(1) نقش صفات و ملکات در سعادت و شقاوت انسان

 حسینی شاهرودی، نگاهی دیگر به اهداف نهضت کربلا

?  نگاهی دیگر به اهداف نهضت کربلا

? گفتارهای دهه اول محرم 1399 ـ (1442 قمری)

? مسجد 14 معصوم ـ ابرسج شاهرود

 

? جلسه اول: نقش صفات و ملکات در سعادت و شقاوت انسان

? شب ششم محرم 1442 ـ 4/ 6/ 1399

به بیان و بررسی برخی از نکات پیرامون نهضت امام حسین علیه الصلات و السلام می‌پردازیم که کمتر گفته شده است.

 

مقدمه:

تفاوت انسان‌ها در سه جهت است. البته حیوانات، اجنه و تا اندازه‌ای ملائکه نیز همین‌گونه هستند که مورد بحث نیست.

1ـ تفاوت در ذات و وجود و به زبان عرفی و تا اندازه‌ای دینی تفاوت در روح آن‌ها

ارواح انسان‌ها با همدیگر متفاوت است ولی یا اطلاعات ما برای شناخت تفاوت‌های ذاتی اندک است یا به این خاطر که فی الجمله خارج از حوزه انتخاب و اختیار است، مورد بحث قرار نمی‌گیرد.

2ـ تفاوت در صفات، مکات نفسانی و اخلاق که مهم است و به آن می‌پردازیم.

منظور از اخلاق به معنای عرفی نیست، بلکه یعنی صفات و ویژگی‌هایی که انسان‌ها از طریق اعمال و رفتارهای مکرر و پی‌در پی به‌دست آوردند. مانند صفت جود، سخاوت، شجاعت، عفت و مانند آن

امهات صفات اخلاقی 4-5 صفت و اصول آن 50-60 اصل است و جزئیات آن، صدها و هزاران است. با توجه به ضیق وقت، کلیاتی را بیان می‌کنم و به یک مورد جزئی می‌پردازم.

انسان‌ها با توجه به علم، اشتیاق، تصمیم خود و البته شرایط پیرامونی (یعنی خانواده، اجتماع و شرایط عصری) کارهایی را می‌پسندند و پیوسته تکرار می‌کند و انجام می‌دهند.

عمر دنیا برای همین است که صفات پسندیده را در وجود خود بکاریم، تقویت کنیم، به محصول و میوه برسانیم و شکوفا کنیم. چیزی که در آخرت خواهیم داشت، همین صفات است، نه افعال.

کارهایی که ما انجام می‌دهیم، عبارت است از مجموعه حرکت‌ها و سکون‌ها که در همین جهان طبیعت خواهد ماند. چون حرکت و سکون از ویژگی‌های جهان طبیعت است، از آن خارج نخواهد شد. اما نتیجه این حرکت‌ها که صفات و خُلق‌هاست، ماندنی است، به وجود و روح ما شکل می‌دهد و در آینده‌ی پس از جهان طبیعت ظاهر می‌شود.

یک عناوین کلی مانند کافر، مشرک، گنه‌کار و بخیل داریم اما در واقع آدم‌های بخیل هر کدام غیر از دیگری است. صفت بخل هر کدام از انسان‌ها با دیگری متفاوت است و در نتیجه محصول و نتیجه آن نیز در آخرت متفاوت است.

یکی از اسرار این‌که در قیامت «یفرّ المرء من اخیه و امه و ابیه و صاحبته و بنیه» (سوره عبس، آیات 34-36)، برادر از برادر و پدر و مادر از فرزند و فرزند از پدر و مادر فرار می‌کنند، این است که هر عملی که یک شخص انجام می‌دهد و تکرار می‌کند، به یک صفتی می‌انجامد که ویژه همین شخص است که این کار را انجام داده است.

در نتیجه، اگر فرض کنیم در قیامت هر کدام یک صفت بد داریم، یعنی یک خرمن آتش داریم که ویژه خودِ ماست؛ این خرمن آتش را دیگری نمی‌تواند تحمل کند. البته ما هم نمی‌توانیم تحمل کنیم ولی عینِ وجودِ ماست، بنابراین فرار کردن ما از خودمان امکان‌پذیر نیست، اما از دیگران چه؟

اگر بخواهیم تشبیه کنیم، این گناهان و صفاتی که انسان‌ها کسب می‌کنند و در قیامت در وجود آن‌ها ظاهر می‌شود، مثل ویروس کرونا است که سبب شده هر کدام دو متر با هم فاصله بگیریم. چون احتمال سرایت در این اندازه است، این‌قدر فاصله گرفتیم و اگر احتمال سرایت در فاصله 10 متری بود، 10 متر فاصله می‌گرفتیم.

در این 6-7 ماه که از این بیماری گذشته، هیچ پدر و مادر و فرزند و خواهر و برادری همدیگر را بغل نکردند و حتی به همدیگر دست ندادند (آن‌هایی که روبوسی کردند و دست دادند، بی‌احتیاطی کردند، اما کسانی که اهل احتیاط و تعقل هستند و ظرافت‌های احکام دین را ملاحظه می‌کنند، رعایت می‌کنند)، یعنی احتیاط می‌کنیم و به هم نزدیک نمی‌شویم. در قیامت نیز صفت هر کسی، آتش ویژه‌ای دارد.

همچنان‌که انوار و رحمت الهی متعدد و متنوع است، عذاب و آتش نیز متعدد و متنوع است. یکی از ذکرهایی که در تعقیبات مشترک می‌خوانیم، این است که: ای خدایی که بندگانت را به الوان عذاب نمی‌گیری و عذاب نمی‌کنی،[1] یعنی عذاب رنگارنگ است.

پس: انسان‌ها از طریق اعمال خود، صفاتی را به‌دست می‌آورند که این صفات هویت آن‌ها آشکار می‌کند و هم در این دنیا و هم در آخرت با همین صفات هستند، لکن در این دنیا ـ به خلاف آخرت ـ کسی نمی‌تواند این صفات را ببیند و خودمان هم نمی‌توانیم ببینیم، بنابراین آتش و تعفن آن را نمی‌توانیم درک کنیم. اما در آخرت چشم، گوش، شامه و زبان تیز است و درک می‌کند.

نکته دیگر این است که تمام کسانی که سرنوشت آن‌ها به سعادت انجامیده و تمام کسانی که سرنوشت آن‌ها به شقاوت انجامیده، به‌خاطر داشتن یکی از همین صفاتِ ثابت پسندیده یا ناپسند اخلاقی است.

یک نمونه را به اشاره نام می‌برم. صفتِ حاکم بر شریح قاضی چیست؟ خودشیفتگی، خودپسندی، خود را برتر از دیگران دانستن، برای خود حقی قائل شدن و برای دیگران قائل نشدن. ریشه این صفت حب دنیاست.

این آدم از زمان خلیفه دوم قاضی است. یعنی در زمان عمر و عثمان قاضی است. در زمان امیر المؤمنین علیه الصلات و السلام و سپس در زمان معاویه و یزید نیز قاضی هست؛ یعنی نزدیک پنجاه سال. حب دنیا و خودشیفتگی با او چه کرد؟

هفتاد نفر از بزرگان کوفه که از شیعیان بودند برای امام حسین علیه الصلات و السلام نامه نوشتند، که بیا، ما آماده‌ایم (غیر از 12 هزار نفری که زیر نامه‌ها را امضا کردند). یکی از آن هفتاد نفر شریح قاضی است. اما همین که عبیدالله ابن زیاد وارد شد، اولین کس یا از اولین کسانی که از او حمایت کرد، شریح قاضی است. اولین کسی نیز که در تاریخ ـ نه‌فقط در کوفه ـ قتل فرزند پیامبرش را واجب دانسته و به آن فتوا داده است، شریح قاضی است. این صفت کار را به این‌جا می‌رساند.

 

[1]ـ سبحان من لایأخذ اهل الارض بالوان العذاب.

 

 

"> صوت (دریافت)