المرحلة الخامسه، در وحدت و کثرت و لواحق آن


المرحلة الخامسه، در وحدت و کثرت و لواحق آن

(هوهویت، غیریت و اقسام تقابل) (ص81)


فصل یکم: واحد و کثیر (ص82)

هرجا که وجود باشد، وحدت هم هست و بالعکس. وجود و وحدت، متساوقند و اشیاء از همان جهت که موجودند، واحدند و حیثیت صدق وجود و وحدت بر اشیاء یکی است.

از جهت قوه و فعل نیز همانند هستند. اگر وجود چیزی بالقوه باشد، وحدت آن‌هم بالقوه است و اگر وجود آن بالفعل باشد، وحدت آن‌هم بالفعل است و همین‌‌گونه است عکس آن، اگر وحدت چیزی بالفعل باشد، وجود آن‌هم بالفعل است و اگر وحدت آن بالقوه باشد، وجودش نیز بالقوه است. هرچه وجود چیزی اقوی باشد، وحدت آن‌هم اقوی است و بالعکس.

با توجه به همین نکته است که برخی گمان برده‌اند که مفهوم وجود و وحدت هم یکی است، در حالی که این‌گونه نیست. حقیقت آن‌دو یکی است، نه مفهوم آن دو.

کثرت در مقابل وحدت قرار دارد. احوال وحدت عبارت است از: هوهویت، تجانس، تماثل، توافق، تساوی و تشابه. احوال کثرت عبارت است از: مثل، خلاف، تقابل.

 

همانندی‌های وحدت با وجود

1‌ـ تعریف‌ناپذیری: وحدت و هر چیزی که مساوی و مساوق وجود باشد، تعریف‌ناپذیر است. هرگونه که این امور تعریف شوند یا به دور می‌انجامد یا تعریف شیئ به خودش خواهد بود.

(ص83) کثرت نزد خیال، اعرف است، زیرا به محسوس نزدیک‌تر است و وحدت نزد عقل، اعرف است، زیرا به معقول نزدیک‌تر است بلکه وحدت از امور عقلی است.

(تلویح، ص87): 2‌ـ همان‌گونه که واحد با تکرار، سبب پیدایش عدد می‌شود، وجود نیز با ظهور خود، سبب پیدایش خلق می‌شود.

همان‌گونه که تفصیل عدد سبب پیدایش مراتب عدد می‌شود، تفصیل وجود حق تعالی سبب پیدایش صفات، اسماء و افعال او می‌شود.

همان‌گونه که عدد با افراد، مراتب و تفصیل خود نسبت و اضافه خاصی دارد، حق تعالی نیز با افعال، صفات و تفصیل و ظهورات خود نسب و اضافات خاصی دارد.

3‌ـ با این‌که عدد با وحدت نهایت تباین را دارد و هر مرتبه از مراتب عدد، احکامی غیر از احکام مراتب دیگر دارد ولی عدد و مراتب آن چیزی جز وحدت و تفصیل وحدت نیست. همین‌گونه است نسبت میان خلق و حق تعالی. با این‌که افراد و مراتب خلق هر کدام مراتبی دارد که در مراتب و افراد دیگر وجود ندارد، در عین حال و با همه تفاوت‌های آن‌ها مراتب تجلی و ظهور حق هستند.

با این‌که واحد از نظر محققان در علم حساب، عدد نیست ولی با تفصیل و تکرار همان، عدد پدید می‌آید و عدد چیزی جز مجموع واحدها نیست. همین‌گونه است نسبت حق با خلق.

(وهم و تنبیه، ص88)، اشکال: به نظر برخی، وحدت از امور اعتباری و معقول ثانی است و این با وجود که اصل و اساس هر معقول و محسوسی است سازگار نیست، زیرا با توجه به مساوقت وجود و وحدت، باید وجود هم اعتباری و معقول ثانی باشد.

دلیل: اگر وحدت، وجود داشته باشد، وحدت آن هم باید وحدت داشته باشد و به تسلسل می‌انجامد.

پاسخ: حقیقت وحدت مانند حقیقت وجود است و همان‌گونه که حقیقت وجود برای موجود بودن به وجود دیگری نیاز ندارد، حقیقت وحدت نیز برای واحد بودن به وحدت دیگری نیاز ندارد.

 

(شک و تحقیق، ص89)، مغایرت میان وحدت و هویت

گفته شد که هویت از لوازم وحدت است و از هم انفکاک‌ناپذیرند. اشکال نقضی شده است و آن این‌که وحدت با هویت مغایرت دارد نه مساوقت، زیرا جسم متصلی که اسباب قسمت بر آن وارد نشده است، شخص واحد است، هم هویت دارد و هم وحدت ولی پس از تقسیم، وحدت ندارد ولی هویت دارد. پس وحدت و هویت یکی نیست.

(لانا نجیبک) پاسخ: وحدت و هویت جسم یک حقیقت است و همان‌گونه که پس از تقسیم، جسم به دو واحد تبدیل شده است، دو هویت هم پیدا کرده است، با زوال وحدت سابق، هویت سابق هم زائل شده است.

 

(انارة، ص90)، اشکال و پاسخ

وحدت، مغایر وجود است، زیرا کثیر از حیث کثیر بودن، وجود دارد ولی واحد نیست. پس وجود غیر از وحدت است.

پاسخ: اگر مقصود از کثرت، آن است که در مباحث ماهیت برای تمییز بین ذاتی و عرضی گفته شده است، صغری ممنوع است، زیرا کثیر از جهت این معنی از کثرت، موجود نیست همان‌گونه که معدوم هم نیست. چنان‌که ماهیت از حیث ماهیت بودن نه موجود است نه معدوم ولی اگر مقصود از وجود کثرت، موصوف آن است، کبری ممنوع است، زیرا همان‌گونه که موصوف کثرت، موجود است واحد هم هست.


فصل دوم: هوهویت و مقابل آن (ص92)

هوهویت: اتحاد میان دو چیز از جهتی و افتراق میان آن دو از جهت دیگر.

جهت اتحاد در همه مصادیق هوهویت، وجود است، خواه بالذات، خواه بالعرض و خواه بالغیر.


فصل سوم: اتحاد دو چیز محال است (نکته مهم) (ص97)

اتحاد دو ذات محال است، زیرا اگر پس از اتحاد، هر دو وجود داشته باشند، اتحاد نیست. اگر تنها یکی وجود داشته باشد، باز هم اتحاد نیست بلکه یکی موجود است و دیگری از بین رفته است. اگر هیچ‌کدام موجود نباشند، باز هم اتحاد نیست بلکه زوال دو چیز و پیدایش شیئ سوم است. پس در همه صورت‌ها اتحاد نخواهد بود.

قائلان به اتحاد، به اشتباه صیرورت اجسام به اجسام متشابه یا متصل یا ممتزج و مانند آن را اتحاد دانسته‌اند. مثلاً جمع چند لیوان آب در یک کوزه را اتحاد آن‌ها پنداشته‌اند. نیز امتزاج سرکه و شکر و تبدیل آن دو به سکنجبین، صیروت آب به هوا، تبدیل کیفیت جسم به کیفیت دیگر یا تبدیل دو کیفیت به یک کیفیت را اتحاد پنداشته‌اند. در حالی که هیچ‌کدام از این‌ها و موارد مشابه، اتحاد نیست. (این‌ها انضمام است که تنها در مورد مادیات به‌کار می‌رود). (باید اتحاد ماده و صورت، جوهر و عرض، وجود و ماهیت، نفس و بدن، عاقل و معقول و اخوات آن را نیز به این فهرست افزود).

هم‌چنین در سخنان قدمای از حکما اتحاد نفس به عقل فعال آمده است و نیز در سخنان عرفا، اتصال عارف به حق تعالی آمده است. مقصود از این سخنان نیز اتحاد نیست بلکه پیدایش حالتی روحانی است که شایسته مفارقات و عقول است. مقصود آن‌ها این نیست که اتصال جسمانی یا امتزاج و مانند آن رخ داده است یا یکی از آن دو باطل شده است.


فصل چهارم: برخی از احکام وحدت و کثرت (ص98)

1‌ـ وحدت، عدد نیست، زیرا عدد کمّی است که انقسام‌پذیر است ولی وحدت، تقسیم‌پذیر نیست. وحدت، مبدأ عدد است نه خود عدد.

(ص99) هر عددی ماهیت تامی است و مباین با اعداد دیگرِ فروتر یا فراتر از آن. به همین سبب است که هر عددی را می‌توان بدون اجزاء آن تصور کرد. به‌علاوه لوازم و اوصاف هر عددی خاص همان عدد است و این نشان می‌دهد که ماهیت هر عددی خاص همان است و با ماهیت اعداد دیگر اشتراک ندارد، زیرا تفاوت در لوازم، نشان‌دهنده تفاوت در ملزومات است.


فصل هفتم: تقابل میان واحد و کثیر (ص121)

کیفیت تقابل میان واحد و کثیر از علوم ربانی است که عقول اهل نظر در آن حیران مانده است و تنها راسخان در علم، این تقابل را می‌شناسند.

تقابل واحد و کثیر، از سنخ تقابل سلب و ایجاب و نیز عدم و ملکه نیست، زیرا این دو میان وجود و عدم است ولی واحد و کثیر هر دو وجودی هستند.

تقابل به تضاد هم نیست، زیرا بین دو ضد غایت خلاف شرط است ولی غایت خلاف میان واحد و کثیر ممکن نیست. علاوه بر این‌که تضاد مشروط به تعاقب بر موضوع واحد عددی است ولی در واحد و کثیر تعاقب بر موضوع واحد عددی معنی ندارد. به‌علاوه، کثرت متقوم به وحدت است، در حالی که تقوم ضدی به ضد دیگر محال است.

تقابل به تضایف هم نیست وگرنه باید ماهیت هر یک از واحد و کثیر در مقایسه با دیگری معقول باشد ولی این‌گونه نیست.

تقابل بین واحد و کثیر، نوع دیگری است که در سخنان مشهور نیامده است.