مرحله دوم: تتمة احكام وجود و برخی از احكام عدم‌ - فصل سوم: وجود خیر محض است

فصل سوم: وجود خیر محض است (ص340)

وجود دو معنی دارد: 1ـ معنی اسمی که حقیقت وجود و موضوع اصالت و تشکیک بلکه موضوع حکمت است.

2ـ معنی مصدری که موجودیت است، یعنی حقیقت وجود با نسبت آن به موضوع که معقول ثانی است.

موضوع این فصل وجود به معنی اول است.

خیر مشترک بین اسم تفضیل و صفت مشبهه است و مقصود از خیر در این بحث، معنی دومی است.

معنی خیر: عطف، میل، طلب، انتخاب، توجه و تمایل به چیزی.

خیر: ما یقتضیه شیئ بطبعه او بغریزته او باختیاره.

دو تفسیر ملاصدرا درباره خیر محض بودن وجود

1ـ وجود مساوق وجوب است.[1] 2ـ در وجود از جهت وجود بودن، شرّی نیست. شرّ اگر وجود داشته باشد، خارج از وجود است، زیرا شرّ عدم است و عدم نقیض وجود است. پس هر وجودی، تنها وجود است و هیچ وجودی ذاتاً مرکب از وجود و عدم نیست.

اگرچه عبارت نشان می‌دهد که مقصود از عنوان بحث، تفسیر دوم است ولی معنی اول هم مطابق با مبانی است و هم در جاهای دیگر بدان تصریح کرده است.

خیر بودن وجود بدیهی است و شرّ امری عدمی است

دلیل1: عکس نقیض «وجود خیر است»: « چیزی که خیر نیست، وجود نیست».

دلیل2: اگر وجود شرّ باشد، یا برای خودش شرّ است یا برای دیگری. اگر برای خودش شرّ باشد، یا بدین سبب است که خود را از بین می‌برد یا به‌خاطر این‌که کمال خود را از بین می‌برد.

اگر مُعدِم خود یا کمال خود باشد، اولاً شرّ بالذات، عدم خود یا عدم کمال خود است نه وجود خود. ثانیاً در این صورت، مقتضی وجود نبود حال آن‌که موجود است. پس مقتضی عدم خود یا کمال خود نیست و چیزی که مقتضی عدم خود یا کمال خود نباشد، برای خودش شرّ نیست.

اگر چیزی برای غیر خود، شرّ باشد یا معدم غیر است یا نیست. اگر باشد، شرّ بالذات، عدم آن غیر است نه وجود این چیزی که معدم غیر است. پس وجود شرّ نیست.

خیر مشکک است، زیرا وجود که مساوق خیر است، مشکک است.

 اقوی درجات خیر حق تعالی است و ملاصدرا قائل به هیولی نیست ولی اگر کسی قائل به هیولی شد، هیولی اضعف و ابعد موجودات است.

(فالشر الحقیقی، ص342) عدم تعلق قضای الهی به شر

از آن‌جا که شرّ عدم یا عدمی است، فاعل ندارد، زیرا جعل به وجود تعلق می‌گیرد نه به عدم.

همان‌گونه که جعل به وجود تعلق می‌گیرد، قضاء نیز به وجود تعلق می‌گیرد.

پس شرّ حقيقي متعلق قضاء نیست و شرّ غير حقيقي بالعرض متعلق قضاء است.