کتاب توحید ـ درس 93 ـ 29/ 11/ 95
شرح اصول کافی درس 211
نیاز انسان به فهم باطن قرآن، دلیل ضرورت امامت
ادامه [حدیث 115] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ يَا سَيِّدِي قَدْ رُوِيَ لَنَا أَنَّ اللَّهَ فِي مَوْضِعٍ دُونَ مَوْضِعٍ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى وَ أَنَّهُ يَنْزِلُ كُلَّ لَيْلَةٍ فِي النِّصْفِ الْأَخِيرِ مِنَ اللَّيْلِ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا وَ رُوِيَ أَنَّهُ يَنْزِلُ عَشِيَّةَ عَرَفَةَ ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى مَوْضِعِهِ فَقَالَ بَعْضُ مَوَالِيكَ فِي ذَلِكَ إِذَا كَانَ فِي مَوْضِعٍ دُونَ مَوْضِعٍ فَقَدْ يُلَاقِيهِ الْهَوَاءُ وَ يَتَكَنَّفُ عَلَيْهِ وَ الْهَوَاءُ جِسْمٌ رَقِيقٌ يَتَكَنَّفُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ بِقَدْرِهِ فَكَيْفَ يَتَكَنَّفُ عَلَيْهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ عَلَى هَذَا الْمِثَالِ فَوَقَّعَ علیه السلام عِلْمُ ذَلِكَ عِنْدَهُ وَ هُوَ الْمُقَدِّرُ لَهُ بِمَا هُوَ أَحْسَنُ تَقْدِيراً وَ اعْلَمْ أَنَّهُ إِذَا كَانَ فِي السَّمَاءِ الدُّنْيَا فَهُوَ كَمَا هُوَ عَلَى الْعَرْشِ وَ الْأَشْيَاءُ كُلُّهَا لَهُ سَوَاءٌ عِلْماً وَ قُدْرَةً وَ مُلْكاً وَ إِحَاطَةً.
نسبت دادن صفات خبری به خدای متعال یا باید همراه با تأویل باشد و یا همراه تفسیر سازگار با عقل؛ اما آنچه فهم عرفی از آن میفهمد، قابل استناد به خدای متعال نیست
صفات خبری عبارت است از اسناد صفات طبیعی و انسانی به مبدأ و مشابه صفات خبری عبارت است از اسناد صفات طبیعی و انسانی به معاد که تفاوت اندکی با هم دارد
درباره تفسیر و فهم معنای صفات الهی دو گروه وجود دارند:
دسته اول که در بخشی از معارف دینی قائل به سکوت و واگذاری امر به خدای متعال هستند. در این صورت در بخشهای دیگر هم چنین خواهد بود و در نتیجه معارف الهی تعطیل خواهد شد
گروهی از متکلمین به این شیوه معتقدند
گروه دوم که قائل به تأویل یا تفسیرهای فراعرفی هستند و معتقدند که باید صفات خدای متعال را بهگونهای تفسیر و تأویل کرد که با تنزیه او سازگار باشد
جمع بسیار زیادی از عقلای اهل علم، فلسفه و کلام نظر دوم را انتخاب کردند که سکوت روا نیست، چون به تعطیل معارف میانجامد که چند دسته هستند
در پاسخ باید گفت، در این صورت معارف مربوط به نبوت و معاد نیز همینطور خواهد بود و باید با تنزیه این مراتب سازگار باشد
جمعی از این گروه معتقدند آنچه در قرآن به عنوان صفات خبری یا مشابه آن وارد شده است، دلالت بر امر دیگری دارند. مثلاً اگر سخن از استواء بر عرش است، منظور ایستادن بر عرش نیست، بلکه میخواهد عظمت و کبریای خدای متعال را معرفی کند
تفسیر جمع زیادی مانند معتزله از همه آیاتی که ناظر به متافیزیک است، تقریباً همینگونه است
گروه دیگر گفتند کلاً آیاتی که درباره صفات خدای متعال است، تمثیلات است؛ نهفقط دلالت عرفی و معنای لغوی و اصطلاحی و مانند آن ندارد، بلکه به عظمت خدای متعال هم ربطی ندارد. خدای متعال میخواهد واقعیتی را به مردم منتقل کند و آن را از طریق تخیلات و تحریک خیال بیان میکند. مثلاً قصه حضرت آدم و حوا، قصه شیطان و آدم، قصه ملائک و حضرت آدم، قصه جعل خلافت و مانند آنها تماماً تمثیلات است
نظر سوم این است که میتوان در عین پذیرش تنزیه خدای متعال، ظواهر کتاب و سنت را بر ظاهر خود حفظ کرد؛ یعنی میشود مقصود از ظواهر همان مدلولهای ظاهری و عرفی باشد و در عین حال هیچگونه تشبیه و تجسمی برای خدای متعال هم اتفاق نیفتد
این دیدگاه خود به دو گونه قابل تصور است:
1ـ با توجه اینکه قطعاً کتاب خدا و سنت رسول و امامان (سخن عالمان بزرگ هم همینگونه است) دارای مراتب است و درجات مختلف فهم را میتوان بپذیرد، بنابراین میتوان ظاهر آن سخنان را بهگونهای تفسیر کرد و مربوط به مرتبهای از مردم دانست و مراتب دیگر را برای گروههای دیگر. بنابراین هرجا که با تنزیه خدای متعال سازگاری ندارد، درجه عمیقتری را در نظر میگیریم
2ـ نهفقط این سخنان ظاهر و باطن دارند، بلکه درجاتی از دلالت را دارند. یعنی نهفقط این سخن برای یک گروه یک معنا دارد و برای گروه دیگر معنای دیگر تا برسد به بطنهای هفتگانه و هفتادگانه و بیشتر، بلکه تمام موجودات یا ظهورات وجود دارای درجات مختلف هستند. بنابراین نهتنها در طول هم، بلکه در عرض هم زبان بر آنها دلالت میکند
بر این اساس دیگر لازم نیست سخنان خدای متعال را تأویل کنیم
دیدگاه چهارم این است که اصلاً فهم قرآن جز با مراجعه به صاحبانِ فهمِ عمیق و معصوم امکانپذیر نیست. یعنی انسانها برای فهم شایسته قرآن نیازمندند که به مراجع و منابع معتبر و معصومِ علمی مراجعه کنند
بر اساس این دیدگاه، آنچه انسانها برای رشد و تعالی و ارتقا در مراتب دیگر و رسیدن به سعادت شایسته خود نیاز دارند، استفاده از باطنهای قرآن و سنت است. بنابراین مجبورند و باید به باطن قرآن مراجعه کنند ولی رجوع به آن جز از طریق پیامبر و امام معصوم امکانپذیر نیست
بر این اساس یکی از دلایل ضرورت امامت (فراتر از دلایل مطرح شده که قابل نقد است) این است که انسانها نیازمند به فهم باطن قرآن هستند. در غیر این صورت درجات و کمالات وجودی خویش را به دست نمیآورند و در مسیر اشتداد وجودی متوقف خواهند شد و برای فهم باطن قرآن باید به راسخون در علم مراجعه کنند.
راسخون در علم یا نقدناپذیرند یا همگان نمیتوانند آنان را نقد کنند
در بسیاری از موارد در روایات وارد شده است که ائمه مصومین فرمودند: «نحن الراسخون فی العلم»
بهرحال، روایاتی که معانی مختلف و متعدد دارد را اولاً باید بررسی کرد که مستند هست یا نیست و اگر بود، باید بهگونهای تأویل کنیم که با یکی از احتمالات گفته شده سازگاری و تناسب داشته باشد
فِي قَوْلِهِ تَعَالَى ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُم
[حدیث 116] عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ فَقَالَ هُوَ وَاحِدٌ وَاحِدِيُّ الذَّاتِ بَائِنٌ مِنْ خَلْقِهِ وَ بِذَاكَ وَصَفَ نَفْسَهُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ بِالْإِشْرَافِ وَ الْإِحَاطَةِ وَ الْقُدْرَةِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ بِالْإِحَاطَةِ وَ الْعِلْمِ لَا بِالذَّاتِ لِأَنَّ الْأَمَاكِنَ مَحْدُودَةٌ تَحْوِيهَا حُدُودٌ أَرْبَعَةٌ فَإِذَا كَانَ بِالذَّاتِ لَزِمَهَا الْحَوَايَةُ
دلیل معیت خدای متعال با همه اشیاء
با توجه به اینکه وحدت عین ذات خدای متعال است، نه چیزی عارض بر او، بنابراین تعدد خدای متعال مساوی با انفکاک ذات او از ذات او یا سلب ذات خدای متعال از ذاتش است که امکانپذیر نیست
موجودی که وحدت حقیقی دارد که عین ذات اوست، با همه اشیاء هست
«هو معهم»، زیرا واحدی الذات و وحدت عین ذات اوست، بنابراین کثرت را نمیپذیرد و در نتیجه نمیشود شیئی باشد که خدای متعال با او نباشد؛ زیرا در غیر این صورت به این معناست که وحدت او حقیقی نیست؛ چون دومی برای او فرض شده است
ضمن اینکه واحدی الذات است، اما عین موجودات هم نیست
احاطه خدای متعال به معنای احاطه مقولی نیست، بلکه احاطه حقیقی و اشراقی و قیومی و از سنخ اشراف است