محبت را به دو نوع ديگر نيز تقسيم نمودهاند:
1ـ محبت اهل اهتداء
2ـ محبت اهل اجتباء
«اهل محبت بر دو نوعند: اهل اهتدا و اهل اجتبا. اهل اهتداء جمعي باشند كه به قدر تزكية نفس و تصفيه دل و تجلية روح، بساط اطوار مقامات طي كنند ... و اهل اجتباء، قومي باشند كه حق سبحانه و تعالي به وجود الهي و كمال پادشاهي و حكم كرم و جذبة لطف، خلعت خاص محبت در ايشان بپوشاند. از تجلي آن جمال جلال، معمورِ نورِ آن محبت شوند و سوخته اين جمال گردند و زبان وقتشان بدين ترانه سرايان شود:
1ـ محبت اهل اهتداء
2ـ محبت اهل اجتباء
«اهل محبت بر دو نوعند: اهل اهتدا و اهل اجتبا. اهل اهتداء جمعي باشند كه به قدر تزكية نفس و تصفيه دل و تجلية روح، بساط اطوار مقامات طي كنند ... و اهل اجتباء، قومي باشند كه حق سبحانه و تعالي به وجود الهي و كمال پادشاهي و حكم كرم و جذبة لطف، خلعت خاص محبت در ايشان بپوشاند. از تجلي آن جمال جلال، معمورِ نورِ آن محبت شوند و سوخته اين جمال گردند و زبان وقتشان بدين ترانه سرايان شود:
اي جمالت جمله جانها سوخته عــزت نــامـــت زبـــانهـا سـوخته
لفظ و معني در جلالت گمشده پـرتـو قــدرت نـشــانها سـوخته
عارفانــت بـا بـــلا در سـاخــتـــه زاهدانــت خـان و مـانها سـوخته
آتش عشقت فتـاده در ميان خرمن ايـنها و آنها سـوخته
من كـيـم در راه تــو، بـيــچـارهاي دل شكسته، استخوانها سوخته
خرج كرده در رهت عمري دراز و ز يقين تــو گـمـانها سـوخته
بـا تـو خـو كرده ز خـود سير آمده بيحجاب اندر عيانها سوخته[1]
لفظ و معني در جلالت گمشده پـرتـو قــدرت نـشــانها سـوخته
عارفانــت بـا بـــلا در سـاخــتـــه زاهدانــت خـان و مـانها سـوخته
آتش عشقت فتـاده در ميان خرمن ايـنها و آنها سـوخته
من كـيـم در راه تــو، بـيــچـارهاي دل شكسته، استخوانها سوخته
خرج كرده در رهت عمري دراز و ز يقين تــو گـمـانها سـوخته
بـا تـو خـو كرده ز خـود سير آمده بيحجاب اندر عيانها سوخته[1]
سيد شهيدان شاهد، حسين بن علي صلوات الله و سلامه عليه فرمودند: « و اجعل حبّك أحبّ الاشياء اليّ» [2] كه به محبت خاص در تعابير رايج و به محبت اخص الخواص به تعبير نگارنده اشاره دارد.ّ
ابوعبدالله قرشي گويد: المحبة انتهب كلك لمن احببت و لايبقي لك منك شئ؛[3] محبت آن بود كه خويشتن را جمله به محبوب خويش بخشي وي را هيچ باز نماند از تو. [4] علي رودباري گويد: ما لمتخرج من كليتك لمتدخل في حد المحبة[5]
انا من اهوي و من اهوي انا نحن روحان حللنا بدنا
فاذا ابصرتني ابصرته و اذا ابصرته ابصرتنا [6]
فاذا ابصرتني ابصرته و اذا ابصرته ابصرتنا [6]
كه هم محبت است و هم ثمره و غايت محبت.
عوامل محبت
1ـ توحيد: هرچه معرفت سالك به يگانگي و حضور فراگير خداي متعال بيشتر باشد، مظاهر جمال وي و رحمت گستردة او آشكارتر بيند و هرچه جمال وي بيشتر و بيپيرايهتر بيند، او را دوستتر دارد كه اگر در اين دوستي عنان از دست دهد و از كنترل ذهن و بدن خويش ناتوان شود، عاشق گردد. برخي گفتهاند: اذا تمّ التوحيد، تمّت المحبة.[7]
2ـ ترك مخالفت: برخي از اهل معرفت، انجام موافقت را سبب محبت ندانند بلكه ترك مخالفت را سبب دانند و گفتهاند: ليس كل من عمل بطاعة الله صار حبيباً لله ولكن كل من اجتنب ما نهاه، صار حبيباً و هذا كما قال: ان المحبة تستبين بترك المخالفة و لاتبين بكثرة الاعمال[8]
3ـ انجام نوافل: در برخي از روايات، انجام نوافل را عامل يا نشان حب الهي معرفي نموده است مانند: «لايزال يتقرب الي العبد بالنوافل حتي أحبه»؛[9] بندة من هميشه به من تقرب كند به نافلهها تا او را دوست گيرم[10]
4ـ تهي بودن دل از تعلق به غير. روايت شده است كه «خداوند تعالي به عيسي ( ( علیه السلام وحي فرستاد كه «من چون دل بندهاي خالي بينم از دوستي دنيا و آخرت، از دوستي خويش آن دل را پر كنم.»[11]
از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل شده كه: «من أراد ان يحبّه الله، فليزهد في الدنيا»[12]
[1]ـعوارف المعارف، ، ص 188.
[2]ـ بحار الانوار، ج 101، ص 287.
[3]ـ مصباح الهدايه، همان، ص 405.
[4]ـ ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 560.
[5]ـ مصباح الهدايهﭭ، همان، ص 406.
[6]ـ عوارف المعارف، همان، ص 188.
[7]ـ قوت القلوب، همان، ص 86.
[8]ـ همان، ص 90.
[9]ـ جامع الاخبار، ص 81.
[10]ـ ترجمه رساله قشيريه، همان، صص 553- 552.
[11]ـ همان، ص 566.
[12]ـ قوت القلوب، همان، ص 92.