مرحله دوم: تتمة احكام وجود و برخی از احكام عدم - فصل چهارم: وجود، ضد و مثل ندارد
فصل چهارم: وجود، ضد و مثل ندارد
این از عناوینی است که پیش از ملاصدرا تنها در آثار عرفانی وجود داشت، بدین سبب که پیش از وی این احکام مربوط به واجب بود نه وجود و فلاسفه بر این باور بودند که طبیعت وجود در خارج وجود ندارد بلکه افراد وجود در خارج وجود دارد.
اتحاد دو چیز در نوع: مثلان؛ اتحاد در جنس: متجانسان؛ اتحاد در کیف: متشابهان است.
دلیل1: وجود ماهیت ندارد، نه جنس و نه فصل پس نه ضد دارد نه مثل و نه اخوات آنها.
دلیل2: وجود، مقابل وجودی که بینشان غایت خلاف باشد، ندارد. پس ضد ندارد.
بین وجود و عدم، غایت خلاف است ولی تناقض است نه تضاد.
(تتمة، ص344): معنای وجود با دیگر معانی مختلف است ولی با آنها منافات ندارد.
طبیعت وجود بما هو وجود در خارج موجود است. بنابراین احکامی برای وجود ذکر کردهاند مانند نفی ضد، مثل و مانند آن. یکی از آن احکام، تفاوت معنی و مفهوم وجود با دیگر معانی و مفاهیم و عدم منافات با آنهاست.
(و الصفات السلبیه) اشکال: اگر چنین باشد، از وجود بما هو وجود هیچ چیزی سلب نمیشود در حالی که وجود، صفات سلبی دارد.
پاسخ: صفات سلبی یا سلب نقص و عدم است یا سلب وجود ملازم با نقص که بازگشت آن به صفات ثبوتی است.
تعاریف بتیه و لابتیه
1ـ بتیه: قضیهای که موضوع آن یک ماهیت باشد و غیر بتیه آن است که موضوع آن غیر از ماهیت باشد مانند عدم، وجود و صفات آن.
2ـ بتیه: (تعریف ملاصدرا) قضیهای که موضوع آن طبیعت متحصل در ذهن باشد و غیر بتیه آن است که موضوع آن طبیعت متحصل در ذهن نباشد یا اصلاً تحصل ندارد مانند عدم و صفات آن یا تحصل آن منحصر به خارج است مانند وجود و صفات آن.
3ـ بتیه: (تعریف علامه) قضیهای که موضوع آن افراد متحقق الوجود داشته باشد مانند: «الانسان کاتب» و غیر بتیه آن است که موضوع آن افراد متحقق نداشته باشد بلکه افرادش مقدر باشند.
اشکال: لازمه اینکه وجود با دیگر معانی منافات ندارد، جمع شدن وجود با عدم است.
پاسخ: گفتیم وجود با هیچ معنایی منافات ندارد ولی عدم نه معنایی در خارج دارد نه در ذهن.
اشکال: اگر از عدم مفهوم نداریم، نمیتوان بر آن حکم کرد، زیرا حکم چه به معنای ایجاب و سلب و چه به معنای تصدیق، متوقف بر موضوع و محمول و تصور آن است.
پاسخ: از عدم مفهوم داریم ولی مفهوم آن اعتباری و فرضی است.
(و کذا الحال فی العدمات الخاصة) این در مورد عدم مطلق، عدم خاص و مضاف هم همینگونه است. البته موضوع آن، حظی از وجود دارد. به همین سبب است که عدم مضاف نیاز به موضوع دارد چنانکه نیاز به ملکه دارد مانند عمی با اینکه اعتباری است، نیاز به موضوع و ملکه دارد و به همین جهت بر اشیائی که استعداد بصر نداشته باشند، حمل و اطلاق نمیشود.
قیصری تصریح دارد که اضداد بلکه نقیضان در وجود بما هو وجود متحقق میشوند و اجتماع مییابند: «عدم اجتماع آنها در وجود خارجی با اجتماع آنها در وجود من حیث هو وجود منافات ندارد».
شبهه معدوم مطلق
ملاصدرا در تعلیقات شفا: شبهه معدوم مطلق با اختلاف موضوع حمل میشود. خواجه نیز همین را گفتند.
راه حل خاص صدرا: حل شبهه تناقض با اختلاف در حمل است نه اختلاف در موضوع.
معدوم مطلق، موجود و معدوم است، زیرا لایخبرعنه و یخبرعنه؛ مجهول مطلق، مجهول و معلوم است، زیرا لایخبرعنه و یخبرعنه.
قضیه موجبه سالبه المحمول: قضیه حملیه موجبه به اعتبار محمولش به محصله و معدوله و سالبه تقسیم میشود: 1ـ اگر محمول ثبوتی باشد، موجبه محصلة المحمول. «الانسان ضاحک» است. 2ـ اگر محمول سلبی باشد، موجبه معدوله المحمول. «زید لا بصیر» یا «زید اعمی».
ملاصدرا موجبه سالبه المحمول را قبول دارد ولی علامه منکر آن است.
شبهه معدوم مطلق: دلیل بر اینکه از معدوم مطلق نمیتوان خبر داد این است که برای خبر دادن از چیزی باید در ذهن حاضر شود تا بتوان از آن خبر دارد. مجهول مطلق هم همینگونه است، زیرا نه از وجودش خبر داریم نه از ذاتش نه از عرضش.
مجهول مطلق اعم از معدوم مطلق است، زیرا هر معدوم مطلقی مجهول مطلق نیز هست ولی ممکن است چیزی مجهول مطلق باشد ولی معدوم نباشد.
پاسخهای ملاصدرا به شبهه معدوم مطلق
(اذ کل ما یتقرر فی عقل، ص346) پاسخ یکم: در قضایا حکم روی افراد رفته و از افراد خبر میدهد. در این قضیه، از افراد قضیه خبر نمیدهد تا تناقض باشد، زیرا این قضیه نه افراد ذهنی دارد نه خارجی. همچنین از طبیعت موضوع هم خبر نمیدهد، زیرا موضوع، طبیعت هم ندارد.
موضوع این قضیه مفهومی است که دو حیثیت دارد: 1ـ مفهوم موجود در ذهن که عناوینی مانند شیئ، ممکن، عرض، کیف، علم بر آن صادق است. این مفهوم، معدوم مطلق به حمل اولی است. 2ـ حیثیت عنوان بودن موضوع برای امر باطل، یعنی معدوم مطلق به حمل شایع.
خبر دادن و ندادن مربوط به یک حیثیت نیست بلکه خبر دادن مربوط به موضوع از نظر حمل اولی است و خبر ندادن مربوط به موضوع از حیث حمل شایع است. به تعبیر دیگر، مفهوم موضوع از جهت «فیه ینظر» قابل خبر دادن است ولی از جهت «به ینظر» قابل خبر دادن نیست. پس بهخاطر تعدد حیثیت در موضوع قضیه، تناقض نیست. مانند آنچه در مورد کلی و جزئی بودن شیئ واحد گفته میشود.
(و سبیل ما اشرنا الیه سابقا، ص347) پاسخ2: مفهوم معدوم مطلق، موجودی از موجودات ذهنی است نه معدوم مطلق، ازاینرو میتوان از آن خبر داد که نمیتوان خبر داد ولی محکی این مفهوم، واقعاً معدوم مطلق است پس نمیتوان از آن خبر داد.
موضوع این دو قضیه همانند نیست. اولی بتیه است و دومی لابتیه.
بتیه قضیهای است که موضوعش موجود باشد. موضوع «معدوم المطلق یخبر عنه» مفهوم معدوم مطلق است که در ذهن موجود است. پس قضیه بتیه است. ولی اگر به حمل شایع لحاظ شود، چون معدوم مطلق است و هیچ جا وجود ندارد، لابتیه است.
(و کذا نقول) پاسخ3: خبر در این قضیه (معدوم المطلق لا یخبر عنه) نه از افراد معدوم مطلق است نه از طبیعت آن، زیرا نه افراد ذهنی دارد نه خارجی و نه طبیعت.
در پاسخ دوم گفتند: از مفهوم به حمل اولی خبر میدهیم ولی در پاسخ سوم میگویند: از معدوم مطلق به حمل اولی نیز نمیتوان خبر داد، زیرا معدوم مطلق است. معدوم مطلق به حمل اولی، معدوم مطلق به حمل اولی است و چون به حمل اولی هم معدوم مطلق است، از آن نمیتوان خبر داد. ولی معدوم مطلق به حمل اولی، معدوم مطلق به حمل شایع (از افراد معدوم مطلق) نیست، پس از آن خبر میدهیم.
برای رفع تناقض در این دو قضیه ما از دو قضیه « معدوم المطلق معدوم مطلق بالحمل اولی» و «معدوم المطلق لیس بمعدوم مطلق بالحمل الشایع» کمک گرفتیم با این دو قضیه اگرچه رفع تناقض در دو قضیه اصلی نمیشود ولی از آن برای رفع تناقض استفاده میکنیم.