نشانه های محبت (4)


10- كاسته نشدن از محبت در فصل و وصل

نه مشاهده محبوب و وصال به او از شوق و محبتش بكاهد و نه سختي‌ها و بلاها و موانع وصول. از ديگر نشانه‌هاي محبت اين است كه سالك هرچه به محبوب خويش نزديك‌تر گردد، بر شوق و محبتش افزوده شود و اگر بدو فاضل گردد، دچار چنان شوق و عشقي شود كه گر بر همه عالم تقسيم كنند، همه از آن به وجد آيند و به سكر اندر شوند.
از اين‌رو از شوق محب هيچ گاه كاسته نشود، «بل هر لحظه در مشاهده و هر نفس در مواصله، شوقي جديد و تعطش داعي «هل من مزيد»[3]در نهاد او انگيخته مي‌گردد و چندان كه مراتب قربش زيادت مي‌گردد، نظرش بر مرتبه فوق آن مي‌افتد و شوق و قلقش در وصول آن تزايد و تضاعف مي‌پذيرد و همچنان كه جمال محبوب را نهايت نيست، شوق محبت را غايت نيست».[4]
يحيي بن معاذ گويد كه: حقيقت دوستي آن بود كه به جفا كم نشود و به وفا زيادت نگردد.[5]
جنيد گفت: علامة المحبة دوام النشاط و الدؤوب بشهوة يفتر بدنه و لا يفتر قلبه.[6]
و ديگري گفته است: العمل عن المحبة لايداخله الفتور.[7]
 
11- تقليد از محبوب و اتصاف به صفات وي
محبت با محب چنان مي‌كند كه همة وجود و صفات محبوب را زيبا مي‌بيند و از عيب و نقص او (اگر گمان رود) بي‌خبر خواهد ماند، زيرا كه «حبُّك للشئ يعمي و يصم».[8] از پيامبر ? روايت كرده‌اند كه: «دوستي تو چيزي را كور و كر كند»؛ از غير كور كند غيرت را و از محبوب كر كند هيبت را.[9] از اين‌رو، آگاه و ناآگاه همانندي با او را پيشة خود مي‌سازد.
المحبّون لله علي مراتب من المحبة، بعضها اعلي من بعض. فاشدّهم حبّاً لله احسنهم تخلقاً باخلاقه مثل العلم و الحلم و العفو و حسن الخلق و الستر علي الخلق و اعرفهم بمعاني صفاته و أتركهم منازعه له في معاني الصفات كي لايشركوه فيها، مثل الكبر و الحمد و حب المدح و حب الغني و العز و طلب الذكر. ثم اشدّهم حبّاً لرسوله، اذ كان حبيب الحبيب و أتبعهم لآثاره اشبعهم هدياً لشمائله.[10]
و من علامات الحب ... وجود الانس في الوحدة و الروح بالخلوه ... و التنعم بمرّ احكامه و وجد حلاوة الخدمة و رؤية البلاء منه نعمه[11] ... ثم الطمأنينة الي الحبيب و عكوف الهم علي القريب و دوام النظر و سياحة الفكر، لان من عرفه، احبه و من احبه، نظر اليه و من نظر اليه، عكف عليه.»[12] محبت، محو گشتن محب بود از صفات خويش و اثبات كردن محبوب را به ذات او.[13]
 
12- كتمان محبت
محب به دلايل متعددي، محبت خود به محبوب را پنهان مي‌كند. يكي اين‌كه افشاي آن با جلال الهي سازگار نباشد. ديگر اين‌كه محبت از اسرار محبوب است، افشاي سر نزد اهل معرفت، چون كفر است. سوم اين‌كه، افشاي آن سبب عجب به نفس و كبر است، چون محبت به حبيب، كمال است و اظهار كمال، پيامدهاي خلقي دارد.
ديگر اين‌كه خلق را به رقابت برانگيزد و معلوم نيست كه از عهدة آنان برآيد و ديگر اين‌كه ادب دوستي مقتضي آن است و ششم اين‌كه حياء و آزرم از دوست بدان تأكيد كند.
و من المحبة، كتمان المحبة اجلالاً للحبيب و هيبة له و تعزيزاً و تعظيماً له و حياءً منه و هذا وصف المخصوصين من عقلاء المجين و هو من اهل الوفاء عند اهل الصفاء، اذ كانت المحبة سرّ المحبوب في غاية القلوب، فاظهارها و ابتذالها من الخيانة فيها و ليس من الادب و الحياء النسبة اليها و لا الاشارة بها، لان في ذلك اشتهاراً فتدخل عليه دقايق الدعوي و الاستكبار.[14]
قال ذوالنون: لايحبه من وجد الم ضربه فقيل: لكني اقول: لايحبه من لم‌يتنعم بضربه. فقال ذوالنون: لكني اقول: لايحبه من شهر نفسه بحبه و هذا ... من علامة الاخلاص في المحبة، اذ كانت اعمال القلوب، فوجود الاشفاق و الحذر من اظهارها، خشية السلب و الاستبدال و خوف المكر و الاستدراج.[15]
لازم به يادآوري است كه اين امر مانع از ذكر محبوب و ميل به لقاء او و اتصاف به صفات او نمي‌شود و چه اين‌كه هريك از اين‌ها چنان‌كه گفته شد، نشان دوستي است چنان‌كه گفته‌اند: و من اعلام المحبة، حب لقاء الحبيب علي العيان.[16]



[1]ـ مصباح الهدايه، همان، ص 401.
[2]ـ الفرائد الظريفه، ص 272.
[3]ـ ق، 30.
[4]ـ مصباح الهدايه، همان، ص 401.
[5]ـ ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 562.
[6]ـ قوت القلوب، همان، ص 91.
[7]ـ همان.
[8]ـ بحار الانوار، ج 77، ص 167.
[9]ـ ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 564.
[10]ـ قوت القلوب، همان، ص 83.
[11]ـ همان، ص 89.
[12]ـ همان، صص 90- 89.
[13]ـ ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 559.
[14]ـ قوت القلوب، همان، ص 110.
[15]ـ همان، صص 111- 110.
[16]ـ همان، ص 84.