جلسه بیست و سوم ـ 26/ 9/ 94
[حدیث 25] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ صلوات الله و سلامه علیه قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم يَا عَلِيُّ لا فَقْرأَشَدُّ مِنَ الْجَهْلِ وَ لا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْل
اشارهای به انواع خطابها و مخاطبان در خطابهای قرآنی و روایی؛ خطابهایی که مخاطب آن پیامبر یا امیرالمؤمنین است، در خیلی از موارد مخاطب، مخاطب حقیقی نیست، یعنی قصد انتقال نکتهای را به سایر مردم به صورت غیر مستقیم دارد
دلیل استفاده از خطابهای غیرمستقیم
انواع ثروت و سرمایههای متعارف این جهانی؛
بسیاری از درجات عقل قابل معامله و مبادله نیست
برخی از علوم حاصل از عقل، مخاطب ندارد
عقل و معارف الهی دارای مراتب است؛
نقد گمان عامه خلق در رها کردن فهم معارف به دلیل خاص بودن برخی از مراتب آن
انواع و درجات منفعتها بهوسیله عقل به دست میآید
ضرورت و مصادیق مشتری مداری و کسب اعتماد و اعتبار
وجود انسان، مساوق عقل است
عقل، خیر محض است و مطلوب همه موجودات است
اشارهای به نظریات پیرامون علم خدای متعال به موجودات پیش از ایجاد
علم خدای متعال به موجودات ممکنی که جهان طبیعت قابلیت تحمل آن را نداشت
این موجودات دو دستهاند: 1ـ انسانهای ممکنی که امکان حضور در عالم طبیعت را ندارند، ولی در عوالم قبل و بعد از آن حضور دارند 2ـ احتمالات جایگزین ما (موجودات ممکن در طبیعت) که عوالم ممکن هم عرض نام دارد
هویت و حقیقت نفس ناطقه ما نامتناهی است و همان عقل است
[حدیث 26] عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحْسَنَ مِنْكَ إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُثِيبُ وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ.
آنچه در عالم هستی رخ میدهد، اختبار به اطاعت و تسلیم است
اهمیت قسم جلاله
جایگاه پدر
اوامر و نواهی الهی، تمرین بندگی است
تمام عالم هستی، نظام احسن است؛ ولی تمام کمالات بهگونهای که موافق و ملائم هم باشند و مراحمت و تعارضی با هم نداشته باشند، ظاهر نشدهاند؛ اما عقل اولاً تمام قابلیتها و استعدادهای عالم هستی و تمام کمالات خدای متعال را در خویش دارد؛ ثانیاً تمام این کمالات در اعلی درجه ظاهر شدهاند؛ ثالثاً ظهور این کمالات در اعلی درجه با هم مزاحمتی ندارند.
مخاطب امر و نهی الهی، عقل است که خود به دو صورت است: بالاصاله و بالتبع
ما مالک هیچی نیستیم و حق تصرف در چیزی نداریم