نخست يادآوري كنم كه طبيعيترين حالت نسبت به محبّت بيچند و چون الهي، مهرورزي به ديگران است. دستكم بايد چيزي از بزرگي الهي داشته باشيم يا بدان شباهت داشته باشيم. او كه غني و بينياز همه عالم است كه «إنّ الله غنيٌ عن العالمين»،[1] به ما كه فقيريم و از خود هيچ نداريم، عشق ميورزد. نشان تو از خدايت همين نوع عشق ورزيدن است. مؤمن آن است كه به بندگان خداي خويش قطع نظر از عوارض زايد بر ذات آنها، عشق ورزد و گرنه عشق به نان و نام كه از لوازم غرايز است، به جوي نيرزد.
از اين گذشته، اگر ميخواهيم بر ديگران تأثير مثبت داشته باشيم و آنان را با خود و خداي خود آشتي دهيم و بالاخره اگر مسؤوليت اجتماعي و بهويژه فرهنگي داريم، يكي از بهترين راههاي موفّقيت، مهرورزي به آنان است.
اميرمؤمنان (صلوات الله عليه) فرمودند: بالبرّ يُستَعبَدُ الحُرَّ؛[2] نيكي كردن به ديگران آنان را به تسليم وا ميدارد. نيكي كردن از نتايج مهرورزي است. به هركه بيشتر دلبسته باشيم، بيشتر نيكي كنيم. عشق پاك آن است كه بيقصد و غرض باشد، چيزي را بخواهيم اما نه براي رسيدن به ناني و نامي، دنيايي يا آخرتي باشد و نه براي پرهيز از ضرري، خطري يا ناكامي باشد. شرح آن را بايد در «عشق و عاشقي» يافت. ولي اگر از چنين عشقي بيبهره يا كمبهرهايم، دستكم نميتوانيم بگوييم:
به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
وگر نميتوانيم چون مجنون عامري بگوييم:
اُحبُّ لحُبِّك السودانَ حتّي |
|
اُحبُّ لحُبّكَ سودَ الكِلاب |
مهرورزي
دستكم براي انجام وظيفه و مسؤوليت دنيوي و اخروي و رسيدن به پاداش الهي و سعادت ابدي كه مهمترين راه آن هدايت خلق خدا به رحمت اوست، كسي چارهاي جز مهرورزي ندارد. اگر با اظهار محبّت به بندگان خدا، بتوانيم آنان را به رحمت الهي نزديك سازيم، چه كاري بهتر از آن است؛ اگر بتوانيم با مهرورزي با آنان، از گناهان آنان بكاهيم، چه كاري بهتر از آن است. مگر نه اين است كه ميزان ترحّم ما بر بندگان خدا با برخورداري از رحمت او به هم وابستهاند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: إرحَمْ مَن في الاَرض يَرحَمكَ مَن في السّماء؛[3] به زمينيان ترحّم كنيد، تا آسمانيان بر شما رحم كنند. پس چه بهتر كه با ترحّم بر بندگان خدا، سهم خود را از رحمت الهي افزايش دهيم.
به رمز و راز موفقيت رسولخدا (صلی الله علیه و آله) در ابلاغ دعوت الهي و جذب بندگان خدا توجه كنيد. او از سويي براي همگان رحمت است، «رحمةٌ للعالمين»[4] است و از ديگر سو، به خاطر همين رحمت الهي است كه نرمدل شده است و با آنان نرمخويي ميكند. «فَبِما رَحمَةٍ مِن الله لِنتَ لَهم و لَوكُنتَ فَظّاً غَليظَ القَلبِ لَانفَضُّوا مِن حَولك»؛[5]پس با رحمت خدا براي آنان نرم گشتهاي و اگر تندخوي سنگيندل ميبودي، آنان از گرد تو پراكنده ميشدند.
به همين خاطر است كه از فاسد و فاسق و جاني و پليد، مسلم و صالح و مؤمن ميسازد و اين خود شاهكار خلقت است؛ كم از كار خدا نيست، دستكم بدان شباهت دارد، بل همان است.
تو نيك نظر كن كه خدا چگونه از گِل، گُل پديد ميآورد؛ از «صَلصال كَالفخّار»،[6] «أحسن تقويم»[7] ميسازد. از گِل، دل ساختن كاري الهي است و از لجوج و عنود، رؤوف و عطوف ساختن كار بندگان خداست. اين محبّت خدا اگرچه هدفمند است و غرضي دنيوي يا اخروي در آن است، ولي غرض و هدف اطاعت خدا و انجام دستورات او و بالاخره بندگي است، از اينرو پسنديده است.
دوستي ورزيدن با بندگان خدا به قصد راهنمايي آنان و افزايش بر كمال خود، امري نيكوست، ولي نيكوتر از آن، همان است كه حبيب خدا از آن برخوردار بود. او كه اسوه ما و آباء و اجداد و نياكانمان بوده و هست، «لقد كانَ لَكُم في رَسولِ الله اُسوَةٌ حسنةٌ»،[8] چنان محبّت ميورزد كه ميخواهد براي بندگان خدا جان دهد. اين محبّت است كه اصيل است، همان است كه محبوب او فرمود:
لَعلَّك باخِعٌ نفسَك ألاّيكونوا مؤمنين؛[9]اي حبيب من! تو چرا ميسوزي، چرا چنين جان ميدهي، گمراهي آنان زياني بر خودشان است نه بر تو، تو چرا چنين در تب و تابي؟ «إنّك لَنتَهدِي مَن أحبَبتَ ولكنَّ الله يَهدي مَن يَشاء»؛[10] تو هركه را كه خواهي، هدايت نكني، اين منم كه هركه را كه خواهم هدايت كنم، پس چرا چنين جوش و خروش، چنين سوز و گداز؟ ديگران از نشستن بر سر سفره رحمت الهي سرباز ميزنند و تو خون دل ميخوري؟!
ميدانيم كه اين خطاب اگرچه به ظاهر يادآوري و بازداشت است، ولي در واقع توصيف كمال حبيب خداست، چون كه او خواهد همه خوش باشند، همه در باغ رحمت الهي غنوده باشند، همه در ناز و نعمت او آسوده باشند، چون بنده محبوب اويند، هرچند ميداند كه نميشود، شايد كه شد. اگرچه در غيب بر او باز است، ولي محدود و محاط او كه نيست. بر فرض كه نميشود، چه زيان كه ما غمخوار بندگان خدا باشيم؟
از اين گذشته، وقتي خودش علي رئوس الاشهار و آشكارا بانگ بر ميآورد و به رسول خويش فرمان ميدهد كه «قُل يا عِبادِيَ الّذين أسرَفوا علي أنفُسِهِم لاتَقنَطوا مِن رحمةِ الله إنّ اللهَ يَغفِرُ الذّنوب جميعاً»،[11] چرا ما نگوييم؟ وقتي او ميبخشد، چرا ما نبخشيم؟ مگر ميشود خداي ببخشد و بندهی خداي نبخشد؟ هرگز! بندگي خدا به اين است كه آنچه خداي خواهد بخواهد نه چيزي غير از آن.
توجه داريم كه اين تسامح و تساهل ديني نيست، سهلانگاري در دين و اباحهگري در آن نيست، اين خود دين است، حقيقت دين است، ظاهر و باطن و مغز دين است. هرجا خدا ميبخشد، ببخشيد و هرجا او به ظاهر نميبخشد، بخواهيد كه ببخشد و ببخشيد. البته همانگونه كه او دستور داده است رفتار كنيد.
دستور داد بر شارب خمر حد جاري كنيد، به روي چشم، در حد توان جاري كنيم، ولي نگفت از او عصباني باشيد و اگر گفت عصباني شويد، به روي چشم، عصباني خواهيم بود، ولي نفرمود براي او طلب مغفرت نكنيد، هدايت و درستكاري او را از من نخواهيد. اگر گفت، پس «يا عبادِيَ الّذين أسرَفوا علي أنفُسِهم»چيست؟ اي بندگان گنهكار من، از رحمت من مأيوس نباشيد. چه بد است كه خدا به گنهكاران اميد ميدهد و آنان را از نوميدي بازميدارد، ولي ما آنها را نوميد كنيم.
من از قالوا بلي تشويش ديرم |
|
گنه از برف و بارون بيش ديرم |
اگر لاتَقنَطوا دستم نگيره |
|
من از ياوَيلنا انديش ديرم |
اركان مهرورزي
دوستي و اظهار آن بر دو امر استوار است؛ يكي نظري و ديگري عملي. ركن نظري مهرورزي، معرفت است؛ بدانيم كه بندگان خدا، بندگان خدايند نه غير خدا. محبّت به بندگان خدا، يا عين محبّت خداست و يا نتيجهی آن، زيرا كه محبّت خدا لوازمي دارد كه يكي از آنها محبّت به بندگان اوست. محبّت به هر چيزي، محبّت به لوازم آن هم هست. اگر كسي را دوست داشته باشيم، دوستان و بستگان او را نيز بايد دوست بداريم، در غير اين صورت، محبّت نيست، منفعتطلبي است، ارضاي غريزه است نه دوستي. اگرچه برخي بر ارضاء غرايز نيز نام محبّت مينهند، ولي ما را با آنان چه كار؟
راه عملي اين است، دل خويش را نرم سازيم، عواطف خود را پرورش دهيم، با فقرا بيشتر نشست و برخاست داشته باشيم، از آنان بيشتر دلجويي كنيم، چنانكه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
مَن أنكَرَ مِنكم قَساوَة قَلبِه فَليَدُن يَتيماً فَليُلاطِفُه وليَمسَح رأسَه يَلينَ قلبَه بإذنِ الله؛[12]اگر خواهي كه دلت نرم شود، به فقرا رسيدگي كن، نيازهايشان را در حد توان برطرف كن، از يتيم دلجويي كن، نيازهاي عاطفي او را برآورده ساز، نيازهاي مالي او را برطرف كن. البته فراهم ساختن خوراك و پوشاك براي نيازمندان، يكي از بهترين و مؤثّرترين راههاي نرم ساختن دل و تلطيف باطن است، ولي منحصر به فرد نيست.
اگر همه بينيازند و فقيري وجود ندارد، يا اگر هست ولي در دسترس نيست يا شناخته شده نيست، ميهماني كردن بيقصد و غرض ساير بندگان خدا نيز اندكي كمتر، ولي همين نتيجه را دارد. يك شام بدهيم كه شامي بخوريم، معامله است و اگر پسنديده هم باشد، به موضوع مورد بحث ما ارتباطي ندارد. آنچه در اين موضوع قابل سفارش است، اين است كه بيقصد و غرض، ديگران را به ميهماني دعوت كنيد و اگر قصدي هست، خدمت به بندگان خدا، تكريم و بزرگداشت آنها، شاد كردن آنها باشد و بس.
در خبر ديگر چنين آمده است: إن أرَدتَ أن يَلينَ قلبَك، فَاطعَم المسكينَ وامسَح رأسَ اليَتيم و أطعِمه.
دلآزاري و سلوك
بگذريم. آزردن دل ديگران مانعي بس بزرگ براي سالك است و پرهيز از آن يكي از منازل سلوك است كه به فهم و همّت نيازمند است تا در عمل و تمرين مكرّر ياريمان دهد. پرهيز از آزار ديگران و انجام وظيفه نسبت به آنها، شرط قدم نهادن در اين راه است.
اميرمؤمنان (صلوات الله عليه) فرمودند: إتَّقوا اللهَ في عِباده و بِلاده، فإنَّكم مَسؤولونَ (حتّي) عن البِقاع و البَهائم.[13]
نسبت به بندگان خدا، شهرها و آباديها، مسؤوليد. بدانها كمك كنيد، خير آنان را بخواهيد، دستكم آنان را به زحمت نيندازيد، بر غم و غصههايشان نيفزاييد، دلهايشان را به غم آلوده نكنيد. حتي نسبت به دشمنانتان نيز چنين باشيد. دشمن را نيز نيازاريد، اگرچه با او در كارزاريد، بهويژه اگر دشمن شخصي است نه اجتماعي و فرهنگي و ديني. اگر بر او پيروز شديد و گذشت و چشمپوشي از دشمني و كينهتوزي او براي خود و ديگر بندگان خدا زيانآور نيست، از آنها درگذريد، هرگز انديشهی انتقام نداشته باشيد.
شكر و سپاس خدا را بهجا آوريد كه بر دشمن پيروز شديد، ولي بدون دليل عقلي و شرعي نخواهيد كه دشمنتان نيز خوار شود كه او هم بنده خداست. اگر او براي شما ارزشي ندارد، خداي او را در نظر آوريد كه خداي شما هم هموست، چنانكه اميرمؤمنان (صلوات الله عليه) فرمودند:
إذا قَدَرتَ علي عَدُوّك فَاجعَلْ العَفوَ عنه شُكراً للقُدَرة عليه؛[14]آنگاه كه به دشمن دست يافتيد، به پاس توانمنديتان كه خدا ارزانيتان داشته است، از او درگذريد.
جبران دلآزاري
آزردن دل ديگران كفّاره ندارد. بر خلاف بسياري از گناهان كه قابل جبران است، آزردن دل ديگران چنين نيست. اگر كسي مال ديگري را به ستم از ميان برده باشد يا آن را تصرّف كرده باشد، با بازگرداندن آن و جبران خسارت مادي و معنوي، پيامدهاي آن گناه از ميان خواهد رفت، ولي شكستن دل ديگران چنين نيست. شكستن دل، قابل جبران نيست، چون ترميم دل شكسته ممكن نيست و بازيافت آن نشايد. به سبوي شكستهی بندزده بنگريد. اگرچه بهظاهر به حال نخست خود بازگشته است، ولي اگر صداشناس باشيد و به صدايش گوش فرادهيد، خواهيد ديد كه صدايش كاملاً تغيير كرده است. هرگز دلي را نيازاريد كه عالم آزرده ميشود.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: مَن أحزَنَ مؤمناً ثمّ أعطاهُ الدّنيا، لميَكُن ذلك كَفّارَتَه و لميؤجَر عليه؛[15]كسي كه مؤمني را اندوهگين سازد، آنگاه دنيا را به او ببخشد، اين بخشش گناه او را جبران نميكند و پاداشي هم ندارد.
مگر نه اين است كه دل بندگان خدا، حرم و خانهی اوست؟ تعدّي و تجاوز به خانهی خدا دور از خرد است، زيرا تجاوز به خانه، رنجش صاحبِ خانه را به دنبال دارد. صاحبِ خانه يا محبوب است و يا منتقم. كجاست خردمندي كه با محبوب دراويزد يا با منتقم قهّار بستيزد؟!
ز خود هرگز نيازارم دلي را |
|
كه ميترسم در او جاي تو باشد |
امام رضا از پيامبر (صلوات الله عليهما) نقل ميكند كه: مَن إستَذَلَّ مُؤمناً أو حَقَرَه لِفَقرِه و قِلَّةِ ذاتِ يَدِه شَهَّرَه الله يومَ القيمة ثمّ يُفضِحُه؛[16]هر كسي مؤمني را خوار سازد يا به خاطر تهيدستي و ناتوانياش كوچك شمارد، خداوند او را در قيامت به همگان معرفياش ميكند، آنگاه رسوايش ميسازد.
همچنين فرمودند: مَن آذي مُؤمناً بِغَير حقٍّ فَكَأنّما هَدَمَ مَكّةَ و البيتَ المَعمور عشرةَ مَرّات وكأنّما قَتَلَ ألفَ مَلكٍ من المقرّبين؛[17]آنكه بدون حق مؤمني را برنجاند، مانند اين است كه خانه كعبه و بيت المعمور را ده بار ويران كرده باشد و مثل اين است كه هزار ملك از ملائكه مقرب الهي را به قتل رسانده باشد. چنين كسي در واقع حرم حقيقي خداي را ـ كه هزاران بار از خانه خشتي و گلي منسوب به او برتر و عزيزتر است ـ ويران كرده است. چنين كسي به آزار كسي پرداخته است كه قبله همهی عالم و مسجود آسمانيان است.
شاد ساختن دل ديگران نيز همتا ندارد. همانگونه كه دل شكستن نه تنها هنر نميباشد، بلكه نشان نهايت بيهنري است، شاد ساختن دل بهويژه دل مؤمن، نشان هنرمندي است. آثار پسنديده آن در دنيا و آخرت قابل توجّه است.
امام رضا از پدرش امام صادق (صلوات الله عليهم اجمعين) نقل فرمودند: أوحَي الله عزّوجلّ إلي داودَ عليه السلام: إنّ العبدَ من عبادي لَيَأتيني بالحسنةِ فاُدخِلُه الجنّةَ قالَ: رَبّ و ما تلك الحسنة؟ قال: يُفَرّجُ من مؤمنٍ كُربةً و لو بتَمرَةٍ. قال: فقالَ داود عليه السلام: حقٌ لِمَن عَرَفَك أن لايَقطَعَ رَجائَه عنك.[18]
خداي متعال به حضرت داود وحي فرستاد: هرگاه بندهاي از بندگان من رفتار نيكي انجام داده باشد، او را به بهشت وارد سازم. داود پرسيد: آن رفتار نيك چيست؟ خداي فرمود: غمي از مؤمني زدودن، اگرچه با دانهی خرمايي باشد. داود (علیه السلام) گفت: حقّاً كه اگر كسي تو را شناسد، نميتوان از تو نااميد باشد.
آزردن ناتوان
علاوه بر اينكه بايد از آزار ديگران بهطور جدّي پرهيز نمود، آزردن افراد ضعيف كه نميتوانند از خود و حقّ و حقوق خود دفاع كنند، نهتنها ناپسند، حرام و سبب بيچارگي دنيا و آخرت است، براي سالك در حكم سمّ كشنده است، با يك چنين ستمي، بهطور كلي از راه سلوك منحرف ميشود و جبران آن به آساني ممكن نيست و با عذرخواهي زباني و مانند آن جبران نميشود، زيرا كه ستم به ناتوان و ضعيف، سبب جوشش غضب الهي ميشود و كيست كه تاب تحمّل غضب او را داشته باشد؟
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: قالَ الله تعالي: إشتَدَّ غَضَبي علي مَن ظَلمَ مَن لايَجِدُ ناصراً غيري؛[19]غضب من بر كسي كه بر انساني ستم ميكند كه جز من يار و مددكاري ندارد، به جوشش ميآيد.
همچنين فرمود: مَن دَعا علي مَن ظَلمَه، فقد انتَصَرَ؛[20] نفرين ستمديده، سبب شكست ستمگر ميشود.
بهطور كلي، ستمديدگان مورد توجه خدايند و او از آنها حمايت ميكند و آه ستمديده، زندگي ستمگر را به آتش ميكشد. تو خود حدس بزن كه با سالك چه ميكند. سالك براي فروافتادن نيازي به بدبختي و بيچارگي بسيار ندارد، بلكه كافي است اندكي غفلت كند، همين بس است.
نفرين ستمديده
آزردن ديگران سبب بيرون شدن از راه مستقيم سلوك است و تفاوتي ندارد كه دلِ آزرده از كه باشد؛ مؤمني باشد، مسلماني باشد، گنهكاري و يا حتي خداناشناسي باشد.
به گفتهی رسولخدا (صلی الله علیه و آله): دَعوةُ المَظلوم مُستجابةٌ و إن كانَ كافراً، ففُجورُه علي نفسِه؛[21]دعاي ستمديده، مستجاب است، اگرچه كافر باشد. كافر اگر گناه بسيار دارد، ولي گناهان او بر عهده خودش است، به ديگران ارتباطي ندارد. گناهان او ستم بر او را روا نميسازد. چنين نيست كه اگر كافري مورد ستم واقع شود، خدا از او حمايت نكند. خدا بندگانش را رها نميكند، اگرچه كافر باشند. البته ستم روا نداشتن حتي به كافر و گنهكار، غير از انجام دستورات الهي است. اگر به امر خدا كافر يا گنهكاري مجازات شود، ستم نيست.
رسولخدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: دَعوةُ المظلومِ مُستجابَةٌ و إن كانَتْ مِن فاجِرٍ مَحوبٍ عَلي نَفسِه؛[22]نفرين ستمديده، اگرچه پردهدري آلوده به گناه هم باشد، به اجابت ميرسد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: اتَّقوا دَعوةَ المظلوم فَإنّ دَعوةَ المظلومِ تَصعَدُ إلي السّماء؛[23]از نفرين ستمديده بپرهيزيد كه به آسمان ميرود.
آزردن حيوانات
نهتنها رنجاندن انسان با هر فكر و اعتقاد و رفتاري ناپسند است، بلكه آزار رساندن به حيوانات نيز، امري ناپسند است و در سير سالك خلل و توقّف پديد ميآورد و آثار دنيوي آن، سبب باز ماندن او از رشد و تكامل و آثار اخروي آن، سبب بازخواست از اوست.
چنانكه فرمودند: مَن قَتَلَ عُصفوراً عَبثاً جاء يومَ القيمة و له صُراخٌ عند العَرش يَقول: يا ربِّ سَلْ عن هذا فيمَ قَتلَني من غير منفعةٍ؛[24] كسي كه بيجهت گنجشكي را بكشد، آن گنجشك در روز قيامت به خدا شكايت ميكند كه اي خدا! از اين بپرس كه چرا مرا بيجهت كشته است.
تو خود حدس بزن كه اگر كشتن گنجشكي چنين باشد، آزار بندگان خدا چگونه خواهد بود؟ اذيّت و آزار حيوانات و بلكه حشرات نيز همينگونه است.
همراهي با ستمگران
نهتنها رنجاندن ديگران، رفتاري بسيار زشت و عامل ركود است، بلكه همراهي با ستمگران در آزار و رنجاندن ديگران نيز همينگونه است. همراهي با ستمگر به دوگونه است؛ يكي مستقيم كه مثلاً به امر ستمگري كسي را بيازارد يا با همكاري با ستمگر، به كسي ستم كند. اين گروه خود از ستمگرانند و آنچه تاكنون گفته شد، شامل آنان ميشود. نوع دوم همكاري غير مستقيم است، مانند كسي كه در ستم كردن با ستمكار همكاري نميكند، ولي كارهاي ديگري براي او انجام ميدهد كه ممكن است به نوعي با ستمكاري او ارتباط داشته باشد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: إذا كانَ يومَ القيمة نادَي مُنادٍ: أينَ أعوانُ الظَّلَمة؟ فَيَجمَعونَ حتي مَن ألاقَ لَهُم دَواةً أو بَري لهم قَلماً فَيَجعَلون في تابوتٍ من حَديد فَيَرمي بهم في النار؛[25]آنگاه كه قيامت برپا گردد، ندا در دهند كه ياران ستمگران كجايند؟ پس همه ياران آنها در يكجا جمع كنند، حتي آنانكه دوات ستمگران را ليقه كرده باشند يا مداد آنان را تراشيده باشند، همه را جمع ميكنند و در تابوتي از فلز جا ميدهند، آنگاه تابوت را با همه آنها در آتش رها ميكنند.
ستمگران و ياران آنها همانگونه كه در دنيا زندگي را بر ديگران تنگ كردند، دستكم در آخرت خود به بلا و عذابي مناسب با آن گرفتار ميشوند. نهتنها همكاري با ستمگر چنين پيامد تحمّل ناپذيري دارد، بلكه همراهي با او نيز چنين است.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: مَن مَشي مع ظالمٍ، فقد أجرَمَ؛[26]آنكه با ستمگري راه برود و با او قدم زند، گناه كرده است، و گناه مايه سقوط است براي خاص و عام.
آزار و رنجش ديگران، شقاوت ابدي را به دنبال دارد و آنكه به مايههاي تيرهبختي و شقاوت آلوده باشد، نه قصد سلوك دارد و نه پايافزار آن.
پی نوشتها:
[1]ـ آل عمران، 97
[2]ـ ابن ميثم، شرح علي مأة كلمه، 141 و 152
[3]ـ جامع الصغير، ج2، ص15
[4]ـ انبياء، 107
[5]ـ آل عمران، 159
[6]ـ رحمن، 14
[7]ـ تين،4
[8]ـ احزاب، 21
[9]ـ شعراء، 3
[10]ـ قصص، 56
[11]ـ زمر، 53
[12]ـ بحار الانوار، 75، 5
[13]ـ نهج البلاغه، خ165
[14]ـ نهج البلاغه، خ10
[15]ـ جامع الاخبار، فصل110، ص173
[16]ـ عيون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص33
[17]ـ عوالي اللئالي، ج1، ص283 و ص361
[18]ـ عيون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج1، ص313؛ بحر المعارف، ج1
[19]ـ أمالي شيخ طوسي، ج2، ص19؛ بحر المعارف، ج1، ص96
[20]ـ جامع الصغير، ج2، ص171
[21]ـ همان، ص15؛ بحار، ج93، ص359
[22]ـ امالي شيخ طوسي، 1، 317؛ بحار الانوار، 93، 356
[23]ـ مكارم الأخلاق، 320؛ بحار الانوار، 93، 358
[24]ـ شهاب الأخبار، ص221؛ دعائم الاسلام، 2، 175
[25]ـ وسائل، ج12، ص131؛ بحر، ج1، ص95
[26]ـ بحار الانوار، 75، 377