بلوغ شیعه در زمان امام هادی (علیه السلام)

حسینی شاهرودی، طهور، ولادت امام هادی

 

اگر ما از امام هادی هیچ روایتی نداشته باشیم و آنچه که از امام هادی باقی مانده، اگر و اگر و اگر تنها زیارت جامعه کبیره باشد، تمام حقِ ولایت را که باطن توحید است، اظهار کرده است؛ تمام ثمره ولایت را که تفسیر و توحید است، بیان کرده است. 

1392-7-27 ـ به مناسبت میلاد باسعادت امام هادی علیه السلام

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الائمۀ المعصومین و اللعن علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

اللهم انزل علینا من برکاتک و افتح لنا ابواب رحمتک و مغفرتک بمنک و فضلک

 

مقدمه

مناسبت بسیار بزرگ و به‌ویژه برای محبان و شیعیان خاندان پیامبر، بسیار پر خیر و برکت است که در همین زمینه نکاتی را عرض می‌کنم.

 

وقوع دو کربلا برای عبرت امت پیامبر

مقدمه بحث این است که بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، دو امام ـ امیرالمؤمنین و امام حسن مجتبی (صلوات الله و سلامه علیهما) ـ به هدایت خلق و نفی طاغوت پرداختند که نهضت کربلا رخ داد و امام حسین با همه‌ی خانواده در سخت‌ترین شرایط [قرار گرفت] بلکه مایه تذکر و عبرت امت پیامبر شود. با این‌که امیرمؤمنان و امام حسن مجتبی صلوات الله و سلامه علیهما نهایت تلاش را کردند ولی امت پیامبر پیوسته از معارف آن حضرت دور می‌شدند. بنابراین نوبت به امام حسین و نهضت کربلا رسید و آن شد که می‌دانید.

پس از امام حسین، امام زین العابدین و همچنین امام باقر و امام صادق صلوات الله و سلامه علیهم همانند امیرالمؤمنین و امام حسن مجتبی به هدایت خلق پرداختند تا شاید امت پیامبر سهم بیشتری از هدایت نبوی داشته باشند، ولی همان اتفاقی که در مورد امیرالمؤمنین و امام مجتبی علیهما السلام افتاد، درباره سه امام بعدی هم رخ داد.

به همین سبب است که باز باید کربلای دیگری اتفاق بیفتد و امام دیگری در حضور همه پیروان و امت پیامبر به شهادت برسد، شاید مایه تذکر و تنبه شود. به همین خاطر است که در زمان امام کاظم علیه الصلات و السلام آن رخ داد که در زمان امام حسین رخ داد، با این تفاوت که امام حسین جمع اندکی از میان امت پیامبر و محبان خاندان پیامبر [به همراه] داشت تا به‌صورت جنگ علنی به مبارزه با باطل بپردازد ولی امام کاظم همان اندازه را هم نداشت. دقیقاً کاری که یزید نسبت به امام حسین انجام داد، یعنی درگیری و اذیت و آزار علنی، همان کار را هارون نسبت به امام کاظم انجام داد؛ یعنی در این‌که اعلام جنگ کرده است، هیچ تفاوتی ندارد.

امام کاظم علیه الصلات و السلام تنها امامی است که بیشتر عمر دورانِ امامت خود را در زندان گذرانده است. می‌دانید که زندان در آن عصر و زمان مربوط به انسان‌های مؤمن و پاک نبود ولی امام کاظم علیه الصلات و السلام چون کمترین یاوران را برای انجام نقشی و نهضتی همانند امام حسین نداشت، آن اتفاق افتاد که ملاحظه فرمودید.

آن‌چنان که بعد از امام حسین علیه الصلات و السلام، نوبت به امام سجاد علیه الصلات و السلام که رسید، دیگر نزاع، درگیری و مقابله یا مبارزه علنی نیست و همچنین در زمان امام‌های بعد ـ امام باقر و امام صادق ـ بعد از امام کاظم علیهم الصلات و السلام که به شهادت رسیدند و گذراندن بخش قابل توجهی از عمر شریف و دوران بسیار زیادی از امامتش در زندان، آن‌هم زندان‌هایی که در تاریخ خوانده‌اید که چگونه بوده، طبعاً وقتی نوبت امام رضا می‌رسد، انگار نوبت امام سجاد و همچنین امام‌های بعد رسیده.

همچنان که بعد از پیامبر، با مبارزات فکری، فرهنگی و بدون درگیری علنی دو امام ـ جز مدت بسیار کوتاهی در زمان امام حسن ـ نوبت به نهضت کربلا رسید، بعد از امام حسین علیه الصلات و السلام، پس از سه امام، دوباره نهضت کربلای دیگری به شکل دیگری که امام کاظم هست اتفاق افتاد، بعد از امام کاظم پس از چهار امام، اگر امام زمان غیبت نداشت، آخرین کربلا اتفاق می‌افتاد. ولی خدای متعال نخواست و غیبت صغری و کبری شروع شد. بعد از امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیهم الصلات و السلام، دورانی را گذراندند که شبیه به دوران امام سجاد، امام باقر و امام صادق است. این سه بزرگوار دورانی را گذراندند که مشابه دوران امیرالمؤمنین و امام حسن مجتبی است.

این مقدمه را به‌خاطر داشته باشید که برای تبیین و تحلیل حوادث و رخدادهایی که از زمان امام رضا به بعد رخ داده، بسیار سودمند و مؤثر است.

 

اهمیت دوران امامت حضرت رضا علیه الصلات و السلام

بسیاری ـ و شاید هم اکثریت قریب به اتفاق ـ از شیعیان از دوران حیات و امامت امام رضا صلوات الله و سلامه علیه بی‌خبرند و در تاریخ هم مبهم است و کمتر کسی مطلع است که به‌ویژه در دوران پانزده ساله قبل از دوران مأمون بر امام رضا چه گذشته و چگونه هدایت امت را به عهده داشته است. همچنین دوران امام جواد، امام هادی و امام عسکری صلوات الله و سلامه علیهم تقریباً دوران پوشیده و پنهان است. توجه به آن‌چه که قبل از امام کاظم صلوات الله و سلامه علیه و همچنین در زمان آن حضرت اتفاق افتاده، در فهمیدن آن‌چه که در دوره چهار امام بعدی اتفاق افتاده است، خیلی تأثیر دارد.

 

تفاوت کمال پیروان انبیاء و اولیاء یا هدایت نبوی و ولوی

نکته دوم این است که هم‌چنان که پیروان انبیاء در سیر تکاملی خود به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم که خاتم پیامبران است، رسیده‌اند و به نهایت کمال خویش که کمال نبوی است، دست پیدا کرده‌اند، بنابراین بعد از آن حضرت دیگر پیامبری نیست؛ چون هم نبوت کامل است و هم امت نبی خاتم به کمال نبوی رسیده‌اند. اگر صد یا صد هزار پیامبر دیگر بعد از پیامبر خاتم هم می‌آمدند، پیروان حضرات انبیاء از حیث هدایت نبوی دیگر رشد نمی‌کردند و تعالی نمی‌یافتند؛ چون حداکثر همین بود که اتفاق افتاده.

از پیروان پیامبر بدون ظهور ولایت باید آن انتظار را داشته باشیم که در زمان پیامبران پیشین رخ داده است. در زمان پیامبران اولوا العزم و بزرگ مانند حضرت موسی، حضرت عیسی، حضرت ابراهیم و حضرت نوح صلوات الله و سلامه علیهم شناسایی ظاهر شریعت برای تربیت ظاهر و تهذیب ظاهر نفس از هر طریق که باید اتفاق می‌افتاد، اتفاق افتاده است و گمان نبریم که مثلاً اگر پیروان پیامبر بهتر بودند، حتماً در تهذیب ظاهر از طریق شریعت اتفاق بیشتری بایست می‌افتاد.

غایت و غرض از نبوت همین بود که اتفاق افتاد و بهترین وجه هم رخ داد و این‌که گفته می‌شود امت پیامبر، امت وسط و کامل‌ترین امت هستند، حقیقتاً کامل‌ترین امت هستند و از حیث هدایت نبوی بیشتر از این نه‌فقط انتظار نمی‌رفت و نمی‌رود بلکه ممکن نبود و ممتنع بود. ظاهر حفظ شده است، یعنی مردم نماز می‌خوانند، خیلی‌ها هم خوب می‌خوانند، روزه می‌گیرند، می‌بینید که مردم چقدر در نوبت حج، عمره و زیارات هستند. ظاهر شریعت آن‌چنان مورد توجه مردم قرار گرفته و البته کوتاهی‌ها، قصورها و تقصیرها در هر زمانی هست که مربوطه به خطاپذیری انسان‌ها از جمله پیروان انبیا است. نمی‌توان انتظار داشت که پیروان یک نبی هیچ‌گونه خطایی نداشته باشند یا خطاهای‌شان بسیار اندک باشند. جهان طبیعت جای خطا، لغزش و لغزش‌های ظاهری است.

بنابراین امت پیامبر به کمال خود رسیدند. بعد از پیامبر باید کمال پیروان اولیاء و به‌ویژه خاتم اولیاء اتفاق بیافتد، آن‌هم از طریق هدایت‌های باطنی یعنی تهذیب باطن. تهذیب ظاهر و اخلاق حدوداً همان چیزی است که در حکمت انبیاء و تعالیم انبیاست و به حد متعارف پیش آمده و باز تأکید می‌کنم که گمان نکنید که باید امت اسلام از حیث پیروی از پیامبر بهتر از این باشد. این آخرش است. اگر انسان‌ها و پیروان انبیاء بخواهند رشد کنند ـ که باید از طریق هدایت باطنی اولیاء که به تهذیب باطن و در نتیجه به سوره توحید می‌انجامد و به فنای از توحید برسد ـ فقط از طریق اولیاء امکان‌پذیر است. این کار نبوت نیست. حتی اگر کسانی از امت پیامبر بخواهند به این درجه برسند، از طریق ولایت پیامبر باید برسند. به‌خاطر این‌که ولایت پرداخت باطن و نبوت پرداخت ظاهر است. البته همه پیامبران، هم حیثیت ظاهر دارند و هم حیثیت باطن؛ هم حیثیت شریعت دارند و هم حیثیت طریقت و حقیقت، بنابراین اکثریت خلق که قابلیت تربیت شرعی، دینی و ظاهری را دارند، به آن‌جایی که باید برسند، رسیدند.

 

عصر امامت امام رضا علیه السلام؛ دوره طلایی امامت شیعه

اما نوبت به خاندان پیامبر که رسید که باید تربیت و تهذیب باطنی را شروع کنند و تعلیم توحید و ارتباط و اتصال و زمینه اتحاد با توحید را فراهم کنند، گویی آنچه که در زمان ائمه هفت‌گانه یعنی امیرالمؤمنین تا امام کاظم علیهم الصلات و السلام اتفاق افتاده، زمینه سازی و فراهم کردن مقدمه و معدّات برای ظهور توحید و ولایت در عصر امام رضا علیه الصلات و السلام است. آنچه که در زمان امام رضا علیه الصلات و السلام در طول 20 سال رخ داد، 15 سال آن دقیقاً شباهت تام و تمام به دوران امام سجاد دارد که شناخته شده نیست یا حداقل برای مورخین شناخته شده نیست. برای کسانی که ائمه را از طریق تاریخ و کتاب‌های تاریخی می‌شناسند، این شناخته شده نیست که حضرت در ده سال در دوران هارون الرشید چه کاری انجام می‌داده، با چه کسانی ارتباط داشتند، شاگردان، پیروان و صحابی ایشان چه کسانی بودند! پنج سال در زمان امین چه می‌کردند، پیروانشان چه کسانی بودند. عمده‌ی آشنایی که با امام رضا دارند، مربوط به زمان مأمون است و گویی دوره طلایی امامت شیعه مربوط به دوره امام رضا علیه الصلات و السلام است؛ به‌طور خاص همان دوره‌ای که به اصطلاح و به حسب ظاهر ولایت‌عهدی را پذیرفتند. اگرچه شیعیان دچار تفرقه‌های ظاهری و باطنی شدند و مخالفت‌های بسیار کردند و جمعی ـ اگرچه تعدادشان اندک بود ـ از همان تعبیرهایی که شیعیانِ امام حسن علیه الصلات و السلام در مورد امام حسن مجتبی به زبان آوردند، در زمان امام رضا علیه الصلات و السلام در مورد آن حضرت هم به زبان آوردند.

ولی نتیجه زحمات، مجاهدت‌ها و هدایت‌های ظاهری و باطنی هفت امام این شد که وقتی نوبت به امام رضا رسید، علوم خاندان پیامبر و علوم و معارف حقیقی و باطنی پیامبر و خاندان پیامبر علیهم الصلات و السلام به‌گونه‌ای ظاهر و آشکار شد که همگان فهمیدند که علوم خاندان پیامبر از سنخ دیگری است. این‌گونه نیست که کسی بتواند با آن‌ها همانندی یا رقابت کند یا شباهت داشته باشد و حال آن‌که در زمان‌های ائمه قبلی به مجرد این‌که مثل ابوحنیفه، ابن حنبل، شافعی یا دیگران که ـ با واسطه و بی‌واسطه ـ شاگردان امام صادق علیه الصلات و السلام بودند، چند تا کلمه یاد گرفتند، هماورد امام باقر و امام صادق شدند. وقتی کلاس درس که می‌گذاشتند، جمعی در کلاس درس امام صادق و جمعی هم در کلاس ابوحنیفه می‌رفتند.

عامه مسلمان‌ها توانایی تشخیص میان درست و نادرست را نداشتند. چرا؟ به‌خاطر این‌که کار امام باقر این است که علم را شخم بزند تا بلکه به نتیجه و ثمر برسد و کار امام صادق این است که حوزه علم و علوم متداول را وجین کند تا گزاره‌های صادق آن عیان شود، به‌گونه‌ای که مسلمان‌ها در آن عصر و زمان فهمیدند که تفاوت میان امام صادق و ابوحنیفه در این است که امام صادق گزاره خطا در علمش وجود ندارد اما ابوحنیفه گزاره‌های صادق و کاذب و خطا و ناخطا در علم او وجود دارد.

 

ثمرات ورود حضرت رضا (علیه السلام) به ایران

وقتی که تفاوت در این باشد، پیداست که جای اختلاف و دگرگونی‌ها در حوزه پیروان و فرقه‌سازی‌ها و جمعیت‌های جدید و نو و عقاید جدید وجود دارد. به همین خاطر است که شیعیان در عصر امام رضا علیه الصلات و السلام پیوسته فرقه‌های جدید را تجربه کردند. کسانی که امام کاظم را پذیرفتند، پس از او را نپذیرفتند. کسانی که امام صادق را پذیرفتند، پس از او را پذیرفتند. آن‌قدر شرایط و زمینه‌ها برای بسیاری از شیعیان ـ مسلمان‌ها که جای خود دارد ـ مبهم بود، یعنی حقایق و معارف آن‌چنان که باید آشکار نشده بود، چون مخاطب‌ها استعداد و آمادگی نداشتند، به‌گونه‌ای که با این‌که امام صادق به صراحت امام بعد از خود را معین می‌کند ولی جمع بسیاری به فرزند دیگر امام صادق، جناب اسماعیل رحمت الله و رضوانه علیه که از بزرگ‌ترین فرزندان امام صادق از حیث علم، عمل، خلق و منطق است، گرایش پیدا کردند. جمعی هم به محمد بن اسماعیل، نوه امام صادق و فرزند اسماعیل اعتقاد پیدا کردند تا آن‌که در این دوره چند ساله که امام رضا علیه الصلات و السلام اولاً از حوزه عربی خارج و وارد بخش شرقی جهان اسلام یعنی ایران شده است و ثانیاً به دلایل متعددی که استحضار دارید، زمینه مباحثات و گفتمان‌های توحیدی فراهم شد، نه زمینه گفتمان فقهی و اخلاقی.

اگر فقه و اخلاق بود، ابوحنیفه می‌تواند به‌گونه‌ای سخن بگوید که دیگران یعنی مخاطب‌ها نتوانند میان امام صادق و ابوحنیفه فرق بگذارند. چنان‌که در گزاره‌های ظاهری و فقهی چون جای استنباط، استشهاد، اجتهاد و انواع و اقسام استدلال‌هاست، در این‌گونه موارد استدلال‌ها به خاندان پیامبر اختصاص ندارد، چون علوم ظاهر است و در علوم ظاهر به‌راحتی می‌تواند جایگزین برای امام حق معرفی بشود ولو به نادرست. اما زمان امام رضا علیه الصلات و السلام زمینه به‌گونه‌ای است که بحث درباره توحید است. گفتگوهای امام رضا علیه الصلات و السلام دو ویژگی بسیار مهم دارد.

 

ویژگی گفتمان‌های توحیدی امام رضا (علیه السلام)

1ـ حقانیت اسلام را به‌گونه‌ای معرفی کرد که کسی توان نقد و انتقاد بر معارف دینی و عقاید اسلامی نداشت. تمام کسانی که در گفتگوها و مناظرات امام رضا علیه الصلات و السلام وارد شدند، بدون استثناء همه تسلیم شدند و همه پذیرفتند که آن‌چه که امام رضا علیه الصلات و السلام می‌گوید، علم است، یعنی کاشف از واقع، مرادف با یقین منطقی و عقاید جازمِ مطابق با واقع است. همه تسلیم شدند. اگرچه تغییر اعتقاد به این آسانی اتفاق نمی‌افتد یعنی با دلیل، منطق و مانند این‌ها کسی ایمان نمی‌آورد و امر دیگری می‌طلبد. برای همین است که ایمان در زمان پیامبران گسترش پیدا می‌کند اما در زمان امامان عمق و ژرفا پیدا می‌کند، نه گسترش عرضی و طولی. این یک ویژگی عصر امام رضا علیه الصلات و السلام است که این‌ها همه مقدمه برای زمان امام هادی علیه الصلات و السلام است.

2ـ ویژگی دوم این است که حقانیت شیعه را به‌گونه‌ای عیان کرد که [در] تمام کسانی که به امام رضا علیه الصلات و السلام ایمان آوردند و ایمان داشتند، پس از امام رضا فرقه‌ و گروه جدید به وجود نیامد. تمام کسانی که از همان عصر تا الآن و تا روز قیامت به امام رضا ایمان دارند، دوازده امامی هستند. بر خلاف مؤمنان به امیرالمؤمنین که ممکن است یک امامی باشند یا ممکن است که سه امامی، شش امامی، هفت امامی و یا دوازده امامی باشند. ما این‌گونه هستیم که ضمن این‌که به امیرالمؤمنین ایمان داریم، دوازده امامی هستیم. بقیه امام‌ها هم همین‌گونه هستند. به امام رضا که رسید، اختلاف، تفرقه و تبعّض در ایمان ولوی به آخر رسید. تمام کسانی که به امام رضا ایمان آوردند، دوازده امامی هستند و سرّ این‌که در برخی از روایات هم داریم که زیارت امام رضا از زیارت امام حسین علیهما الصلات و السلام افضل است، این افضلیت به اعتبار زائر است، نه به اعتبار مزور. به اعتبار مزور یا باید فرق نگذاریم یا با توجه به آثار زیارت باید بگوییم کدام یک افضل است.

چنان‌که در روایات بسیاری به اعتبار مزور و ولیّی که مورد زیارت قرار می‌گیرد، زیارت امام حسین علیه الصلات و السلام را سفارش کردند ولی به اعتبار زائر، زیارت امام رضا علیه الصلات و السلام افضل است. بدین سبب که زائر امام رضا در فهم ولایت و اخذ عقاید و معارف حقیقی از ائمه کامل است، یعنی دوازده امامی است. یعنی کسانی که در محضر امام رضا و در عصر آن حضرت ایمان آوردند، این قابلیت را دارند که بعد از امام رضا به امامی که معجزه و کرامت نداشته باشد، به امامی که سن و سالی از او نگذشته باشد، به امام هشت و نه ساله هم ایمان بیاورند، به امام ندیده هم ایمان می‌آورند و همین‌طور هم ادامه پیدا می‌کند و پیوسته شیعه رشد می‌کند و به جایی می‌رسد که به کسی که تازه متولد شده و به کودک و به کودکی که هیچ‌گاه ندیده‌اند هم ایمان می‌آورند. در دوران غیبت صغری چهار نفر با آن حضرت ارتباط داشتند، ممکن است کسانی هم گه‌گاهی به صورت غیر منظم حضرت را می‌دیدند و زیارت می‌کردند ولی عمدتاً در حدود شصت ـ هفتاد سال چهار نفر ارتباط داشتند. تمام کسانی‌که به امام رضا ایمان آوردند، به‌خاطر ظهور علوم اهل بیت پیامبر در عصر امام رضا، این کمال پدید آمد که به امام زمانِ کودکِ ندیده، هزار و صد و شصت سال تا الآن ایمان دارند. به بعد هم همین‌گونه خواهد بود.

بر حسب برخی از روایات، دوران غیبت حضرت بسیار طولانی است. بیشتر از آن‌چه به فهم و تصور شیعیان و غیر شیعیان می‌رسد که گمان‌شان این است که 5، 10، 100 یا هزار سال دیگر، نیست. چنان است که با همه‌ی کمالاتی که در مورد شیعیان گفته شد و پیوسته هم رشد و ارتقا پیدا می‌کند، غیبت حضرت آن‌قدر طولانی می‌شود که خواص شیعه به تردید می‌افتند؛ امام زمان را انکار نمی‌کنند ولی شک می‌کنند که آیا می‌شود امامی این اندازه عمر طولانی داشته باشد؟ پیداست که مربوط به این زمان نیست. این زمان پیوسته ایمان شیعه قوی‌تر می‌شود. در گذشته دورانی که بنده تازه به قم مشرف شده بودم، مسجد جمکران که می‌رفتیم یک مسجد کوچکی بود که دو صف نماز جا می‌شد که این دو صف هم کامل و پر نبود. هر ساعتی از شب چهارشنبه یا شب جمعه اگر کسی می‌رفت، در همان دو یا سه صفی که بود، جا بود. ولی حالا ببینید که پیوسته گسترش پیدا می‌کند. در دوره‌های گذشته اهل زیارت بسیار اندک بودند، ولی پیوسته گسترش پیدا می‌کند. این حکایت از این دارد که باید برای زمان‌های بسیار طولانی‌تر آمادگی داشته باشیم.

آن‌چه که در زمان امام رضا اتفاق افتاد این است که علم خاندان پیامبر عیان و آشکار شد به‌گونه‌ای که همه امام رضا علیه الصلات و السلام را عالم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم شناختند و پذیرفتند. اگرچه ممکن است که بسیاری امامت را نپذیرفتند ولی فهمیدند که در این عالَم و زیر این آسمان، عالم‌تر از امام رضا علیه الصلات و السلام نیست، به‌گونه‌ای که در هیچ مسأله‌ای وارد نمی‌شود مگر این‌که حق محض و حقیقت محض را عیان و آشکار می‌کند.

 

بلوغ شیعه در زمان امام هادی (علیه السلام)

بعد از امام جواد علیه الصلات و السلام، در زمان امام هادی ـ که امروز بنابر نقلی ولادت پر خیر و برکت‌شان است ـ شیعیان به درجه‌ای رسیده‌اند که می‌توانند خاندان پیامبر را آن‌گونه که در زبان بشر قابل توصیف است، بشناسند. می‌دانید که هم خدای متعال آن‌گونه که حق و کنه خدایی است، قابل توصیف نیست و هم انبیای الهی و به‌ویژه آنان که ولایت‌شان بر نبوت‌شان غالب است، قابلیت توصیف را ندارند. یعنی همچنان که «سبحان الله عما یصفون»[1] درباره خدای متعال درست است، در مورد اولیای کامل خدای متعال به‌ویژه اولیای منصوص درست است که آن‌ها را نمی‌توان توصیف کرد. ولی اگر کسی بخواهد توصیف کند، بهترین و کامل‌ترین توصیفی که اگر شنوندگان و مخاطبان، استعداد و قابلیت پیشین را کسب نکرده باشند، قطعاً و یقیناً گرفتار غلو خواهند شد، در زمان امام هادی علیه الصلات و السلام اتفاق افتاده.

 

ویژگی دوران امامت امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام)

اتفاقاً می‌بینید که ـ البته باید بگوییم در زمان امام جواد علیه الصلات و السلام ولی ـ در زمان امام هادی و امام حسن عسکری علیهما الصلات و السلام کاملاً پیداست که دسترسی به امامان شیعه امکان‌پذیر نیست. تقریباً شبیه دوره غیبت صغرای امام زمان علیه الصلات و السلام است. در روایات و کتاب‌های فقهی وقتی در مباحث حوزوی درباره خمس بحث می‌کنند، دسته قابل توجهی از روایات مربوط به زمان امام هادی علیه الصلات و السلام وجود دارد که برحسب نقل وقتی سؤال کردند که خمس را چه‌کار کنیم، حضرت فرمودند که خودتان بخورید، نوش جانتان، خمس دادن لازم نیست. بسیاری یا برخی گمان کردند که احتمالاً شاید خمس موقتی بوده. در یک دوره‌ای خمس دادن و پرداختن وجوهات واجب بوده و در یک دوره دیگر واجب نبوده.

در حالی که علت این‌که حضرت خمس را اباحه کردند و فرمودند که شیعیان ما خودشان بخورند یا هر جور که خودشان خواستند خرج کنند، این است که دسترسی به امام هادی علیه الصلات و السلام و بعد هم به‌طور شدیدتر در زمان امام عسکری علیه الصلات و السلام دسترسی به آن حضرت امکان‌پذیر نیست. اگر کسی بخواهد خدمت امام برسد یا وجوهاتش را به امام هادی برساند، جانش در خطر است. برای حفظ جان شیعیان، امام هادی فرمود که حکم خمس را برداشتم.

به‌طور ضمنی عرض کنم که ضمن این‌که احکام دینی ریشه در حقایق و واقعیات دارد، اثبات و نفی و تأیید و تردید آن ابتداءً به دست خداست، بعد پیامبر و سپس اولیای خدا. البته در قدم‌های بعدی هم با توجه به مصالح، اول عالمان ربانی، آن‌گاه فقیهان جامع الشرایط هم این توانایی را دارند که اگر مثلاً چیزی قبلاً حرام بوده است، با توجه به شرایط، اوضاع و مصالح مسلمین بگویند حلال است؛ یک چیزی در گذشته حلال بوده است یا حتی واجب بوده است، با توجه به اوضاع و مصالح مسلمین می‌توانند بگویند آن‌چه که حلال بود، حرام است؛ آن‌چه که واجب بود، باید ترک بشود، آن‌چه که ترکش لازم بود، باید انجام بشود. این‌که در ذهن و فکر عوام است که این‌ها را علما هر وقت که بخواهند، حلال می‌کنند و هر وقع بخواهند حرام می‌کنند، این استعداد و کشش در متن دین الهی وجود دارد. در جایی به عنوان نمونه در زمان امیر المؤمنین علیه الصلات و السلام با این‌که اسب بر اساس کتاب و سنت متعلَق صدقه و زکات نیست، حضرت فرمودند به اسب هم زکات تعلق می‌گیرد و کسانی که اسب دارند، بیایند زکاتش را بپردازند. در این زمان حضرت گفته واجب است و در زمان دیگر می‌گویند واجب نیست. با توجه به مصالح اجتماعی امام هادی فرمود که نمی‌خواهد خمس بدهید، خودتان بخورید و نوش جان‌تان. یعنی این اتفاقات یا این تفسیرها و تحلیل‌ها و اجتهادها یا ارائه حقیقت و احکام واقعی بر اساس مصالح واقعیه، پیوسته بوده و هست.

در زمان امام هادی علیه الصلات و السلام بازهم تأکید می‌کنم که امام هادی در واقع در حصر بودند، امام عسکری هم به این شکل بودند، شبیه به غیبت صغری است، امام جواد علیه الصلات و السلام در یک دوره محدودی این حصر را کمتر داشتند، مخصوصاً بالاخره وقتی خدای متعال بخواهد خلقش را هدایت و کمک کند، به همین ابزار و اسباب ظاهری هم متمسک می‌شود یا الطافش را از طریق علل و معلولات این جهان طبیعت به خلق می‌رساند، این‌گونه نیست که پیوسته خدا معجزه کند تا یک نفر ایمان بیاورد. خدای متعال قوانین عالم هستی را که سنت‌های الهی است، برای ایمان آوردن و اختیار این یک نفر و آن صد نفر و این جمعیت عوض نمی‌کند. می‌بینید که برای این‌که امیرالمؤمنین جایگاه اجتماعی داشته باشد، عروسی را که برای فرزندش انتخاب کرده از کیست؟ از اشعث بن قیس. بی پدر و مادرتر از اشعث بن قیس در میان منافقین وجود ندارد ولی در عین حال او رییس یک قبیله هست و حضرت انتخاب کرده. یعنی حداقل در یک دوره‌ای دختر اشعث بن قیس که عروس امیرالمؤمنین و همسر امام حسن مجتبی است، مبدأ فواید و سودمندی‌های بسیار بود بلکه این خلق هدایت بشوند. از جمله همسر امام جواد هم همین‌گونه است. بالاخره وصلت کردن با بنی عباس و قوم و خویش شدن با مأمون این اثر و نتیجه را دارد که حضرت با همه خردسالی، توانایی ارتباط با خلق را داشت ولی در زمان امام هادی علیه الصلات و السلام این اتفاق محدود شد.

 

عظمت زیارت جامعه کبیره

اگر ما از امام هادی هیچ روایتی نداشته باشیم و آنچه که از امام هادی باقی مانده، اگر و اگر و اگر تنها زیارت جامعه کبیره باشد، تمام حقِ ولایت را که باطن توحید است، اظهار کرده است؛ تمام ثمره ولایت را که تفسیر و توحید است، بیان کرده است. هر دو تعبیر درست است: ولایت، هم ظهور توحید و هم باطن توحید است، از دو حیثیت متفاوت.

پروردگارا به مقربان درگاهت قَسَمت می‌دهیم، توفیق فهم معارف الهی به‌ویژه زیارت جامعه کبیره را که از اخص معارف خاندان پیامبر هست، نصیب و روزی‌مان بفرما.

عمر و فکر و ذکر و ظاهر و باطن و همه مراتب وجودی‌مان را به خاندان پیامبر متصل و به آن‌ها متحد و با خدای متعال عبودیت و ربوبیت برقرار بفرما.



[1]ـ صافات، 159.

 

دریافت صوت

 

فیلم (قسمت اول)

 

فیلم (قسمت دوم)

 

فیلم (قسمت سوم)