عوامل رضا

يقين به اركان ايمان كه عبارت است از اعتقاد به توحيد، رحمت عامه خداي متعال و رحمت خاصه وي كه از طريق ولايت تحقق مي‌پذيرد. اگر كسي به چنين يقيني دست يابد، به رضا خواهد رسيد، چنان‌كه امير مؤمنان صلوات الله و سلامه عليه فرمودند: «الرضا ثمرة اليقين»؛ [1]  رضا ميوه يقين است. البته حداقل يقين كه سبب پيدايش رضا در فكر و دل سالك شود، عين اليقين است، زيرا تا حقيقت اشياء و لطف منطوي حق تعالي در مصيبت و بلا مشاهده نشود، به حسن آن يقين حاصل نشود و تا يقين حاصل نگردد، رضا پديد نيايد.

جنيد گويد: مقام رضا آن‌گاه حاصل شود كه دل منشرح شود و انشراح دل، از نور يقين تولد كند و از نور يقين بصيرت دل تولد كند و از بصيرت دل، رضا. [2]  تا نخست دل مؤمن به نور يقين منشرح و منفسح نشود، چشم بصيرتش به مشاهده و معاينه حسن تدبير الهي منفتح نگردد و در او گنجايي حوادث و وقايع بل سرور و فرح به وقوع آن پديد نيايد. [3]
اعتماد به خداي داشتن و او را محب خلق خويش دانستن و به او بيش از خود اعتماد داشتن و بالاخره به‌خوبي به او توكل كردن. چه وكيل آن مي‌كند كه از عهده متوكل ساخته نيست. چنان‌كه اميرمؤمنان صلوات الله عليه فرمودند: «أصل الرضا، حسن الثقة بالله». [4]
رضايت خداي متعال از بنده. رضايت بنده از خداي متعال و حكم ازلي و قضاء وي نتيجه و ثمره رضايت خداي متعال از بنده است؛ تا خدا راضي نباشد، بنده راضي نگردد، چنان‌كه فرمود: «رضي الله عنهم و رضوا عنه».[5]  رضايت وي از بندگان، مقدم است بر رضايت بندگان از او. «بدان كه بنده از خداي راضي نتواند بود مگر پس از آن‌كه خداي تعالي، از وي راضي باشد، زيرا كه خداي گفت: «رضي الله عنهم و رضوا عنه». [6]
ابوعلي گويد: شاگردي فرا استاد خويش گفت: بنده داند كه خداي از او راضي است؟ گفت: نه. شاگرد گفت: داند. استاد گفت: چون داند؟ گفت: چون دل خويش را از خداي راضي يابم، دانم كه خداي از من راضي است.[7]  به همين خاطر و نيز بدين جهت كه خداي متعال متأثّر از كار بنده نمي‌شود، آن‌چه كه به عنوان عامل رضاي حق تعالي از بنده خويش گفته شده است، نشان آن است، نه عامل آن. به عنوان نمونه: روايت شده است كه بني اسرائيل به موسي (علیه السلام) گفتند: «سَل ربّك أمراً اذا فعلناه يرضي به عنا. قال موسي: «‌الهي قد سمعتَ ما يقولون. فقال: يا موسي! قل لهم يرضون عني حتي ارضي عنهم».[8]
از رسول خدا ((صلی الله علیه و آله وسلّم نقل شده است كه فرمودند: «من أحب أن يعلم ما له عند الله، فلينظر ما لله عنده، فان الله ينزل العبد منه بحيث أنزله من نفسه».[9]
از حضرت موسي (علیه السلام) نقل شده است كه: «يا رب دلّني علي أمر فيه رضاك حتي اعمله، فاوحي الله تعالي اليه: ان رضاي في كرهك و انت لاتصبر علي ما تكره. قال: يا رب دلني عليه. قال: فان رضاي في رضاك بقضايي».
گويند موسي (علیه السلام) گفت: راه نماي مرا به كاري كه چون من آن بكنم، از من راضي گردي. گفت: يا موسي طاقت نداري. موسي به سجود افتاد و تضرع كرد. خداي تعالي وحي فرستاد به وي كه اي پسر عمران، رضاي من از تو اندر آن است كه تو رضا دهي به قضاي من. [10]
اين روايات و مانند آن در مقام بيان پيدايش رضايت خداي متعال از رضاي بنده از او نيست و بدين‌گونه نيست كه رضاي او معلول رضاي بنده باشد، بلكه نشان از رضاي بنده است و علت آن.
كمال توكل و استقرار در بالاترين درجه آن. اگر كسي اختيار و انتخاب خداي متعال را بهترين بداند و بر آن توكل كند، به اولين درجه رضاي خداي متعال دست يابد.
حسين بن علي (علیه السلام) را گفتند: ابوذر همي گويد كه درويشي را دوست‌تر دارم از توان‌گري و بيماري را دوست‌تر دارم از تن‌درستي. گفت: خداي تعالي بر ابوذر رحمت كناد. من همي‌گويم: هركه توكل بر نيكويي اختيار خداي كند، او را بر اختيار خداي، اختياري ديگر نبود» [11]  و اين رضا، رضاي ترك اختيار است.
خشيت از خداي متعال كه خود ثمره علم به اوست. چنان‌كه فرمود: «رضي الله عنهم و رضوا عنه ذلك لمن خشي ربه».[12] 
محبت خداي متعال و چون محبت حاصل شود، هر فعل كه از محبوب به وي رسد، ‌در موقع رضا و احماد افتد و كل ما فعل المحبوب، محبوب و شيخ نجم الدين ـ قد ـ از اين معني گفته است:
اي دل اگر رضـاي دلبـر بـايـد                     آن بايـد كرد و گفت، كـو فـرمـايـد
گر گويد خون گري، مگو كز چه سبب                   ور گـويد جـان بـده، مـگـو كـي بـايـد
[13]
 
نشان رضا
قناعت و بسنده كردن به آن‌چه شايد. امير مؤمنان صلوات الله عليه فرمودند: «القنوع عنوان الرضا».[14]
يكسان بودن نوازش و گدازش. فضيل گويد: اذا استوي عنده المنع و العطاء، فقد رضي. [15] رويم گويد: رضاآن بود كه اگر دوزخ بر دست راست وي بداشته باشند، نگويد كه به جانب چپ مي‌بايد. [16]
ترك طلب. ابوسليمان گويد: رضا آن است كه از خداي بهشت نخواهي و از دوزخ، پناه نجويي. [17]
يافتن محبت در بلا. ذوالنون گويد: سه چيز از علامت رضا بود: دست بداشتن اختيار پيش از قضا و نايافتن تلخي پس از قضا و يافتن محبت اندر وقت بلا. [18]
رابعه را پرسيدند كه بنده راضي كي باشد؟ گفت: آن‌گه كه از محنت شاد شود، همچنان كه از نعمت. [19]
فمن الرضا، سرور القلب بالمقدور في جميع الامور و طيب النفس و سكونها في كل حال و طمأنينه القلب عند كل مفزع مهلع من امور الدنيا و قناعة العبد بكل شئ و رضاه منه بادني شئ و تسليمه له الاحكام و القضايا باعتقاد حسن التدبير و كمال التقدير فيها و تسليم العبد الي مولاه ما في يديه رضا بحكمه عليه و ان لايشكو الملك السيد الي العبد المملوك و لايتبّرم بفعل الحبيب و لايفقد في كل شئ حس صنع القريب.
و من الرضا أن عند اهل الرضا لايقول العبد: هذا يوم شديد الحرّ و لا هذا يوم شديد البرد و لايقول: الفقر بلاء و محنه و العيال همّ و تعب و الاحتراف كدّ و مشقة و لا يفقد بقلبه من ذلك ما لايغرّه به بل يرضي القلب و يسلم و يسكن العقل و سيتسلم بوجود حلاوة التدبير و استحسان حكم التقدير [20]  و من الرضا أن لا تذم شيئاً مباحاً و لاتعيبه اذا كان بقضاء مولاه. [21]
 
نتايج رضا
1ـ رفع غم و اندوه
امير مؤمنان صلوات الله عليه فرمودند: «الرضا ينفي الحزن»[22]   هركه را در اين مقام قدم‌گاهي كرامت فرمودند، به بهشت معجلش رسانيدند، چه روح و فرح كه از لوازم اهل بهشت است، در رضا و يقين تعبيه فرموده‌اند، چنان‌كه در خبر است:  «إن الله تعالي جعل بحكمته الروح و الفرح في الرضا و اليقين». [23]
امير مؤمنان صلوات الله عليه فرمودند: «من جلس علي بساط الرضا لم ينله مكروه». [24]

2ـ دين‌داري حقيقي
همو فرمود: «الدين شجرة أصلها التسليم و الرضا». [25]

3ـ آسان شدن بلاها
همو فرمود: «الرضا بقضاء الله يهون عظيم الرزايا». [26]

4ـ بي‌نيازي از اغيار
همو فرمود: «ثمرة الرضا الغناء». [27]

5ـ قرب خداي متعال
قال لقمان لابنه: «اوصيك بخصال تُقرّبُك الي الله و تُباعدُك من سخطه: الاولي تَعبُدُ الله لاتشرك به شيئاً؛ الثانية الرضا بقدر الله فيما أحببت و كرهت». [28]
آخرين نكته اين‌كه، سالك راهي و چاره‌اي جز رضا و قضا به حكم خداي متعال ندارد، پس بهتر آن‌كه به اختيار، آن را بفهمد و بيابد و بخواهد.
ان الله تعالي قال: «أنا الله لا اله الا أنا  من لم يصبر علي بلايي و يرض بقضايي و يشكر نعمايي فليتخذ رباً سواي». [29]
و از رسول خدا ((صلی الله علیه و آله وسلّم روايت شده است كه: يقول الله تعالي: قدّرت المقادير و دبّرت التدبير و احكمت الصنع، فمن رضي، فله الرضا مني حين يلقاني و من سخط فله السخط مني حين يلقاني. [30]

اللهم اغفرلنا و لوالدينا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان و وفّقنا لما تحبّ و ترضي انك سيمع الدعاء.



1-  غرر الحكم، ج 1، ص 190
2-  عوارف المعارف، همان، ص 187
3-  مصباح الهداية، همان، ص 400
4-  غرر الحكم، ج 2، ص 101
5-  مائده، 119
6-  ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 297
7-  همان
8-  قوت القلوب، همان، ص 65
9-  همان
10-  ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 297
11- همان، ص 299
12-  بينة، 8
13-  عوارف المعارف، همان، ص 187
14-  غرر الحكم، ج 1، ص 195
15-  قوت القلوب، همان، ص 66
16-  ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 298
17-  همان، ص 299
18-  همان
19-  همان
20-  قوت القلوب، همان، ص 66
21-  همان، ص 68
22-  غرر الحكم، ج 1، ص 112
23-  محجة البيضاء، ج 8، ص 90
24-  نفائس الفنون، ص 26
25-  غرر الحكم، ص 329
26-  همان، ص 339
27-  همان، ج 3، ص 326
28-  قوت القلوب، همان، ص 66
29-  قوت القلوب، همان، ص 67
30-  همان، ص 68