کتاب توحید ـ درس 49 ـ 24/ 10/ 95
شرح اصول کافی درس 167
بررسی حصول معرفت از طریق رؤیت حسی
[حدیث 47] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام أَسْأَلُهُ عَنِ الرُّؤْيَةِ وَ مَا تَرْوِيهِ الْعَامَّةُ وَ الْخَاصَّةُ وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَشْرَحَ لِي ذَلِكَ فَكَتَبَ بِخَطِّهِ اتَّفَقَ الْجَمِيعُ لَا تَمَانُعَ بَيْنَهُمْ أَنَّ الْمَعْرِفَةَ مِنْ جِهَةِ الرُّؤْيَةِ ضَرُورَةٌ فَإِذَا جَازَ أَنْ يُرَى اللَّهُ بِالْعَيْنِ [و] وَقَعَتِ الْمَعْرِفَةُ ضَرُورَةً ثُمَّ لَمْ تَخْلُ تِلْكَ الْمَعْرِفَةُ مِنْ أَنْ تَكُونَ إِيمَاناً أَوْ لَيْسَتْ بِإِيمَانٍ فَإِنْ كَانَتْ تِلْكَ الْمَعْرِفَةُ مِنْ جِهَةِ الرُّؤْيَةِ إِيمَاناً فَالْمَعْرِفَةُ الَّتِي فِي دَارِ الدُّنْيَا مِنْ جِهَةِ الِاكْتِسَابِ لَيْسَتْ بِإِيمَانٍ لِأَنَّهَا ضِدُّهُ فَلَا يَكُونُ فِي الدُّنْيَا مُؤْمِنٌ لِأَنَّهُمْ لَمْ يَرَوُا اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ إِنْ لَمْ تَكُنْ تِلْكَ الْمَعْرِفَةُ الَّتِي مِنْ جِهَةِ الرُّؤْيَةِ إِيمَاناً لَمْ تَخْلُ هَذِهِ الْمَعْرِفَةُ الَّتِي مِنْ جِهَةِ الِاكْتِسَابِ أَنْ تَزُولَ وَ لَا تَزُولُ فِي الْمَعَادِ فَهَذَا دَلِيلٌ عَلَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُرَى بِالْعَيْنِ إِذِ الْعَيْنُ تُؤَدِّي إِلَى مَا وَصَفْنَاهُ.
طرح و بررسی تفاسیر مختلف از روایت شریف
تفسیر اول: معرفت به خدای متعال یا حسی است و یا عقلی
مقدمات تفسیر اول: 1ـ هدف از بعثت انبیا و ارسال کتب آسمانی یک چیز است و آن عبارت است از راهنمایی خلق بهسوی خدای متعال و ارتقای وجود طبیعی آنها از اسفل سافلین به اعلی علیین و تنها از طریق علم و عمل میتوان انسان را ارتقا داد
عملی که ریشه در معرفت ندارد و یا به علم و معرفت نیانجامد، فاقد اثر است و اثری در ارتقای وجودی ندارد
اگر اصل علیت مورد خدشه قرار گیرد، هیچ معرفتی تحقق پیدا نمیکند و اساس معرفت مورد خدشه قرار میگیرد
نقش معرفت و نیت در عمل
اشارهای به معنای ایمان در گفتار گذشتگان
2ـ علم و ایمان، شدت و ضعف میپذیرند
با اینکه علم تبدیل به عیان میشود (چون مقدمه عیان است) ولی عین محسوس نمیشود؛ زیرا حس و محسوس با عقل و معقول نسبت نقص به کمال و ضعف به شدت دارند و با هم جمع نمیشوند
احساس، تخیل و تعقل، انواع متقابل ادراک هستند که هر کدام به یکی از عوالم سهگانه طبیعت، مثال و عقل تعلق دارند
هیچ عالمی به عالم دیگر تبدیل نمیشوند؛ طبعیت همیشه طبیعت است و همین طور مثال و عقل
اینکه یک موضوع مورد اعتقاد همگان باشد، دلیل بر درستی آن نیست
حصول معرفت از طریق رؤیت حسی امری ضروری است
مُدرِک و مُدرَک همیشه از یک جنس هستند، به همین سبب قوه مدرکه با صورت ادراکی متحد است
جمع بندی مباحث تا اینجا این است که: معرفت قلبی که در دنیا بهدست میآید، ضد رؤیت بصری است و در نتیجه بین این دو معرفت هیچ نقطه اشتراکی وجود ندارد؛ بنابراین یکی از این دو ایمان است
مقدمات تفسیر دوم: معرفت به خدای متعال یا نظری است یا ضروری: 1ـ شیئ واحد حقیقت واحد دارد و ممکن نیست حقایق مخالف و متضاد داشته باشد 2ـ هر حقیقتی یا نظری و حاصل اکتساب است یا ضروری و بینیاز از اکتساب 3ـ ممکن نیست یک حقیقت هم نظری باشد و هم ضروری؛ زیرا علم نظری و ضروری دو نوع متباین از علم است و ممکن نیست دو نوع متباین در یک چیز جمع شوند
به نظر میرسد این حدیث شریف به اندازه مخاطب است