يكي از مهمترين گامهاي سالك در مسير حركت خويش به سوي اتّصاف به اسماء و صفات خدا، رعايت و دقّت در خوردن است. خوردن از جهات متعدّدي اهمّيت دارد:
1ـ از اين جهت كه شكم ريشه شهوت، بلكه بيخ و بن همهی غرايز است و راحتترين راه كنترل آنها و بهويژه شهوت، كنترل شكم است. خشكاندن درخت تنومند شهوت كه شاخههاي آن فكر و ذهن و خاطر و نيّت و عمل انسان را فرا ميگيرد و هيچ بخشي از وجود انسان را رها نميكند، جز از طريق خشكاندن ريشه آن كه خوراك است، امكانپذير نيست.
2ـ يكي از مهمترين چاههايي كه در مسير سالك وجود دارد كه به آساني از آن نميتوان رهايي يافت، چاه غفلت است كه حتي آنانكه به ذكر و انواع آن آشنا و پيوسته در ياد خدا هستند نيز به آساني از اين چاه نجات نمييابند. خوراك و شكم از مهمترين عوامل غفلتند و وارستگان از آن اندكند.
3ـ همچنين يكي از مهمترين مقاصد سالك، توحيد و مراتب مختلف آن است و نفي غيريّت، خواه در افعال و خواه در صفات و خواه در ذات، همچون قلّههاي سر برافراشتهاي هستند كه اهل سلوك با ديدن آنها و مشاهده سختيها و گردنههاي خطرناك آن به نااميدي نزديك ميشوند و اگر نباشد لطف خداي متعال، مأيوس ميگردند. شكم و خوراك يكي از عوامل فرو افتادن در غيريّت و دور شدن از توحيد است.
4ـ و نيز از آنجا كه خوردن و مراحل پس از آن مانند هضم و جذب و دفع و ساخت و سازهاي بدني، اگرچه امري طبيعي است، ولي همه به تدبير نفس انجام ميگيرد، از اينرو هرچه اين نوع كارها بيشتر باشد، تدبير آن بيشتر خواهد بود.
خوراك و شكم از عوامل اشتغالزاي نفس است و خلوت آن را از ميان ميبرد و در نتيجه توان توجه به خود و اشتغال به كمالات ويژه خود را از دست ميدهد و به تيمار شكم و شهوت ميپردازد و در رديف چرندگان و درندگان قرار خواهد گرفت و استعداد خود را براي فراهم ساختن خوردن بهتر و بيشتر، هضم و جذب بهتر و بيشتر و تنازع براي اينگونه امور به كار خواهد برد، همانگونه كه چرندگان و درندگان چنين ميكنند. از اينرو شكم و آنچه مربوط به آن است، در نفي خلوت تأثير شگرفي دارد و مانع بزرگي در راه سلوك است.
5ـ مهمترين ابزار سالك در مسير سلوك الي الله و نيز آمادهترين امكانات وي براي حركت و صعود و عروج از دنيا و خروج از تنگناهاي طبيعت، رغبت نفس است، چنانكه بزرگترين مانع وي نيز همين است.
اينكه نفس سالك به چه چيزي رغبت دارد و به چه چيزهايي بيرغبت است، از مهمترين خوشبختيها و يا بدبختيهاي اوست. اگر رغبت به صلاح و سداد و صعود و عروج و همراهي و پيشروي در صفوف اهل ملكوت داشته باشد، بدون كمترين سختي و زحمتي، رهوارترين مركب را دارد و بدون كمترين كوششي، بهترين ابزار را دارد و اگر غير از آن باشد نيز، چهبسا بدون هرگونه گناه و تقصيري، بدترين شرايط را داشته باشد.
اهمّيت توجه به خوردن
اگرچه عوامل رغبت نفس بيشمار و بسياري از آنها ناپيداست، ولي برخي از آنها تا حدودي در اختيار و گزينش انسان است، مانند تربيت صحيح، آداب زندگي شخصي، عادات و رسوم جمعي، تغذيه در كودكي و پيش از آن، دوستان خانوادگي و اجتماعي، علوم اكتسابي و مانند آن و برخي ديگر كاملاً در اختيار انسان است كه يكي از آنها خوراك و رسيدگي به شكم است. نوع رسيدگي و تدبير و شهوت، در قوّت و ضعف رغبتهاي نفساني مؤثّر است، از اينرو اهمّيت ويژه دارد.
در هر صورت، خوراك سالك از اهميت كمنظيري برخوردار است كه بايد مورد توجه قرار گيرد، بهگونهاي كه ضمن كاستن از شهوات، غفلتها، اشتغال بينتيجه بلكه زيانآور نفس، هدايت كششهاي آن و مانند آن، در عين حال از قوّت و توان آن در راه سلوك نكاهد و بدن ضعيف و رنجور نگردد. چه اين ضعف بدن، از مهمترين عوامل ركود و توقّف سالك است.
بيماري بدن نهتنها از موانع، بلكه از مهلكات است. پس بيدقتي در خوراك و رعايت شكم، يا به قوّت شهوات و غفلت و رغبت به غير ميانجامد و يا به ضعف و فروماندگي بدن و از ميان رفتن ابزار حركت روح كه هر دو زيانآور است و از مرز اعتدال كه هم قوّت و سلامت بدن تأمين گردد و هم عوارض ناخوشايند نداشته باشد، به دور است و در چنين صورتي انسان به هلاكت نزديك است.
بدني كه غذاي لازم و مناسب نداشته باشد، مركب رهواري در مسير حركت به سوي مقاصد بزرگ نخواهد بود. چنين بدني به جاي آنكه نفس را در حركت به سوي كمال كمك كند، باري بر دوش آن است كه مانع حركت يا سرعت وي است. به همين خاطر است كه رعايت اعتدال كه به قوّت بدن بيانجامد، امري لازم است. البته قوّت و توانمندي بدن، ابزار قوّت و توانمندي روح است و بايد در خدمت آن باشد، نه مانع آن.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: قُوَّةُ الاَجسام، الطّعامُ و قوّةُ الارواحِ، الاِطعامُ؛[1]توانمندي بدن در غذا خوردن است و توانمندي روح در خوراندن غذا به ديگران است.
پيداست كه طعام و قوّت بدن، مقدّمه اطعام و قوّت روح است، زيرا كه تا بدن سالم و توانمند نباشد، از فراهم نمودن اطعام ناتوان خواهد بود و به خاطر ضعف بدن، به ضعف و ناتواني روح نيز گرفتار خواهد شد.
برخي از آدابِ خوردن
با توجه به آنچه گفته شد، اينك به نكاتي در زمينه خوردن سالك اشاره ميكنيم:
1ـ انگيزه سالك و نيز كمّيت و كيفيّت غذا خوردن او به خاطر حفظ سلامت بدن و توانمندي آن براي حركت در مسير سلوك باشد، نه لذّت بردن از آن. اگر هدف وي از خوردن، تنها لذّت بردن باشد، خود نوعي شهوتراني است كه مايه چندين نقص و ضعف در روح سالك ميشود.
اگر انگيزه خوردن، شهوت و لذّت باشد، اولاً، مقدّمه لذّتها و شهوات ديگر خواهد بود؛ ثانياً، تنوّعطلبي در شهوتراني را فراهم ميسازد؛ ثالثاً، عامل غفلت است و رابعاً، آنچه در مقدمه گفته شد و بدتر از آن پيش خواهد آمد. به همين خاطر است كه در روايتي از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمده است كه:
مَن أكَلَ طَعاماً لِلشّهوَة، حَرَّمَ اللهُ علي قَلبِه الحكمة؛[2]غذا خوردن از روي شهوت و لذّت، سبب ناتواني انسان از درك و فهم و كسب حكمت و معارف الهي است.
هر غذا كه از روي شهوت خوري، به غذايي كه از آن لذيذتر باشد و اشتها را بيشتر تحريك كند، مشتاق خواهي بود و اين تقويت ميل و كشش، پيوسته ادامه مييابد تا آخر شهوتراني فراهم آورد، اگر همه مرزها را فرو ريزد، باز هم بدان هم سير نگردد و در آرزوهاي ناپخته خود سير كند. (به برخي تكات ديگر، در شرح خطبهی پارسايان اشاره كردهايم.)
اَشْعب طمّاع بر گذشت به دكان آن مرد طبقگر. از وي درخواست كه اين طبق كه ميسازي، بزرگتر ساز، بُو كه ما را بر اين طبق، كسي چيزي فرستد. اينت پر آرزو سينهاي كه تو داري و اينت قلاّش دلي كه تو داري.[3]
آنگاه كه خوردن از روي لذّت و شهوت نباشد، بايد كه به ضرورت باشد و اگر كسي از شهوت درگذرد، از ضرورت نيز ميتوان درگذرد كه اين خوردن اگرچه به ضرورت باشد، وسيله است نه چيزي بيشتر، پس اگر سالك بتواند بدون اين وسيله به مقصد برسد، ديگر بدان رغبتي، بلكه نيازي ندارد. چنانكه امام صادق (علیه السلام) از حضرت داود (علیه السلام) نقل فرمود كه:
تَركُ لُقمَة مَع الضّرورة أحبُّ إلي الله مِن قيامِ عِشرينَ ليلةً؛[4]گذشتن از لقمهاي كه لازم است، از عبادت بيست شب محبوبتر است.
2ـ كمخوري عبادت است، زيرا كه كمخوري، رفع موانع رشد و تكامل روح آدمي است و نيز چنانكه گفته شد، خوردن عامل غفلت و غيرت و رغبت است، پس كمخوري نفي غيرت و عزّت و رغبت است و چه عبادتي ميتواند همتاي آن باشد؟ پاداش گرسنگي و تشنگي را همچون پاداش كارزار در راه خدا دانستهاند. مگر مجاهدان راه خدا چه ميكنند كه تشنگان و گرسنگان نميكنند؟ غير از جهاد در راه خدا؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
جاهِدوا أنفُسَكم بالجوعِ و العَطَشِ، فإنّ الاَجرَ في ذلك كَأجرِ المُجاهِدين في سبيل الله و إنّه ليسَ مِن عملٍ أحَبُّ إلي الله تعالي مِن جوع و عَطش؛[5] اگر جهاد با نفس، جهاد اكبر است، پاداش گرسنگي و تشنگي كه سلاح جنگ با نفس است، كمتر از جهاد اصغر و تير و سنان خوردن نيست، بلكه با آن قابل مقايسه نيست. از اينروست كه در پايان حديث فرمود: هيچ كاري از تشنگي و گرسنگي، نزد خدا محبوبتر نيست. اين يكي جهاد اكبر است و آن ديگري جهاد اصغر. جهاد اكبر كجا و جهاد اصغر كجا؟
همانگونه كه كمخوري عبادت است، مقابل آن، مقابل اين است؛ پس پرخوري، نه تنها عبادت و مقدمه آن نيست، ضدّ عبادت است، يعني معصيت است. چه اگر معصيت نبود، مانع از مشاهده ملكوت نبود. آنچه سالك را به مشاهده ملكوت ميبرد، عبادت است و آنچه وي را از آن بازدارد، معصيت است.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: لايَدخُلُ ملكوتَ السّماء قَلبَ مَن مَلَأ بَطنَه؛[6] آنكه معده را گران كرده است، نور ملكوت را در دل نخواهد داشت.
به همين خاطر است كه شكم پر مورد نفرت خداست؛ اگر بد نباشد كه منفور نيست. آن حضرت فرمود:
أفضلُكُم مَنزلةً عند الله تعالي يومَ القيامة، أطوَلُكُم جوعاً و تفكُّراً و أبغَضُكم إلي الله تعالي كُلَّ نَؤومٍ أكولٍ شَروب؛[7]هركه گرسنگياش بيشتر و تفكّرش عميقتر، جايگاهش نزد خدا والاتر و هركه خواب و خوراكش بيشتر، از رحمت خدا بيبهرهتر و در غضب خدا گرفتارتر است.
و نيز فرمود: ما مَلَأ ابنُ آدم وِعاءً أشَرُّ مِن بَطنِه؛[8] آدمي ظرفي بدتر و زيانآورتر از شكمش را پر نساخته است.
اميرمؤمنان (علیه السلام) نيز فرمودند: لاتَجعَلوا بُطونَكم قبورَ الحيوان؛[9] شكم خويش گورستان حيوانات قرار ندهيد.
چنين نباشد كه هر حيواني كه مرد يا كشته شد، آن را در شكم شما دفن نمايند. شايد با استناد به سخن مولي (علیه السلام) است كه براي اوقات گوشت خوردن وقت معيّن نمودهاند.
توضيح اينكه، هرگاه مردهها بسيار در جايي دفن كنند، آنجا گورستان است و نيز اگر مرده قبلي هنوز نپوسيده و قبر او ويران نشده است، مرده ديگري در آنجا به خاك سپارند تا مردگان اجتماع كنند، قبرستان است، ولي اگر مردهاي را در جايي دفن كنند، پس از ويران شدن آثار آن و باقي نماندن چيزي از آن، مرده ديگري را دفن كنند، آنجا قبرستان نيست.
تعبير اميرمؤمنان (علیه السلام) اين است كه شكم خود را قبرستان حيوانات نسازيد، نه آنكه گوشت نخوريد. قبرستان ساختن معده با گوشت خوردن متفاوت است. اگر كسي كه يك وعده گوشت خورد، پيش از آن كه هضم و جذب و دفع شود، وعده ديگري به آن افزود، قبرستان بودن شكم، تحقّق يابد، ولي اگر كسي وعدهاي گوشت خورد و آنگاه گوشت نخورد تا گوشتي كه خورده هضم و جذب و دفع شود و وعده بعدي او زماني باشد كه از گوشت وعده پيشين چيزي در معدهاش نباشد، معدهاش گورستان حيوانات نخواهد بود.
اينكه زمان هضم تا دفع گوشت و انواع آن در معده چه اندازه است، بايد به علوم جديد مانند پزشكي و مانند آن مراجعه نمود، ولي در هر صورت بايد از مردهشوري و مردهخوري و قبرستان ساختن معده خود پرهيز نمود.
3ـ آداب غذا خوردن رعايت شود تا غذا خوردن مقدمه حركت صعودي بلكه عروجي باشد. غذايي ميتواند مقدمه عروج باشد كه جنبههاي عبادتي آن مورد نظر باشد. در اين زمينه ميتوان به كتابهاي فقهي و اخلاقي مراجعه نمود.
سألَ رجلٌ ابنَ سيرين فقالَ: عَلِّمْني العبادَةَ، فقالَ له: كيفَ تأكُلُ؟ قالَ: آكُلُ حَتّي أشبَعُ. قالَ هذا عادةُ الدَّوابّ، يَجِبُ عليك أن تَتَعَلَّمَ أدبَ الاَكلِ ثمّ العبادة؛[10] كسي از ابن سيرين درخواست كرد و گفت: مرا عبادت بياموز. گفت خوراكت چگونه است؟ گفت: ميخورم تا سير شوم. گفت: اين عادت چارپايان است. لازم است كه نخست درس غذا خوردن آموزي آنگاه درس عبادت.
حكيمان، حكمت را، عابدان، عبادت را، زاهدان، زهد را، عالمان، علم را، پادشاهان، سلطنت را، طبيبان، سلامت را در كمخوري ميدانند و حقاً كه درست گفتهاند. علّت اهمّيت كمخوري در برخي از اين موارد اين است كه در قطع تعلّقات بشري و خمود صفات حيواني تأثيري شگرف دارد. به آدمي كمك ميكند تا از حيوانيّت بيرون برود و در بشريّت نيز متوقّف نشود و وابستگيهاي طبيعي را نيز در حدّ امكان او را بكاهد.
به سهل گفتند: كسي روزي يك بار غذا ميخورد. گفت: خوردن صدّيقان است. گفتند: دوبار ميخورد. گفت: خوردن مؤمنان است. گفتند: سه بار ميخورد. گفت: به اهلش بگوييد كه براي او آخوري بسازند.[11]
در خبر آمده است كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به همسرش فرمود: إيّاك و الاِسرافَ، فإنّ أكلَتَين في يومٍ من السَّرف،[12] از اسراف بپرهيزيد كه دوبار خودن در هر روز نيز اسراف است.
4ـ آنچه كه براي سالك مهم است، سلامت و قوّت بدن براي انجام وظايف شخصي و اجتماعي اوست و خوردن و نوع و كمّيت و كيفيّت آن به اين مقصود بستگي دارد، از اينرو هركسي با توجه به وظايفي را كه بر عهده دارد و نيز با توجه به توانايي و وضعيت جسماني خود، بايد غذاي مناسب خود را انتخاب كند و نميتواند در اين جهت به ديگران اقتدا كند.
مثلاً اگر كسي هيچ فعاليت اجتماعي ندارد يا كم دارد و بيشتر به عبادت ميپردازد، بايد يك وعده غذا بيش نخورد و آنهم يا پيش از اذان صبح و بعد از نماز شب باشد، يا اول شب، تا روز را روزه بدارد و شب را به اندك خوابيدن بسنده كند، ولي اگر كسي كار سخت يا طاقتفرسايي دارد كه بايد بيشتر غذا خورد، منعي نيست، تنها بايد توجه داشته باشد كه خواركش مانع حركتش نباشد و از سلوك باز نماند و بداند كه بهترين حالتي كه او را به خدا نزديك ميسازد، حال گرسنگي اوست و بدترين حالات او، سيري و شكمپري اوست، چنانكه امام صادق (علیه السلام) فرمود:
أقربُ مايَكونُ العبدُ مِن الله إذا خَفَّ بطنُه و أبعَدُ ما يَكون العبد إلي الله إذا امتَلَأَ بطنَه؛[13]نزديكترين حال بنده به خدا، گاهي است كه معدهاش سبك باشد و دورترين حال وي به او گاهي است كه معدهی پر و گران داشته باشد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به همسر خويش فرمودند: داوِمي قَرعَ بابَ الجنّة. فَقالَتَ: بِماذا؟ قالَ: بالجوع؛[14] پيوسته درب بهشت را بكوب. پرسيد به چه چيز؟ فرمود: با گرسنگي.
إنّ عيسي (علیه السلام) إلتَفَتَ إلي الحَوارييّن فقالَ: يا أولياءَ الله، أكلُ الخُبزِ اليابِس بالمِلحِ الجَريش و النّوم علي المَزابِل خيرٌ كثيرٌ مَع عافية الدّنيا و الإخرة؛[15] حضرت عيسي (علیه السلام) به ياران ويژه خود نظر كرد و گفت: اي دوستان خدا، نان خشك و نمك زبر و خواب بدون زيرانداز، اگر با سلامت دنيا و آخرت همراه شود، نيكي و سودمندي بسيار است.
آثار گرسنگي
1ـ آماده شدن دل براي مشاهده حقايق عالم آفرينش
حضرت عيسي (علیه السلام) فرمود: جَوِعّوا بُطونَكم لَعَلَّ قلوبَكم تَري ربَّكم؛[16] شكمهاي خود را گرسنه بداريد، باشد كه دلهاي شما پروردگارتان را ببيند.
در خبر آمده است كه: جَوِعّوا بُطونَكم و عَطِّشوا أكبادَكم و ألبِسوا جِلبابَ الحُزن، لَعلَّكم تَرونَ الله في قُلوبِكم لاَنّه ليسَ عند الله شئٌ أبغَضُ من بَطنٍ مَلْآن؛[17] گرسنگي و تشنگي را بر خود هموار سازيد و لباس اندوه بر دل بپوشانيد، بسا كه خدا را با دلهايتان مشاهده كنيد، چه اينكه بدتر از شكم پر نزد خدا چيزي نيست.
2ـ از اشتغال به غير و فراموشي ياد خدا جلوگيري ميكند و دستكم كمكي به اين امر است، همانگونه كه گراني و پري معده سبب اشتغال به غير خداست.
رُوِيَ أنّ ابليسَ ظَهَرَ لِيَحيي بن زكريّا (علیه السلام) فَرَأي عليه مَعاليقَ مِن كُلّ شَئٍ. فَقالَ (علیه السلام) له: يا ابليسُ! ما هَذا المَعاليق؟ قالَ: هذه هِيَ الشّهواتُ الّتي أصيبُ بِهِنّ قلوبَ بَني آدم. فَقالَ (علیه السلام): هَل لي فيها شَئٌ؟ قالَ: نعم، رُبَّما أشبَعتَ فَشَغَلناك عَن الصّلاة و عَن الذّكر. قالَ (علیه السلام): هَل غير ذلك؟ قال: لا. قالَ (علیه السلام): لله عَليَّ أن لاأمَلَأ بَطني مِن طعامٍ أبداً. فقالَ ابليسُ: لله عَلَيَّ أن لاأنصَحَ مُسلماً أبداً؛[18] ابليس بر حضرت يحيي آشكار شد. ديد كه چنگكهاي بسياري به همراه دارد. از او پرسيد اينها چيست؟
ابليس گفت: اينها لذّتها و شهوتهايي است كه دلهاي بني آدم را به آن تسخير ميكنم.
يحيي پرسيد: آيا من نيز از آنها سهم دارم! ابليس گفت: آري، چهبسا شكمت پر شود و ما بدان وسيله تو را از نماز و ياد خدا باز داريم.
پرسيد: غير از اين هم دارم؟ گفت: نه.
گفت: با خدا عهد بستم كه هرگز شكم خود را از غذا سير نسازم.
ابليس گفت: من هم با خداي خود عهد بستم كه هرگز مسلماني را نصيحت نكنم.
سَيَري العَجائبَ مَن يَقِّل ثَلاثَة |
|
أكلاً و نَوماً و اختلاطاً بالوَري |
و يُديم ذكرَ الله في أوقاتِه |
|
فيَري الالهَ و ما سواه فَلايَري |
آنكه از خور و خواب و آميزش با خلق بكاهد و پيوسته به ياد خدا باشد، شگفتيها خواهد ديد. او خدا را بيند و غير او را نبيند.
3ـ از عوامل دستيابي به علوم مختلف است، چنانكه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
مَن أرادَ أن يَحفِظَ العلوم، فَعلَيه بِخَمسِ خَصالٍ: صَلوةُ اللّيلِ و لو بِرَكعَتَين، والدّوامُ عَلي الوُضوء، و التّقوي في السرّ و العَلانية و أن يَاكُلَ لِقُوّة لالِشَّهوَة و السّواك؛[19] آنكه ميخواهد علوم را فراگيرد، بايد پنج ويژگي داشته باشد: نماز شب خواندن، اگرچه دو ركعت باشد، پيوسته وضو داشتن، در نهان و عيان پرهيزكار بودن، غذا براي توانمندي نه براي شهوت خوردن و مسواك زدن.
آنچه درباره كمخوري گفته شد، با روزه پيوسته متفاوت است و با همه تأكيدي كه بر كمخوري شده است، ولي به روزه هميشگي سفارش نشده است. به سه روز، روزه در هر ماه سفارش اكيد شده است، چنانكه امام صادق (علیه السلام) فرمود:
صومُ ثلاثةِ أيّامٍ من كُلّ شَهرٍ، يَعدِلنَ صومَ الدَّهرِ و يُذهِبَنَّ وَحرَ الصُّوَر؛[20]روزه سه روز در هر ماه با روزه همه عمر برابر است و وسوسههاي دل را از ميان ميبرد.
علاوه بر آنچه گفته شد، كمخوري از اين جهت مورد توجه قرار گرفته است كه خوردن كه از اندازه فراتر رود، از امور دنيايي است و دنيا شايسته سالك نيست. دنيا شايسته كوتهنظران است كه از لذّتهاي فراتر از خور و خواب محرومند، نه آنانكه بر بساط قرب نظر به چشم شهلا دارند. اينان برخوردار از نعمتهايي هستند و به چيزي شادند كه در خيال اهل دنيا نگنجد.
طفيلي را گفتند: شادي چيست؟ گفت: نان و خوان آراسته و دربان خفته.
عيّاري را گفتند شادي چيست؟ گفت: به خانه رسيده و از تكاپو بر آسوده.
عاشقي را گفتند شادي چيست؟ گفت: لِقاءُ الحبيب و غَفلةُ الرّقيب.[21]
به همين خاطر است كه ربّ كريم، هركسي را به اندازه گنجايش و شايستگي وي بخشيده است.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: الدُّنيا حَرامٌ علي أهلِ الإخرة و الإخرة حَرامٌ علي أهلِ الدّنيا و هُما حرامان علي أهل الله؛[22]دنيا بر اهل آخرت حرام و آخرت بر اهل دنيا حرام و هر دو بر اهل الله حرام است.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: ما يُبالي مَن عَرَّفَهُ الله هذا الاَمر أن يَكونَ علي قُلَّةِ جَبَلٍ يَأكُلُ مِن نَباتِ الاَرض حَتّي يأتيه الموتُ؛[23]هركس كه اين امر (ولايت) را شناخت، باكي ندارد كه بر قلّه كوهي باشد و از گياه زمين بخورد تا مرگش فرا رسد.
پرهيز از حرامخوري
آنچه گفتيم و تنها به اشاره نيز بود، درباره كمخوري بود كه بايد سالك آن را مراعات كند، ولي مهمتر از آن، كه به تنهايي سرنوشتساز است، پرهيز از خوردن حرام است. خوردن حرام براي سالك مانند سمّ كشنده است كه هرگز حتّي براي حفظ جان خود نيز نبايد بدان آلوده شود.
مال حرام مانند لجني است مانند كنارههاي مرداب، پسماندهی سگان هار است كه پرهيز از آن، شرط اول سلوك است و حقير به تبع از اهل معرفت، خوردن حرام را اگرچه لقمهاي باشد، سبب سقوط سالك از عاليترين مقامات قرب ميداند و اگر كسي تنها به همين يك سفارش پايبند باشد، چنان الطاف الهي بر او بارد كه به نور الهي روشن و از معرفت او پر گردد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: مَن أكَلَ الحلالَ أربَعينَ يَوماً، نَوَّرَ الله قلبَه و أجرَي يَنابيعَ الحكمةِ مِن قلبِه علي لِسانه؛[24] هركس چهل روز حلال بخورد، خداوند دل او را نوراني كند و چشمههاي حكمت را از قلبش بر زبانش جاري سازد.
عكس نقيض آن اين است كه، آنكه سخن حكيمانه نميگويد، دل نوراني ندارد و آنكه دل نوراني ندارد، به خوردن حرام آلوده است، اگرچه خود نيز نداند.
خوردن حلال آن اندازه اهميت دارد كه خداي متعال پيش از سفارش به كار شايسته، آن را مورد سفارش قرار داده و فرموده است:
يا أيُّها الرُّسُلُ كُلُوا مِن الطّيّبات و اعمَلوا صالحاً إنّي بما تَعمَلون عليم؛[25]اي پيامبران! غذاي دلپذير خوريد و عمل صالح انجام دهيد كه من به آنچه انجام ميدهيد آگاهم.
نخست به خوردن طيّب كه حلال دلپذير است، امر نموده است، آنگاه به انجام كارهاي شايسته.
اين نكته نگهدار كه تا آهوي تبت
سنبل نخورد خونش همي مشك نگردد
تأثير حرامخوري در عبادت و دعا
چنانكه گفته شد، خوردن حرام به تنهايي سبب تامي است تا سالك را نه تنها از سلوك بازدارد، بلكه وي را در رديف دونهمّتان قرار دهد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: العبادةُ مَع أكلِ الحرام، كَالبِناء علي الرَّملِ أو الماء؛[26]عبادتي كه همراه با خوردن حرام باشد مانند ساختن خانه بر ماسه يا آب است.
اين سخن گفتند اهل دل تمام |
|
جهل و غفلت زايد از نان حرام |
زايد از نان حلال اندر دهان |
|
ميل خدمت، عزم رفتن از جهان |
در وحي قديم آمده است: الدّعا مع أكلِ الحرام كَناقلِ الماء في المَنخَل؛[27] دعا كردن همراه با خوردن حرام مانند آب بردن با غربال است.
در اين راه بايد چنان دقت نمود كه نه تنها از خوردن حرام پرهيز نمود، بلكه چيزي را كه حلال بودن آن بر ما معلوم نيست، از آن پرهيز كنيم، چنانكه اميرمؤمنان (علیه السلام) فرمود:
إيّاك و تَناوُلَ ما لاتَعلَمُ حِلُّه؛[28]زنهار، از خوردن آنچه حلال بودن آن را نميداني.
همانطور كه عالم ماده از عناصر چهارگانه تشكيل شده است، در تولد معنوي نيز چهار عنصر لازم است: 1ـ كم خوردن 2ـ كم خفتن 3ـ كم گفتن 4ـ از خلق كناره گرفتن و روح همه اينها، ذكر دائم است[29] كه در جاي خود بدان خواهيم پرداخت.
پینوشتها
[1]ـ نشان از بينشانها، ص367
[2]ـ بحر المعارف، ج1، ص127
[3]ـ روح الارواح، ص197
[4]ـ بحر المعارف، ج1، ص110؛ مصباح الشريعة، باب 1، صص240-237
[5]ـ همان، ص107؛ المحجّة البيضاء، ج5، ص146
[6]ـ همان
[7]ـ همان
[8]ـ همان، ص110
[9]ـ بحر المعارف، ج1، ص158؛ شرح نهج البلاغه ابن ميثم، ج1، ص81
[10]ـ بحر المعارف، ج1، ص112
[11]ـ همان، ص108
[12]ـ المحجة البيضاء، ج5، ص166
[13]ـ بحر المعارف، ج1، ص108؛ كافي، ج6، ص269
[14]ـ عوالي اللئالي، ج1، ص325؛ مستدرك الوسائل، ج16، ص220
[15]ـ كافي، ج2، ص319؛ بحر المعارف، ج1، ص159
[16]ـ بحر المعارف، ج1، ص108؛ المحجّة البيضاء، ج5، ص148
[17]ـ نشان از بينشانها، ص308
[18]ـ بحر المعارف، ج1، ص109؛ بحار، ج14، ص173
[19]ـ نشان از بينشانها، ص215
[20]ـ همان، ص367
[21]ـ روح الارواح، ص534
[22]ـ بحر المعارف، ج1، ص160
[23]ـ همان، ص165
[24]ـ بحر المعارف، ج1، ص127
[25]ـ مؤمنون، 51
[26]ـ بحر المعارف، ج1، س 128؛ محجّة البيضاء، ج3، ص204
[27]ـ عُدّة الدّاعي، ص284؛ بحر المعارف، ج1، س 128
[28]ـ نشان از بينشانها، ص306
[29]ـ همان، ص283