چکیده:
امام خمینی(قدس سره) همچون بسیاری از عرفا بر این نظر است که وجود قدسی حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله) که اولین تعین حقیقت غیبی ذات اقدس اله در عالم کثرت است، دارای ولایت تکوینی و قیومی بر همهی عوالم هستی بوده و فاتح و مفتاح وجود تمام کائنات است. به همین ترتیب، او را سمت مظهریت و مبدئیت برای قرآن کریم نیز هست؛ چه برای وجه آسمانی، قرآنی و تعیّننیافتهی آن و چه برای وجه زمینی، فرقانی و تنزلیافتهی آن. از این منظر حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) ثقل اکبر است، اما در مقایسهی قرآن کریم با مرتبهی جسمانی حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) بدون لحاظ مقام جمعی ایشان، قرآن کریم ثقل اکبر است. البته طبق نظری دقیق، به دلیل اتحاد و اتصال پیوسته میان نفس و جسم ولی کامل(جسمی که رقیقه و مرتبهی نازلهی نفس ملکوتی اوست)، وجود مطهر ایشان در هیچ مرتبهای فروتر از قرآن نمیباشد.
سيد مرتضي حسيني شاهرودي*
راضیه نیکی**
کلیدواژهها: حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)، قرآن کریم، ثقل اکبر، ثقل اصغر، امام خمینی(قدس سره).
مقدمه
«إنّی تارِک فیکُمُ الثّقلین، کِتابَ الله وَ عِترَتی. ما إن تَمَسّکتُم بِهما لَن تَضَلّوا أبداً، فإنّهما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیّ الحَوض.»(بحار الانوار، ۲۳/۱۰۸) در مقايسهی ميان وجود حضرت ختمي مرتبت(صلی الله علیه و آله) و قرآن کریم،بعضي قائل به برتري مطلق قرآن كريم شدهاند.(ر.ک: صحیح مسلم، ص۱۰۴۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ۴/۱۲۲) اين نظر غالباً مربوط به متكلمان و اهل ظاهر است كه قرآن کریم را امري مستقل و جدا از وجود حضرت پيامبر(صلی الله علیه و آله) دانستهاند كه از سوي خداي متعال(به عنوان اِخبار از غيبي كه پيامبر را از آن اطلاعي نيست) بر او نازل شده است. طبق اين نظر، قرآن کریم همواره «ثقل اكبر» و حضرت پيامبر(صلی الله علیه و آله) «ثقل اصغر» است. چنانكه پيداست صاحبان اين ديدگاه از منزلت حقيقي و مقام «لامقامي» حضرت(صلی الله علیه و آله)(ر.ک: مصباحالهدایه، ص۵۶) غفلت کردهاند.
اما عرفا ديدگاه كاملاً متفاوتي ارائه دادهاند. از ديدگاه ايشان، وجود احدي احمدي صمدي حضرت حبيب خدا(صلی الله علیه و آله) (حقيقت محمديه) به عنوان اولين و آخرين تعيّن هستي(ر.ک: شرح دعای سحر، ص۱۲۵) داراي سمت مبدئيت و مرجعيت برای تمام ماسوي الله است، از اين رو به عنوان «ثقل اكبر» بر تمام كائنات و كثرات از جمله بر قرآن کریم برتري، احاطه و ولایت تکوینی دارد. قرآن بر ايشان نازل شده است، ولي از سوي خود ايشان،(ر.ك: صحیفهی نور، ۱۴/۲۵۲ و ۱۷/۲۵۰)، آنچنانكه بعضي علما از اين نزول به «از آنان به آنان» تعبیر ميكنند.(ر.ك: ادب فنای مقربان، ۱/۱۴۹)
شایان ذکر است آنچه در این مقاله میآید، مربوط به برتری وجود والای حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت مطهرش(ع) نسبت به قرآن کریم است و بررسی مقام و مرتبهی سایر پیامبران الهی و کتب آسمانی آنها مقال و مجال دیگری میطلبد.
۱. دلايل برتری حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر قرآن کریم
«حقیقت این دو [پیامبر و قرآن] در حضرت غیب و معنا یکی است.»(آداب الصلوة، ص۳۲۰ـ۳۲۱) ممکن است در بدو امر از چنین عباراتی برداشت شود که دیدگاه امام خمینی(قدس سره) همساني و برابري حضرت پيامبر(صلی الله علیه و آله) و قرآن کریم است، اما باید توجه کرد که این همسانی تنها ناظر به مرتبهی وجودی ایشان در علم ذاتی الهی است. در مرتبهی ذات الهی، نه فقط پیامبر و قرآن همرتبهاند، بلکه در حقیقت از آنجا که هیچگونه تفصیل، کثرت، دوئیت و این و آنی در آن مرتبه متصور نیست، امکان سنجشی نیز وجود ندارد، تا آنگاه نوبت به همرتبه بودن یا برتری یکی بر دیگری برسد.
به بیان امام خمینی(قدس سره) همچنانکه حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) تجلی تمام اسماء الهی و اسم اعظم و بلکه خود اسم اعظم است، قرآن کریم نیز جلوهی تام خدای متعال و تجلی اسم اعظم بر قلب پیامبر(صلی الله علیه و آله) است.(ر.ک: تفسیر سورهی حمد، ص۱۶۴ـ۱۶۵) در واقع، قرآن صورت غیبی و کتبی تمام اسماء و صفات الهی است و حقتعالی با همهی شئون ذاتی، صفاتی و تمام اسماء جمالی و جلالی خود در آن ظهور کرده است.(ر.ک: آداب الصلوة، ص۱۸۲ـ۱۸۳) همانگونه که حضرت حق با دو دست جمال و جلال خود طینت انسان را سرشته است، قرآن را نیز با همین خصوصیت نازل فرموده است. شاید به همین سبب آن را قرآن میگویند، زیرا مقام احدیت جمع وحدت و کثرت است. بنابراین، حقیقت قرآن مقام ظهور اسم اعظم الله(به ظهور رحمانیت و رحیمیت) و جامع جمع و تفصیل است. از این جهت، این کتاب شریف هم قرآن و هم فرقان است؛ همچنانکه مقام روحانیت و ولایت حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله) نیز جامع جمع و تفصیل، وحدت و کثرت و قرآن و فرقان است.(ر.ک: همان، ص۳۲۰و۳۳۲)
همچنان که ذکر شد، این همسانی مربوط به مرتبهی غیبی ذات مجمل و فارغ از تفصیل است، ولی آنچه در این نوشتار بدان پرداخته میشود، مقایسهی مرتبهی وجودی حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و قرآن کریم در مقام کثرت و تعیّن است. در این مقام، وجود والاي آن حضرت(صلی الله علیه و آله) ثقل اكبري است كه هيچ امري در مقايسه با او، نه فقط كبير و اکبر نيست، بلكه اساساً با او قياسپذیر و سنجیدنی نيست. او يگانهاي است كه ثاني و ثالث ندارد.(ر.ك: مصباح الهدایه، ص۷۵؛ تحرير تمهيد القواعد، ص۵۲ و۴۸۴) دلایل این امر از این قرار است:
۱ـ۱. حقیقت حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) اولین و آخرین ظهور ذات نهان الهی
هر باطنی را ظهوری و هر ظهوری را بطون و نهانی است. باطنترین و نهانترین وجود، غیب ذات و غیب الغیوب است، همان که در حدیث قدسی ازآن به «کنز مخفی» تعبیر شده است كه در هيچ حد، اسم و رسمي درنگنجد.(ر.ك: مصباح الهدايه، ص۱۳) ««كُنتُ كنزاً مَخفياً فَأحبَبتُ أن أُعرَف فَخَلَقتُ الخَلقَ لِكَي أُعرَف»(بحار الانوار، ۸۴/۱۹۹): من گنجي پنهان بودم. دوست داشتم كه شناخته شوم، پس خلق را آفريدم تا شناخته شوم. آن «حقيقت ذات ازلاً و ابداً، كنز مخفي و غيبالغيوب و متصف به احديت ذاتيه است كه نه كسي زو نام دارد، نه نشان و عين ممكن در عدميت بطون باقي است.» اين ذات نهان که هیچ اسم و وصفی را برنمیتابد و از این رو غیب بودن نیز وصفش نیست(ر.ك: تحرير تمهيد القواعد، ص۲۵)، به تعابير مختلفي ياد شده است، از جمله «غيب الغيوب»، «غيب مغيب»، «غيب غيب ذات»، «غيب هويت مطلق»، «هويت غيبي».(ر.ک: مصباح الهدايه، ص۱۱ـ۲۴)
ذات حق تعالی به تصريح ارباب كشف و يقين و عترت طاهره(ع) اسم ندارد و وضع اسم نيز براي آن محال است، حتي اطلاق عناويني همچون «موجود»، «مطلق»، «اول»، «آخر»، «ظاهر» و «باطن» نيز هرگز راجع به آن ذات نهان نيست(ر.ك: تحرير تمهيد القواعد، ص۲۵)، بلکه تنها عناوینی از باب تفهيماند و نه اسم او.(ر.ك: مصباح الهدايه، ص۱۴؛ رسائل قیصری، ص۵۰)
نه اشارت ميپذيرد، نه بيان
نه كسي زو علم دارد، نه نشان (منطق الطیر، ص 14)
همچنين، به نقل از حضرت امام صادق(ع) «هو» در آيهی «قُلْ هُوَ اللهُ اَحَد»(توحید/ ۱) از باب اشاره نیست، زیرا آن غيب نهان هيچگاه به ظهور و تعيّن درنميآيد تا قابل اشاره باشد، چون هر اشارهاي مانند «الله»، «أحد»، «صمد» و... موجب تنزّل از مقام وجود محض است.(ر.ك: مصباح الهدايه، ص۱۴) طبق نقل از امام رضا(ع) پرسيده شد كه «كَيفَ هُو» يا «حَيثَ هُو»؟ خداوند داراي چه كيفيت و يا چه حيثيتي است؟ حضرت پاسخ دادند: «حَيثُ الحَيث فَلاحَيثَ له»، او را حيثيت، كيفيت و اينونيتي نيست، زيرا او خود خالق آنهاست. او را با حواس ظاهري نتوان ادراك كرد و با هيچ چيز نميتوان مقايسه نمود.(اصول كافي، ۱/۷۸)
این بطون بیاسم و رسم، در پس پردهی ابهام و بینشانی نمیماند، بلکه ظاهر میشود.
نکورو تاب مستوری ندارد
ببندی در ز روزن سر برآرد (هفت اورنگ، ص592)
آفرينش كثرات، ظهور و تفصيل ذات مجمل نهان الهی است.(ر.ك: مقدمهی کتاب نصالنصوص، ص۳۹۵ـ۴۲۲) آن ذات گنج نهان بود، به قصد آشكار كردن خود، خلق را آفريد كه نمود، ظهور و تعين وجود وی باشند. پس حبّ ذاتي حق به رؤیت تفصیلی كمالات خود، سبب ظهور کثرت شد.(ر.ك: رسالهی نقد النقود فی معرفة الوجود، ص۱۳۳) هرچند تمام خلق ظهور روی نهان اویند، ولی براي ظهور تام و تمام آن، نیاز به آینهی تمامنمایی است که با ظهورش درهاي خيرات، بركات و كثرات گشوده شود و آن خلیفهی آیینهوار اولین جلوه و تعیّن ذات اله، حقيقت محمديه(صلی الله علیه و آله) است. او که مطلع كتاب عالم وجود و مقدم بر جميع تعينات وجودي است و از آن به عناوینی همچون مقام «جمع الجمع»، «حقيقة الحقايق»، مقام «أو أدني»، «افق اعلي»، «مفاتيح غيب»، «مفاتيح اول»، «شئون اول»، «اسماء ذاتي» و «حروف عاليات» تعبیر کردهاند.(ر.ک: مصباح الهدايه، ص۱۶و۳۲؛ شرح مقدمهی قیصری، ص۲۵۰؛ تحرير تمهيد القواعد، ص۴۸۱؛ رسائل قيصري، ص۹۷) از اين روست كه حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «أوّلُ ما خَلَقَ اللهُ رُوحي»(بحار الانوار، ۵۷/۳۰۹)، «أوّلُ ما خَلَقَ اللهُ نُوري»(همان، ۲۵/۲۲)، «أوّلُ ما خَلَقَ اللهُ العَقل»(همان، ۱/۹۷)، «أوّلُ ما خَلَقَ اللهُ القَلَم». (همان، ۵۴/۳۰۹) اولين تعين خداوند، منم. اولين خلق او، روح من است. نور من است؛ همان كه موسوم به عقل و يا قلم است.
البته بايد توجه داشت كه مراد از حقيقت محمديه، حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) و نيز هيچ شخص خاصي نيست، زيرا سعه و اطلاق آن، مجالي براي اشخاص باقي نميگذارد.(ر.ك: تحرير تمهيدالقواعد، ص۲۵) حضرت حبيب خدا(صلی الله علیه و آله) و اهل بيت طیبهی او(ع) هر يك به مصداق «ما لِلّه آية أكبَر مِنّي» (بحار الانوار، ۲۳/۲۰۶) آينه و آيتي كامل از آن حقيقتاند. آن حضرت(صلی الله علیه و آله) ظهور تامّ خداي يگانه و مثل اعلاي اوست. در شمس وجود او جز «هو» نمیدرخشد. رؤیت او، رؤیت خداست(ر.ک: همان، ۶۱/۲۳۵) او نه فقط مظهر اسماء والایی چون هو، الله، أحد، صَمَد، لَم یَلِد وَ لَم یُولَد، لَم یَکُن لَه کُفواً أحد، خالق، بارئ، غفور، رحمان، رحیم و أرحَم الرّاحمین است، بلکه وجود بیکرانهاش مظهر تمام آن اسماء هزارگانهای است که در دعای جوشن کبیر آمده است.(ر.ک: صحيفهی نور، ۲۱/۱۴؛ ادب فنای مقربان، ۲/۷۱)
اگر آفتاب است، خود اوست و گر سايه است، جز او نيست. اوست كه درجات و ظهورات بيشمار دارد(ر.ك: تحرير تمهيد القواعد، ص۷۷ـ۷۸) و هر آن به رنگي دگر برآيد. «كُلَّ يوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ».(الرحمن/ ۲۹)
هر لحظه به شكلي بت عيار برآمد دل برد و نهان شد
هر دم به لباس دگر آن يار برآمد، گه پير و جوان شد (گزیده غزلیات شمس، ص573)
بدین ترتیب، حقیقت حضرت پیامبر یعنی حقیقت محمدیه(صلی الله علیه و آله) اولین و آخرین ظهور «کنز مخفی» ذات الهی است که ما سوی الله از جمله قرآن کریم،از تنزلات، شئونات و تطورات بیکران وجود لایتناهی وجود اوست.
۱ـ۲. حقيقت نبوت حضرت پيامبر(صلی الله علیه و آله)
طبق دیدگاهی مشهور، «نبی» از ریشهی «نبأ» آمده و به معنای کسی است که از حقایق غیبی الهی آگاه است و از آنها خبر میدهد. اگر فعل نبی، صرف آشنا ساختن مردم با خداوند باشد به آن «نبوت تعریفی» و اگر علاوه بر این موضوع، حامل شریعتی الهی نیز باشد، به آن «نبوت تشریعی» اطلاق میشود. نبوت تشریعی با نبوت حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله) به اوج کمال خویش رسیده و پایان یافته است، اما اکتساب مقام نبوت تعریفی برای دیگران امکانپذیر است.(ر.ک: المیزان، ۱۴/۵۶) حقیقت نبوت و ولایت، کشف و بسط حقایق است، بدین معنا که نبی حقایقی را که از عالم غیب و وحدت مشاهده کرده و دریافت نموده است، در عالم شهود و کثرت بسط داده و به دیگران نیز میرساند، به گونهای که هر که در این کشف و بسط پیشتر رود، نبوتش کاملتر است.(ر.ک: تقریرات فلسفه امام خمینی (قدس سره)، ج3، ص۳۵۱)
۱ـ۲ـ۱. مراتب نبوت
حضرت امام خمینی(قدس سره) مراتب نبوت را به لحاظ مراتب عالم(نشئات عالم) به پنج مرتبه تقسیم میکنند.(ر.ک: مصباح الهدایه، ص۳۸ـ۳۹) إنباء و تعلیم بر حسب نشئات وجود و مقامات غیب و شهود، مراتب متفاوتی دارد که هر قومی را زبان ویژهای است. «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ».(ابراهیم/ ۴): و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه با قوم خودش همزبان بوده است. پس إنباء و آموزش مراتب مختلفی دارد که همگی در حقیقت تعلیم مشترکاند.آن مراتب عبارتاند از:
۱. نبوت برای زندانیان اهل گورستان تاریک عالم طبیعت؛
۲. مرتبهی مخصوص اهل سرّ و روحانیون و فرشتگان مقرب؛
۳. مرتبهی تعلیم و نبوت حقیقت اطلاقی از حضرت اسم اعظم و ربّ انسان کامل؛
۴. نبوت اعیان ثابت از حضرت عین ثابت محمدی(صلی الله علیه و آله)؛
۵. مرتبهی نبوت و إنباء حضرت اسماء در مقام واحدیت و نشئهی علمی جمعی از حضرت اسم الله اعظم در مقام ظهورش. بالاتر از این مقام، تعلیم و ظهوری نیست، بلکه سراسر بطون است.(ر.ک: مصباح الهدایه، ص۳۸ـ۳۹)
۱ـ۲ـ۱ـ۱. نبوت در مقام واحدیت
نبوت در مقام واحدیت(مقام اسماء و صفات) نوعی اخبار و انباء از مقام احدیت است. عالیترین مرتبهی نبوت عبارت است از انباء و تعلیم در حضرت اسماء در مقام واحدیت و نشئهی علمی جمعی از حضرت اسم اعظم(در مقام ظهور) که فراتر از این مرتبه، انباء و ظهوری نیست، بلکه بطون و نهانی است، چون ذات الهی را نام و نشانی نیست.(ر.ک: همان) در واقع، اولین کتاب حق تعالی که جامع تمام کتب الهی و مطلع وجودی همهی تعینات و کائنات زمینی و آسمانی است، مقام احدیت وجود است که از آن، به عناوینی همچون مقام «جمع الجمع»، مرتبهی «تعیّن اول»، «طامّهی کبری»، «عقل بسیط اجمالی قرآنی»، «علم احدی ذاتی»، «أو أدنی»، «افق أعلی»، «حقیقت محمدیه(صلی الله علیه و آله)» تعبیر کردهاند.(ر.ک: شرح مقدمهی قیصری، ص۴۵۶)
نبوت حقیقی از مقام واحدیت(مقام اسماء و صفات) شروع میشود، این مقام، مقام حقیقت محمدیه(صلی الله علیه و آله) است که از مقام احدیت خبر میدهد. پس حقیقت محمدیه(صلی الله علیه و آله) اولین نبی در عالم ممکنات است. نبوت حقیقی مطلقه عبارت است از اظهار کردن آنچه در غیب الغیوب است، در حضرت واحدیت، متناسب با استعداد مظاهر به حسب تعلیم حقیقی و انباء ذاتی. بنابراین، نبوت، مقام ظهور خلافت و ولایت و این دو مقام بطون نبوت است. پس اولین مرتبهی نبوت عبارت است از خبر دادن با حقیقت جمعی و اسم اعظم که مقام احدیت جمع اسماء است از لسان غیب الغیوب به حضرات اسماء در مقام واحدیت.(ر.ک: مصباح الهدایه، ص۳۸و۵۶)
۱ـ۲ـ۱ـ۲. نبوت حقیقت محمدیه(صلی الله علیه و آله)
پس از مقام واحدیت، مقام حقیقت محمدیه(صلی الله علیه و آله) است که همان عین ثابت حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله) است.(بحار الانوار، ۴۸/۸۷) حقیقت محمدیه(صلی الله علیه و آله) اولین ظهور در نشئهی اعیان ثابته و مفتاح مفاتیح دیگر خزائن الهی است. نبوت در این مرتبه عبارت است از انباء و اخبار عین ثابت محمدی(صلی الله علیه و آله) برای دیگر اعیان ثابته.(ر.ک: مصباح الهدایه، ص۳۰و۳۹) این مقام یعنی ظهور به مقام نبوت در نشئهی عینی و ظاهر ساختن حقایق غیبی و اسماء الهی(مطابق با صور اسماء در نشئهی علمی و اعیان ثابته) همان نبوت انسان کامل محمدی یعنی حقیقت محمدیه(صلی الله علیه و آله) در نشئهی دوم، بلکه در حضرت سوم است؛ زیرا ظاهر و مظهر با هم اتحاد دارند و بهویژه مظهر اسم اطلاقی که هیچ نوع تعیّن وجودی ندارد. پس این مقام عبارت است از خبر دادن با مظهر اتم و مجلای اعظم، یعنی عین ثابت انسانی از زبان حقیقت جمعی یعنی اسم اعظم، بلکه خبر دادن از لسان غیب است، زیرا میان ذات اقدس اله و صور اسماء الهی یا اعیان ثابته هیچ حجابی نیست.(ر.ک: همان، ص۵۶)
۱ـ۲ـ۱ـ۳. نبوت اسم اعظم «الله»
نبوت در مقام تجلی اسم اعظم عبارت است از اظهار کردن حقایق و اسماء و صفات ربوبی در نشئهی عینی مطابق با انباء حقیقت غیبی در نشئهی علمی.(به واسطهی این مقام است که افراد مستعد و قابل، به کمالات لایق خویش میرسند.)
بنابراین، مقام «رحمن» و «رحیم» با مقام تجلی اسم اعظم مرتبطاند که همان مقام احدیت جمع رحمانیت و رحیمیت است و از همین روست که در «بسم الله الرّحمن الرّحیم»، «رحمن» و «رحیم» تابع اسم «الله» هستند. مقام «رحمانیت» همان مقام بسط اصل وجود و مقام «رحیمیت» مقام بسط کمال وجود است. مقام اسم اعظم «الله» مقام حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله) است که بر تمام ساکنان عوالم غیب و شهادت و ملک و ملکوت، رسول است. اسم اعظم «الله» که رب انسان کامل است، إنباء و تعلیم نفس قدسی نبوی را بر عهده دارد. ابنعربی در فتوحات میگوید: «تمام عالم با «بسم الله الرّحمن الرّحیم» ظهور یافته است.»(ر.ک: همان، ص۳۸و۵۵)
۱ـ۲ـ۱ـ۴. نبوت در عالم عقول
در این مرتبه، عقول مافوق نسبت به عقول مادون سمت تعلیم و انباء دارند. این مرتبه از انباء مربوط به اهل سرّ، اعم از روحانیان و ملائک مقرب است. تعلیم اسماء به حضرت آدم مربوط به این مرتبه است. طبق برخی از روایات(ر.ک: عيون أخبار الرضا، ۱/۲۶۲ـ۲۶۳) حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(ع) حقیقت عبودیت و راههای وصول به آن را در نشئهی غیبی به ملائک تعلیم دادند و همین تعلیم، حقیقت نبوت و امامت در عالم عقلی غیبی است.(ر.ک: مصباح الهدايه، ص۳۸و۸۱)
۱ـ۲ـ۱ـ۵. نبوت تشریعی
این مرتبه به عنوان آخرین مرتبهی انباء و تعلیم، عبارت است از نبوت پیامبران در عالم طبیعت و تعلیم و تربیت بشر و اِخبار از حقایق الهی عوالم بالا. نبوت در این مقام عبارت است از آنکه از حقیقت علمی الهی به وسیلهی مظهر اتمّ آن، یعنی نبی خاتم(صلی الله علیه و آله) در نشئهی عینی خبر داده شود، بلکه ایشان از اسم اعظم و حتی از مقام غیب إخبار کند، زیرا میان او و غیبالغیوب هیچ حجابی نیست.(ر.ک: همان، ص۳۸و۵۶) نتیجه اینکه نبوت حضرت ختمی مرتبت در عوالم مختلف حاکی از ارتباط بیواسطهی او با غیب ذات الهی است. این ارتباط نیز خود دلیل برتری و احاطه بر تمام کثرات است، از جمله بر قرآن کریم.
۱ـ۳. احاطهی ازلي و ابدي حضرت پيامبر(صلی الله علیه و آله) بر تمام کائنات
انسان کامل به سبب بساطت ذاتش، به تنهایی دربردارندهی تمام مراتب غیب و شهادت است.(ر.ک: تقریرات فلسفه، ۲/۳۰) او یگانه کتابی است که تمام کتب الهی در او جمع است. وجود او از حیث روح و عقل، کتاب عقلی است که از او به «أمّ الکتاب» یاد میشود و از نظر قلب کتاب «لوح محفوظ» است و از جهت نفس کتاب «محو و اثبات» نامیده میشود.(شرح فصوصالحکم قیصری، ص۲۸)
و تَحسبُ أنّک جِـرمٌ صَغــیرٌ
و فیکَ انطَوَی العالَمُ الاکبرُ
و أنتَ الکتابُ المبینُ الذی
بأحرُفـه یظـهر المُضـمَر (دیوان امام علی(ع)، ص175)
آیا گمان کردهای که موجود ناچیزی هستی، در حالیکه عالم بزرگی در وجودت نهان شده است. تو کتاب روشنگری هستی که با اوصاف وجودی خود، حقایق پنهان بسیاری را عیان میسازی.
مجموعه اسرار الهی ماییم
لوح و قلم و حرف سیاهی ماییم
هرچیز که مقصود تو باشد ای دل
از خود بطلب که هرچه خواهی ماییم (همان، ص178)
یگانه انسان کامل، وجود احدی حبیب خدا(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت مطهرش(ع) است.(ر.ک: تقریرات فلسفه، ۱/۳۲۵ـ۳۲۷) آنان که نور وجودشان واحد است و به بیان خودشان، «همهی ما واحد هستیم. اول ما محمّد است. آخر ما محمّد است. وسط ما محمّد است. تمام ما محمّدیم، پس ما را از هم جدا مسازید.» (بحار الانوار، ۲۶/۶ـ۷) و از آنجا که انسان کامل بر تمام مراتب غیب و شهادت احاطه، سیطره و ولایت تکوینی دارد، به اسم مستأثر نیز آگاهی دارد؛ زیرا آن اسم چیزی جز وجه غیبی وجود خودش نیست. او به وجه ظاهری خویش نمایان است و به وجه غیبی خود، مستأثر و نهان و بر هر دو وجه احاطه و ولایت قیومی دارد.(ر.ک: تقریرات فلسفه، ۲/۳۰) به تعبیر قرآن «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبين»(انعام/ ۵۹)، «کتاب مبینی» که همان وجود یگانهی حضرت نبی(صلی الله علیه و آله)، امیرالمؤمنین(ع) و ائمهی معصومین(ع) است.(ر.ک: بحار الانوار، ۲۴/۳۲۱)
به بیان امام خمینی(قدس سره) نه فقط ذات مقدس رسول ختمی(صلی الله علیه و آله) بر اسم مستأثر آگاه است (اصول كافی، ۱/۲۵۶ـ۲۵۷)، بلکه تنها ذات پاک اوست که بر آن واقف است.(ر.ک: آداب الصلوة، ص۳۳۵ـ۳۳۸) امام رضا(ع) دربارهی این آیهی قرآن که «عَالِمُ الْغَيبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ...»(جن/ ۲۶ـ۲۷) میفرمایند: «شخص مورد رضاي خدا در آيه، حضرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، ما نيز وارثان اين رسول هستيم، رسولي كه خداوند، وي را از اسرار غيبي خود مطلع کرد، پس ما نيز ميدانيم تمام آنچه در گذشته بوده يا در آينده خواهد بود تا روز قيامت.»(بحار الانوار، ۶۴/۲۸۱)
آری از آنجا که حضرت حبیب خدا(صلی الله علیه و آله) آینهی تمامنمای الهی است، وجودش نشانگر تمام غیب هستی و اسماء مستأثره نیز هست(ر.ک: شرح دعای سحر، ص۱۳۷)، بلکه مقام لامقامی «أو أدنی» که خاص اوست، خود به وجهی اشاره به مقام غیب احدی، اسماء ذاتی و اسم مستأثر است.(ر.ک: شرح چهل حدیث، ص۶۲۵) تنها وجود اوست که تمامنماست و نه حتی وجود ملائک مقرب و مهیمن، چرا که وجود محدود و مقام معلوم آنان، توان انعکاس ذات لایتناهی الهی را ندارد، برخلاف وجود «لامقام» محمدی(صلی الله علیه و آله) که در «أو أدنی» و یثرب انسانیت و شهر نبوت مقیم است. آنجا که نه مقامی است و نه صاحب مقامی و به جهت داشتن همین وجود بیپایان است که حامل ولایت مطلقهی علویه که جامع تمام شئون الهی است، میباشد.(ر.ک: شرح دعای سحر، ص۱۵و۱۴۹)
تنها وجود «ظلوم جهول» اوست که توان پذیرش امانت «ولایت» و «ظلّ الله شدن» را دارد. سایهای که همچون صاحبش مطلق و بیانتهاست. او به مقام «ظلوم» خویش از تمام حدود و تعینات گذشته و به مقام «جهول» از هر فنایی فانی شده و به بقای ابدی نایل گشته است.(ر.ک: مصباح الهدایه، ص۵۶)
علوّ مقام حقیقت محمدیه(صلی الله علیه و آله) چنان است که به بیان امام زمان(ع) میان او و خداوند متعال فرقی نیست جز در عبودیت او و ربوبیت رب.(بحار الانوار، ۹۵/۳۹۳) چنان قربی که در وصفش فرمودهاند: «لَنا مَعَ اللهِ حالاتٌ هُو هُو، و نَحنُ نحنُ و هُوَ نَحنُ، و نَحنُ هُو»: وصف معیت ما با خدای متعال چنین است که در عین اینکه او اوست و ما ما، با این حال او ماست و ما اوییم(شرح فصوص الحکم ابن ترکه، ۱/۱۴۹و۲۹۵)، معیتی ازلی و ابدی که حتی ملائک مقرب، انبیاء مرسل و مؤمنان آزمودهدل را از آن سهمی نیست.(ر.ک: بحار الانوار، ۱۸/۳۶۰)
فرشته گر چه دارد قرب درگاه
نگنجد در مقام «لی مع الله» (متن و شرح گلشن راز، ص79)
حتی جبرئیل امین در شب معراج توان همراهی با حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) و ورود به «أو أدنی» را ندارد، آنچنان که اگر ذرهای فراتر رود، فانی میشود؛(احتجاج، ۱/۱۷۵) چرا که تنها مخاطب حقیقی قرآن، حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله) است.(رک. صحیفهی نور، ۱۸/۲۶۲) «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه».(بحار الانوار، ۴۶/۳۴۹)
اگر يك سر مو فراتر پرم
فروغ تجلى بسوزد پرم (بوستان سعدی، ص36)
حق سخن آن است که وجود حبیب خدا(صلی الله علیه و آله) در وجود محبوبش فانی شده و به بقای او بقا یافته، آنچنانکه او را ذاتی جدا از حق نیست. به بیان امام خمینی(قدس سره) در شرح «ثُمَّ دَنی فَتَدَلَّی»(نجم/ ۸) «برای متدلّی و وابسته به ذات او حیثیتی به غیر از تدلّی نیست و برای او ذاتی نیست تا تدلّی بر او عارض شود.»(شرح دعای سحر، ص۱۷) به دلیل همین پیوند مستقیم و بیواسطهی حقیقت ائمه(ع) با ذات پاک اله و عدم وجود حجاب است که از وجود ایشان به «صراط مستقیم» وصال اله تعبیر شده است. حضرت امام سجاد(ع) فرمودند: «میان خدا و حجت او حجابی نیست... ما ابواب خداوند هستیم. ما صراط مستقیم هستیم...»(بحار الانوار، ۲۴/۱۲)
وجود قدسی حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) به عنوان اولین و آخرین تعیّن عالم امکان و مظهر اعلای «هُوَ الاوَّلُ وَ الآخرُ وَ الظّاهِرُ وَالباطِن»(حدید/ ۳) بر تمام کائنات محیط است. او کثرت را بدون حجاب از وحدت و وحدت را بدون بیخبری از کثرت مشاهده میکند، بلکه بر هر دوی آنها احاطهی قیومی و ولایت تکوینی دارد.(ر.ک: مصباح الهدایه، ص۶۶ـ۶۷) با توجه به این امر، روایاتی همچون «ما خَلَقَ اللهُ خَلقاً أفضلُ مِنّی»(بحار الانوار، ۱۸/۳۴۵)، تنها ناظر به مقام تعین خلقی ایشان است. آن حضرت(صلی الله علیه و آله) از این جهت که در عالم کثرات، نخستین تعیّن و نزدیکترین آنها به اسم اعظم است، با مخلوقات قابل مقایسه است وگرنه از جهت وجود انبساطی اطلاقیاش، بر تمام آنها احاطهی قیومی و ولایت تکوینی دارد. از این حیث اساساً قابلیت مقایسه وجود ندارد، زیرا همهی آنها فانی و مستهلک در اویند.(ر.ک: تقریرات فلسفه، ۳/۴۵۹ـ۴۶۰) اگر هم بتوان نسبتی لحاظ کرد، نسبت خالق و رب نسبت به تمام ماسوی الله است. همهی آن کثرات، اشعات و تنزلات کثیر وجود سعی اوست.(ر.ک: مصباح الهدایه، ص۷۲ـ۷۶) در این مقام از آنجا که طرفی برای مقایسه وجود ندارد، اوّلیت و آخریتی مطرح نیست. همچنانکه ظهور او عین بطون او و بطون او عین ظهور اوست. اوّلیت او، عین آخریت او و آخریت او، عین اوّلیت اوست؛ چنانکه فرمود: «نَحنُ السّابِقُونَ الأوّلُونَ».(بحار الانوار، ۱۵/۱۵)
این جامعیت تمام اسماء و صفات به دلیل سنخیت میان او و رب او یعنی اسم اعظم «الله» است؛ اسمی که در نهایت اعتدال بوده و در مقام برزخیت کبری، جامع جمال و جلال است. بدین ترتیب او مظهر اعلای تمام اسماءِ به ظاهر متناقضی همچون جمیل، جلیل، ظاهر، باطن، اول و آخر است.(رک. شرح دعاي سحر، ص۱۲۵؛ مصباح الهدایه، ص۱۹ـ۲۱) اتصاف به این صفات از این روست که ولایت دارای دو اعتبار است. به این اعتبار که منتسب به عالم غیب مطلق است، بر تمام عوالم افاضهی فیض مینماید و وجودش به وصف «باطن» در همهی کائنات ساری و جاری است. اما از آن جهت که مانند دیگر موجودات، وجود طبیعی و خلقی دارد، متصف به وصف «ظاهر» است. همچنین از آنجا که حقیقت حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله) اولین ظهور حق تعالی و همان فیض مقدسی است که تمام هستی از فیض وجود او وجود یافتهاند و در انتها نیز همه به سوی همان اصل خویش رجوع و معاد دارند، هم اول و هم آخر است.(ر.ک: منبر الوسیله، ۲/۷۵۹)
حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) در خطاب به حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «یا علی! تو شارع دین این امت هستی و حسابگر آنان. تو رکن اعظم من هستی. تویی مرجع و مآب خلق، صراط، میزان و موقف آنان»(بحار الانوار، ۲۶/۲۶۰) و به بیان حضرت امام محمدباقر(ع): «...بازگشت این خلق به سوی ماست و حساب آنها با ما.»(همان، ۳۵/۵۹)
هر اسمی از اسماء الله که دارای احاطه و جامعیت بیشتر باشد، دولت او محیطتر و به تبع آن، نبوت، شریعت و کتاب نازل از سوی او نیز محیطتر و جامعتر خواهد بود و چون نبوت حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله)، شریعت و قرآن شریف ایشان از ظهورات و تجلیات مقام جامع احدی و اسم اعظم الله است، محیطترین نبوتها، شرایع و کتب است. تمام خلق از جمله انبیاء، اولیا، شرایع و کتب آنان نیز ظهور تفصیلی وجود سعی حقیقت محمدیه(صلی الله علیه و آله) است، به گونهای که در طی اعصار و قرون به تدریج آن کتب و شرایع از وجود قرآنی او نزول یافته(من لا يحضره الفقيه، ۲/۳۷۰ـ۳۷۴: «وَ عِنْدَكُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلَائِكَتُهُ») و با گذر از وجود علوی و تفصیلی آن حضرت، صورت فرقانی مییابد.(ر.ک: شرح چهل حدیث، ص۳۳۸) تمام فیوضات علمی و معارف حقیقی نازله از آسمان سرّ احمدی(صلی الله علیه و آله)، وجه تفصیلی و خلقی نمییابد، مگر پس از عبور از وجود علوی امیرالمؤمنین(ع).(ر.ک: مصباح الهدایه، ص۷۶) از همین روست که حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودهاند که «من شهر علمم و علی باب آن است.»(وسائل الشیعه، ۲۷/۳۴)
حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) خلیفهی اسم اعظم «الله» است و دیگر انبیاء، خلیفهی دیگر اسماء محیط الهیاند، بلکه تمام انبیاء اعم از حضرت آدم(ع) و غیر او خلیفهی خود آن حضرت بوده و دعوت آنان در حقیقت، دعوت به سوی او و نبوت اوست.(مصباح الهدایه، ص۸۳) نبوت تمام انبیاء، ظهورات و جلوههای تدریجی نبوت آن حضرت(صلی الله علیه و آله) و وجود آنان اشعات و تجلیات وجود یگانهی اوست. در واقع، مقام مشیت الهی که فاتح کتاب تکوین و کلید گشایش غیب است، وجود قدسی حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله) و خاندان مطهرش(ع) است، بلکه مقام ایشان فوق مشیت الهی است. مقام مشیت، ظاهر وجود آنهاست و مقام باطنی آنها حقیقت مرتبهی مشیت و مشیت رقیقهی وجود آنهاست.(ر.ک: شرح مقدمهی قیصری، ص۹۲۵)
از وجود سعی او دو قوس نزول و صعود برمیآید. همچنانکه فتح عالم هستی و کائنات در قوس نزول از لیلة القدر وجود محمدی اوست، ختم و رجع آنان در قوس صعود نیز به سوی یوم القیامة وجود احمدی اوست. آن حضرت(صلی الله علیه و آله) هم لیلة القدر است و هم یوم القیامة. لیلة القدر است، زیرا نور احدی ذات پنهان الهی در تعیّن احمدی او مستتر شده و اسم اعظم حق در وجود یگانهی او در لیل نهانی فرو رفته(ر.ک: شرح دعای سحر، ص۷۸) و یوم القیامة است، زیرا از وجود پرفروغ او شمس حقیقت سر بر آورده و اسم اعظم از نهاد جان وی رخ تافته است. بدین ترتیب آن حضرت(صلی الله علیه و آله) به باطن حقیقت(که اسم اعظم است) مبدأ سایر اسماء است و به تعین عین ثابت خود، اصل شجرهی طیّبه و مبدأ تعیّنات است(ر.ک: آداب الصلوة، ص۳۱۸ و ۳۳۵ـ۳۳۸)، زیرا اوست آن امر نازل شده در لیلة القدر و واسطهی میان غیب ذات و عالم شهادت و رابط وحدت و کثرت.(ر.ک: شرح دعای سحر، ص۷۸)
از همین روست که در شرح «کُنتُ نَبیاً وَ آدَم بَین الماءِ وَ الطّینِ» میفرمایند: «مقصود از این نبوت، نبوتی که به اخبار و انباء از احکام باشد نیست، بلکه مراد نبوت نور محمدی(صلی الله علیه و آله) است که همان مرتبهی واسطهی فیض بودن ایشان در ایصال نور وجود و کمالات آن است؛ چرا که ذات نهان حق را ارتباطی با خلق نیست، جز از طریق وجود واسط محمدی(صلی الله علیه و آله)».(مصباح الهدایه، ص۳۰) به بیان ابن عربی، تمام انبیاء، وجود و نبوت خود را از مشکات وجود حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله) اخذ کردهاند. او از ازل بیزمان نبی بوده و دیگر انبیاء تنها به هنگام بعثت خویش حامل نبوت بودهاند.(ر.ک: فصوص الحكم، ص۶۳ـ۶۴)
۱ـ۴. جامعیت قرآن نسبت به مراتب سرّ و جامعیت حضرت(صلی الله علیه و آله) نسبت به قرآن
قرآن کریم سرّ بلکه سرّ سرّ و بلکه سرّ مستتر به سرّ است. این سرّ پنهان که دارای مراتب و مقامات متعددی است، برای ظهور یافتن در عالم طبیعت باید تنزل یابد.(ر.ک: تفسیر سورهی حمد، ص۱۶۵) مرتبهی اعلای آن مرتبهی علمی است که در غیب الغیوب است، از شئون ذاتی حق بوده و متحد با اوست و احدی را بدان دسترسی نیست، همین سرّ نهان در وجود لیلة القدری حبیب خدا(صلی الله علیه و آله) به عنوان قرآن تنزل مییابد. پس این حقیقت تنزل یافته، ظهور همان سرّ مکنون در نشئهی علمی غیبی است.(ر.ک: آداب الصلوة، ص۳۲۳ـ۳۲۴) پس حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله) که در مقام لامقام «أو أدنی» مقیم است و بیواسطه با غیب ذات متصل است، بیهیچ حجابی کلام حق تعالی را میشنود و از آن ذات «شَدیدُ القُوَی»(نجم/ ۵) اخذ علم و وحی مینماید.(ر.ک: تقریرات فلسفه، ۳/۳۵۳؛ شرح دعای سحر، ص۱۲۸) آن حضرت با این وصال، قرآن کریم را از مرتبهی غیب دریافت کرده و متنزل میکند و پس از گذراندن از مراتب هفتگانهی نزول به مرتبهی عالم شهادت و طبیعت رسانده و به صورت الفاظ و کلمات زمینی بر زبان مبارکش جاری میکند.(ر.ک: صحیفهی نور، ۱۷/۲۵۰ و ۱۴/۲۵۲)
این شهود ذات حق و شنود بیواسطهی کلام او و دریافت قرآن از مرتبهی غیبی الهی تنها برای ذات پاک احدی احمدی(صلی الله علیه و آله) و آل مطهر او میسّر است که ظهور نور محمدی و وارثین مقام احمدیاند؛ البته خلّص اولیاء الله نیز از این موهبت بینصیب نیستند. حقیقت قرآن به همان نورانیت و کمال که در قلب مبارک آن حضرت(صلی الله علیه و آله) تجلی میکند، به قلوب آنها نیز منعکس میشود.(ر.ک: شرح مقدمهی قیصری، ص۵۵۵و۷۹۰)
قلب پاک حضرت نبی(صلی الله علیه و آله) با مشاهدهی غیبیه، معارف و حقایق الهی قرآنی را درک نموده و سپس آن حقایق والا را که برای دیگران درکنشدنی است، در پوشش لفظ و مثال تنزل داده و بیان میکند تا بلکه کمتر از ذرهای از آن را به گوش جان مردم برساند. اساساً تنزل این قرآن ناطق(صلی الله علیه و آله) از عالم غیب به عالم شهادت و کثرت برای رساندن اخبار عالم بالا به ایشان و ارائهی تدوین قرآن برای هدایت آنان است.(ر.ک: شرح دعای سحر، ص۵۸ و ۵۹) البته جز اهل بیت خویش(ع) هیچ محملی برای پذیرش این بار گران نمییابد. این بیان که «ما أُوذیَ نَبیٌّ مِثل ما أُوذیتُ» بیان تأثر و تألم حضرت(صلی الله علیه و آله) از نیافتن دل و جان توانا بر درک آن معارف عظیم است. بنابراین، وحی در حقیقت همان معارف بسیط موجود در وجود حقیقت محمدیه(صلی الله علیه و آله) است و نقش جبرئیل(ع) حداکثر نقش واسطه میان آن حقیقت و عین دنیوی آن حضرت(صلی الله علیه و آله)(نفس ایشان) است؛ زیرا در حقیقت وجود جبرئیل(ع) و نیز دیگر ملائک و مخلوقات از افاضات، تجلیات و تنزلات وجود سعی نبوی(صلی الله علیه و آله) است.(ر.ک: تفسیر سورهی حمد، ص۱۳۶ـ۱۴۲)
امام خمینی(قدس سره) نظریهی تنزیل جبرئیل به امر خدا و سلب آن از پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به اهل ظاهر نسبت میدهد.(ر.ک: صحیفهی نور، ۱۹/۲۷۸ـ۲۷۹) به بیان ایشان، انسانهای کامل مانند انبیاء، حقائق را طبق اختیار خود در مقام مثالیشان تمثل داده و عینیت میبخشند و به عالم طبیعت وارد میسازند، لذا این روحانیت پیامبر است که ملائک روحانی را در عوالم مثال و طبیعت نازل میکند و این مطلب منافاتی با اضطراب و حالت شبه بیهوشیای که به هنگام نزول وحی به ایشان دست میداد ندارد؛ زیرا بحث ضعف جسم شریف آن حضرت در برابر تحمل ظهور ارواح مجرد در آن، غیر از بحث قوّت مقام روحانیت و جنبهی الهی و ولوی ایشان است.(ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص۳۶-۳۷) از این رو، تنزل ملائک از جانب نبی به طریق «تمثل ملکوتی» یا «ملکی» است؛ چنانکه خدای متعال در باب تنزل «روحالامین» بر حضرت مریم(س) میفرماید: «فَتَمَثَّل لَها بَشَراً سَوِیّاً».(مریم/ ۱۷) بنابراین، حقیقت حضرت حبیب خدا(صلی الله علیه و آله) هم مبدأ وحی است و هم مبدأ وجود جبرئیل، همچنانکه مبدأ وجود تمام ماسوی الله از جمله قرآن است؛ از این رو، بر همهی آنان برتری وجودی و قیومیت تکوینی دارد.(ر.ک: تفسیر سورهی حمد، ص۱۶۴ـ۱۶۵)
۲. کتب تکوینی، حاملان کتب تدوینی
تنها قلب تقیّ نقیّ احمدی احدی جمعی محمدی(صلی الله علیه و آله) که حقتعالی به جمیع شئون ذاتی، صفاتی، اسمائی و افعالی بر او تجلی کرده و دارای ختم نبوت و ولایت مطلقه است، توان حمل کلام ذات اقدس اله را دارد؛ او که اکرم بریّه، اعظم خلیقه، جوهرهی وجود و صاحب برزخیت کبری و خلافت عظمی است.(رک. آداب الصلوة، ص۱۸۳ـ۱۸۴) در واقع، تنها کسانی که توان حمل و درک حقیقت قرآن را دارند، حضرت نبی(صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین(ع) هستند؛ آنها که باطن ذاتشان قرآن جامع و فرقان قاطع بوده و وجودشان آیات عظمای الهی است.(ر.ک: شرح چهل حدیث، ص۴۹۷ـ۴۹۸) حضرت امام محمدباقر(ع) میفرمایند: «کسی جز جانشینان پیامبر(صلی الله علیه و آله) نمیتواند ادعا کند که تمام قرآن اعم از ظاهر و باطن آن در نزد اوست.»(اصول کافی، ۱/۲۲۸) نیز طبق نقل، حضرت امام صادق(ع) میفرمایند: «به خداوند سوگند که تمام علم کتاب نزد ماست.»(بحار الانوار، ۲۶/۱۷۱)
این حقیقت که غیر از انسان کامل کسی نمیتواند حامل احکام و معارف قرآنی باشد، همان بیان والای امیر مؤمنان(ع) است که فرمودند: «ذَلِكَ الْقرآن فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ.»(نهجالبلاغه، خطبهی ۱۵۸) «این قرآن است، پس آن را به سخن آورید، ولی هرگز با شما سخن نخواهد گفت، اما من از آن به شما خبر میدهم.» دلیل این امر آن است که کسی توان حمل امر نامحدود را دارد که خود، نامحدود و نامتناهی باشد و آن تنها وجود بیکرانهی انسان کامل محمدی(صلی الله علیه و آله) است که چون ظلّ ذات اقدس الهی است، در وجود و کمالات نامتناهی است.(ر.ک: صحیفهی نور، ۱۲/۴۲۰ـ۴۲۱) از جمله نکاتی که هیچکس را توان و امکان درک و فهم حقیقت آن نیست، حروف مقطعهی قرآنی است که به تعبیر امام خمینی(قدس سره)، از اسرار و رموز میان عاشق و معشوق است و کسی را به فهم کنه آن راهی نیست.(ر.ک: شرح چهل حدیث، ص۳۵۱)
۳. دیدگاه برتری قرآن بر مرتبه جسمانی حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و نقد آن
بنا بر آنچه بیان شد، حقیقت وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله) به عنوان نخستین کلام تکوین حقتعالی و اولین تعین ذات الهی بر تمام ما سوی الله و از جمله بر قرآن کریم که آخرین کلام تدوین اوست، برتری وجودی و احاطهی قیومی دارد.(ر.ک: شرح مقدمهی قیصری، ص۲۵۰) حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، همان ستونی است که تمام موجودات، قائم به اوست. اوست برپادارندهی همه و رفعتبخش به تمام آنها. اوست مسجود و مقصود تمام عالم هستی، او که تنها «محمود»(اسراء/ ۷) پروردگار خویش است و ربّش او را «احمد» خواند. او که تنها عارف به وجود او و قدر، منزلت و علوّ مقام او، حضرت حق تعالی و حضرت ولی الله مطلق، حضرت امیرالمؤمنین(ع) است. به فرمودهی حضرت پيامبر(صلی الله علیه و آله): «يا علي! تو را نميشناسد كسي جز خدا و من، و مرا جز خدا و تو، و خدا را جز من و تو.»(تأويل الآيات الظاهره، ص۱۴۷)
كعبه است كامل و همه طائف به گرد وى
بنگر مقام مظهر اسم جلاله چيست (منهاج النجاح في ترجمة مفتاح الفلاح، ص۳۳)
نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و آل مکرم و معظم او(ع) همان نور اعظم و روح اعظماند.(ر.ک: مقدمهی کتاب نص النصوص، ص۴۳و۲۷۳) نسبت ایشان با دیگر موجودات مانند نسبت اصل و ریشهی درخت با شاخ و برگهای بیشمار اوست، زیرا روح ولی الله کامل، روح کل، نفس او و نفس کل و جسم او، جسم کل است: «أجسادُکُم فِی الأجساد، أرواحُکُم، أنفُسُکُم فِی النّفُوس.»(من لا یحضره الفقیه، ۲/۳۷۰ـ۳۷۴) از این رهگذر، عالم وجود، مملکت وجود او و محل سلطنت و فرمانروایی اوست و او به همه چیز و همه کس، احاطهی وجودی دارد، به گونهای که هستی همه، قائم به وجود او و او قائم به وجود حق تعالی است.(ر.ک: تعلیقه علی الفوائد الرضویه، ص۶۰)
زیرنشین علمت کائنات
ما به تو قائم چو تو قائم به ذات (گزیده مخزن الاسرار، ص3)
از این حقیقت عیان هستی، همهی هستان عالَم، عالِم و آگاهاند، حتی آنان که به نظر «صُمٌّ بُکمٌ عُمی»(بقره/ ۱۸) آیند و خلق آنان را حیوان، نبات و جماد خوانند.
ما سميعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم (مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت1019)
بدین شرح، حقیقت وجود حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) ولی و ربّ مطلق تمام کائنات بوده و بر ایشان ولایت و ربوبیت ازلی و ابدی دارد، از جمله بر قرآن کریم. اما آنچه ذکر شد، به مرتبهی ولایی و قیومی نبی خاتم(صلی الله علیه و آله) مربوط بود، وجود جسمانی ایشان بدون لحاظ این مرتبه حکم متفاوتی دارد. شرح مطلب اینکه هر یک از قرآن و عترت را مراتب و مقاماتی است. اما برای نمونه، اهل بیت(ع) مرتبهی طبیعت، نفس، روح، سرّ و... دارند و قرآن کریم نیز مرتبهی کتبی، لفظی، ذهنی، ملکوتی، جبروتی و ... دارد. میان تمام مراتب یاد شده نسبت مساوی وجود ندارد، بلکه برخی بر برخی دیگر تقدم دارد. بر این اساس، برخی از مراتب قرآن ثقل اکبر است و برخی از مراتب اهل بیت(ع) ثقل اصغر. برعکس، برخی از مراتب قرآن ثقل اصغر است و برخی از مراتب اهل بیت(ع) ثقل اکبر.(ر.ک: منبر الوسیله، ۱/۵۲۲ـ۵۲۴)
در مقایسهی مرتبهی کتبی قرآن(یعنی مرتبهی نوشتاری آن که مابینالدفتین و حادث است) و مرتبهی کلام الله بودن قرآن کریم(یعنی مرتبهی تعین معانی قرآن به صورت الفاظی که از جبرئیل(ع) به گوش حضرت نبی(صلی الله علیه و آله) رسیده)، نسبت به مقام بشریت عترت مطهر(ع) با لحاظ مقام جامعیت ایشان که جامع همهی مراتب وجودی و کمالات امکانی است، مسلماً عترت(ع) برتر بوده و «ثقل اکبر» محسوب میشوند. عترت(ع) در این لحاظ، قرآن ناطقی است که مبیّن و مفسّر قرآن صامت است؛ از این رو، هر حکم و تفسیر و تأویل او مقدم و حاکم بر قرآن صامت است، زیرا عظمت و حرمت کلامالله به عظمت علم الهیای است که در آن تجلی یافته است و اصل، منبع و مخزن آن علم، وجود قدسی ائمه(ع) است. «ما اولیای امر خدا هستیم و مخزن علم او.»(اصول کافی، ۱/۱۹۲)
وجود مطهر معصومین(ع) همچون اصل وجودشان، حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، مفاتیح وجود، مخازن کبریا، معادن وحی و حکمت، اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام جمع و تفصیلاند(ر.ک: آداب الصلوة، ص۱۸۳ـ۱۸۴) و وجود ایشان منبع علم کامل لدنی، وحی الهی و علم ربانی است و همان عصمت و طهارتی که به حکم «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى»،(نجم/ ۳ـ۴)، در وجود مطهّر حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) جاری است، در وجود طهور ایشان نیز ساری است.(ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۴ـ۵)
در مقایسهی میان مرتبهی کلام الله بودن قرآن کریم، یعنی مرتبهی تعین معانی قرآن به صورت الفاظی که از جبرئیل(ع) به گوش حضرت نبی(صلی الله علیه و آله) رسیده، با مقام بشریت امام، یعنی صرف بدن مبارکش بدون لحاظ مقام نورانیت و علم، البته قرآن برتر بوده و ثقل اکبر محسوب میشود.(ر.ک: منبر الوسیله، ۱/۵۲۲ـ۵۲۴) بنابراین، در عالم ملک و نشئهی تکلیف، مراحل نازل انسان ملکوتی و کامل، تابع حقیقت قرآن است.(ر.ک: شمیم ولایت، ص۴۸۳) البته در این مقام هر دو محترماند. احترام به جسم امام به واسطهی آن است که محل تعلق نفس ملکوتی اوست و احترام به قرآن به این دلیل است که حاکی از علم و کلام خداست.(ر.ک: منبر الوسیله، ۱/۵۲۲ـ۵۲۴) ولی این ثقل اصغر بودن جسم حضرت حبیب خدا(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(ع) در مقایسه با قرآن کریم، در صورتی است که جسم شریف ایشان همانند جسم سایر خلق انگاشته شود، اما حقیقت، خلاف این است. اساساً لحاظ جسم آن حضرات(ع) به صورت منقطع و منفصل از وجود روحانی، ولایی، قیومی و جمع الجمعی ایشان ممکن نیست. با توجه به روایات خاندان عصمت و طهارت(ع) و دیدگاههای برخی بزرگان بحر پر گهر عرفان که متخذ از همین روایات است، جسم ایشان نیز همچون روح والایشان متفاوت با دیگران است. با این توضیح که:
- حقیقت وجود حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله)(حقیقت محمدیه) اولین ظهور ذات الهی و تامترین تعیّن اوست. او مظهر اسم الله و بلکه خود اسم اعظم است.(ر.ک: تفسیر سورهی حمد، ص۱۶۴ـ۱۶۵)
- اسم اعظم، جامع تمام اسماء و صفات کمالی، جمالی و جلالی است و بر تمام آنها عظمت و ولایت دارد.(ر.ک: مصباح الهدایه، ص۱۹ـ۲۱)
- ظهور تام و تمام آن وجود نوری واحد در جهان طبیعت، یعنی حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و آل مطهر ایشان(ع) نیز مجمع تمام اسماء و صفات الهیاند و بر تمام مظاهر و کائنات عظمت، علیت و قیومیت دارند.(ر.ک: تعلیقة علی الفوائد الرضویه، ص۶۰)
پس همچنان که وجود باطنی و نوری ایشان(ع) برتر از همه بوده و بلکه ذاتاً متفاوت با دیگران است(«أنا وَ علیّ مِن شَجرةٍ واحِدةٍ وَ النّاسُ مِن أشجار شَتّی»(میزان الحکمه، ۱/۱۴۰))، وجود جسمانی ایشان نیز که تجسد و تجسم وجود نوری آنهاست(ر.ک: رجعت و معراج، ص۵۸؛ مجموعه رسائل و مقالات فلسفی، ص۱۲۴ـ۱۲۵) و وجودی جدا و مستقل از آن نور نیست، اعظم، برتر و متفاوت با دیگر اجسام و ابدان خواهد بود، بلکه روح و جسم آن حضرات(ع) واحد و یگانه است. به بیان امام خمینی(قدس سره): «روح و جسم با هم وحدت دارند. روح، باطن جسم است. جسم، ظل و ظاهر روح است. اینها یکی هستند.»(ر.ک: صحیفهی نور، ۶/۳۴۴) در حقیقت، انسان کامل مجموع نفس و بدن است و آن دو(نفس و بدن) با وصف اختلافشان به لحاظ درجه، به یک وجود، موجود هستند. به همین دلیل، گرچه نفس جنبهی ملکوتی و بدن جنبهی طبیعی انسان را تشکیل میدهد و نفس، اصل و بدن، فرع است، نفس و بدن یک حقیقت محسوب میشوند.(ر.ک: الحکمة المتعالیه، ۹/۹۸) بنابراین، سخن از یگانگی و وحدت روح و بدن است(ر.ک: همان، ۵/۲۸۶)، وحدتی واقعی(و نه اعتباری) که رقیقه و ظلّ وحدت حقیقی وجود اوست.(ر.ک: تحریر تمهید القواعد، ص۶۳۸) پس انسان کامل محمدی(صلی الله علیه و آله) اگرچه بشري همانند ديگران است، ولي در واقع كمالات ديگران با كمالات او همسان و همگون نيست.(انسانشناسي از ديدگاه سید حیدر آملي و افلوطين، ص۱۳۰)
مبنای این تفکرات عرفانی، روایات و بیانات والای معصومین(ع) است.(ر.ک: اصول کافی، ۲/۲۳۱ـ۲۳۴ ؛ بحار الانوار، ۲۵/۸؛ مختصر بصائر الدرجات، ۱/۱۴) برخی از این روایات وجود جسمی خاندان پیامبر(ع) را وجودی نوری دانسته که هیچ کس جز آنان را از آن نصیبی نیست. «نَحْنُ خَلْقاً وَ بَشَراً نُورَانِيِّينَ لَمْ يَجْعَلْ لِأَحَدٍ فِي مِثْلِ الَّذِي خَلَقَنَا مِنْهُ نَصِيباً»(اصول کافی، ۲/۲۳۱ـ۲۳۴)، جسمی که همچون روح والای او سراسر نور و تشعشع نور خداست، آنگونه که هرگز او را سایهای نیست(ر.ک: بحار الانوار، ۲۵/۱۱۶) و ظاهر و باطنش از نور میدرخشد.(ر.ک: مرآة العقول، ص۲۷۲؛ شرح اصول کافی، ۶/۳۹۵) در بعضی دیگر از روایات، از خلقت بدن حضرات معصومین(ع) و ارواح شیعیان از «اعلی علّیین» حکایت شده است: «إِنَّ اللَّهَ خلقنا مِنْ أَعـْلَى عـِلِّيِّيـنَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ.»(اصول کافی، ۲/۲۳۱ـ۲۳۴) در روایات دیگری نیز به طور صریح، به خلقت ارواح شیعیان از بدن خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) اشاره شده است: «خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِنْ طِينَتِنَا»(الكافي، ۱/۳۸۹)، «خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِنْ أَبْدَانِنَا»(بصائر الدرجات، ۱/۲۰) و «فَقُلُوبُ شِيعَتِنَا مِنْ أَبْدَانِ آلِ مُحَمَّدٍ...»(بحار الانوار، ۲۵/۸)
در دیگر روایات نیز شواهدی در این باره وجود دارد؛ از جمله:
- «همانا خداوند تبارک و تعالی نور محمد(صلی الله علیه و آله) را از نور عظمت و جلال خود آفرید و آن نور لاهوتیای است که...»(الکوثر فی احوال فاطمة بنت النبی الاطهر(ع)، ۱/۷۸ـ۷۹)۱
- «حضرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به حضرت علي(ع) فرمود: يا علي! خداوند من و تو را از نور اعظم خود آفرید، سپس از نور ما بر همهی نورهايي كه پس از آن آفريد پاشيد.»(بحار الانوار، ۶۵/۴۴)۲
- «ای جابر! خداوند اولين مخلوقي را كه آفريد، محمد(صلی الله علیه و آله) و عترتش را آفريد كه هدايتكننده و هدايتشده هستند و آنان اشباح نور بودند در برابر خداوند. من گفتم: مراد از اشباح چیست؟ فرمود: سايهی نور، بدنهاي نوراني بدون ارواح...»(اصول كافي، ۱/۴۴۲)۳
- «همانا خداوند بود آنگاه که هیچ نبود، سپس کون و مکان را خلق نمود و نور الانوار را آفرید که از آن تمام انوار نور [وجود] یافتند و جاری کرد در آن از نوری که از آن نور یافتهاند و آن همان نوری است که محمد[ص] و علی[ع] را از آن خلق نمود...»(همانجا)۴
بدین ترتیب، وجود نور الانواری حبیب خدا(صلی الله علیه و آله) و علی اعلی(ع) که از نور بيواسطهی خداست(ر.ک: بحر المعارف، ۲/۶۵۲) منزل به منزل از عالم لاهوت به عالم جبروت و سپس ملکوت و از آنجا به عالم ملک و طبیعت متنزل شد و ذات نهان الهی را در وجه عیان خویش به ظهور رساند. با این دیدگاه، دیگر هیچ مرتبهای از مراتب وجودی حضرت حبیب خدا(صلی الله علیه و آله)(به اصالت و اهل بیت(ع) به تبعیت) فروتر از قرآن نبوده، بلکه او همان مَثَل اعلایی(روم/ ۲۷) خواهد بود که حتی جسم ملکیاش به حکم اتصال پیوسته و بلکه وحدت با نفس ملکوتیاش(ر.ک: صحیفهی نور، ۶/۳۴۴) که متصل به حضرت احدیت است و به حکم مظهریت «لا یَشغَلُهُ شَأن عَن شَأن» بر تمام ما سوی الله از جمله بر قرآن کریم علوّ، برتری، قیومیّت و ولایت تکوینی دارد.(ر.ک: مصباح الهدایه، ص۶۱ـ۶۳؛ الوافی، ۱/۱۵۵؛ الحکمة المتعالیه، ۹/۸۸ـ۹۰، پاورقی؛ شرح بر زاد المسافر ملاصدرا، ص۱۳۳ـ۱۴۵؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد(با شرح آیهی الله حسن زاده آملی)، پاورقی ص۱۵۱)
با وجود این امر ممکن است این سؤال مطرح شود که با وجود برتری حضرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر قرآن کریم،دلیل تکریم، تعظیم و تواضع ایشان نسبت به قرآن چیست؟ به بیان یکی از بزرگان، قرآن کریم از کلام تمام انبیاء، اولیاء و دیگر کتب آسمانی برتر است، اما بر خود پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اوصیاء معصوم او(ع) فضیلت ندارد؛ گرچه تعظیم و احترام قرآن بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(ع) نیز واجب است. این مثل آن است که عبد هر اندازه در پیشگاه مولای خود، عزیز باشد و نزدیکترین فرد نزد او محسوب شود، با این حال آن عبد به رسم عبودیت به سخنان مولایش احترام میگذارد. بنابراین، تواضع پیامبر و اهل بیت(ع) به کعبه و تبرکشان به حجرالاسود و قرآن بدین وجه است و این هرگز دلیل بر فضیلت و برتری آنها بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(ع) نیست.(ر.ک: کشف الغطاء، ص۲۹۸) از سویی، ائمه(ع) جسمشان را فدای قرآن کریم کردند نه جانشان را. جانشان فانی در بقای حق است و تا ابد باقی به بقای او؛ البته توجه داشته باشیم که این «فنا» به معنای تغافل و عدم توجه به نفس و خواستههای آن و غرق شدن در جلال و جمال حق است. به تعبیری فنای زوال تعیّنها، قیود و محدودیتهاست، نه نابودی و خروج از کمال. بنابراین، از بالاترین درجات کمال محسوب میشود. بنابراین، اگر ائمه(ع) فدای قرآن میشوند، بدان معنا نیست که قرآن بالاتر از ایشان است، زیرا آنان حقیقت خود را فدای قرآن نکرده، بلکه جسمی عاریتی را فدا کرده تا جان ابدیشان شکوفاتر گردد.(ر.ک: تفسیر موضوعی قرآن کریم، ۸/۱۴۶ـ۱۴۷) پس به هر رو انسان کامل ختمی محمدی(صلی الله علیه و آله) اکمل و افضل بر تمام حقایق است.
از سویی نیز این امکان وجود دارد که ثقل بودن قرآن و اهل بیت(ع) مربوط به مخاطب باشد، نه مربوط به واقع. از آنجا که مردم باید برای حل مسائل و مشکلات خود به قرآن مراجعه کنند و ممکن است در فهم آن دچار انحراف شوند، باید به مفسران قرآن که اهل بیت(ع) هستند، مراجعه کنند. پس باید ائمه(ع) سهلالوصول باشند و کلامشان برای مخاطب قابل فهم باشد یا فهم کلام آنها آسانتر باشد. نتیجه اینکه باید فهم قرآن برای اکثر مخاطبان و شاید همهی آنها، آسانتر از سخنان اهل بیت(ع) باشد وگرنه کسی باید سخنان ایشان را تفسیر کند و این به تسلسل میانجامد. پس اگرچه فهم قرآن و حدیث به سبب داشتن مراتب متعدد به تعداد مراتب هستی، ثقیل است، ائمه(ع) مفسّر وحیاند. پس فهم قرآن و سخنان ائمه(ع) در عین حال که ثقیل است، فهم قرآن سختتر و ثقیلتر است وگرنه نیازی به مفسّر نداشت، از اینجهت قرآن ثقل اکبر است.(ر.ک: منبر الوسیله، ۱/۵۲۲ـ۵۲۴)
نتیجهگیری
به نظر امام خمینی(قدس سره)، حقيقت وجود حضرت ختمي مرتبت، حقيقت محمديه(صلی الله علیه و آله) به عنوان اولين و آخرين تعيّن ذات بيكران الهي بر تمام عوالم غيب و شهود و تمام اسماء مستأثر، نهان و عيان او احاطهی قيومي و ولايت تكويني دارد. تمام تعيّنات و كثرات عالم هستي از ظهورات و تجليات اين حقيقت لايتناهي است؛ از جمله مَلك وحي و حتي خود وحي، كلام الهي و قرآن كريم. آن حضرت به حكم «بِكُم فَتَحَ اللهُ وَ بِكُم يَختِم» و نيز «هُوَ الأوّلُ وَ الآخِرُ والظّاهِرُ وَ الباطِن» مبدأ و مصدر تمام كائنات بوده، مقصد و مرجع و منتهاي همهی آنان نيز هست؛ البته طبق برخی نظریات، وجود جسمانی ایشان بدون لحاظ وجه ولایی، قیومی و جمع الجمعی فروتر از قرآن کریم است، اما با توجه به روایات مربوط به وحدت وجود جسمانی و روحانی، حضرت حبیب خدا(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(ع) و اتصال پیوستهی ایشان به حضرت احدیت این نظر قابل نقد است. بنابراین، هیچ مرتبهای از مراتب وجود والای ایشان فروتر از قرآن نخواهد بود.
پینوشتها:
۱. روی الشیخُ أبو جَعفَر طوسی بِاسنادِهِ عَن مُوسی بنِ جَعفَر(ع) قال: «إنّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی خَلَقَ نُورَ مُحَمّد من إختِراعه مِن نُورِ عَظَمَتِه وَ جَلالِه وَ هُو نُور لاهُوتیه الّذی ... فَلَمّا أرادَ أن یَخلق مُحَمّداً(صلی الله علیه و آله) مِنه قِسمٌ ذلِکَ النّور شَطرین: فَخَلَقَ مِن الشَّطر الأوّل مُحَمّداً(صلی الله علیه و آله) وَ مِن شَطرِ الأخر عَلیّ بن أبیطالب(ع) وَ لَم یَخلق مِن ذلِک النّور غَیرهما... ثُمّ اقتَبَسَ مِن نُورِ مُحَمّد(صَلّى اللهُ عَلَيه وَ آلِه) فاطِمة(عَلَيها السّلام) ابنَتَه كما اقتَبَسَ نُوره مِن نُورِه، وَ اقتَبَسَ مِن نُورِ فاطِمة(عَلَيها السّلام) الحَسَن وَ الحُسَين(عَلَيهما السّلام) كاقتِباس المَصابيح، هُم خُلِقوا مِن الأنوارِ وَ انتَقَلُوا مِن ظَهر إلى ظَهر وَ صُلب إلى صُلب وَ مِن رَحِم إلى رَحِم فِى الطّبَقَة العُليا مِن غَيرِ نجاسة بَل نَقَلا بَعد نقل لا مِن ماءٍ مَهينٍ وَ لا نُطفَة خثيرة(خشرة) كَسايِرِ خَلقِه بَل أنوار انتَقَلوا مِن أصلابِ الطّاهِرين إلى أرحام المُطَهّرات، لِأنهم صَفوَة الصَفوَة اصطَفاهُم لُنَفسِه وَ جَعَلَهُم خُزّان عِلمِهِ و بلغاء عَنه إلى خَلقِه، أقامَهم مَقام نَفسه، لِأنّهُ لا يرى و لا يدرك و لا تعرف كيفِيّته وَ لا انيّته.(الکوثر فی احوال فاطمة بنت النبی الاطهر(ع)، ۱/۷۸ـ۷۹)
۲. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لِعَلِيٍّ(ع): «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنِي وَ إِيَّاكَ مِنْ نُورِهِ الْأَعْظَمِ ثُمَّ رَشَّ مِنْ نُورِنَا عَلَى جَمِيعِ الْأَنْوَارِ مِنْ بَعْدِ خَلْقِهِ لَهَا...»(بحار الانوار، ۶۵/۴۴)
۳. قال الباقر(ع): «جَابِرُ! إنَّ اللَهَ أَوَّلُ مَا خَلَقَ، خَلَقَ مُحَمَّدًا صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ عِتْرَتَهُ الْهُدَاةَ الْمُهْتَدین. فکانوا أَشْبَاحَ نُورٍ بَيْنَ يَدَيِ اللَهِ! قُلْتُ: وَ مَا الاشْبَاحُ؟! قَالَ: ظِلُّ النُّورِ، أَبْدَانٌ نُورَانِيَّةٌ بِلَا أَرْوَاحٍ. وَ كَانَ مُوَيَّدًا بِرُوحٍ واحدةٍ وَ هِيَ رُوحُ الْقُدُسِ. فَبِهِ كَانَ يَعْبُدُ اللَهَ وَ عِتْرَتُهُ....» (اصول كافي، ۱/۴۴۲)
۴. «إنّ الله كَانَ إذْ لَا كَانَ. فَخَلَقَ الْكَانَ وَ الْمَكَانَ. وَ خَلَقَ نُورَ الانْوَارِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الانْوَارُ. وَ أَجْرَي فِيهِ مِنْ نُورِه الَّذی نُوِّرَتْ مِنْهُ الانْوَارُ وَ هُوَ النُّورُ الَّذِي خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّدًا وَ عَلِيًّ. فَلَمْ يَزَالَا نُورَيْنِ أَوَّلَيْنِ، إذْ لَا شَيْءَ كُوِّنَ قَبْلَهُمَ. فَلَمْ یَزالا یَجریانِ طَاهِرَيْنِ مُطَهَّرَيْنِ فِي الاصْلَابِ الطَّاهِرَهی حَتَّي افْتَرَقَا فِي أَطْهَرِ طَاهِرَيْنِ: فِي عَبْدِاللَهِ وَ أَبِي طَالِبٍ(ع).»(اصول کافی، ۱/۴۴۲)
منابع
- قرآن کریم؛ ترجمه مهدي الهي قمشهای، دارالقرآن الکريم، تهران، بیتا.
- احتجاج؛ احمد بن علی طبرسی، ترجمهی نظامالدين احمد غفارى مازندرانى، مرتضوی، بیجا، بیتا.
- ادب فنای مقربان؛ عبدالله جوادي آملي، چ۱، اسراء، قم، ۱۳۸۷.
- اصول كافي؛ محمد بن يعقوب کلینی، دار الكتب الاسلاميه، تهران، بیتا.
- انسانشناسي از ديدگاه سید حیدر آملي و افلوطين (رساله دکتری)؛ سید مرتضی حسینی شاهرودی، دانشگاه قم، ۱۳۸۰.
- آداب الصلوۀ؛ سید روح الله خمینی، چ۱، مؤسسهی تنظيم و نشر آثار امام خميني(قدس سره)، تهران، ۱۳۷۰.
- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار؛ محمد باقر مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404ق.
- بوستان سعدی؛ مصلح بن عبدالله سعدی، تصحیح غلامحسین یوسفی، چ4، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، تهران، 1372.
- تحرير تمهيد القواعد؛ عبدالله جوادي آملي، چ۱، انتشارات الزهراء(س)، تهران، ۱۳۷۲.
- تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس؛ سید روح الله خمینی، مؤسسهی پاسدار اسلام، قم، ۱۴۱۰ق.
- التعلیقة علی الفوائد الرضویة؛ سید روح الله خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1417ق.
- تفسیر القرآن العظیم؛ اسماعیل بن عمر ابن کثیر، دار المعرفه، بیروت، ۱۴۰۶ق.
- تفسیر سورهی حمد؛ سید روح الله خمینی، چ۱، مؤسسهی تنظيم و نشر آثار امام خميني(قدس سره)، تهران، ۱۳۷۵.
- تفسیر موضوعی قرآن کریم؛ عبدالله جوادي آملي، چ۱، اسراء، قم، ۱۳۸۳.
- تقريرات فلسفه؛ سید روح الله خمینی، به اهتمام سید عبدالغني موسوي اردبيلي، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(قدس سره)، تهران، ۱۳۸۱.
- الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه؛ محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، چ۳، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۹۸۱م.
- دیوان امام علی (ع)؛ با ترجمه مصطفی زمانی، اشعار فارسی از حسین میبدی، انتشارات پیام اسلام، قم، 1362.
- رجعت و معراج؛ ابوالحسن رفيعي قزويني، کتابفروشي اسلام، تهران، بیتا.
- رسائل قیصری؛ التوحيد و النبوة و الولايه، اساس الوحدانيه، نهاية البيان في دراية الزمان؛ داود بن محمود قيصري، محمد رضا قمشهاي، با تعليق و تصحيح و مقدمه جلالالدین آشتياني، دانشگاه مشهد، مشهد،۱۳۵۷.
- شرح اصول کافي؛ محمد صالح مازندراني، تحقيق علي عاشور، دار احياء التراث العربي، بيروت، ۱۴۲۹ق.
- شرح بر زاد المسافر ملا صدرا(شرح سیدجلال الدین آشتیانی)؛ محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۹.
- شرح دعای سحر؛ سید روح الله خمینی، مؤسسهی تنظيم و نشر آثار امام خميني(قدس سره)، تهران، ۱۳۷۴.
- شرح چهل حدیث، سید روح الله خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1378.
- شرح حدیث جنود عقل و جهل؛ سید روح الله خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1377.
- شرح فصوص الحكم ابن تركه؛ صائنالدين على بن محمد ترکه، چ۱، بيدار، قم، ۱۳۷۸.
- شرح فصوصالحکم قیصری؛ داود قیصری، چاپ سنگی قدیم، بیدار، قم، بیتا.
- شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم شیخ اکبر محيی الدین ابن عربی، سید جلال الدین آشتیانی، چ3، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1372.
- شمیم ولایت؛ عبدالله جوادي آملي، اسراء، قم، ۱۳۸۱.
- صحیح مسلم؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، دارالمعرفه، بیروت، ۱۴۲۸ق.
- صحيفهی نور؛ سید روح الله خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(قدس سره)، تهران، ۱۳۷۸.
- عيون أخبار الرضا(ع)؛ محمد بن علی ابن بابویه، نشر جهان، بیجا، بیتا.
- الفتوحات المکیة؛ محمد بن علی ابن عربی، تحقیق عثمان یحیی، المکتبه العربیه، قاهره، 1392ق.
- فصوص الحكم ابن عربى؛ محمد بن علی ابن عربی، چ۲، انتشارات الزهراء، تهران، ۱۳۷۰.
- کشف الغطاء؛جعفر كاشف الغطاء، چاپ سنگی قدیم، مهدوی.
- کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد؛ محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، تحقیق و شرح آیة الله حسنزاده آملی، چ۷، مؤسسه نشر الاسلامی، قم ۱۴۱۷ق.
- الکوثر فی احوال فاطمة بنت النبی الاطهر(س)؛سید محمدباقر موسوی، چ۱، نشر حاذق، قم، ۱۳۷۹.
- گزيده غزليات شمس؛ مولانا جلالالدين محمد بلخی، به کوشش محمد رضا شفيعی کدکنی، شرکت سهامي کتابهاي جيبي: فرانکلين، تهران، ۱۳۵۲.
- گزیده مخزن الاسرار؛ الیاس بن یوسف نظامی، به کوشش عبدالمحمد آیتی، چ3، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، تهران، 1371.
- متن و شرح گلشن راز؛ به اهتمام کاظم دزفولیان، چ1، انتشارات طلایه، تهران، 1382.
- مثنوی معنوی؛ مولانا جلالالدين محمد بلخی، به کوشش قوام الدین خرمشاهی، چ9، انتشارات دوستان، تهران، 1386.
- مثنوی هفت اورنگ؛ نورالدين احمد جامي خراساني، تصحیح مرتضی مدرس گیلانی، کتابفروشی سعدی، تهران، 1361.
- مجموعه رسائل و مقالات فلسفي؛ ابوالحسن رفيعي قزويني، انتشارات الزهراء، تهران، ۱۳۶۷.
- مختصر بصائر الدرجات؛ سعد بن عبدالله اشعری، المطعبة الحیدریه، نجف، ۱۳۷۰ق.
- مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول؛ محمد باقر مجلسي، بینا، تهران، ۱۳۲۱ق.
- مصباح الهدایه؛ سید روح الله خمینی، چ۱، مؤسسهی تنظيم و نشر آثار امام خميني(قدس سره)، تهران، ۱۳۷۳.
- مقدمه کتاب نص النصوص در شرح فصوص الحکم محیيالدين بن عربي؛حيدر بن علي آملی، ترجمهی محمدرضا جوزی، روزنه، ۱۳۷۵.
- منبر الوسیله؛ سید ابوالقاسم دهکردی، به کوشش مجید جلالی دهکردی، چ۱، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، ۱۳۷۹.
- منطق الطیر؛ محمد بن ابراهیم عطار، به تصحیح عزیز الله علیزاده، چ1، انتشارات فردوس، تهران، 1388.
- منهاج النجاح في ترجمة مفتاح الفلاح؛ على بن طيفور بسطامی، حکمت، تهران، ۱۳۶۶.
- من لایحضره الفقیه؛ محمد بن علی ابن بابویه (شیخ صدوق)، نور وحی، قم، 1428ق.
- ميزان الحکمه؛ محمد محمدي ريشهري، مکتب الاعلام الاسلامي، قم، ۱۳۶۲.
- المیزان فی تفسیر القرآن؛ سید محمد حسین طباطبایی، مؤسسه اعلمی، بیروت، ۱۹۹۸م.
- نقد النقود فی معرفة الوجود، حیدر بن علی آملی، انتشارات شرکت علمی و فرهنگی، تهران، 1368.
- نهج البلاغه؛محمد دشتی، نشر مشرقين، قم، ۱۳۷۹.
- الوافی؛ محمد بن شاه مرتضي فيض کاشاني، چ۱، آیت الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۴ق.
- وسائل الشیعه؛ محمد بن حسن حرعاملي، مؤسسه آل البيت عليهمالسلام لاحياء التراث، قم، ۱۴۰۹ق.