه گياه.
خور و خواب و لوازم آن، نعمتي است از خداي بر همه جانداران كه در آن چرندگان و درندگان بلكه خزندگان و حشرات نيز سهيمند. سفرهاي است عام و فراگير كه از پشه و مگس گرفته تا فيل و كرگدن، بر آن نشستهاند و از آن برخوردارند. ولي سفره بندگان خدا كه سفره نعمت خاص الهي است، غير از خور و خواب است.
اقسام محققان
محققان «سه طايفهاند: ضعفا و اقويا و اصفياء.
1ـ ضعفا
ضعفا آنهايند كه اگرچه به نعم اخروي ايمان دارند و بر آن شكر گويند و لكن به سبب ضعف حال و تشبّث صفات نفوس، ميل به نعم دنيوي زيادت دارند و بر آن شكر، بيش گويند.» [5]
اينان اگرچه به نعم اخروي آگاهي و باور دارند، ولي عمق آگاهي و باور آنان اندك است و يا غرايز و شهوات آنان توانمند و غالب و يا بر تربيت آن در زمان خود اقدام ننمودهاند، از اينرو خوشيها و لذتهاي آنان، شهوت و غضب است، لذتشان اين است كه چيزي بخورند يا ببرند. از اينرو اگر به انجام طاعات امر نشده بود و به لذتهاي خوشايند آنان وعده داده نشده بود، بدان گرايش و كششي نداشتند.
2ـ اقويا
اقويا، هم از علم و معرفت برتر برخوردارند و هم از همت و اراده قويتر و هم از كشش و گرايش شديدتر. به همين خاطر ميل آنان به چيزي است كه خواهش نفس در آن نباشد. آنان «به قوت حال و صحت عزيمت و تأجج نيران[6] شوق، ميل به چيزي كنند كه به مخالفت نفس باز گردد ... بدين سبب ميل نعم اخروي بيش كنند و بر آن شكر زيادت گويند و تزكيت نفس و تربيت خود در آن شناسند.» [7]
چنانكه در اخباري كه از خاندان پيامبر ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ نقل شده است، اشارتهاي دقيقي بدان شده است كه برخي از آنها را بازگو ميكنيم.
روي أن رسول الله ـ صلي الله عليه واله وسلم ـ قال: «إن الله يتعاهد عبده بالبلاء كما يتعاهد الوالد الشفيق ولده»؛ [8] همانگونه كه پدري مهربان و دلسوز از فرزندش مراقبت ميكند و بدو توجه دارد، خداي متعال نيز از بندهاش با بلا مراقبت ميكند.
و نيز روايت شده است كه آن حضرت فرمود: «إن الله تعالي ادّخر البلاء لاوليائه كما ادّخر الشهادة لاحبّائه»؛ [9] خداي متعال همانگونه كه شهادت را براي دوستانش ذخيره كرده است، بلا و سختي را براي اوليايش ذخيره نموده است و نيز فرمود: «نحن معاشر الانبياء اكثر بلاءً ثم الاولياء ثم الامثل فالامثل»؛ [10] بيشترين سختي و بلا از آن ما پيامبران است، آنگاه از آن اولياء، آنگاه هركه به ما شبيهتر باشد.
و نيز فرمود: «إذا أراد الله بقوم خيراً ابتلاهم»؛ [11] خداي متعال هرگاه خواهد كه خير و نيكي به گروهي رساند، آنان را به سختي مبتلا خواهد كرد و بلايشان فرستد.
اميرمؤمنان صلوات الله عليه فرمود: «إن الله يتعاهد وليه بالبلاء كما يتعاهد المريض اهله بالدواء و ان الله ليحمي عبده الدنيا كما يحمي المريض الطعام». [12]
خداي تعالي همانگونه از دوستانش بهوسيله بلا مراقبت ميكند كه خانواده بيمار، از بيمارشان با دارو و درمان مراقبت ميكنند و خداوند همانگونه بندهاش را از دنيا باز ميدارد كه مريض از غذا پرهيز ميكند.
امام صادق صلوات الله عليه فرمود: «إن الله ليتعاهد عبده المؤمن بالبلاء كما يتعاهد الغائب اهله بالطرف و انه ليحميه الدنيا كما يحمي الطبيب المريض». [13]
خداي متعال با بلا به بندگانش توجه ميكند، همانگونه كه مسافر با هديه به ياد خانوادهاش است و خدا بندگانش را از دنيا مراقبت ميكند، همانگونه كه پزشك از بيمارش مراقبت ميكند.
نكته لازم به يادآوري اين است كه صفات نفساني و غرايز حيواني و شيطاني از وجود اين گروه از محققان (اقويا) ريشهكن شده است و چيزي از اين صفات در آنها نمانده است، ولي آثار و عوارض و نشانههايي از آن در وجودشان باقي است؛ حالات، عادات و خاطراتي از آن دارند. به همين خاطر است كه بايد به مخالفت نفس اقدام نمايند، زيرا ممكن است بهخاطر آثار و عوارض ياد شده، دوباره به نفس و لوازم نفساني مانند شهوت و غضب و شيطنت باز گردند. نفس براي آنان دشمني است شكست خورده كه اگر فرصت يابد، بر آنها حمله برد.
3ـ اصفياء
نكتهاي كه اينك درباره اقويا گفته شد، در مور اصفياء جاي گفتن ندارد و همين مهمترين تفاوت آنان با اقويا است. «اصفياء طايفهاي باشند كه به كلي از تشبّثات و تعلّقات بقاياي نفوس پاك و صافي شده باشند و بر صراط مستقيم اعتدال مقيم شده و ايشان را به خود هيچ اختيار نمانده و به اختيار حق مختار شده و آنچه پيش آمده از بلا و عافيت و صحت و سقم و غنا و فقر، آن را خواسته و به هيچ طرف ميل نكردهاند.
به نقل رسيده است كه وقتي نزد اميرالمؤمنين حسين صلوات الله عليه گفتند: ابوذر ميگويد: «الفقر أحب اليّ من الغني و السقم أحب اليّ من الصحة»، امام حسين صلوات الله عليه گفت: «رحم الله اباذر اما انا اقول: من اتكل علي حسن اختيار الله له لميتمنّ انه في غير الحالة التي اختارها الله له». [14]
در تحف العقول[15] اين روايت از امام حسن صلوات الله عليه اينگونه آمده است: من اتكل ... و صدر آن نيامده است. آنكه بر اختيار نيكوي الهي اعتماد كرده باشد، همان خواهد كه خدا برايش خواسته است و غير آن را آرزو نخواهد نمود.
در همين معناست كه گفتهاند: «حقيقت شكر آن است كه هرچه بر او رود از آسايش و راحت و شدت و مكروه، شاكر باشد». [16] ولي آنانكه گفتهاند: «بلكه لذات او در ضربت بلا بيشتر باشد كه در خصب و نعمت»،[17] يا نظرشان به شكر اقوياست و نه اصفياء و يا بدين است كه بلا را نعمت باطن دانند و عافيت را نعمت ظاهر و از آنجا كه باطن، حقيقت ظاهر است، بر آن تقدم دارد.
و گفتهاند: «آنكه بر عطا شكر كند، شاكر بود و آنكه بر بلا شكر كند، شكور بود[18] و نيز «شاكر آن بود كه بر موجود شكر كند و شكور، آنكه بر مفقود شكر كند» و نيز گفتهاند: «شكر، موجود را بدارد و مفقود را صيد كند.» در پايان برخي ديگر از سخنان بزرگان از اهل معرفت را بازگو ميكنيم:
يقال: ان في باطن الجسم من النعم اضعاف النعم التي في ظاهره و ان في القلب من النعم اضعاف ما في الجسم كله من النعم و ان نعم الايمان بالله تعالي و العلم و اليقين، اضعاف نعم الاجسام و القلوب، فهذه كلها نعم مضاعفة علي نعم مترادفة لايحصيها الا من انعم بها و لايعلمها الا من خلقها.[19]
گويند: شكر نعمت، ديدن منت است و نگاهداشت حرمت.
حمدون قصار گويد: شكر نعمت آن بود كه نفس خويش اندر وي طفيلي بيني.
جنيد گويد: شكر را علتي است و آن آن است كه شاكر نفس خويش را زيادتي ميطلبد. پس او بر حفظ نفس خويش ايستاده است. [20]
البته اين امر در مورد شاكران صاحب نفسْ صادق است و آنها ضعفا و اقوياي از محققان و نيز مبطلان هستند. اما اصفياء بهخاطر فناي نفساني و پيراستن خود از آثار و عوارض نفس، شكرشان براي زيادت نيست، بلكه براي بندگي است و چون خود خود را ناديدهاند، به شكر اندر آيند.
گفتهاند: شكر، دانستن عجز است از شكر. [21]
و گفتهاند: شكر بر شكر تمامتر بود از شكر و آن، چنان بود كه شكر خويش توفيق وي بيني و آن توفيق از جمله نعمت خداي بود بر تو و او را بر آن شكر گويي. پس بر شكر، شكر كني و اين نامتناهي بود. [22]
جنيد گويد: شكر آن بود كه خويشتن را اهل آن نعمت نبيني.
رويم گويد: شكر آن بود كه آنچه در وسع تو بود، اندر آن به جاي آري.
گفتهاند: شكر چشم آن است كه عيب بيني بر كسي، بپوشاني و شكر گوش آنكه چيزي زشت شنوي، بپوشي.
اندر خبر درست آمده است كه «نخست كساني كه اندر بهشت شوند، آن باشند كه به هر حال كه باشند خداي را عزوجل شكر كنند.» [23]
[1]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 263
[2]- همان
[3]- همان، ص 265
[4]- همان، ص 264
[5]- مصباح الهدايه، همان، ص 385
[6]- زبانه كشيدن آتش
[7]- همان، ص 387
[8]- اعلام الدين، ص 435
[9]- مصباح الهدايه، همان، 387
[10]- مصباح الشريعه، همان، ص 183
[11]- بحارالانوار، ج67، ص 236
[12]- همان
[13]- همان،ص 221
[14]- مصباح الهدايه، همان، ص 387
[15]- همان، ص 234
[16]- عوارف المعارف، همان، ص 185
[17]- همان، ص 186
[18]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 264
[19]- قوت القلوب، همان، ج1، ص 369
[20]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 263
[21]- همان
[22]- همان، 264
[23]- همان، 268
مبطلان كه «اهل نفاقند» [1] كه جز نعمتهاي ظاهري نشناسند و «جز به نعم ظاهري دنيوي شكر نگويند» [2] و نعمتهاي دنيوي و ظاهري نيز هرچه به غرايز و شهوات آنها نزديكتر باشد، به نظرشان بزرگتر و شكر آن لازمتر است، اما نسبت به نعمتهاي اخروي و باطني آگاهي ندارند و اگر دارند بهخاطر نفوذ غرايز آنها، آن را ناديده ميگيرند، بنابراين چنين نعمتهايي را نقمت پندارند و از آن روي گردانند.
مردي به نزديك سهل بن عبدالله شد و گفت: دزد اندر سراي من آمد و كالا ببرد. گفت: شكر كن، اگر دزد در دل تو شدي ـ و آن شيطان است ـ و درستي ايمان تو ببردي، تو چه توانستي كرد؟ [3]
اين گروه آن اندازه كه از مار و موري هراس دارند كه گزندي بر مالشان يا بدنشان رساند، از شيطان و هوي و هوس كه بر جان گزند رساند، هراس ندارند، چون نعمتها در نظر ايشان يا مال است يا تن و غرايز شهوت و غضب و شيطنت. از اينرو با دشمن جان خويش كه شيطان است، نه چون دوست كه چون ولي و سرپرست رفتار ميكنند. اينان اهل شكر عام هستند. چنانكه گفتهاند: شكر عام بر طعام و لباس بود و شكر خواص بر آنچه بر دل ايشان در آيد از معاني. [4]
2ـ محققان
محققان، مؤمنانند كه نعمتهاي باطني را بزرگترين نعمت خداي متعال ميدانند و فقر و بلا و ايمان و معرفت را نعمت ويژه بندگان و دوستان خدا دانند و نعمتهاي ظاهري را نعمت مشترك بين همه موجودات، خواه انسان باشد، خواه حيوان و خواه گياه.
خور و خواب و لوازم آن، نعمتي است از خداي بر همه جانداران كه در آن چرندگان و درندگان بلكه خزندگان و حشرات نيز سهيمند. سفرهاي است عام و فراگير كه از پشه و مگس گرفته تا فيل و كرگدن، بر آن نشستهاند و از آن برخوردارند. ولي سفره بندگان خدا كه سفره نعمت خاص الهي است، غير از خور و خواب است.
اقسام محققان
محققان «سه طايفهاند: ضعفا و اقويا و اصفياء.
1ـ ضعفا
ضعفا آنهايند كه اگرچه به نعم اخروي ايمان دارند و بر آن شكر گويند و لكن به سبب ضعف حال و تشبّث صفات نفوس، ميل به نعم دنيوي زيادت دارند و بر آن شكر، بيش گويند.» [5]
اينان اگرچه به نعم اخروي آگاهي و باور دارند، ولي عمق آگاهي و باور آنان اندك است و يا غرايز و شهوات آنان توانمند و غالب و يا بر تربيت آن در زمان خود اقدام ننمودهاند، از اينرو خوشيها و لذتهاي آنان، شهوت و غضب است، لذتشان اين است كه چيزي بخورند يا ببرند. از اينرو اگر به انجام طاعات امر نشده بود و به لذتهاي خوشايند آنان وعده داده نشده بود، بدان گرايش و كششي نداشتند.
2ـ اقويا
اقويا، هم از علم و معرفت برتر برخوردارند و هم از همت و اراده قويتر و هم از كشش و گرايش شديدتر. به همين خاطر ميل آنان به چيزي است كه خواهش نفس در آن نباشد. آنان «به قوت حال و صحت عزيمت و تأجج نيران[6] شوق، ميل به چيزي كنند كه به مخالفت نفس باز گردد ... بدين سبب ميل نعم اخروي بيش كنند و بر آن شكر زيادت گويند و تزكيت نفس و تربيت خود در آن شناسند.» [7]
چنانكه در اخباري كه از خاندان پيامبر ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ نقل شده است، اشارتهاي دقيقي بدان شده است كه برخي از آنها را بازگو ميكنيم.
روي أن رسول الله ـ صلي الله عليه واله وسلم ـ قال: «إن الله يتعاهد عبده بالبلاء كما يتعاهد الوالد الشفيق ولده»؛ [8] همانگونه كه پدري مهربان و دلسوز از فرزندش مراقبت ميكند و بدو توجه دارد، خداي متعال نيز از بندهاش با بلا مراقبت ميكند.
و نيز روايت شده است كه آن حضرت فرمود: «إن الله تعالي ادّخر البلاء لاوليائه كما ادّخر الشهادة لاحبّائه»؛ [9] خداي متعال همانگونه كه شهادت را براي دوستانش ذخيره كرده است، بلا و سختي را براي اوليايش ذخيره نموده است و نيز فرمود: «نحن معاشر الانبياء اكثر بلاءً ثم الاولياء ثم الامثل فالامثل»؛ [10] بيشترين سختي و بلا از آن ما پيامبران است، آنگاه از آن اولياء، آنگاه هركه به ما شبيهتر باشد.
و نيز فرمود: «إذا أراد الله بقوم خيراً ابتلاهم»؛ [11] خداي متعال هرگاه خواهد كه خير و نيكي به گروهي رساند، آنان را به سختي مبتلا خواهد كرد و بلايشان فرستد.
اميرمؤمنان صلوات الله عليه فرمود: «إن الله يتعاهد وليه بالبلاء كما يتعاهد المريض اهله بالدواء و ان الله ليحمي عبده الدنيا كما يحمي المريض الطعام». [12]
خداي تعالي همانگونه از دوستانش بهوسيله بلا مراقبت ميكند كه خانواده بيمار، از بيمارشان با دارو و درمان مراقبت ميكنند و خداوند همانگونه بندهاش را از دنيا باز ميدارد كه مريض از غذا پرهيز ميكند.
امام صادق صلوات الله عليه فرمود: «إن الله ليتعاهد عبده المؤمن بالبلاء كما يتعاهد الغائب اهله بالطرف و انه ليحميه الدنيا كما يحمي الطبيب المريض». [13]
خداي متعال با بلا به بندگانش توجه ميكند، همانگونه كه مسافر با هديه به ياد خانوادهاش است و خدا بندگانش را از دنيا مراقبت ميكند، همانگونه كه پزشك از بيمارش مراقبت ميكند.
نكته لازم به يادآوري اين است كه صفات نفساني و غرايز حيواني و شيطاني از وجود اين گروه از محققان (اقويا) ريشهكن شده است و چيزي از اين صفات در آنها نمانده است، ولي آثار و عوارض و نشانههايي از آن در وجودشان باقي است؛ حالات، عادات و خاطراتي از آن دارند. به همين خاطر است كه بايد به مخالفت نفس اقدام نمايند، زيرا ممكن است بهخاطر آثار و عوارض ياد شده، دوباره به نفس و لوازم نفساني مانند شهوت و غضب و شيطنت باز گردند. نفس براي آنان دشمني است شكست خورده كه اگر فرصت يابد، بر آنها حمله برد.
3ـ اصفياء
نكتهاي كه اينك درباره اقويا گفته شد، در مور اصفياء جاي گفتن ندارد و همين مهمترين تفاوت آنان با اقويا است. «اصفياء طايفهاي باشند كه به كلي از تشبّثات و تعلّقات بقاياي نفوس پاك و صافي شده باشند و بر صراط مستقيم اعتدال مقيم شده و ايشان را به خود هيچ اختيار نمانده و به اختيار حق مختار شده و آنچه پيش آمده از بلا و عافيت و صحت و سقم و غنا و فقر، آن را خواسته و به هيچ طرف ميل نكردهاند.
به نقل رسيده است كه وقتي نزد اميرالمؤمنين حسين صلوات الله عليه گفتند: ابوذر ميگويد: «الفقر أحب اليّ من الغني و السقم أحب اليّ من الصحة»، امام حسين صلوات الله عليه گفت: «رحم الله اباذر اما انا اقول: من اتكل علي حسن اختيار الله له لميتمنّ انه في غير الحالة التي اختارها الله له». [14]
در تحف العقول[15] اين روايت از امام حسن صلوات الله عليه اينگونه آمده است: من اتكل ... و صدر آن نيامده است. آنكه بر اختيار نيكوي الهي اعتماد كرده باشد، همان خواهد كه خدا برايش خواسته است و غير آن را آرزو نخواهد نمود.
در همين معناست كه گفتهاند: «حقيقت شكر آن است كه هرچه بر او رود از آسايش و راحت و شدت و مكروه، شاكر باشد». [16] ولي آنانكه گفتهاند: «بلكه لذات او در ضربت بلا بيشتر باشد كه در خصب و نعمت»،[17] يا نظرشان به شكر اقوياست و نه اصفياء و يا بدين است كه بلا را نعمت باطن دانند و عافيت را نعمت ظاهر و از آنجا كه باطن، حقيقت ظاهر است، بر آن تقدم دارد.
و گفتهاند: «آنكه بر عطا شكر كند، شاكر بود و آنكه بر بلا شكر كند، شكور بود[18] و نيز «شاكر آن بود كه بر موجود شكر كند و شكور، آنكه بر مفقود شكر كند» و نيز گفتهاند: «شكر، موجود را بدارد و مفقود را صيد كند.» در پايان برخي ديگر از سخنان بزرگان از اهل معرفت را بازگو ميكنيم:
يقال: ان في باطن الجسم من النعم اضعاف النعم التي في ظاهره و ان في القلب من النعم اضعاف ما في الجسم كله من النعم و ان نعم الايمان بالله تعالي و العلم و اليقين، اضعاف نعم الاجسام و القلوب، فهذه كلها نعم مضاعفة علي نعم مترادفة لايحصيها الا من انعم بها و لايعلمها الا من خلقها.[19]
گويند: شكر نعمت، ديدن منت است و نگاهداشت حرمت.
حمدون قصار گويد: شكر نعمت آن بود كه نفس خويش اندر وي طفيلي بيني.
جنيد گويد: شكر را علتي است و آن آن است كه شاكر نفس خويش را زيادتي ميطلبد. پس او بر حفظ نفس خويش ايستاده است. [20]
البته اين امر در مورد شاكران صاحب نفسْ صادق است و آنها ضعفا و اقوياي از محققان و نيز مبطلان هستند. اما اصفياء بهخاطر فناي نفساني و پيراستن خود از آثار و عوارض نفس، شكرشان براي زيادت نيست، بلكه براي بندگي است و چون خود خود را ناديدهاند، به شكر اندر آيند.
گفتهاند: شكر، دانستن عجز است از شكر. [21]
و گفتهاند: شكر بر شكر تمامتر بود از شكر و آن، چنان بود كه شكر خويش توفيق وي بيني و آن توفيق از جمله نعمت خداي بود بر تو و او را بر آن شكر گويي. پس بر شكر، شكر كني و اين نامتناهي بود. [22]
جنيد گويد: شكر آن بود كه خويشتن را اهل آن نعمت نبيني.
رويم گويد: شكر آن بود كه آنچه در وسع تو بود، اندر آن به جاي آري.
گفتهاند: شكر چشم آن است كه عيب بيني بر كسي، بپوشاني و شكر گوش آنكه چيزي زشت شنوي، بپوشي.
اندر خبر درست آمده است كه «نخست كساني كه اندر بهشت شوند، آن باشند كه به هر حال كه باشند خداي را عزوجل شكر كنند.» [23]
[1]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 263
[2]- همان
[3]- همان، ص 265
[4]- همان، ص 264
[5]- مصباح الهدايه، همان، ص 385
[6]- زبانه كشيدن آتش
[7]- همان، ص 387
[8]- اعلام الدين، ص 435
[9]- مصباح الهدايه، همان، 387
[10]- مصباح الشريعه، همان، ص 183
[11]- بحارالانوار، ج67، ص 236
[12]- همان
[13]- همان،ص 221
[14]- مصباح الهدايه، همان، ص 387
[15]- همان، ص 234
[16]- عوارف المعارف، همان، ص 185
[17]- همان، ص 186
[18]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 264
[19]- قوت القلوب، همان، ج1، ص 369
[20]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 263
[21]- همان
[22]- همان، 264
[23]- همان، 268