حقیقت، مراتب و اقسام دعا

 حسینی شاهرودی، طهور، شرح اصول کافی

گفتارهای شب‌های قدر ماه مبارک رمضان 1436 ـ 14/ 4/ 94 ـ شب نوزدهم ماه رمضان

مجمع عالی حکمت اسلامی ـ شعبه مشهد

 

اگر دعا و توجه و التفات خلق به خدای متعال نباشد، توجهات ویژه خدای متعال به خلق منعطف نخواهد شد

چگونه می‌شود که بدون دعا به الطاف ویژه خدای متعالی نتوان دست پیدا کرد و از طرفی بسیاری بدون دعا به این الطاف دست پیدا می‌کنند؟ هم «یعطی من سأله» و هم «یعطی من لم یسأله و من لم یعرفه»

یک پاسخ این است که الطاف الهی ذومراتب است که برخی از آن‌ها با دعا و برخی بدون دعا هم به دست می‌آید و طبعاً ‌آنچه که از طریق دعا به‌دست می‌آید، لطیف‌تر، عمیق‌تر و از دقایق لطف خدای متعال برخوردار است. البته این سخن به‌جایی نیست

برای پاسخ به این سؤال باید اقسام و مراتب دعا را مطرح کنیم

حقیقت دعا: احساس نیاز انسان به قدرتی فراتر از خویش

اقسام و مراتب دعا

1ـ دعای لفظی و قالی

ادعیه ماه مبارک رمضان و آثار و برکات آن بی‌نظیر است من جمیع الجهات و الحیثیات

همراهی و تشبه با اولیای خدا در حد توان انسان‌های عادی بلکه خواص از خلق نیست؛ اما از تقاضاهای حقیقی ماست

دعای غیرمستجاب معنا ندارد

در ادعیه لفظی باید توجه داشته باشیم که تشبها به اولیاء می‌خوانیم

هریک از مراتب وجود انسان دعای خاص خود را دارد

همچنان‌که مشاهده‌های عرفانی بیان‌ناپذیر است، وحی نیز بیان‌ناپذیر است

2ـ دعای نفسانی: دریافت مشتهیات غرایز نفسانی از حیث تدبیر بدن

نفس هرکسی ظهور «لیس کمثله شئ» است؛ همچون تمام اسماء، صفات، آثار و افعال الهی

با این وصف، دعای نفسانی هرکسی ویژه خود اوست

دعای نفسانی ممکن است بدون لفظ تحقق پیدا کند

دعای نفسانی از دعای لفظی به اجابت نزدیک‌تر است

حال که دعای نفسانی به اجابت نزدیک‌تر است، تلاش کنیم خواسته‌هامان متعالی‌تر باشد

3ـ دعای قلبی: تفاوت آن با دعای نفسانی آن است که دعای نفسانی با علم همراه نیست، اما دعای مرتبه قلب مقرون به علم است

4ـ دعای روحی:

مرتبه روح مرتبه انکسار تعینات است که توقف در آن مطلوب نیست

5ـ دعای سر و خفی و اخفی. چیزی برای گفتن نداریم

6ـ دعای استعداد

کم من ثناء جمیل لست اهلاً له نشرته

7ـ دعای تکوینی: یسأله من فی السموات و الارض

شاهد قرآنی: و آتاکم من کل ما سألتموه و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها (ابراهیم، 34)

تمام اقسام گفته شده می‌توانند دعای تاجرانه، خائفانه و عاشقانه باشند

هریک از اقسام دعا، دارای مراتب تشکیکی است که فرع بر معرفت است

ویژگی دعای تجار، خائفان و عاشقان

دعای عاشقانه، دعا در مرتبه تجلی فعلی یا افعالی، مرتبه تجلی صفاتی و مرتبه تجلی ذاتی خدای متعال است

 

 صوت

 

فیلم قسمت اول (دریافت)

 

 

فیلم قسمت دوم (دریافت)

 

 

 

فیلم قسمت سوم (دریافت)

 

 

 فیلم قسمت چهارم (دریافت)

 

 

فیلم قسمت پنجم (دریافت)

 

 

 

 

فیلم قسمت ششم (دریافت)

 

 

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و علی اهل بیته الائمة المعصومین و اللعن علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

اللهم انزل علینا من برکاتک وافتح لنا ابواب رحمتك و مغفرتک بمنک و فضلک.

سلام و صلوات خدای متعال و سلام و صلوات ملائک و انس و جنّ و همه موجودات عالم هستی را به ساحت قدس امیرمؤمنان و مولی الموحدین تقدیم می‌کنیم و بحث خود را شروع می‌کنیم. موضوع ما بیان برخی مطالب در مورد دعا است.

 

۱. طرح بحث

موضوع بحث این است که اگر دعا و تقاضای از خداوند متعال و توجه و التفات خدای متعال نباشد، توجّهات ویژه خدای متعال به خلق منعطف نخواهد شد. از طرفی، بر حسب ظاهر اکثریت قریب به اتفاق انسان‌ها به خدای متعال توجه ندارند، ولی در عین حال الطاف الهی نصیب و روزی آن‌ها می‌شود؛ مثلاً موفق به استغفار می‌شوند و طلب مغفرت می‌کنند یا بدون طلب مغفرت متنبه می‌شوند و مغفرت نصیب آن‌ها می‌شود. همچنین مقدمات سلوک به سوی خدای متعال و رجوع الی الله چنان فراهم می‌شود که گاهی در میان اهل دعا چنین استعداد و اِعدادی وجود ندارد.

بنابراین یکی از مباحث این است که چگونه می‌شود بدون دعا نتوان به خدای متعال و الطاف و عنایت ازلی و ابدی او دست پیدا کرد و از طرف دیگر، بسیاری که اهل دعا نیستند، به الطاف الهی دست پیدا می‌کنند!

نکته‌ی دیگر در طرح بحث این است که خدای متعال، گاهی به کسانی که از او تقاضا می‌کنند، عنایت و لطف می‌فرماید؛ «یؤتی من سأله» و گاهی کسانی هم که نه او را می‌خوانند و نه می‌شناسند، از الطاف او برخوردار می‌شوند؛ «یؤتی من لم یسأله و من لم یعرفه».[1]

یکی از پاسخ‌ها و راه حل‌ها در این‌گونه مباحث این است که الطاف الهی دارای مراتب است، برخی از آن‌ها با دعا به‌دست می‌آید و برخی از آن‌ها بدون دعا هم به‌دست می‌آیند و طبعاً آنچه از طریق دعا به‌‌دست می‌آید، مراتب لطیف‌تر و عمیق‌تر و از دقایق لطف خداوند متعال است و بالعکس در مواردی که دعا نیست، الطاف و عنایات عمومی است. ولی این سخن به‌جا نیست.

در بسیاری از موارد، بندگان خدا بدون دعا به کمالاتی نایل می‌شوند که از طریق دعا نایل نمی‌شوند؛ البته عکس آن هم ممکن است. اما وقوع آن باید بررسی شود. بنابراین راه حل این مسأله چیست؟

برای پاسخ به این مسأله باید اقسام و مراتب دعا را مطرح کنیم. اگرچه ممکن است آن‌گونه که در حوزه‌های دیگر علمی میان مراتب و اقسام تفاوت هست، نباشد. چه‌بسا گاهی منظور از اقسام، همان مراتب باشد و هر یک از آن مراتب هم، قسمی از اقسام دعا باشند؛ ولی در عین‌حال، حداقل با اندک تفاوتی در آنچه که درباره‌ی اقسام می‌گوییم، در مورد مراتب چیز دیگری خواهیم گفت. ممکن است ‌مراتب مربوط به هر قسمی از این اقسام باشد، یا ممکن است مربوط به برخی از اقسام باشد و برخی دیگر از اقسام، مراتب نداشته باشند. به عنوان نمونه، یکی از اقسام دعا، دعای لفظی و گفتاری است که ممکن است مرتبه نداشته باشد و اگر داشته باشد، فقط ممکن است دعای ملحون[2] جزء مراتب آن باشد که نمی‌توان آن را مرتبه نامید.

 

۲. حقیقت دعا

اولین نکته قبل از بیان اقسام دعا و پاسخ به این مسأله، درباره‌ی حقیقت دعا است. حقیقت دعا عبارت است از احساس نیاز انسان به قدرتی فراتر از خویش برای رفع نیاز‌ها. ممکن است این قدرتِ فراتر از خویش، قدرتی فیزیکی و یا متافیزیکی باشد.

طبعاً با توجه به این‌که نیازهای انسان ذومراتب است،[3] در هر یک از این مراتب و منازل نیازهایی دارد که این احساس و توجه برای رفع این نیازها، به استمداد از قدرتی فراتر از خود ـ ترجیحاً نامتناهی و متافیزیکی ـ نیاز دارد؛ ولی گویی برای رفع برخی از نیازها توجه به قدرت ملکوتی، فراطبیعی و متافیزیکی ضرورت نداشته باشد. بنابراین، خواسته‌های و‌ دعاهای انسان بی‌شمار است و طبعاً راه‌های رفع این نیازها هم باید بی‌شمار باشد.

 

  1. اقسام دعا

انسان مراتب مختلف دارد. اگر بگوییم که سه مرتبه‌ی طبیعت، مثال و عقل یا طبیعت، نفس و عقل را دارد، باید سه مرتبه دعا وجود داشته باشد. اگر دارای هفت مرتبه باشد مثلاً طبیعت، نفس، قلب، روح، سرّ، خفی و اخفی، باید هفت مرتبه دعا وجود داشته باشد و اگر کسی گفت که انسان دارای مراتب هفتاد‌گانه، هفتصد‌گانه و هفت هزار گانه است، چنان‌که برخی از بزرگان اهل معرفت از شیعیان خلّص گفته‌اند، یعنی باید هفتاد هزار مرتبه دعا داشته باشیم و اگر کسی گفت که مراتب وجود انسان، یا نامتناهی یا لایحصی است، مراتب دعا هم همین خواهد بود.

بنابراین اگر دو مرتبه یا سه مرتبه را بیان می‌کنیم، به معنای انحصار نیست، این اصول و کلیاتی است که در قالب‌های زبانی می‌گنجد. حقایقی در عالم هستی وجود دارد که ارتباطی با جهان طبیعت ندارد و محیط بر جهان طبیعت است. آنچه که محیط بر جهان طبیعت باشد، با زبان بشری و زبان گزاره‌ای که برای موقعیت‌های طبیعت وضع شده است، قابل بیان نیست. همچنان‌که در عالم طبیعت، زبان ویژه‌ای برای مفاهمه و رفع نیازها احتیاج داریم، برای عالم نفس، قلب و یا عوالم دیگر نیز زبان دیگری متناسب با آن عوالم احتیاج داریم.

بنابراین آنچه که در عوالم دیگر وجود و تحقق دارد، نمی‌توان در قالب‌های زبان محدود دنیوی و طبیعی بیان کرد و امکان ندارد. مگر آن‌که شبیه‌ترین چیز در عالم طبیعت به آن را بیان کنند. آن‌چه که در عالم دیگری وجود دارد که مشاهَد انبیاء قرار گرفته است و یا در وحی انبیاء حضوراً به آنها انتقال داده شده است، باید در زبان طبیعت در قالب مثال، تمثیل، نماد، اسطوره و مانند آن در حدّی که شباهتی وجود داشته باشد، بیان شود.

به تعبیر دیگر، همچنان که مشاهَدات و مکاشَفات عرفانی بیان‌ناپذیر است، وحی نیز بیان‌ناپذیر است. این‌که بهترین تعبیر و تبیان را ارائه کرده است، یعنی بهترین بیانِ ممکن است، نه بیانی که همه‌ی حقیقت در آن متجلی و ارائه شده باشد. بنابراین ادعیه به تعداد مراتب انسان است.

 

دعای لفظی

با اولین مرتبه از دعا که عبارت از دعای لفظی و قالی و مربوط به طبیعت ماست، همه آشنا هستید. گاهی به زبان‌ می‌آوریم و گاهی با گردنِ کج از خدای متعال تقاضا می‌کنیم ولو چیزی هم نگفته باشیم. گردنِ کج هم خودْ زبانی است. گاهی دستان خود را به‌سوی خداوند متعال دراز می‌کنیم، این هم نوعی زبان است؛ یعنی کلامی است که دلالت بر امری می‌‌کند. همچنان‌که اگر با زبان گفتاری و یک گزاره از خدای متعال چیزی می‌خواهیم، آن هم مدلول و دلالتی دارد و دعاست. چنان‌که اگر کسی نفس عمیقی یا آهی می‌کشد و متأثر و متأسف می‌شود، این هم از اقسام دعای ظاهری و در مرتبه طبیعت است؛ خواه بر زبان جاری شود و خواه بر اشک چشم ما.

دعای لفظی، ظاهری، کلامی یا تعبیرهای مشابه، کم یا بیش از دعاهای متداول بین همه خلق است. گمان نمی‌کنم کسی وجود داشته باشد که متوجه یک منبع و مبدئی برای رفع نیازش نباشد. ممکن است که دعای لفظیِ متافیزیکی در همه‌جا وجود نداشته باشد، اما احساس نیازمندی و میل به رفع نیاز و آشکار کردن آن میل، مختص توجه به متافیزیک و ماورای طبیعت یا مبدأ لایزال الهی نیست، بلکه غیر از آن را هم شامل می‌شود.

تقریباً می‌توان گفت که این دعا از اقسامی است که انسان‌ها متوجه آن هستند. به‌ویژه در ماه مبارک رمضان، ادعیه و اورادی وارد شده است. گویی در ماه رجب هم کم و بیش از این‌گونه دعاها وارد شده است، ولی ادعیه ماه مبارک رمضان من جمیع الجهات و الحیثیات بی‌نظیر است. آثار، خیرات و برکات آن هم از همه جهات بی‌نظیر است. در ماه مبارک رمضان، نه‌فقط به‌خاطر آمادگی انسان، بلکه گویی همه‌ی عالم هستی دست به دست هم داده‌اند تا الطاف الهی را عیان و آشکار یا نازل کنند و به انسان‌ها و سایر موجودات برسانند.

از لوازم یا امور مقارنی که با این قسم از دعا اتفاق می‌افتد، این است که ممکن است علمی نباشد؛ یعنی همراه با آگاهی به همه جوانبِ خواسته‌ها نباشد و چیزی را از خدای متعال می‌خواهیم که دقیقاً نمی‌شناسیم که آنچه خواسته‌ایم مصلحت و خیر دائم و باقی ما هست یا نیست. این مرتبه و مرتبه‌ی بعدی که دعای نفسی یا اولین مرتبه از مراتب باطن انسان است، تقریباً همین‌گونه است. یعنی ما چیزی را با الحاح، اصرار و توجه از خدای متعال می‌خواهیم، در حالی‌که نمی‌دانیم چه می‌خواهیم. یا نمی‌دانیم چه می‌خواهیم و یا به لوازم آن توجه نداریم و تاب تحمّل لوازم آن را نداریم.

چنان‌که در برخی از ادعیه بسیار به اشاره آمده است که خدایا آن‌چه که خیر و صلاح است و در دست توست، بر من نازل بفرما. این‌که آنچه که خیر و مصلحت است و در دست اوست، یعنی این‌که انسان را به غایت الغایات برساند که قطعاً و یقیناً خیر و مصلحت است و همچنین خیر و مصلحتی که رسیدن به غایت الغایات دارد، با خیر و مصلحتی که در رسیدن به منازل متوسط است، کاملاً متفاوت است. خدای متعال هم به خاطر حب به تمام کمالات خود که در غایت الغایات عیان و آشکار می‌شود، طبعاً آن را بیشتر می‌طلبد و می‌خواهد.

طبعاً کسی که چنین تقاضایی مانند توحید و وصول به درجات و معالی امور از توحید که در برخی از دعاها مانند دعای صباح امیرالمؤمنین‌ علیه الصلات و السلام یا در برخی از اذکار مانند لا إله إلا اللّه مطرح شده، سختی‌ها، گرفتاری‌ها و مشکلاتی دارد که تاب تحمل ندارد. بر فرض که داعی عالم باشد و حقیقتاً مصالح و کمالات را بخواهد و قرب الی الله را طلب کند، ولی نمی‌داند که قرب الی الله لوازمی دارد که تاب تحمل آن ممکن نیست یا در ما نیست.

پس گاهی این‌گونه است که دعا می‌کند و حقیقتاً هم می‌خواهد ولی لوازم آن را نمی‌شناسد. در برخی از موارد هم اصلاً نمی‌داند که الفاظ و کلماتی که به زبان می‌آورد، چیست. مانند بسیاری از ما فارسی زبان‌ها با این‌که عربی هم می‌دانیم، ولی معانی مختلف یک واژه و دلالت‌های یا احتمال‌های مختلف یک دلالت را نمی‌شناسیم، بنابراین ممکن است چیزی از خدای متعال طلب ‌کنیم که در واقع آن را نمی‌طلبیم و اگر به اجابت برسد، همچنان‌که برای اجابت آن، روزها و ماه‌ها و سال‌ها، دعا و تضرع و ابتهال به درگاه خدای متعال داشتیم، برای رفع آن نیز باید همین کار را بیشتر بکنیم.

یعنی در دعای لفظی و همچنین اندکی هم در دعای نفسانی این‌گونه است که داعی خود را در طلب کردن خسته می‌کند و چیزی را طلب می‌کند که در واقع نمی‌خواهد و نمی‌داند. این‌که چیزی را طلب می‌کند که نمی‌خواهد، یا به این خاطر است که آن را در الگوهای متعالی یافته است؛ مثلاً دیده است که امیرالمؤمنین‌ علیه الصلات و السلام یا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تقاضا کرده است، بنابراین گمان می‌کند وقتی آن‌ها تقاضا کرده‌اند، ما هم می‌توانیم تقاضا کنیم، چون کمالی که آن‌ها طلب کرده‌اند، مرغوب فیه و مطلوب الیه است و ما نیز باید آن را تقاضا کنیم و البته کسانی که به این نکات توجه دارند، گاهی از باب تشبّه تقاضا می‌کنند که از باب تشبه هم امکان اجابت وجود دارد. یعنی چون امیرالمؤمنین‌ چیزی را از خدای متعال خواسته است، تشبّهاً به امیر المؤمنین ـ اگرچه در ظاهر سخن ـ تقاضا می‌کند، ولو به معانی مدّ نظر امیرالمؤمنین علیه الصلات و السلام توجه نداشته باشد.

همراهی، همپایی، تشبه و سنخیت با اولیای خدای متعال در حد و توان ما انسان‌های معمول و متعارف، بلکه در حدّ و اندازه خواص از انسان‌ها و بلکه اخصّ از خواص انسان‌ها هم نیست. در‌ عین‌حال که امکان‌پذیر نیست، پیوسته حشر با انبیاء، اولیاء و خاندان مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تقاضا می‌کنیم و این تقاضا هم تقاضای حقیقی است، یعنی حقیقتاً می‌خواهیم و اصرار می‌کنیم و اصلاً هم نمی‌دانیم که همراهی با امیرالمؤمنین علیه الصلات و السلام در حدّ‌ و اندازه ما نیست. ما اگر با فاصله‌ی بی‌نهایت در مسیر امیرالمؤمنین علیه‌السلام موفق به حرکت شویم، کار بسیار بزرگی است.

بنابراین در مرتبه‌ی دعای زبانی، ضمن این‌که لازم و ضروری است، باید توجه به فهم و درک هم داشت و آن چیزهایی که تحمل آن را نداریم، طلب نکنیم. مثلاً توحید و وصول به آن، سختی‌ها، گرفتاری‌ها، غم‌ها، دردها و مشکلات دنیوی و بلکه برزخی دارد که از عهده‌ی آدم‌های معمولی برنمی‌آید. برخی از انبیاء بر حسب نقل تا آخر هم نتوانستند تحمّل کنند و از حرف خود پشیمان شدند و گفتند که گرفتار شدیم و از خدای متعال خواستند که گرفتاری را حل کند. در‌ حالی‌که این گرفتاری و مقصد آن بر آن‌ها معلوم است و غایتی عقلایی، بلکه فراتر از عقل دارد، ولی انبیاء هم گاهی تاب تحمل درک مراتب و مقامات عالی توحید را ندارند یا اگر توانایی دارند، با هزار گرفتاری و مشکلات است.

طبعاً دعای انسان‌های معمول و متعارف بلکه خواصّ باید کاملاً حساب‌شده و سنجیده باشد. به‌گونه‌ای که اگر به اجابت رسید، گرفتاری برای او ایجاد نشود و اگر عمل صالح انجام داد، لوازم غیر‌قابل تحمّل به همراه نداشته باشد. در ‌حالی‌که لوازم برخی از تقاضاهایی که در ادعیه به‌ویژه ادعیه‌ی مأثوره قابل تحمل نیست. مگر این‌طور باشد که بگوییم خدای متعال می‌داند که ما چه می‌‌خواهیم و این حرف‌ها را جدی نمی‌گوییم و اگر گفتیم که ما می‌خواهیم همراه و هم‌پای امیرالمؤمنین باشیم و با او سنخیت و شباهت داشته باشیم، خدای متعال می‌داند که یعنی ما هم نماز بخوانیم، روزه بگیریم، اگر مال اضافه داشتیم، دست فقیری را بگیریم، نه این‌که می‌خواهیم «یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و ‌یتیماً و ‌اسیراً»[4] باشیم که مربوط به اخلاق دیگری است و در هیچ‌یک از اخلاق‌های متعارف، جای تبیین، توضیح و گنجایش ندارد.

بنابراین به همین دلیل است که به زبان عرفی برخی از این ادعیه مستجاب نیستند و الا دعای غیرمستجاب و بدون اجابت معنا ندارد و امکان‌پذیر نیست.

بنابراین در دعاهای لفظی باید هم به خواندن و هم به معانی و لوازم آن توجه داشته باشیم و در نهایت هم به خدای متعال واگذار کنیم. از امیرمؤمنین علیه الصلات و السلام نقل شده است کسی که پیوسته دعا می‌کند که خدایا ما را از فتنه دور کن و نمی‌داند که چه می‌خواهد. این را می‌خواهد که از همسر، فرزند، مال، جاه و مقامش دور شود. اگر بلافاصله خدای متعال دعای او را به اجابت رساند، همه این‌ها از او گرفته می‌شود. در نتیجه تا آنجایی که در حوزه فهم و درک ماست، به لوازم دعا باید توجه داشته باشیم و دعایی که مربوط به ما نیست را از همان اول بگوییم که خدایا این دعا را به‌خاطر این‌که در الفاظ خود ـ نه در معانی و خواسته‌ها ـ به اولیای تو شباهت داشته باشیم، می‌خوانیم.

به عنوان نمونه، دعای سحر منقول از امام محمد‌باقر‌ صلوات الله و سلامه علیه از این ادعیه است. یعنی وقتی دعا می‌کنیم باید بگوییم که خدایا بهترین خلق تو، امام باقر‌ صلوات الله و سلامه علیه این دعا را در سحرهای ماه مبارک خوانده، حتماً خوب بوده که خوانده است و به او چیزی عطا کرده‌ای که مناسب حال و ظاهر و اول و آخر و باطن او بوده است، به ما هم چیزی مناسب ما عطا کن.

 

دعای نفسی

دومین مرتبه دعا که اولین مرتبه از باطن انسان است، دعای نفسی است. ظاهر انسان‌ها به هم شباهت دارد و تفاوت‌ در ظاهر به اندازه‌ای است که می‌توان آنها را نادیده گرفت. به همین دلیل، دوستی امکان‌پذیر است؛ چون سنخیت در ظاهر وجود دارد و در نتیجه تولید محبت می‌کند. اما باطن‌ها این‌گونه نیست.

باطن‌ها ممکن است چنان با هم متفاوت و متعارض باشند که امکان همنشینی و برقراری ارتباط با یکدیگر نباشد؛ به‌ویژه این‌که نفس هر کسی تشخّص ویژه‌ای دارد که هیچ وجه اشتراکی با سایر نفوس ندارد؛ اگرچه در قالب گفتار،‌ نفس زید و عمرو مندرج در یک ماهیت تامّه هستند و جنس و فصل آنها یکی است. این در حد بیانات عرفی است، نه در حد بیانات حقیقی و واقع‌نما.

در حد بیانات واقعی، نفس هر کسی که گونه وجود او از حیث تدبیر بدن است، من جمیع الجهات مختص خود اوست و با هیچ کس اشتراک ندارد. به گونه‌ای که می‌توان گفت که نفس هر کسی ظهور اسم شریف «لیس کمثله شئ» است. همان‌طور‌که خدای متعال، لیس کمثله شئ، صفات و افعال او و تک تک موجودات عالم را که می‌آفریند، لیس کمثله شئ است، لکن از حیث ظلیت یا حیثیت‌های دیگر که می‌تواند احتمالات و وجوه متعدد دیگری داشته باشد.

بنابراین، این‌گونه نیست که فقط سرانگشت و عدسی چشم ما با همدیگر تفاوت دارد اما بقیه مشابه باشد. این موجودی که زید نام دارد، بتمامه با دیگران متفاوت است و در نتیجه طبعاً سخن گفتن در حوزه دعای نفسی یا دعای باطنی کار پیچیده‌ای خواهد شد و کسی می‌تواند در این زمینه سخن بگوید که نه‌فقط به علم حضوری اجمالی بلکه به علم حضوری تفصیلی بر نفس خویش احاطه داشته باشد و با شهود، کشف و معاینه تفصیلی، نفس خویش را مشاهده کند. چنین کسی می‌تواند درباره‌ی دعای نفسانی ویژه خودش سخن بگوید و اگر بخواهد درباره‌ی دیگران سخن بگوید، باید احاطه‌ی تکوینی ـ نه قراردادی ـ بر نفوس دیگران داشته باشد.

دعای نفسانی عبارت است از دعایی که در اغلب موارد زبان در آن هست. می‌تواند زبان در آن نباشد و این‌که گفته شده در دعای نفسانی، قلبی و روحی و مراتب بالاتر، گزاره و قول وجود ندارد، سخن دقیقی نیست. سخن دقیق این است که قول می‌تواند در همه‌ی مراتب دعاها وجود داشته باشد و کسی دعایِ نابِ متأثر از تجلی ذاتی خدای متعال داشته باشد و در ‌عین‌حال همراه با گفتار باشد.

دعای نفسانی نشان دهنده‌ی کشش‌های درونی است که عمدتاً غریزی و مشترک با سایر انسان‌ها و حیوانات است. کسی که در حوزه‌ی غرائز خود طلب‌هایی می‌کند، به زبان بیاورد یا به زبان نیاورد، این پیوسته در حال دعا است. کسی که مثلاً گرسنه است، بگوید که خدایا گرسنه‌ام، «ربّ انی لما انزلت الی من خیرٍ ـ ای خُبزٍ ـ فقیر»،[5] به زبان دعا کرده است. حال اگر آدم گرسنه چیزی نگوید یعنی چه؟ این آدم گرسنه انگار با همه‌ی وجودش می‌گوید خدایا نان را برسان. آدم تشنه تقاضای مناسب با خودش را دارد. این دعای نفسانی است؛ به زبان بیاید یا به زبان نیاید.

البته اگر گفتیم که نفس عبارت از ارتباط با بدن یا حیثیت تدبیری بدن است، بنابراین مربوط به تقاضاهای بدنی مربوط به این دنیا است و اگر تقاضاهایی نسبت به عالم دیگر داشته باشد، از حوزه‌ی نفس خارج خواهد بود. چنان‌که اگر وجود انسان در عالم دیگر، دوام و بقاء دارد، دیگر نفس نیست و امر دیگری است، چون حیثیت تدبیری ندارد. مگر آنچه درباره‌ی عقل گفته می‌شود که گاهی به ادراک جزئیات و گاهی به ادراک کلیات و گاهی به امور دیگر گفته می‌شود، گاهی هم گفته می‌شود که عقل قوه ادراکیه حقیقی انسان است که همه‌ی هویت انسان را تشکیل می‌دهد، در این صورت کار عرفا هم با عقل است، کار انبیاء هم با عقل است، کار فرشتگان و عقول و ملائک هم با عقل است و می‌توان گفت کار خدای متعال هم با عقل است؛ لکن با درجات مختلف. نفس هم همین‌گونه است که اگر حیثیت تدبیری در نظر بگیریم که اینجا هم مدّ نظر است، کسی که دعای نفسانی دارد، یعنی برای دنیای خود و نهایتاً برای غرائز و خواسته‌ها و نتایجی که در دنیا دارد آن را می‌طلبد.

پس دعای نفسانی عبارت است از دریافت مشتهیات غرائز نفسانی از حیث تدبیر بدن. پس اگر آنچه در عوالم دیگر هست، همین غرائز ماست، مثل این‌که انسان در این دنیا نیاز به همسر دارد، اگر در عالم دیگر هم این‌طور باشد که انسان نیاز به همسر دارد، این ادعیه شامل آن‌ها هم خواهد شد؛ اما اگر این‌گونه نباشد و عوالم دیگر ارتباط با غرائز نفسانی ندارد، بلکه با از دنیا رفتن و ترک بدن، هم بدن و هم غرائز مربوط به بدن می‌رود، به‌گونه‌ای که یک حقیقت به نام نفسِ بدون تدبیر باقی می‌ماند که غریزه شهوت و غضب و مکر و شیطنت ندارد و بر همین اساس لوازم آن را یعنی فضائل و رذائل اخلاقی هم نخواهد داشت، در این صورت کار بر وفق مراد خواهد بود که ما در اینجا برخی از صفات را داریم که اصلاً مقبول و مطلوب نیست و سبب توقف انسان در عالم طبیعت است؛ مانند رذائل اخلاقی. اگر این رذائل مربوط به نفس از حیثیت تدبیر بدن باشد، وقتی این حیثیت را از آن بستانند، این صفات در این دنیا می‌مانند؛ بنابراین در عالم دیگر نه کسی ترسو است، نه کسی پرخور است، نه کسی شهوتران است،‌ نه کسی مکار است.

نکته‌‌ی دیگر این‌که گفتیم ممکن است دعای نفسانی بدون لفظ تحقق پیدا کند و البته از دعای لفظی به اجابت نزدیک‌تر است. بنابراین سؤالی که در آغاز مطرح شد که بسیاری دعا نمی‌کنند اما دنیا بر وفق مراد آن‌هاست، علتش این است که دعاهای نفسانی مقرون به اجابت است و از دعاهای لفظی به اجابت نزدیک‌تر است.

بنابراین می‌توانیم این نکته را به خود متذکر شویم که اکنون که دعاهای نفسی به اجابت نزدیک‌تر است، تلاش کنیم که خواسته‌های نفسانی ما، خواسته‌های متعالی باشد و فقط منحصر به غضب، شهوت و شیطنت نباشند. می‌تواند مکارم اخلاق باشد. سعی کنیم با تربیت و تزکیه نفس، آن را مشتاق کنیم تا طلب‌هایی داشته باشد که حیوانات آن طلب‌ها را ندارند. طبعاً اگر طلب حقیقی باشد، اجابت به معنی دسترسی به مشتهیات خیلی نزدیک است. در نتیجه ضمن این‌که باید دعای لفظی و ظاهری داشته باشیم، دعای نفسانی را باید بیشتر داشته باشیم زیرا دعای نفسانی اتم و به اجابت نزدیک‌تر است.

 

دعای قلبی

دعای قلبی تفاوت زیادی با دعای نفسانی ندارد، جز این‌که در دعای نفسی علم همراه خواسته‌ها نیست. نفس انسان چیزهایی را می‌طلبد بدون این‌که علم تفصیلی در طلب خود داشته باشد یا این‌که در اظهار آن به همه‌ی حیثیت‌ها، لوازم و جزئیاتش علم و توجه داشته باشد. دعای مربوط به مرتبه قلب، مقرون به علم است.

به همین دلیل در آغاز گفته شد که در دعای لفظی احتمال دارد چیزی را بخواهیم که واقعاً نمی‌خواستیم. در دعای نفسی هم این احتمال وجود دارد که با توجه به این‌که عالمانه نیست، چیزهایی را می‌طلبیم (مثلاً نفس با توجه به این‌که قوه شیطانیه دارد، می‌خواهد در شیطنتْ مکرِ عظیم داشته باشد و در مکر محیط بر سلاطین باشد، یا در غضب می‌خواهد سلطان عالم و در شهوت همه‌ی مشتهیات عالم طبیعت در اختیار او قرار گیرد.) اما اولاً به تفصیل نمی‌داند، ثانیاً‌ اگر هم به تفصیل بداند، عوارض و لوازم آن را نمی‌داند. بنابراین، جزء مواردی است که ممکن است که این دعاها را نفس ما پیوسته از خدا بخواهد و اگر لطف خدای متعال تحقق پیدا کند، خدای متعال آن‌گونه که گفتیم آن را به اجابت نرساند. یعنی دعایی که بر حسب ظاهر مستجاب نباشد، در دعای زبانی و نفسی وجود دارد؛ اما در دعای قلبی وجود ندارد. زیرا در دعای قبلی، قلب همراه با علم و هویّت و حقیقت آن از علم و معرفت است.

بر همین اساس در مرتبه‌ی قلب، بندگان خدا راضی به قضای خدا و مطمئن به قدر خدای متعال می‌شوند. به همین خاطر در مرتبه دعای قلب اولاً علم تفصیلی دارد و به لوازم آن نیز علم دارند. دعایی را انجام می‌دهد که حقیقتاً آن را می‌طلبد و حقیقتاً به اجابت می‌رسد. لکن قلب برای بسیاری از انسان‌ها در دنیا متولد نمی‌شود و قلب کسانی هم که متولد می‌شود، به کمال شایسته‌ی قلب بودن که مظهر اسم شریف مقلب القلوب باشد، نمی‌رسد. همچنان که گفته شده عقل انسان‌ها در چهل سالگی متولد می‌شود و واضح است که این عقل با وجود این‌که این انسان با سابقه چهل ساله که در دامن غرائز بوده، به هیچ جا نمی‌رسد، قلب هم همین‌گونه است که دیر متولد می‌شود. مثل بدن نیست که بعد از نه ماه متولد شود.

اگرچه دعاهای قلبی‌ عالمانه است، علم تفصیلی هم در آن وجود دارد و اجابت آن هم قطعی است، ولی جمع قابل توجهی از خلق چنین دعاهایی ندارند، زیرا قلب آن‌ها متولد نشده است. بنابراین، اگر کسی این‌گونه دعاهای عالمانه می‌خواهد که قریب اجابت است و اجابتش قطعی است، باید به فکر قلب خویش باشد.

تعالیم دینی و مباحث اخلاقی، به ویژه اخلاقی که اشاره‌ها و لطایفی از نقل و گفته‌های دینی آورده مثل جامع السعادات و نیز کتب تعلیم و تربیت و بسیاری از آیات و روایاتی که در این زمینه است، راه‌ را نشان می‌دهد که چه کنیم که قلب در عالم طبیعت به مرتبه تفصیلی برسد. اگر قلب به این مرتبه برسد؛ حتی اگر لب‌ها را بر هم بگذارد، پیوسته دعا می‌کند و پیوسته هم به اجابت می‌رسد و اگر هم دعاهایی به اجابت نرسد، نیز همه مطلوب ماست و هیچ کدام خلاف خواسته ما نیست و نخواهد بود.

 

دعای روحی

مرتبه‌ی روح، میانه‌ی سه مرتبه‌ی طبیعت، نفس و قلب و سه مرتبه‌ی بعد یعنی سرّ، خفی و اخفی است. این مرتبه از جهتی به جهان طبیعت شباهت دارد و از جهت دیگر، به مرتبه‌ی بعد از آن شباهت دارد و از جهت دیگر، نه به این شباهت دارد و نه به آن. مرتبه‌ی روح، مرتبه‌ی نفی انانیت است. فنا نیست، بلکه انکسار تعینات و حدود و ثغور است‌؛ به‌گونه‌ای که به هر کجای عالم هستی نگاه کند، خود را در آن می‌یابد. چنان‌که با نگاه دیگری به هر کجای عالم که بنگرد، خدا را می‌بیند، چنان‌که اگر به خود نگاه کند، همه‌ی عالم هستی یا خدای متعال را مشاهده می‌کند. در این مرتبه، طامّات و شطحیات عرفا و صوفیه اتفاق می‌افتد.

بسیاری از خلق به این مرتبه نمی‌رسند و اگر هم برسند، به نحو اجمالی آن را طی می‌کنند، به‌گونه‌ای که هیچ‌گاه متوجه نمی‌شوند.

در این مرتبه، چون تعینات داعی از بین رفته است و هرچه به خود نگاه می‌کند، خودش را پیدا نمی‌کند، دعاهای او ویژه است. انسان داعی در این مرتبه تقاضاهایی دارد که هرگز به اجابت نمی‌رسد، نه‌فقط به اجابت نمی‌رسد بلکه ممکن الاجابه نیست و نه‌فقط سریع الاجابه نیست، اصلاً امکان‌پذیر نیست. در چنین مرتبه‌ای مثلاً می‌گوید: «اللهمّ اشف کلّ مریض»، همه می‌دانند که این امکان‌پذیر نیست و در جهان طبیعت شفا یافتن کل مریض، خلاف حکمت خدای متعال است. نه‌فقط جهان طبیعت چنین اقتضایی را ندارد، چون عالم مضادات و حرکات است بلکه خلاف حکمت خدای متعال است.

اصلاح امور به نحو مطلق و بدون کمترین نقصان در جهان طبیعت، حتی در عصر ظهور امکان‌پذیر نیست. نه‌فقط به فعلیت نمی‌رسد، بلکه امکان ندارد و نه‌فقط امکان ندارد، بلکه با مصلحت خداوند نیز منافات دارد و حتی اگر ممکن باشد، جزء ممکنات واقعه نیست. چون لازمه‌اش این است که عمران و آبادی جهان طبیعت که از اهداف بزرگ و عالی آفرینش انسان است، تعطیل شود.

بنابراین به نظر می‌آید وقتی امام معصوم‌ صلوات الله و سلامه علیه چنین دعا می‌کند که «اللهم ادخل علی اهل القبور السرور»، با توجه به این‌که اجابت دعای امام معصوم بالضروره است، نه بالامکان، اما در ‌عین‌حال این دعاها اقتضای اجابت در جهان طبیعت را ندارد. از این متوجه می‌شویم که امام‌ صلوات الله و سلامه علیه و هر کسی که در این مرتبه دعایی می‌کند، در واقع قصد عبادت دارد؛ یعنی خدا به او فرموده با من حرف بزن و او با خدا حرف می‌زند، نه این‌که به قصد اجابت دعا می‌کند.

سه مرتبه‌ی دیگر بعد از این وجود دارد که دعای سر، خفی و اخفاء است که از آن می‌گذریم، زیرا هم چیزی برای گفتن نداریم و هم چیزی هم نیست که گفته بشود، مگر کسی که خودش اهل سرّ، خفی یا اهل اخفی و اختفاء باشد. در عوض، دو مرتبه دیگر را بیان می‌کنیم.

 

دعای استعدادی

یکی از مراتب و اقسام دعا، دعای استعداد است. یعنی آن چیزی که باطن و هویت انسان و شرایط درونی و بیرونی انسان طلب می‌کند، اگرچه به زبان از خدای متعال هم نخواسته باشد. بسیاری از خواسته‌های ‌ما را بدون این‌که تقاضا کنیم، خدای متعال به اجابت رسانده است؛ مثلاً «و کم من قبیح سترته‌»،[6] اول این‌که به عقل ما هم نمی‌رسید که بدی‌ها و زشتی‌هایی داریم. دوم این‌که از خدای متعال بخواهیم که بپوشاند که رسوا نشویم و سوم این‌که مقدمات و ملزومات آن را فراهم کنیم که دعا به اجابت برسد. پس بدون این‌که اصلاً ذهن ما خبردار باشد، خدای متعال این دعا را به اجابت رسانده و زشتی‌های ما را پوشانده است؛ چون استعداد ما طلب می‌کند.

دعای استعداد فرع بر این نیست که داعی خداوند را بشناسد یا نشناسند و از این جهت تفاوتی بین مؤمن و غیر‌مؤمن، کافر و بت‌پرست وجود ندارد. «یا من یؤتی من سأله یا من یؤتی من لم یسأله و من لم یعرفه»،[7] هیچ وقت در مرتبه زبان و نفس نخواسته است، اما در مرتبه‌ی استعداد، هویت و حقیقتش چنین تقاضایی دارد. «وَ كَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِيلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَه‌»،[8] ثناها و ستایش‌هایی درباره ما می‌گویند که اولاً روح ما بی‌خبر است و ثانیاً وقتی می‌شنویم، می‌فهمیم که ارتباطی به ما ندارد. «لست اهلاً له»، ما شایستگی آن را بر حسب ظاهر، زبان، گفتار و در مرتبه‌ی نفس، قلب و روح نداریم، ولی در ‌عین‌حال استعداد‌ ما آن را طلب می‌کند. همچنین در دعای افتتاح می‌خوانیم: «فکم یا الهی من کربة قد فرّجتها»، از خدای متعال طلب نکرده بودیم ولی خدای متعال آن را به اجابت رساند.

 

دعای تکوینی

آخرین قسمی که در این‌جا بیان می‌کنیم، دعای تکوینی است. یعنی نه‌فقط ما دعا می‌کنیم، بکه محیط و موقعیت جغرافیایی و طبیعت هم دعا می‌کند. گاهی ما دعا می‌کنیم خدایا این ابرها را بباران و گاهی این ابرها خود دعا می‌کنند که خدایا ما را بباران، از بس پر شدیم نمی‌توانیم خود را نگه داریم. این دعا چون دعای تکوینی است، طبعاً برای اجابتش شرطی نیست، جز این‌که موانع و مخلات نباشد که اتفاقاً موانع و مخلات را هم انسان ایجاد می‌کند. طبیعت با قطع نظر از ورود و تصرفات انسان، دعا و تقاضا می‌کند، «یسأله من فی السماوات و الارض»،[9] تکوین ما هم همین‌طور است. تک تک سلول‌های بدن ما اگر مخل نداشته باشد، تقاضاهایی دارد که این تقاضاها بدون این‌که به زبان ما بیاید، به اجابت می‌رسد.

بنابراین، وقتی خدای متعال می‌فرماید که «یسأله من فی السماوات و الارض»؛ همه از خدای متعال طلب می‌کنند، و در ادامه می‌فرماید: «کل یوم هو فی شأن»؛ او هم پیوسته اجابت می‌کن. معنی این سخن این است که اگر کسی می‌بیند که دعاهای حال یا دعای نفسانی او به اجابت نمی‌رسد، به جایی برود که طبیعت دعا می‌کند. هجرت برای این است. هجرت فقط از رفتن دار کفر به دار ایمان نیست، رفتن از جایی که طبیعت آن استعداد و قابلیت لازم را ندارد به جایی که استعداد و قابلیت را داشته باشد نیز هست. وقتی به جای دیگر رفتیم لازم نیست دعا کنیم که خدایا ابرها را بباران، ابرها پیوسته خودشان تقاضا می‌کنند، پیوسته هم به اجابت می‌رسد و پیوسته هم می‌بارند.

«و آتاکم من کل ما سألتموه»؛[10] هرچه شما خواستید به شما دادیم. می‌دانیم که با زبان نخواستیم. ما خیلی چیزها خواستیم که به ما ندادی. با توجه به این‌که همه آن‌چه خواستیم انجام نشده، حکایت دارد منظور سؤال‌های زبانی نیست. نه‌فقط «آتاکم من کل ما سألتموه»، بلکه با توجه به این‌که این سؤال‌ها سؤال‌های زبانی نیست که محدود باشد و سؤال مربوط به مرتبه دیگری از وجودتان است، آن سؤال‌ها نامتناهی و اجابت آن‌هم نامتناهی است.

بنابراین می‌فرماید این‌که هرچه خواستید به شما دادیم، شاهدش این است که «و ان تعدّوا نعمت الله لا تحصوها»[11] این نعمتی که به شما دادیم بشمارید، از خدا که تقاضا نکرده بودیم. همه‌ی آنچه که در عالم انجام می‌شود با دعا انجام می‌شود، لکن گاهی دعا تکوینی است.

 

نکته:

به گمان بسیاری یا برخی از کسانی که در این زمینه‌ها نکاتی را مطرح فرموده‌اند، گفته می‌شود که دعاهای زبانی و نفسی، دعای ابتدایی هستند و آنها را رها کنید. دعاهای دیگر مثل دعا از مرتبه قلب به بعد است که گاهی مربوط به تجلیات افعال خداوند و گاهی تجلیات صفاتی و ذاتی خدای متعال است که گمان بنده این نیست.

نکته دوم این‌که گفته‌اند دو مرتبه زبانی و نفسی، دعای کسانی است که دنیا و آخرت می‌خواهند؛ همیشه یا خوردنی‌ها را می‌خواهند و یا ترس و وحشت از عذاب دارند.

به گمان بنده تمام اقسام دعا که گفته شد، مراتبی که بیان شد را می‌توانند داشته باشند. یعنی دعای لفظی می‌تواند دعای تاجرانه یا خائفانه یا عاشقانه باشد. چنان‌که می‌شود دعای قلبی لفظ داشته باشد.

بنابراین، دعای تاجرانه می‌تواند بر زبان باشد، دعای عاشقانه هم می‌تواند بر زبان باشد؛ چنان‌که دعای خائفانه می‌تواند در نفس باشد، دعای عابدانه هم می‌تواند در نفس باشد، یا دعای آزادگان هم می‌تواند باشد. بر این اساس، اقسام دعا مراتب مختلف دارند.

 

۳. مراتب تشکیکی دعا

همه اقسام دعا مراتب تشکیکی دارد. زیرا دعا با معرفت انسان مرتبط است و معرفت مراتب مختلف دارد. چنان‌که نفس انسان دارای مراتب مختلف است. هم نفس یک فرد دارای مراتب مختلف است و هم نفس کلی، یعنی نفس همه‌ی انسان‌ها مراتب مختلف دارد. یک مرتبه ظاهر است و ممکن است بقیه مراتب ظاهر نباشد. بنابراین دعا با معرفت ارتباط دارد، معرفت وجود انسان دارای مراتب مختلف است و طبعاً دعا باید مراتب مختلف داشته باشد.

معرفت است که نوع دعای زبانی و نوع دعای نفسانی ما را معین می‌کند. اگرچه در برخی از موارد در دعای نفسانی علم وجود دارد ولی علم تفصیلی وجود ندارد ـ برخلاف دعای قلبی است که علم تفصیلی وجود دارد ـ اما علم اجمالی هم بر اساس معرفت شکل پیدا می‌کند.

بر این ‌اساس، با توجه به درجات معرفت انسان از خود، خدای خود و از قوانین و روابطی که بر عالم هستی حاکم است، نوع دعای او تفاوت دارد. گاهی دعای تاجرانه دارد که عبارت است از دعای کسانی که برای خود هویتی مستقل یا هویتی در مقابل خدای متعال می‌بینند و نمی‌دانند که «کل شئ هالک»[12] و «کل من علیها فان».[13] تفاوت انسان‌ها در این است که برخی می‌دانند و برخی نمی‌دانند، «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»[14] ؛ وگرنه در این‌که «کل شئ هالک» از ازل الی ابد، تردیدی نیست. بنابراین کسانی که هلاکت ذاتی هویت و انانیت خویش را در نمی‌یابند، بلکه برای خودشان چیزی قائل هستند و به تعبیر دیگر، کسانی که به خواسته‌های خود در مقابل خدا اصالت می‌دهند و به فعلیت رساندن و برطرف کردن حوائج خودشان را می‌خواهند، این‌ها اهل دعای تاجرانه هستند. این افراد اگر دعایشان به اجابت برسد به دنبال کار خود می‌روند و خدا را فقط برای رفع نیازهای خود می‌خواهند؛ اما اگر نیازهایشان برطرف نشود، شکایت می‌کنند. این دعای تجّار است. تاجر اگر در تجارتش منفعت آشکاری نبرد، قطعاً و یقیناً احساس ضرر خواهد داشت.

مشابه همین دعا، دعای خائفانه است. آن هم برای خودش و خواسته‌های خودش، اصالت و هویتی قائل است که اصل را به خواسته‌های خودش می‌دهد. تقاضایش این است که خدایا! نکند دچار گرفتاری و مشکلات دنیا یا آخرت شویم و بعد از برطرف شدن حوائجش به دنبال کار خودش می‌رود و گویا خداوند فقط برای رفع حوائج آنها است.

دعای دیگر دعای عاشقانه است که خود مراتب متعدّدی دارد که عبارت است از دعا در مرتبه تجلی فعلی یا افعالی خداوند متعال، دعا در مرتبه تجلی صفاتی خدای متعال و آخرین مرتبه آن دعا در مرتبه تجلی ذاتی خداوند.

 

[1]ـ دعای ادعیه مشترک ماه رجب.

[2]ـ گاهى دعا كننده در اثر عدم آشنایى یا عدم توجه، لفظ دعا را به صورت غلط استعمال مى كند، در حالى كه درخواست روحى او خلاف آن را اراده كرده است . در روایات و اخبار، از این دعا به دعاى ملحون تعبیر شده است.

[3]ـ نیازهای بدنی، نفسانی، قلبی، ظاهری، باطنی، نیازهای مربوط به حضور در عالم طبیعت و نیازهایی که مربوط به عالم برزخ، مثال و قیامت است. قیامت هم ممکن است خود مراتب یا منازل، درجات و درکات مختلف داشته باشد.

[4]ـ سوره انسان، آیه 8.

[5]ـ سوره قصص، آیه 24.

[6]ـ دعای کمیل.

[7]ـ ادعیه ماه رجب.

[8]ـ دعای کمیل.

[9]ـ سوره الرحمن، آیه 29.

[10]ـ سوره ابراهیم، آیه 34.

[11]ـ همان.

[12]ـ سوره قصص، آیه 88.

[13]ـ سوره الرحمن، آیه 26.

[14]ـ سوره زمر، آیه 9.