نشان توكل

از آن‌جا كه صاحب توكل، اسباب را از سبب‌سازي حق تعالي مي‌داند و براي آن‌ها حقيقتي جز آيت خداي متعال نمي‌شناسد، از اين‌رو متأثر از آنان نيست، بلكه همه تأثيرپذيري‌اش و توجّهش به خداي خويش.
گفته‌اند: لايثبت لاحد مقام في التوكل حتي يستوي عنده المدح و الذم من الخلق، فيسقطان و حتي يؤذي فيصبر علي الاذي، يستخرج بذلك منه رفع السلوك الي الخلق و النظر الي علم الخالق الذي سبق. [1]
صاحب توكل چند نكته را به يقين مي‌داند:
نخست اين‌كه خداي متعال كه وي را آفريده، حكيمانه آفريد و همان‌گونه كه در آفرينش از غير كمك نگرفت، در تدبير وي نيز بي‌نياز از اغيار است.
ديگر آن‌كه مي‌داند «جمله امور مقدر و مقسومند به تقدير مشيت كامله و قسمت عادله»[2]  كه نه كاهش‌پذير است و نه افزايش‌پذير، نه تغيير در آن ممكن است و نه تبديلي آن را شايسته است. ديگر اين‌كه آن‌چه او برايش خواسته است و مقدر نموده است، بهترين تقدير و اندازه‌ ممكن بود كه بهتر از آن با نظام احسن سازگار نبود.
ديگر اين‌كه خلق از خود جز ضعف و فقر ندارد و از ضعيف و فقير خيري نشايد، از اين‌روست كه زمام تدبير به رب و مالك خود سپارد.
سهل ابن عبدالله گفت: نشان توكل سه چيز است، آن‌كه سؤال نكند و چون پديدار آيد، باز نزند[3]  و چون فرا گيرد ذخيره نكند.[4]
و چون كسي گفتي: توكلت علي الله، بشر حافي گفتي: بر خداي عزوجل دروغ مي‌گويي، اگر بر خداي توكل كرده بودي، راضي بودي بر آن‌چه خداي بر تو راند.[5]
ذوالنون مصري را پرسيدند از توكل؟ گفت: از طاعت اغيار بيرون آمدن و به طاعت خداي پيوستن. گفت: زيادت كن. گفت: خويشتن به صفت بندگي داشتن و از صفت خداوندي بيرون آوردن.[6]
ابوموسي ديبلي از بايزيد پرسيد؟ ما التوكل؟ بايزيد گفت: ما تقول انت؟ ابوموسي گفت: قال اصحابنا: لو ان السباع عن يمينك و الافاعي عن يسارك، ما تحرك لذلك سرّك. بايزيد گفت: نعم هذا قريب و لكن لو ان اهل الجنة في الجنه يتنعمون و اهل النار في النار يعذبون، ثم وقع لك تمييز بينهما‌، خرجت من حد المتوكلين.[7]
ابوموسي ديبلي گويد: ابويزيد را از توكل پرسيدند. مرا گفت: تو چه گويي؟ گفتم: اصحاب ما گويند: اگر بر دست چپ و راست تو شير و اژدها باشد، بايد كه اندر سر تو هيچ حركت نباشد. بايزيد گفت: اين سهل است و لكن اگر اهل بهشت اندر نعمت بهشت مي‌نازند و اهل دورخ همي‌گذارند و تو تميز كني بر دل بر ايشان، از جمله متوكلان نباشي.[8]
يكي از اكابر طريقت در ميدان قتال بين دو گروه بخفت. از او پرسيدند اين چه حال است؟ گفت: اگر اين وقت را از وقت زفاف فرق داني، از جمله متوكلان نشمارند. [9]
دست به غير دراز كردن، عطا و هديه خلق را رد كردن، ثروت ذخيره كردن، راضي به حكم خداي متعال نبودن، در طاعت خلق بودن، پندار سروري و آقايي داشتن، بين سختي و راحتي فرق نهادن، نشان فقدان توكل است و نبودن توكل، نشان فقدان معرفت است و نبودن آن، نشان فقدان يقين.
 
اقسام توكل
1ـ توكل عنايت.
2ـ توكل كفايت.

توكل عنايت، اعتماد بر حسن مشيت ازلي و ابدي خداي متعال است و او را احسن الخالقين و احسن المدبرين دانستن و واحد قهار را برتر از ارباب متفرقه خيالي شناختن است.
توكل كفايت يعني «اعتماد بر صدق كفالت»[10]  و اعتقاد به اين‌كه اگر زمام امور به خداي تعالي واگذار گردد، او در تدبير و به‌داشت آن كوتاهي نخواهد كرد.
 
نتايج توكل
1ـ دست يافتن به مقام محبت الهي و برخورداي از باطن نعمت‌هاي بي‌كران او كه همان دوستي وي است چنان‌كه فرمود: «إن الله يحبّ المتوكّلين».[11]
2ـ كفايت الهي بر او چنان‌كه فرمود: «و من يتوكّل علي الله فهو حسبه».[12]  رسول خدا   ( صلي الله عليه و آله و السلم) فرموند: «من انقطع الي الله كفاه الله مؤنته و رزقه من حيث لايحتسب و من انقطع الي الدنيا وَكَلَه اليها».[13]
3ـ رسيدن به عالي‌ترين درجه تقوي، چنان‌كه رسول خدا  ( صلي الله عليه و آله و السلم) فرمودند: «من أحب ان يكون أتقي الناس فيتوكّل علي الله».[14]
4ـ قدرت‌مند شدن و مغلوب اغيار نگشتن. امام باقر صلوات الله عليه فرمود: «من توكل علي الله لايغلب و من اعتصم بالله لايهزم».[15]
رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و السلم)  فرمودند: «من سرّه أن يكون أقوي الناس فليتوكل علي الله و من سرّه ان يكون أكرم الناس فليتّق الله و من سرّه ان يكون أغني الناس فليكن بما في يد الله اوثق منه مما في يديه» و قيل: حقيقة التوكل، الثقة بالله.[16]
5ـ بي‌نيازي؛ قيل: لو أن رجلاً توكل علي الله بصدق النية لاحتاجت اليه الاُمرا فمن دونهم فيكف يحتاج هو و مولاه الغني الحميد.[17]
گفته‌اند: هركه در ميدان تفويض افتد، مرادها نزد او برند، هم چنان‌كه عروس به خانه‌ داماد.[18]
و بالاخره ثمره ترك توكل و اعتماد به غير خداي تعالي، محروميت از عنايات او خواهد بود. چنان‌كه رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و السلم) فرمودند: «يقول الله عزوجل: ما من مخلوق يعتصم بمخلوق دوني الاّ قطعت اسباب السموات و الارض من دونه، فان سألني لم‌أعطه و ان دعاني لم اجبه و ما من مخلوق يعتصم بي دون خلقي الا ضمنت السموات و الارض رزقه فان سألني اعطيته و ان دعاني اجبته و ان استغفرني غفرت له».[19]
6ـ خلاصي از هموم متفرق و دست يافتن به همّ واحد، «و چه كرامتي بزرگ است كه حق تعالي با اهل توكل كرده است و ايشان را به نقد از عذاب تفرقه هموم خلاص داده و هموم ايشان را همي واحد گردانيده و فكر تدبير از دل ايشان برداشته است.
وقتي شخصي پيش شبلي رفت و از كثرت عيال شكايت كرد. شبلي گفت: إرجع الي بيتك و كل من ليس رزقه علي الله فاطرده؛[20]  با خانه رو و هر كه را روزي بر خداي نيست از خانه بيرون كن.[21]



[1]- همان، ص 14
[2]- مصباح الهدايه، همان، ص 396
[3]- رد احسان نكنيد.
[4]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص246
[5]- همان، ص 247
[6]- همان، ص 249
[7]- مصباح الهدايه، همان، ص 398
[8]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص246
[9]- مصباح الهدايه، همان، ص 398 (مضمون)
[10]- همان، ص 397
[11]- آل عمران، 159
[12]- طلاق، 3.
[13]- روضة الواعظين، همان، ص 426
[14]- همان، ص 225
[15]- همان
[16]- همان، ص226
[17]- همان
[18]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 426
[19]- روضة الواعظين، همان
[20]-  مصباح الهدايه، همان، صص 399-398
[21]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص251